عشق زن مستاجر

1390/05/23

من امین هستم و این اولین داستانیه که واستون میفرستم… قسم نمیخورم راسته چون به نظرم حرفی که از دل بر اید بر دل نشیند…
من 24 سالمه و تو یه شهره نسبتا کوچیک اما با حاله شمال زندگی میکنم(مازندران البته) این خاطره رو باید از خرداد 86 شروع کنم…
ما خونمون 2 طبقه است طبقه بالا ما هستیم وپایین رو اجاره میدیم
خرداد 86 بود که مستاجرمون رفت و ما دنباله یه مستاجره جدید بودیم یه روز که خونه تنها بودم بنگاه یه زن و شوهر رو اورد که خونه رو بهشون نشون بده… با همون نگا ه اول از زنه فوق العاده خوشم اومد… خلاصه اون روز خونه رو دیدن و پسندیدن و چند روز بعد اثاث کشی کردن…
حالا یه توضیح کوچیک درباره ی این خانواده… اسم (مستعار) زن: فریبا
اسمه شوهره: حبیب و اسمه بچه کوچیکشون که کلاس اول بود و روز اول نیاورده بودنش: یلدا
فریبا خانوم یه زن 28 ساله (متولد 58) 170 سانت قد و 70 کیلو وزن تقریبا
یه صورته خوشگل و یه هیکله متوسط… همیشه میخندید ولی از لحاظه پوشش خیلی حواسش به خودش بود…
حالا برگردیم سره داستانمون. هر روز که میگذشت من از این فریبا خانوم بیشتر خوشم میومد ولی هی به خودم نهیب میزدم که خره این زنه و شوهر داره و بچه … خلاصه اینجوری تا بهمن 86 جلو خودم و گرفتم اما یه شب که اومد اجاره خونه بده و من رفتم دمه در که ازش بگیرم اینقد از لبخند زیباش و لحن حرف زدنش خوشم اومد که دیگه زد به سرم و گفتم همه اعتقاداتم و باید بزارم کنار و باهاش دوست شم…
ولی اصلا نمیدونستم چه جوری تا اینکه یه روز صبح که از خواب با صدای نازش که داشت یلدا رو دعوا میکرد.

بیدار شدم و دلم و زدم به دریا وبا خط ثابتم زنگ زدم خونشون گوشی رو گرفت ولی من نتونستم حرف بزنم و قطع کردم 2 بار دیگه هم این کار و کردم و دیگه دیدم جراتشو ندارم بیخیال شدم اما چند دقیقه بعد خودش زنگ زد از خونه و من جواب ندادم چند بار زنگ زود و چون جراتشو نداشتم جواب ندادم اما یه اتفاقه جالب افتاد اونم این بود که فریبا خانوم واسه گرفتنه مچ مزاحم تلفونیش چند دقیقه بعد با گوشیش بهم زنگ زد منم که دوزاریم افتاده بود جواب ندادم که صدام و نشناسه اما شمارشو save کردم و شرو ع کردم به اس دادن بهش اما دیدم راه نداد ( این اس ها رو نمینویسم چی دادم و چی گرفتم که اعصابتون خورد نشه)

اون زمان ایرانسل صاحاب نداشت و بی در وپیکر بود منم یه خط ایرانسل پیدا کردم و تصمیم گرفتم برم تو کارش با اس ولی یه سری مشکلاته خانوادگی که ربطی به موضوع نداره پیش اومد که نمیگم ولی کاره من و تا اردیبهشته 87 عقب انداخت خلاصه یه روز که مادر پدره رفته بودن تهران خونه خواهرم شرو ع کردم به اس دادن بهش با ایرانسل…
_ سلام میشه وقتتون رو بگیرم؟

  • شما
    _ یه عاشق
    جواب نداد و دوباره اس دادم
    _خواهش میکنم منو میشناسی ولی نمیتونم خودم ومعرفی کنم چون میترسم. میدونم که این کارم اشتباس و تو شوهر داری اما من دیوونت شدم میشه گفت عقلم رو از دست دادم که دارم اینکارو میکنم…
    _خودتو معرفی کن…
    _میترسم
    _پس چرا اس دادی؟
    _نمیدونم هیچی نمیدونم به خدا خل شدم
    _معرفی کن خودتو به کسی نمیگم
    _قول میخوام
    _قول میدم
    _جونه یلدات قسم بخور
    _بگو مردم از کنجکاوی به جونه یلدا به کسی نمیگم
    _امین همسایه طبقه بالاتون
    دیگه جواب نداد داشتم دیوونه میشدم که اس اومد
    _ساعت 5 زنگ بزن
    تا ساعت 5 بشه مردم و زنده شدم
    ساعته 5:
    _الو سلام
    _سلا اقای امین خان
    _مزاحم شدم؟
    _نه میشه بگی چطور به خودت جراته این کار رو دادی؟ از من چی دیدی که فکر کردی این کارم؟
    یه عرقه سرد نشست رو پیشونیم
    _به خدا چیزی ندیدم من اصلا همچین ادمی نیستم اگه چیزی دیده بودم که بهت علاقه مند نمیشدم و کلی از این حرف ها…
    نیم ساعت طول کشید تا قانع کردمش که فقط خودش و میخوام و دوستیش و فکره پلیدی تو ذهنم نیست و از اونجایی که حرفی که از دل بر اید بر دل نشیند خلاصه قبول کرد ولی باهام دوست نشد و گفت هر جند وقت حق داری فقط اس بدی خلاصه از این فرصتی که بهم داد استفاده کردم و تو 2 ماه بالاخره تونستم باهاش دوست شم… البته با قوله این که حرف سکس نباشه
    یه مدت دوست بودیم و حتی خونمون هم اومد ولی اصلا راه نداد که بخوام کاری کنم و منم چون دوسش داشتم کاریش نداشتم تا اینکه چند هفته بعد یعنی تو مرداد 87 فریبام با یه بهونه بیخودی باهام تموم کرد داشتم دیوونه میشدم هر کار میکرد نمیگفت چرا تا اینکه…
    یه روز (ابان 87) مادرم اومد خونه و گفت بیچاره فریبا خانوم میدونی سرطان گرفته… واییییییییی دنیا رو سرم خراب شد تازه فهمیدم چرا فریبام باهام اینجوری شده بود… سرطانه رحم گرفته بود البته خوش خیم…

خلاصه نمیخوام از حاله اون روزام بگم و میخوام زودتر به سکسش برسم تا بیشتر بهم فحش ندادید… اون عمل کرد و منم هر چند وقت بهش اس میدادم و قربون صدقش میرفتم و اونم زیاد باهام صمیمی نمیشد دیگه تا اینکه شبه 17 تیر 88 وسطه شلوغی های تهران بهم اس داد که خیلی تنهاست و کلی از شوهرش گله کرد و گفت یه عمله مهم و نهایی روزه اول مرداد داره و میخواد رحمش رو در بیاره ولی میترسه و از این حرفا …
تا صبح اس بازی کردیم خلاصه تصمیم گرفتیم با هم دو باره دوست شیم تا بتونه این چند روز تا عملش رو زود تر و راحت تر بگذرونه…
اول مرداد اومد و عمل کرد و منم مثه پروانه دورش میچرخیدم (البته وقتایی که میتونستم بهش نزدیک شم)
دیگه اونم بهم علاقمندشده بود چون تنها کسی که تو اون دوره در کنارش بود صمیمانه من بودم… یه مدت گذشت ومیشه گفت هر روز با هم بودیم چون خودش بچه تهران بود و اونجا کسی رو نداشت شوهرش هم بچه شهره ما نبود منم که اینقد دوسش داشتم که کسی واسم مهم نبود…
روزه تولدش کلی باهم خوش بودیم و اخرشم رفتم خونشون و کلی تو بغله هم بودیم و لب و بوس و عشق بازی و حتی تا دستمالیه سینش هم پیش رفتم اما وقتی دیدم واقعا ناراحت شد بیخیال شدم
دیگه واقعا عاشقش شده بودم
من از اون ادماییم که کسی رو واسه سکس نمیخوام ولی وقتی به کسی علاقه مند بشم خیلی دوست دارم باهاش سکس کنم حالا تا چه برسه که عاشق بشم…
یواش یواش موضوع سکس رو وسط کشیدم و بهش فهموندم که نیاز دارم اما زیره بار نمیرفت تا اینکه مجبور شدم از تاکتیکه اخره همه پسر ها استفاده کنم و با این که قلبم فقط واسه اون میتپید باهاش بهم بزنم البته سوری…
بالاخره قبول کرد که باهام رابطه داشته باشه ولی وقت میخواست من هم قبول کردم ولی همون شب شروع کردم به سکس چت باهاش… کلی اس سکسی دادم و اونم فقط خجالت میکشیدو چیزی نمیگفت ولی اخره شب گفت حسابی خیسه خیسم وباید برم دوش بگیرم شب خوشگلم… من هم شب خوش دادم وخوابیدم.
اون شب گذشت و فردا صبح شد و من از فکرش بیرون نمیومدم…
یلدا خانوم اون روز بعد از ظهری بود و فریبا جونم بعد از رسوندنش به مدرسه قبول کرد که برم پیشش(اخه خیلی اصرار کردم) تا رفتم به بهونه کمر درد پایین دراز کشیدم و اونم مجبور شد رو زمین پیشم بشینه…
کشیدمش رو خودم و بغلش کردم و شروع کردم به لب گرفتن… خیلی دوستم داشت از همه حرکاتش معلوم بود چند بار هم بهم گفته بود که اندازه یلدام دوستت دارم…
خلاصه دیدم تا اون رو منه نمیشه کاری کرد … فرستادمش پایین و کنارش دراز کشیدم و تی شرتش و دادم بالا ولی مقاومت کرد منم قولی که داده بود و یادش اوردم و گفتم
_مگه نمیخوای باهام باشی؟؟ خلاصه باید از یه جا شروع کرد دیگه امروز فقط در حده سینه… قول
_باشه
تیشرت و دادم بالا و سوتینشم دادم بالا و شروع کردم به خوردنه سینش من بر عکسه دوستان از سینه کوچیک و خوش فرم بیشتر خوشم میاد که سینه فریبا جونم هم همینجوری بودبعد چند دقیقه که خوردم واسش سینش و دیدم دست گذاشت رو کیرم. خوشحال شدم فکر کردم دیگه همه چی ردیفه ولی گفت میخوام واست جق بزنم که اذیت نشی و بیشتر از این منم اذیت نکنی ولی من چون میدونستم با دسته کسی دیگه ارضا نمیشم گذاشتم هر کار میخواد بکنه (اخه من یکی با ساک یکی با دسته دیگران ارضا نمیشم به هیچ وجه) دکمه هامو وا کرد و دستشو گذاشت تو شرتم و کیرم گرفت و شروع کرد به مالوندن حسابی حشری شدم و قولم و فراموش کردم و دستم وگذاشتم تو شرتش چون لباسه خونه تنش بود راحت دستم رفت تو شلوار وبعد هم شرتش
کلی خواهش کرد که در بیارم ولی من این کارو نکردم و به جاش چوچولش رو میمالیدم حسابی که دیدم ترشحاتش زیاد شد و دیگه چیزی نمیگفت
از شانسه گندمن گوشیش زنگ خورد… داشت بلند میشد قول داد که برگشت اجازه بده دستم و بزارم تو شورتش باز… من از این موقعیت استفاده کردم و وقتی داشت با خواهر زادش حرف میزد رفتم رو تختشون که مجبور شه بیاد اونجا… وقتی اومد گفتم الوعده وفا… دستم و گذاشتم تو شورتش و دوباره شروع کردم اونم دیگه کیرم و در اورده بود همه چی اماده ی یه سکسه زیبا بود ولی فریبام بی نهایت ازم خجالت میکشید وقتی خواستم شورت و شلوارش رو در بیارم جیغ زد که اگه اینکارو کنی میمیرم از خجالت… بهش گفتم
_الهی من فدات بشم اخه منم گناه دارم
_تو رو خدا امین بهم مهلت بده من زمان میخوام
_اخه عزیزم تو هم که اینهمه حشر داری چرا جفتمون و اذیت میکنی؟
_خجالت میکشم
_باشه من سرم و همین جا نگه میدارم و اصلا پایین و نگاه نمیکنم فقط لبت و میخورم خودت لباست و در بیار و بزارش تو ماله منو(هنوز صمیمی نشده بودیم نمیتونستم بگم کیرم و بزار تو کست) خلاصه از این پیشنهاد خوشش اومد و همینجوری که لبم و میخورد به سختی لباسش و در اورد و منم رفتم روش و اروم گذاشتم تو کیرم و وای که چه لحظه ای بود با اینکه یه سکسه ساده و بدون تحریکه زیاد و ساک و این حرفا بود باز هم واسم یه دنیا لذت داشت اروم میکردمش و لبش و میخوردم دیگه اخ واوخش شروع شده بود ولی همچین بهم چسبیده بود که نمیتونستم پوزیشن رو عوض کنم بعد از چند دقیقه با لرزش ارضا شد و منم سرعتم و بیشتر کردم و ابم اومد و ریختم تو کسش ابم و چون رحم نداشت از این بابت راحت بودم…
بعد که بلند شدم دیدم کیرم خونیه اخه جیگرم نباید تا 6 ماه پس از عملش سکس کنه اما به خاطره من این کار و کرد … کلی تشکر کردم و بوسیدمش و اومدم بیرون…

ادامه دارد…

میدونم که طولانی بود و سکسشم کم و بی مزه… هر چقدر دوست دارید فحش بدید… تو ادامه داستانم بقیه سکسامون و تا روزی که تموم شد همه چیو واستون مینویسم دوستون دارم بوس

نوشته: امین


👍 2
👎 3
95740 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

293570
2011-08-14 20:21:16 +0430 +0430
NA

وبسه بار پنجم تو نظر دادن اول شدم. مدير سايت بايد بعنوان جايزه به من دو ستاره بده. نظر داستان: تخمي خيلي زياد بود داستانت

0 ❤️

293571
2011-08-14 20:33:37 +0430 +0430
NA

Admin vagean vase in saite ye kari k0n be gol yeki az baro bax ye bazi aval dov0m bezar
Harki zod omad aval
Bad saito jam k0n ye mahde kodak va k0n
Benevis agar balaie 18 sal sen darid sait ra tark k0nid

0 ❤️

293573
2011-08-14 22:58:02 +0430 +0430
NA

انگشت نکن رنجه به درکوفتن کس تا کس نکندرنجه به درکوفتنت مشت(البته در بعضی نسخ خطی به چای مشت کیر امده است منتظرباش تادست طبیعت مادری بگاید ازت که در تواریخ شرحش بیاد)

0 ❤️

293574
2011-08-15 00:30:48 +0430 +0430
NA

hamin aghaei ke mige mahde kodak bezan khodesh to kafe aval shodane
Dastanet kiri bod
Bache meymun hanuz nazar nadade

0 ❤️

293575
2011-08-15 00:38:54 +0430 +0430
NA

خیانت؟ خاک بر سرت به تو نمی گم میمون چون یه میمون اون بالای نظر من منتظره الان دیگه حاجت روا شد :d
داستانت ارزش خوندن نداشت نخوندم به قول ساینا جونم بشین تا سرت بیاد

0 ❤️

293576
2011-08-15 00:47:32 +0430 +0430

فحشت نميدم چون اصلا ارزش فحش دادن هم نداري
ولي بگو ببينم تا كلاس چندم خوندي كه از سال 58تا 90ميشه28سال
حالا بروببين چرا فحشت نميدم

0 ❤️

293578
2011-08-15 01:52:52 +0430 +0430
NA

1- امین خیلی رو اعتقاداتش حساس و محکمه ولیبا یه لبخند ساده شاشیده می شه تو اعتقاداتش!!!(مثل نوشتن این داستان که شاشیده شد تو روحش)
2- امین با شنیدن صدای دعوا و جیغ و دادآرامش عجیبی پیدا می کنه و احساس می کنه فرد دعوا کننده رو باید کرد
3-امین همه حرفاش از دلشه و اصلا ربطی به دولش نداره!!!
4- امین آدم خیلی حساسیه و اصلا کیرشم نیست که فریبا سرطان داره چون میخواد زودتر به سکسش برسه!!!
5- کلا امین از زنهایی که شوهرو بچه دارنو رحمم ندارن خیلی خوشش میاد چون خود امینم تخم نداره!!!
6- دقت داشته باشید که مادر پدر امین هم تخمشون نیست که امین داره با زن مستاجرشون هر روز چه گهی می خوره به به چقدر گوشام قشنگه!!!
7- امین خیلی خوبه و کسیو برای سکس نمی خواد و کسیم که دوست داشته باشه دوست داره بکنه و کسیم که عاشقش باشه دوست داره بهش کون بده!!! اما این وسط یه مسئله ای هست اونم اینه که امین پدر و مادرشو دوست داره یا عاشقشونه و تکلیفش با اونا چیهه!!!
8- امین نه با ساک نه با کیف و نه با دست دیگران نه با کس نه با … اصلا ارضاء نمیشه(اصرار نکن راه نداره) اونم به هیچ وجه اون فقط با کون خودش ارضاء میشه
9- فریبا خیلی زن پاک دامن و خجالتی بوود . در حالی که کیر امین تو مشتش بودو دست امینم ال ارنج کو کسش بازهم خجالت می کشید!!!
10- امین راحته چون فریبا رحم نداره و دکتر برای همچین مواقعی یه راه آب داخل کس فریبا کار گزاشته که همه راحت آبشونو بریزن اون توو!!!
11- امین خودشم میدونه که چه کسشعری نوشته و از این بابت خیلی شرمندس و حتی بدنرین فحشارم لایق خودش می دونه پس دوستان راحت باشن!!!
شاد و سربلند باشید

0 ❤️

293579
2011-08-15 02:13:15 +0430 +0430
NA

آخه اين نويسندگان نا محترم مارو چي فرض كردن…!!!؟؟؟
يه زن متاهل كه يه بچه هم داره يه دفعه اي چطور شد عاش شما شد…!!
شايد واسه اينكه وقتي ديگران براي شما جلق ميزنن ارضا نميشي…!!! اما وقتي تو كونت ميزارن ارضا ميشي…!!! =)) =)) =))
شايد واسه اينكه شما از سينه كوچك خوشتون مياد…!!!
يا شايد واسه اينكه شما به سكس علاقه ندارين ولي وقتي از يكي خوشتون بياد جرش ميدين…!!!
برو … منتظر باش يكي بياد همينطوري زنتو ببره پارش كنه… بي لياقت خائن…

0 ❤️

293580
2011-08-15 02:44:50 +0430 +0430
NA

meymun babate cheqadr qiafat ani shodi sara :lol:

0 ❤️

293581
2011-08-15 03:41:04 +0430 +0430
NA

خود داستان که خیلی مزخرف بود ولی انسان بد خوب نوشت =D>

0 ❤️

293582
2011-08-15 06:35:17 +0430 +0430

هوووووووووووم
بیخیال…

0 ❤️

293583
2011-08-15 07:06:11 +0430 +0430
NA

دادا دمت گرم …پرچم بوردی بالا…

0 ❤️

293584
2011-08-15 07:30:09 +0430 +0430
NA

خیلی حیلی تخمی بود

0 ❤️

293585
2011-08-15 08:32:16 +0430 +0430
NA

ببین یک کونی مثل تو پیدا میشه زنه داره زندگیش می کنه میره زندگی یکی دیگه با پیله کردن خراب می کنه آخه کونی برو همون جق بزن بهتره آخه نمی نونی دختر پیدا کونی تو این جامعه که کوس زودتر از نون شب گیر میاد خاک به سرت کوس میخ کون پاره نکن خیانت هنوز اول راهی مادرت گائیده میشه X(

0 ❤️

293586
2011-08-15 08:44:09 +0430 +0430
NA

Ham ye khianat dg :D Kiram 2 dahane madaret :))
Inam y kos shere dg :D Inam y jaghie dg :D
Kos kesh binamus, mishe be man begi in maman babat koja boodan?? To khoone ro ejare midi ? :D to hanuz duduleto mamanet mishure hala khune ejare midi ? :D Khune be name toe dayus ? :D
Nakone to ham yki az aghvamet mimorde ke khune vase eshgh bazi amade bude ? :D
Kiram dahanet ! Gaye badbakht. Boro kuneto bd :D

0 ❤️

293587
2011-08-15 08:50:03 +0430 +0430
NA

تو تخمی نوشتن حتما جایزه نوبل میاری دادا.

0 ❤️

293588
2011-08-15 08:52:21 +0430 +0430
NA

زن مستاجر:
سلام به همه ی کسایی که دارن این داستانو میخونن…این منم…امین…اون فریباست…فریبا بیا جولو بچه ها ببیننت…میبینید چه اندامی داره کسشو نگاه کنید رحم نداره…فریبا خجالت نکش دیگه…یکم خجالتیه قربونش بشم…بعد از اسباب کشی که به خونمون داشتن یه روز فریبا داشت تو حیاط یلدا رو جر میداد…من عاشق همین صداش بودم…گفتم برم مزاحم تلفنی شم…از قضا فریبای من هر مزاحم تلفنی که زنگ میزد تا بهش نمیداد که ولش نمیکرد که…هی پاپیچ شد اخر گفتم امینم…دیگه دوست شدیمو یه روز تو خونه به قصد جر دادنش با عشق رفتم…شروع کردیم با خجالت همدیگرو گاییدن…گفتم برام ساک بزن اونم شروع کرد…ساعتها از خوردنش میگذشت که دیدم در اورد…دهنش وا مونده بود…گفتم چیه؟اشاره کرد نمیتونم حرف بزنم دلم براش سوخت فکش قفل شده بود…قلم کاغذ اوردم نوشت بابا گاییدی مارو…2 ساعت کیرتو با خجالت کردم تو دهنم که ابتو با خجالت بریزی تو حلقم پس چی شد؟حبیب اومد غذاشو خورد رفت…یلدا از مدرسه برگشت هنوز ابت نیومده؟…منم گفتم سینه…اومدم لا سینه ای بذارم دیدم سینه هاش کوچیکه رفتم دو تا کوسن از رو مبل برداشتم گذاشتم رو سینه هاش به هم چسبوندم وای چه لذتیییییی…تاحالا کوسن گاییدید؟همون طور که از اسمش معلومه یه چیزی بین کوس و کونه…یادم رفت بگم اسطوره ی فریبا جونم اریک آبیدال بود(به خاطر مبارزه با سرطانش)خلاصه کردم تو کسش…لامصب خلا بود دیدم حال نمیده فریبا جونمو با عشق پرت کردم اونورو افتادم به جونه همون کوسنای روی مبل…

0 ❤️

293589
2011-08-15 14:54:32 +0430 +0430
NA

آفرین paradisestarداستانت خیلی جالبتر بود ، کلی خندیدم. دمت گرم با این فن بیانت. =D> =D> =D> =D> =)) =)) =)) =))

0 ❤️

293590
2011-08-15 15:26:10 +0430 +0430
NA

Kire babat tu dahanet
Dige nanevis.

0 ❤️

293591
2011-08-15 17:45:48 +0430 +0430
NA

ببخشيد شما همونى نيستى كه جلوى ماشين تهرونيا داد ميزنى ويلا با زيلا

0 ❤️

293592
2011-08-15 19:07:46 +0430 +0430
NA

mehrmahe 65 nokaretam dadash…ghabeleto nadasht ;) ;) >:D< >:D<

0 ❤️

293593
2011-08-16 04:53:43 +0430 +0430
NA

امین جون امدی داستان بنویسی ریدی حالم از هر چی داستان بهم خورد خاک تو ملاجت کنن با این سوژت اصلا استورم آقزوآ :T

0 ❤️

293594
2011-08-16 10:01:35 +0430 +0430
NA

از دوستان شهوانیم میخوام لطف کنن جانماز بیش از حد آب نکشن
هر کدوممون اگه جا امین بودیم که مستاجر خوشگلی داشتیم و راه میداد چنان میگائیدیمش که صدای ناله هاش تا عرش اعلا میرفت
پس لطفا حالا که برا خودتون موردش پیش نیومده چرت نگین پلیذ!
ولی فقط یه مسئله تو این داستان هستش که یه مقدار کار رو زشت میکنه اونم مریضی فریبا خانومه
هرچند هستن و بودن آدمایی که زنهایی با شرایط خیلی بدتر از ایشون رو گائیدن…
مثلا زنی که بخاطر چندرغاز پول در عین حالی که چند مرض جور به جور داره میاد مرد غریبه ای رو میکشه رو خودش! و کیر به دستان عزیز هم به جای کمک بهشون میرن میکننش …!
مرد باشید و با وجدان خودتون عادلانه قضاوت کنید.
و در آخر هم بگم تا یادم نرفته که داستان بدک ننننننبببببوووددددد

0 ❤️

293595
2011-08-17 07:01:01 +0430 +0430
NA

خیلی طولانی بود وخیلی هم مسخره واقعا" که اینقدر بی رحم بودی که زنی رو که عمل رحم کرده بود رو می خواستی بکنیش ای خدااااااااااا اینجا یکی داستان بلد نیست بنویسه؟؟؟!!! X(

0 ❤️