عشق مشترک (۲)

1400/08/09

...قسمت قبل

تا ۸ شب فقط هفت ساعت مونده بود رفتم حموم صورتم از هیجان قرمز بود.همه بدنمو برق انداختم اینترنتی یه لباس خواب شیک و کلی لوازم آرایش سفارش دادم بیارن هتل… یه آرایش غلیظ با چشمای تیره ،لبای براق قرمز و یه لباس حریر مشکی که تا نیمه باسنمو می پوشوند.از فکر کردن به سینه و بازوی عضلانی آرش خیس شده بودم. همه جامو روغن معطر زدم.حسابی بدنم برق میزد.سر ساعت زنگ درو زدن درو که باز کردم یه دسته رز قرمز جلوم بودکه از پشتش آرش سرک کشید اما از دیدن من چشماش گرد شد طوری که خجالت کشیدمو رفتم پشت در.به سرعت اومد تو و درو بست.اومد پشت دردستمو که گذاشته بودم روی بدنم برداشتو گفت چرا خجالت میکشی تو امشب زن منی یه امشب تو فقط مال منی…تیشرت جذب سفید و شلوار کتون مشکی پوشیده بود.دست انداخت زیر باسنمو بغلم کرد و گذاشت روی تخت و خودش افتاد روم و شروع کرد بوسیدنم اون لحظه به هیچی جز عشق بی حد و حسابم به آرش فکر نمی کردم بند لباسمو که انداخت با ولع شروع کرد به خوردن سینه هام همزمان دستشو برد لای شیار کسم و آروم با انگشتش نوازشش می کرد انقدر خیس شده بودم که از این همه خیسی خجالت زده بودم
-جون چه خیسی کردی.تو هم بالاخره لو‌دادی از من خوشت میاد قربون اون لپات برم که قرمز شد
اجازه هست کس خوشکلتو بخورم؟
قبل اینکه جواب بدم دستشو گذاشت رو لبمو گفت اجازه هم ندی من امشب واسه بهشتت تیز کردم
اول خوب نگاش کردو لاشو باز کرد احساس می کردم از نگاه کردنشم لای پام رودخونه راه افتاده بعد آروم آروم زبونشو‌کشید روشو آه و نالم شروع شد ضربان قلبم رفته بود روی هزار و حین لیس زدنش ارضا شدم فهمید که ارضام کرده کلی قربون صدقم رفتو لبامو بوسید بعدانگار که با خودش حرف میزنه گفت تا حالا نمی دونستم سکس با عشق یعنی چی حالا می فهمم نیما چی می گفت یهو انگار برگشت به زمان حال و شروع کرد به بوسه بارون کردنم .منم دو تا پامو حلقه کردم دور کمرشو کسمو آوردم بالا چند بار با کیرش کشید روی کسمو یهو وحشی شدو با یه حرکت کرد توش جیغم بلند شد کیرش وحشتناک کلفتو دراز بود
-دردت اومد؟
-دردشو هم می خوام.بکن عشقم تا ته بکن توش
انگار از حرفام جون گرفته باشه با شدت ادامه دادهمین طور که می کرد نوک سینه هامو به دندون گرفت و کشید بالا من جیغ میزدمو پشت کمرشو گرفته بودم اما سینه هامو دست نمی زدم تا از لذتش کم نشه بعد از ده دقیقه تلمبه حالش خراب شدو قبل ارضا کشید بیرون
-نمی خوام به این زودیا ارضا بشم می خوام تا صبح بکنمت
خوابوندم به پشت و باسنمو می مالید آروم آروم انگشت وسطشو می برد دم سوراخ کونم یه کم می برد داخلو من کونمو می کشیدم
-نگو‌که کونت آکبنده
-دردم میاد من از پشت نمیدم
-حتی به من؟ فقط همین یه شب…
-دردم میاد
اینو می خوام خودم افتتاحش کنم ناسلامتی امشب شوهرتم
اینا رو در حالی می گفت که لبشو گذاشته بود کنار گوشمو زمزمه می کرد
انقدر زمزمه هاش حالمو خراب کرده بود که رضایت دادم
-فقط یواش بکن توش
اول انگشتشو آروم می کرد توش بعد هی بیشترش کردو من هی آخ و اوخ می کردم و می خواستم بس کنه
اونم هی کنار گوشم می گفت مرد نیستم اگه امشب این کون تنگتو افتتاحش نکنم
منم انگاری از درد کشیدن زیرش لذت می بردمو دلم می خواست نهایت لذتو از بدنم ببره یواش یواش دو انگشتیش کردو هر بار که انگشتشو به ته می رسوند توش چند دقیقه نگه می داشتو دم گوشم از داغی کوس و تنگی کون و نرمی سینه هام می گفت و من هی بیشتر خیس می کردم تا بالاخره بعد نیم ساعت گفت کیرم تا حالا انقدر سفت و سیخ واسه هیچ کس نشده آماده باش که می خوام کونتو جر بدم و اول آروم و بعد تا ته برد‌توی کونم حس می کردم الانه که بدنم از درد دو تکه بشه با جیغ و داد می خواستم درش بیاره که دستشو رسوند به کوسمو شروع کرد مالیدنش تا دردم کم بشه و همون طوری بی حرکت توی کونم موند تا بهش عادت کنم یه کم بعد گفت آماده ای؟ می خوام خاطره ش تا ابد تو ذهنت بمونه. بعدش دستشو گذاشت روی سینمو بلندم کرد و منو داگی کرد همون طور که کیرش داخل بود کمرمو قوس داد به پایین و سینه هامو آورد بالا تا کونم حسابی بیاد تو بغلش
بعد یه انگشتشو کرد تو دهنمو گفت بخورش هر موقع خیلی دردت اومد گازش بگیر و شروع کرد به تلمبه زدن تو کونم. انقدر با شدت که داشتم آتیش می گرفتم اما از حس کیر کلفتش و بازوهای عضلانیش که منو تو بغلش گرفته بود حتی یه لحظه هم کونمو تکون ندادم تا ارضا بشه از درد انگشتشو حسابی گاز گرفته بودم بعد یه ربع که زیر ضربه های محکم و پی در پیش بودم تمام آبشو توی کونم خالی کرد و بالاخره انگشتشو درآوردو روم خوابید وقتی انگشتشو دیدم باورم نمیشد طوری گازش گرفته بودم که جای همه دندونام روش مونده بود و از چند جاش خون میومد
-وای وای من چیکار کردم بده ببینم انگشتتو
-عزیزم اشکال نداره به چشیدن لذت بخش ترین لحظه زندگیم می ارزید
-نکش ببینم
سریع چند تا دستمال برداشتمو گذاشتم روش
-باور کن انقدر تو اوج لذت بودم که هیچ دردی حس نمی کردم تو آخه چی هستی؟ تا حالا این حسو تجربه نکرده بودم
-راستشو بگو چقدر تا حالا زن و دختر کردی؟
-راستشو که بهت نمی گم وگرنه ازم فرار می کنی
پریدم روشو جیغ زنان بازوشو گاز گرفتم با خنده دستامو قفل کرد و گفت
اما مهم اینه این لذت امروزو هیچ وقت و هیچ جا تجربه نکرده بودم نیکتا من برات می میرم دختر نمی دونی چه طوری می خوامت
سکوت کردمو دلم هری ریخت
درست مثل روزای اول ازدواجمون که عاشق نیما شده بودم الان عاشق آرش بودم
خشمم به نیما فروکش کرده بودو الان قلبم از حجم دو تا عشق داشت می ترکید
-برم حموم که کل روتختی هتلو به گند کشیدیم
-صبر کن کجا؟ بدون من میری حموم؟با یه حرکت رو دو تا دستش انگار که من پر کاه باشم بلندم کردو برد به سمت حموم
وان حمومو پر آب کردیمو آرش عاشقانه منو خوابوند توی آب و کف خودشم خوابید و پاشو برد زیر من و روی لیف شامپو بدن می ریختو با لطافت همه جای بدنمو صابون می زد و هر از گاهی سینه هامو مک می زد و لبامو می خورد هنوز نیم ساعت نشده بود که کیرش باز بلند شد
-بانو این شازده باز هوس بهشت زده به سرش همون طور که لبامو می خورددو لبه کوسمو باز کردو کیرشو گذاشت داخلش
-حالا خوب شد هم داخلو برات آبیاری می کنم هم بیرون
هنوز دست از شوخی برنداشته بود
همین طور که توی کسم آروم عقب جلو می کرد قربون صدقم می رفتو کف مالیم می کرد بعدم منو نشوند روی کیرش همزمان انگشت وسطشو کف مالی کردو فرو کرد توی کونمو زیر گوشم گفت تا تو بغل منی هیچ سوراخیتو نمی زارم خالی بمونه و من برای چندمین بار توی بغلش خیس کرده بودم همزمان با کیرش توی کوسم انگشتش رو توی کونم حس می کردمو ازم می خواست سینه هامو بزارم توی دهنش…
اون طولانی ترین حموم عمرم بود با یه مرد فوق حرفه ای تو عشق بازی و سکس. اعتراف می کنم که منم تو عمرم هیچ وقت درد و لذت رو همزمان نچشیده بودم نیما همیشه مواظب بود من دردم نیاد اما آرش با خشونتش هم به من لذت میداد دم دمای صبح لخت و خیس روی تخت بین بازوهای عضلانی و محکم و گرم آرش خوابم برد.
نزدیکای ظهر بود که با حس اینکه یکی داره سینه هامو مک میزنه بیدار شدم
صبح بخیر خانم قشنگم
یاد نیما افتادم اونم همیشه همینو می گفت اما فانتزی جنسیش من نبودم همونی بود که تو شرکت تو بغلش بود
حواسم نبود که اینا رو با صدای بلند گفته بودم آرش یه کم به فکر رفتو گفت راستش می دونی چیه
منم قبل تو همینطوری فکر می کردم سینه و باسن بزرگ فانتزیم بود تا وقتی که با تو خوابیدم اون موقع فهمیدم لذت سکس با کسی که با عشق باهاش باشی با هیچ کدوم برابری نمی کنه لذتی که من دیشب بردمو هیچ وقت نچشیده بودم…
سکس ما همون یک شب نبود فرداش که آرش بهم گفت نیما و اون زن توی جنوب با هم بودن از عصبانیت گر گرفتم
همه اون شبایی که می تونست کنارم باشه رو با یکی دیگه صبح کرده بود اما یاد خودم افتادم که سعی می کردم از شام و ناهارا و دور دورای آخر شبم با آرش به نیما چیزی نگم شاید ما هر دو خیانتکار بودیم من به اندازه کافی برای نیما زیبا نبودم و نیما به اندازه کافی برای من جذاب نبود اما نمی خواستم قبول کنم عمر زندگی مشترکمون تمام شده باشه من هنوزم نیمامو دوست داشتم یک بار هم از گل نازک تر به هم نگفتیم برای هم هدیه می خریدیم حواسمون به حال و احوال هم بود پس چرا تو چند ماه به اینجا رسیدیم؟به خیانت…
عین مار زخمی دور خودم می پیچیدم دو‌تا آرام بخش خوردمو به تنها کسی که خبر از حالو احوالم داشت زنگ زدم به آرش
ازش خواستم شب بیاد پیشم باید این بار روانی یه جا تخلیه میشد و الا حتما دیوونه میشدم…نفهمیدم کی خوابم برد که با زنگ ممتد در از خواب پریدم پتو پیچ و بدون لباس درو باز کردم آرش پشت در بود و خبری از حال خوب صبحم نبود دوباره خراب بودم
یک ساعتی توی بغل آرش دوباره ضجه زدم تا خوابم برد نزدیکای ده شب بود که با نوازش های روی موهام بیدار شدم همون طوری که گونه هامو می بوسید گفت خوبی
گفتم خیلی گرسنه ام
گفت الان می گم غذا بیارن گوشی رو برداشت و غذا سفارش داد
همون جوری لخت و پتو پیچ شده منو نشوند روی پاش و قاشق قاشق غذا رو توی دهنم گذاشت. تقلای من برای اینکه بزاره خودم غذامو بخورم بی فایده بود می گفت تو عروسک شکستنی منی محاله بزارم دست به چیزی بزنی تو فقط تو بغل من باش ببین چطوری ازت مراقبت می کنم. دلم با حرفاش گرم میشد و شکسته شدنم یادم میرفت. یه کم که حالم بهتر شد ازم خواست بریم بیرون قدم بزنیم خودش لباس گرمامو از توی چمدون برداشتو دونه دونه تنم کرد انگارکه واقعا مریض شده بودمو توان هیچ کاری رو نداشتم
دستشو گذاشته بود دور شونمو چسبیده به من راه می رفت یاد همه شبایی افتادم که با یک متر فاصله راه می رفتیمو دلم بازوهاشو هوس می کرد که دورم بپیچه و گرمم کنه حالا فهمیدم اونم اون موقع ها همینو می خواسته که حالا انقدر محکم منو چسبیده بود
منم انقدر به آغوشش احتیاج داشتم که هیچ اعتراضی نمی کردم
-دلم هوس قهوه گرم کرده یه جای خوب این نزدیکیا می شناسم بریم قهوه بخوریم؟
-بریم
در ماشینو واسم باز کردو بخاری ماشینو روی صورت من تنظیم کرد با تکونای نرم ماشینو گرمای بخاری دوباره خواب آلود شدم به خودم که اومدم توی پارکینگ خونش بودیم
-مگه نکفتی میریم قهوه بخوریم؟
-چرا گفتم
-پس چرا اومدیم خونه تو؟
-خب قهوه های سرآشپز آرش حرف نداره رو دستش نیومده تا حالا
زدم زیر خنده و گفتم خوب الکی الکی منو کشوندی خونتا
یهو دو تا دستشو گذاشت دو طرف صندلی منو چنبره زد روم در حالیکه صاف تو چشمام خیره شده بود گفت طاقت ندارم دور باشی فک کن اینجا هتله من هر چی بخوای واست فراهم می کنم فقط کافیه لب تر کنی دیگه حرف نباشه پیاده شو و دختر خوبی باش و بی حرف دست منو گرفتو دنبال خودش کشوند
بارها و بارها با نیما اومده بودیم خونش اما حالا یه حس دیگه ای داشتم قلبم تند تند میزد چون می دونستم بودن تو خونش مساوی چه اتفاقایی می تونه باشه
قهوه رو درست کردو اومد چسبید به من
در حالی قهوه مو می خوردم که میدیدم چشم ازم برنمی داره به حرف اومدو گفت همیشه به عشقتون حسودیم میشد همیشه می گفتم تو باید قسمت من می شدی آخه من به تو شبیه ترم تا اون
همه رفتارات واسم تحسین برانگیز بود خودمم نفهمیدم چی شد چطور عاشقت شدم یهو به خودم اومدم دیدم دلم نمی خواست ازت دور باشم می خواستم همش دور و برت باشم صدات تو گوشم باشه عطر تنت مشاممو پر کنه تو نمی دونی عطر تنت چقدر مستم می کنه هر بار که نیما میرفتو تنها میشدی من مثل پسر بچه ها از خوشحالی تو آسمونا بودم فقط خدا می دونه وقتی می بردمت بیرون چقدر به خودم فشار میاوردم که ندزدمت
همین جوری تو سکوت به حرفاش گوش میدادمو جرعه جرعه قهوه مو می خوردم اومد چسبید بهمو صورتمو برگردوند سمت خودش
-قهوه مو دوست داشتی؟
-تلخ بود اما عطرش مستم می کرد… درست مثل حرفات
همین یک جمله کافی بود تا لباشو بزاره رو لبامو با یه حرکت از روی مبل بلندم کنه تو بغلش بگیره و ببره سمت اتاق خواب
هنوز نمی دونم اون شب چطوری دوباره تو بغلش لخت شدمو چطوری تا صبح از تن هم سیر نمی شدیم انگار تمام دیشب زیر بارون بودم بارون بی امان بوسه هاش حرفاش نوازشاش تحریکاش انگار تمام دیشب طوفان و صاعقه بود…

ادامه...

نوشته: نیکتا


👍 21
👎 0
21501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

839933
2021-10-31 01:43:05 +0330 +0330

خوب بود

ولی پارگراف آخرشو خوب تموم نکردی، بنظرم باید یه مقدار بیشتر روی پارگراف آخر که تعیین کننده ترین بخش داستان هست میزاشتی

ولی در مجموع خوب بود

4 ❤️

839977
2021-10-31 08:39:22 +0330 +0330

خیلی خوب بود داستانت.
یه مشکلی که داشت این بود که قسمت قبلی گفتی یه بار اومده بودیم خونه آرش این قسمت گفتی بار ها و بار ها اومده بودیم خونه آرش.

2 ❤️

840018
2021-10-31 16:59:59 +0330 +0330

عالی بود چه حس دوست داشتنی قشنگی

1 ❤️

840075
2021-11-01 01:19:23 +0330 +0330

با اين كه كيرم سيخ شد ولي لذت بردم 😎

1 ❤️

840292
2021-11-02 00:17:13 +0330 +0330

واقعا خوبه…واقعا.
فقط یکم زیادی نقش نیما کم رنگه

0 ❤️