عشق زینب

1392/01/02

سلام به همه ی دوستان شهوانی خودم. امیدوارم ابن داستان واقعی رابخونین ولذت ببرین
اسم من مهرداداست الان36سالمه واین داستان برمیگرده به حدود4سال پیش
زینب جون هم32 ساله است وچشمانی سبزوقدی بلندوخیلی زیباکه رقص خوبی هم داره.
خوب بریم سر اصل داستان
تابستان شوهرزینب جون برای کاربه تهران رفته بود.یکی دوهفته ای اازرفتن همسرزینب گذشته بودکه ازچشمای زینب میشدخواندکه توحسرت کیره .بگم که زینب جون دخترخاله خانمم هست.زینب جون بع خونه ی مامیومدومیرفت .یک روزبه بهانه ی مریضی به خانمم گفت که رنگم پریده وحالم خوب نیست .خانمم گفت دستگاه فشارخون رامیارم مهردادفشارتو بگیره .من ازکلک زینب متوجه منظورش شدم بلافاصله دستگاه رااوردم انداختم رودستش .که به محض لمی دستاش دیدم زینب جون منقلب شد تا اخرش خوندم
زینب خانه اش رفت من باموبایل زنگ زدم که خبرشو بگیرم .گوشی را برداشت وبهش گفتم زینب جون حالت بهترشدیانه که خندیدوگفت به لطف دوستان
ظهرتابستان بودکه زینب تماس گرفت وگفت بیاتی وی خراب شده یه نگاهی کن .منم فهمیدم یه سکس باحال افتادم باموتورتادم خانه اشان رفتم درب نیمه بازبود
رفتم داخل باور کنید چیزی رادیدم که تا بحال ندیده بودم یه فرشته خوشکل باچسمای عسلی لبای جیگری ووووووووووووی که هرچه بگم کم گفتم .به شوخی گفتم مثل اینکه حالت خیلی خوب سده چون لپت گل انداخته .که هردومون خندیدیم و بکدیگر را تو بغل گرفتیم چه لبی حالا نخور کی بخور به به به به
سینه هاش خیلی کوچک بود اصلا به جثه اش نمی اومدخیلی سینه های فندقی رادوست دارم بهم گفت هرچی میتونی بخوروبکن که چندروز هست که این بدن دست نخورده دستمو بردم سراغ کوسش که ابدار شده بود و منتظر یک کیر که ترتیبشو بده منم خوب خودمو ساخته بودم و اماده برای پاره کردن تا کیرمو گذاشتم دم کسش که یهورفت داخل که منوخنده گرفت و گفتم چرا اینقده بازه که گفت کسی که بچه بیاره همینه دیگه راست می گفت اخه دوتابچه داشت
خلاصه یه ده دقیقه ای باهم حال کردیم وترسون ترسون تمامش کردیم اخه این اتفاق توروستااتفاق افتاده واگه کسی منومیدیدزودبین مردم یه حرفهای عجیبی می پیچید
لطفا فحش ندین

نوشته: مهرداد


👍 0
👎 1
36329 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

368983
2013-03-22 04:17:10 +0430 +0430
NA

داستانی که نوشتی از یک ادم 36 ساله نبود .به نظر می رسید یک بچه 17 ساله نوشته.

توهم بود .رقص زینب جون بخوره تو سرت .

0 ❤️

368984
2013-03-22 04:25:30 +0430 +0430
NA

بازم خيانت:/بخداديگه داره حالم بهم ميخوره!!!

0 ❤️

368985
2013-03-22 04:32:41 +0430 +0430
NA

نفهميديم آخر چشاش عسلي بود يا سبز!
دستت بهش خورد منقلب شد؟؟ خواركسه كلمه ديگه اي تو مغزت پيدا نميشد؟

0 ❤️

368986
2013-03-22 05:30:03 +0430 +0430

چرا همه پسرای اینجا اسمشون مهرداده؟

0 ❤️

368987
2013-03-22 07:55:21 +0430 +0430
NA

خیلی دوست دارم جلوی خودمو بگیرم که بهت فحش ندم ولی انگار یکی نمی ذاره.ای کیره یا کریمه اتریشی تو اون کونت دیوووووووووووووووووووووووث چرا نمیفهمی خیانت کاره بدیه چرا حالیت نیست کسکش کونی لاشی. ای الهی یه روز بیای خونه ببینی زنت داره با لاک پشت سکس میکنه دلم خنک شه.

0 ❤️

368988
2013-03-22 08:13:36 +0430 +0430
NA

زنگ ها برای که به صدا در می آید؟
نه زنگ ها سوخته!!!
مغز ما هم با این داستان های تخمی و نجومی سوخته

0 ❤️

368989
2013-03-22 08:55:47 +0430 +0430
NA

جقو .اینقده نشستی جلق زدی که کور رنگ شدی و فرق بین سبز و عسلی و رو نمیفهمی.خاک بر سرت کنن!

0 ❤️

368990
2013-03-22 09:27:31 +0430 +0430
NA

واقعــاً :-))))))))))))

0 ❤️

368991
2013-03-22 13:45:07 +0430 +0430

خوب بود
حال کردم
با اینکه کم بود ولی فک کنم کل داستانو بیان کردی
غلط املایی زیاد داشتی بیشتر توجه کن

0 ❤️

368992
2013-03-22 16:31:10 +0430 +0430
NA

استاد
از این به بعد داشتی جق میزدی داستان ننویس یه کم وقت بزار روش فکر کن فرداش بیا بنویس قرمساق

0 ❤️

368993
2013-03-23 00:52:58 +0430 +0430

تو روستا اگه ببینن کس شوهردار میکنی “یه حرفای عجیبی” می پیچه؟
مادر جنده کجا نمی پیچه که اونجا نپیچه؟
در توصیف یه نفر، خوب رقصیدن جایگاه سوم رو داره؟ اصلاً چه ربطی به موضوع داشت؟ مثل اینه که بگی یه پسری تو روستا منو میکنه که در برق کشی ساختمان حرف نداره!!

0 ❤️