عشق من خدیجه (۳)

1401/02/18

...قسمت قبل

سکس عاشقانه من و خدیجه با احتساب معاشقه و نوازش های عاشقانه و بوس و بغل ها تقریبا یک ساعت و نیم طول کشید.اصلا راحت بگویم، من تقریبا یک ساعت و نیم با خدیجه ور رفتم و او را گاییدم.خدیجه دمر خوابیده بود و من با دستمال کاغذی موها، شانه و کمر و باسنش را از آب کیرم تمیز می کردم. مست و بی رمق، اما راضی و خشنود همچنان روی تخت دراز کشیده بود هنوز آخ و اوف هایش ادامه داشت.من رفتم دستشویی که خودم را تمیز کنم.برگشتم و دیدم که خدیجه همچنان دمر خوابیده است و کون قشنگش خودنمایی می کند .خیلی دوست داشتم که می توانستم باز هم ترتیب آن کون گرم و نرم را می دادم.اما فعلا کمرم خالی شده بود.کنار خدیجه روی تخت دراز کشیدم.هر دو لخت بودیم.خودم را به او چسباندم و ران پایم را روی کمر و باسن خدیجه انداختم.کمی در همان حالت سرگرم ماچ و بوس بودیم و دستهای هر دوی ما سرگرم نوازش و لمس اندام.خدیجه با کیر من ور می رفت و شاید می خواست دوباره کیرم را راست کند.من هم که باسن و پشتش را نوازش می کردم. خدیجه برگشت و به پهلو دراز کشید و پشت و باسن خود را به من تکیه داد.من هم بلافاصله به پهلو خوابیدم که سینه و شکم و آغوشم پذیرای باسن و پشت خدیجه باشد.دقایقی در آن حال روی تخت به پهلو دراز کشیدیم.گفتیم و شنیدیم.دستم مشغول نوازش سر و سینه و باسن و واژن خدیجه بود.خدیجه هم پشت و کمر و باسن خود را به سینه و شکم و آغوش من می فشرد و چسبندگی آب کمرم، پشت و باسن خدیجه و سینه و شکم مرا به هم می چسباند و باعث تفریح و خنده هر دوی ما می شد.ساعتی در همان حال و وضعیت گفتیم و خندیدیم و خستگی سکس را از تن بدر کردیم.یادم هست خدیجه با صدای خسته،
گفت:ای کاش الان شب بود و همینطور تا صبح می خوابیدیم.
من: آره .من هم تا صبح می چسبیدم به این کون و تا صبح می کردمت.
_:بد نمی گذشت بهت.نه؟…
_: عالی می شد.تا صبح می کردمت.
خدیجه:آآآخ آنقدر خسته ام که نمیتونم بلند شم.
من: بمون بغل خودم.
خدیجه لبخندی حاکی از شهوت و رضایت زد و دوباره دمر خوابید.دستم را روی باسنش گذاشتم.لبانش را می بوسیدم و باسن قشنگش را نوازش می کردم. خدیجه هم دستش را به کیرم رساند و با کیرم بازی کرد.درحال نوازش باسنش گفتم: عجب کونی داری خدیجه…اوووووف …
احساس کرد دوباره می خواهم.خودش پرسید: می خوای؟ اگر می خوای بخواب روش. خیلی دوست داشتم روی آن کون قشنگش بخوابم.اما این کافی نبود.خواستم ساعتی بگذرد تا شاید همه چیز از اول شروع بشود.این بود که گفتم: نه.کمی صبر کنیم فعلا.
خدیجه به سختی از تختخواب کنده شد و برخاست و حمام رفت.من هم برخاستم و شورت، زیر پیراهن و سپس پیراهن و شلوارم را پوشیدم. از حمام که درآمد باز همان لباس زیر خود را پیش چشم من به تن کرد. باهم رفتیم و در اتاق پذیرائی روی مبل کنار هم نشستیم و از هر دری سخنی گفتیم و شنیدیم.چقدر ما انسانها به این مصاحبت ها و عشق و جنون محتاجیم. می گفتیم و می خندیدیم و ممنون لطف و یاری شوهرش بودیم که چنین آرامش و آسایشی را برای ما مهیا ساخت تا چنین لذتی را تجربه کنیم.
ساعتی به همین منوال گذشت.میوه ای و آجیلی خوردیم و استراحت کردیم.دقایق آخر این دیدار عاشقانه نزدیک شده بود.دستهایمان در دست هم بود و چشمان من همچنان با بدن سکسی خدیجه، نرد عشق می باخت. حرفهایمان که تمام شد، من لبهایم را به لبهای خدیجه نزدیک کردم و دستم را به ممه هایش رساندم. خدیجه متوجه خواست من شد.با اشاره چشمی به بدن سکسی خودش، با لحنی مهربانانه پرسید: می خوای؟
من که احساس می کردم توانایی ام را باز یافته ام، بی درنگ گفتم: بله، می چسبه.
سرش را به علامت موافقت تکان داد و گفت: باشه.پاشو بریم اتاق خواب.گویی خدیجه هم از خداش بود و او نیز چنین می خواست.برخاستیم و باهم به طرف اتاق خواب رفتیم. باز هم دستم روی باسنش بود که خود را به اتاق خواب رساندیم.
مودبانه پرسیدم: عزیزم اگر احیانا مایل نیستی و یا فرصت کمی مانده، من بیش از این زحمت ندهم.اما خدیجه مثل همیشه با مهربانی گفت:
نه عزیزم! هنوز وقت داریم.پنج دقیقه … پنج دقیقه وقت داریم.
این را گفت و باز هم منتظر ایستاد.کلا خدیجه در سکس مقهور و مفعول مطلق بود.منتظر می ماند تا هر شکلی که من از او می خواهم، همان را برایم انجام دهد.بنابر این خواهش کردم تا این بار سکسی سرپایی تجربه کنیم.او را برگرداندم و از پشت سرش، شورت لامبادایش را پایین کشیدم و تن پوش توری اش را بالا زدم.کونش جلوی چشمانم بود و من چقدر خوشبخت بودم که دقایقی پیش این کون زیبا زیر کیر شقم بود.من عاشق تمام وجود خدیجه بودم.
شلوار و شورت خودم را درآوردم و بار دیگر برای خدیجه کاملا لخت شدم.اما نگاهم را از بدن سیمین و باسن لطیف خدیجه برنمی داشتم.یک دستم را روی شانه اش گذاشتم و با دست دیگرم باسنش را نوازش کردم و با صدایی شهوت آلود گفتم: وااااااااای عجب کونی…
خدیجه هم با همان لحن گفت: جااااانم. این کون مال تو. صورتش را برگرداند و نگاهی به کیرم انداخت و متوجه شد که کیرم دوباره راست کرده است.یک لحظه کیرم را در دستش گرفت و گفت: نه…خوب ور آوردی…خیلی کارها میشه با این انجام داد.این را گفت و با دستش کمی کیرم را فشار داد.خم شد و دستانش را رو تخت خواب گذاشت.من دستم را از باسن به طرف کوسش بردم و از او خواستم که آماده شود.
خدیجه با صدای عشوه آلود و شهوانی اش مرا همراهی کرد.من هم از پشت سر او، داشتم کیرم را در جایش تنظیم می کردم.
_خدیجه: آخ خ خ خ… نه اونجا نیست…کمی پایین تر… نه نشد…نرفت تو…
_من : اوففففف… کمی بیاور بالا…آها…
_:آآآآخ…اوووووووف …هوشنگ…ای جان…
_:اووووووف… عشقم…واااااای
کیرم جای خود را پیدا کرد و تا عمق جان و ته واژن خدیجه برای خود جا باز کرد.
خدیجه: آآآآخخخخ…هوشنگ…اوووووففففف…اوووووووخ…
من: اوففففففف…خدیجه…اووووووف…عشقم…
خدیجه:جاااااااااان…محکم…محکم…
من از پشت همراه با ناله های پر از شهوت خدیجه کیرم را تا جایی که می رفت به واژنش فرو کردم و برایش تلمبه زدم. صدای آخ و اوف خدیجه عالی بود.معلوم بود که از این حالت بیشترین لذت را می برد. فکر می کردم تق و توق تلمبه زدن من و ناله های مستانه خدیجه حتی به همسایه بالا هم می رفت.بعد از چند ضربه، چون کاندوم نداشتم،از خدیجه خواستم که خم شود و از وسط تختخواب دستمال کاغذی را به من بدهد که آب کمرم را این بار داخل آن خالی کنم.خم که شد، کیرم از واژنش خارج شد.برگشت و با چهره ای شوخ و خندان گفت:پسر کاندوم بزن دیگه.اینطوری هر دو راحت میشیم.اما من می خواستم با تمام وجود او را لمس کنم و لذتش را ببرم.گفتم: آخه اونجوری حال نمیده.خدیجه گفت: پس ما چطوری سالها با کاندم حال می کنیم؟ گفتم: عزیزم من می خوام اینطوری بکنمت. وقتی اصرار مرا دید، از سر مهربانی تسلیم شد و من دستمال بر دست، کیرم را برای چندمین بار داخل واژن قشنگش فرو بردم و تق و تق برایش تلمبه زدم.هر دو آخ و اوف می کردیم. اما صدای آخ و اوف خدیجه چیز دیگری بود.چقدر خوشبخت بودم که کون نرم و سفیدش در دستم بود و کیرم داخل آن واژن تنگ و دلبرانه اش. نزدیک به یک دقیقه برایش تلمبه زدم و این همراه بود با صدای شهوتناک خدیجه که می گفت: محکم، محکم…
دیگر به اوج شهوت رسیده بودم.داشت آبم می آمد.به سرعت کیرم را بیرون کشیدم و آبم را داخل دستمال کاغذی خالی کردم.خدیجه برگشت و نگاهش را به کیرم دوخت.در همراهی با من می گفت:جااااان جاااان عشقم.راحت شدی؟ او را بوسیدم و خودم را به دستشویی رساندم.نمی دانم شوهر خدیجه چگونه او را ارضا می کند.اما اگر خدیجه مال من بود بی شک هر روز و هرساعت او را با شکلی متفاوت می گاییدم و لذتش را می بردم و البته او را هم راضی می کردم.اما این هم غنیمتی بود.


عشق من ۸ پس از بیست و هفت سال جدایی و دوری، در اولین دیدار پر شور ، من و خدیجه، در کمتر از سه یا ساعت دو بار سکس کردیم. تا یادم نرفته این را هم بگویم، خدیجه در شروع سکس،خواهشی از طرف خودش و شوهرش از من کرد که از کاندم استفاده کنم. ولی من همانگونه که قبلا هم گفتم،کاندم را اصلا دوست ندارم.من بیشتر می خواستم سکسی بدون کاندم با عشقم داشته باشم.خدیجه در مقابل این مخالفت من،با مهربانی گفت: باشد، من می خواهم امروز تو را کاملا ارضا کنم.تو هم هر طور که تو دوست داری، کارت را بکن.در حین سکس هم خدیجه چند بار با آن صدای شهوت آلود خود، از من خواست که مراقب باشم و آبم را داخل واژنش خالی نکنم. الحق خدیجه آن روز به حرف خود، عمل کرد و مرا کاملا ارضا کرد و چیزی کم نگذاشت.به هر حال بعد از پایان سکس،رفتم دستشویی تا خودم را تمیز کنم.او نیز به حمام رفت.از حمام که خارج شد و در را باز کرد،حوله اش را به او دادم او نیز در مقابل بوسه ای عاشقانه تحویلم داد. سیر نمی شوم ز تو نیست جز این گناه من جور مکن جفا مکن ای مه جانفزای من دیگر هر دو به آرزوی خود رسیده بودیم.من و خدیجه ممنون مهربانی ها و خدمت بزرگ شوهرش بودیم و هستیم. والبته من ممنون تمام خوبی ها و مهربانی های خدیجه هم هستم.راستش خدیجه هم از من ممنون و راضی بود.چون سکس کامل،پرشور و متفاوتی را با من تجربه کرده بود.این را قبل و بعد سکس و حتی حین سکس با رفتار و عکس العمل های خود نشان می داد. اتفاقا همان شب شوهرش برایم نوشت: هوشنگ عزیز! بعد از رفتن تو، خدیجه تماس گرفت و گفت: می توانی بیایی.به خانه برگشتم و خدیجه را پر از شور و نشاط دیدم.انگار چند سال جوانتر شده بود.تو با خدیجه چه کردی بودی؟ از خدیجه از کم و کیف دیدارتان پرسیدم و سوال کردم که خوش گذشت؟ خدیجه خیلی روشن و صریح گفت: همه چیز عالی بود. کیرش که عالی بود.اما سبک و سیاقش در سکس عالی و خوشایندتر.خیلی هم خوش گذشت و من گویی سکس را با هوشنگ تجربه کردم و لذت بردم و اصلا هم پشیمان نیستم.پرسیدم: خوشایندترین بخش از این تماس کجا بود؟ گفت: همه قسمت هایش عالی بود.اما دقایق آخر که سکسی کوتاه و سرپایی انجام دادیم،بسیار لذت بخش بود و هوشنگ با مهارت و استادی عمل کرد و حال داد. به هر حال پس از دقایقی وقت خداحافظی رسیده بود.علی رغم میل باطنی باید می رفتم.خدیجه پیش چشم من و من پیش چشم خدیجه یک به یک لباس های زیر و لباس های کامل خود را پوشیدیم و اینگونه خاطره ای فراموش ناشدنی برای خود ثبت کردیم.حالا دیگر خدیجه از قدرت کمر ،اندازه کیر و سبک و شیوه سکس من و با رنگ و روی بدنم آشنا شده بود و من با جز به جز بدن سفید خدیجه،باسن،کوس،ممه ها،لب ها و ران های قشنگ و هوس برانگیز و شورت و سوتین و تن پوش سکسی او آشنا شده بودم.لباس هایم را بر تن کردم و بوسه ای شیرین از لبان خدیجه برگرفتم و او را تا روز شنبه که قرار بعدی ما بود، به خدا سپردم.از در خانه که خارج شدم، سرمست و خوشحال از وصال شیرین یار و با یاد آن بدن سیمین خدیجه و نفس نفس زدن های سکسی او، باسن گرم و نرمش،کوس تنگ و دخترانه اش،ممه های اناری و شیرین اش و لب های آتشین و سرخش، این بیت زیبا را زمزمه کردم: در قیامت که سر از خاک بدر خواهم کرد باز هم در طلبت خاک به سر خواهم کرد.


روز شنبه زمان ملاقات دوم من با عشقم خدیجه فرا رسید.در اصل قرار اولیه ما همین روز شنبه بود.اما از آنجایی که من روز پنجشنبه قبل از ظهر به شهر محبوبم خدیجه رسیدم و به شوهر خدیجه از رسیدن خودم خبر دادم، او نیز محبت کرد و موعد قرار را جلو انداخت.
شوهر خدیجه با بزرگواری و سخاوت به من گفت: حال که زودتر از موعد آمده ای و اینجا هستی، برای چه دو روز هم منتظر بمانید؟ بهتر است همین امروز عصر به خانه ما بیایی و شیرینی پنجشنبه شب را با محبوب خود تجربه کنی.این بود که اولین دیدار و سکس من با خدیجه همان پنجشنبه اتفاق افتاد که البته شرح آن را نوشتم.
اما به لطف شوهر خدیجه، قرار دیدار شنبه نیز به قوت خود باقی ماند.انصافا شوهرش بر اساس دوستی که بین ما بوجود آمده بود، حتی برای جمعه هم از من دعوت کرد.اما متاسفانه این دیدار برای من ممکن نشد.به هر حال قرار دوم ما شنبه ساعت شش عصر بود.
مقابل در خانه خدیجه رسیدم و زنگ آیفون را زدم. خدیجه در را برایم باز کرد.این بار با خیالی آسوده تر وارد شدم و بالا رفتم.خدیجه هم در را باز کرده بود و منتظر من ایستاده بود.در آسانسور باز شد و من عشقم را بار دیگر در مقابل چشمانم یافتم.اما دیگر خبری از آن تیپ سکسی و شورت لامبادا و تن پوش توری نبود.کمی ناراحت به نظر می رسید. یک پیراهن آستین کوتاه با دامن زرشکی پوشیده بود که تا زیر زانوهایش را پوشانده بود.البته جوراب هم نداشت و پاهایش لخت بود.با مهربانی مرا به داخل دعوت کرد و باز هم کفش هایم را در داخل آپارتمان جای داد و در را بست.او را در آغوش گرفتم و بوسیدم.اما متوجه شدم که خبری از آن شور و حرارت نیست.کتم را درآوردم و به یکی از صندلی ها آویختم.روی مبل یعنی همان جای قبلی نشستم. خدیجه احوالپرسی کرد و به آشپزخانه رفت که برایم چایی بیاورد.از احوالش پرسیدم و از جوابهایش متوجه شدم که دچار احساس گناه شده و نسبت به انجام سکس با من مردد است.این البته بسیار طبیعی بود و به همین خاطر من تلاش کردم که او را از این حالت در آورم.
وقتی که چایی را آورد و کنارم نشست،مثل دفعه قبل بازویش را گرفتم و به طرف خودم کشیدم.لب بر لبانش نهادم و به نوازش موها،سر و صورت و بعد سینه و ممه هایش پرداختم.خدیجه بدن بسیار لطیف و نازی داشت. ولی ممه هایش لطیف تر و زیباتر بود.دست دیگرم را به واژنش بردم.اینجا بود که خدیجه آرام آرام به نفس نفس افتاد.دستش را آورد و دکمه های پیراهنش را برایم باز کرد تا براحتی دستم به ممه هایش برسد و بتوانم با آنها ور بروم.در واقع نمی توانست خودش را از این لذت محروم سازد.کمی با جاهای حساس بدنش که ور رفتم، دیگرتسلیم شد.به نفس نفس افتاد.رنگ از رخسارش پرید و با چشم های نیمه بازش چند بار آخ و اوفی از سر شهوت تحویلم داد. خیلی زود تصمیمش را گرفت. به خودش تکانی داد و بلند شد. پیراهنش را از تن در آورد، من هم دست به دامنش بردم.زیپ دامن را باز کردم و آن را از تنش درآوردم.خدیجه با چشمان نیمه باز و شهوت آلود خود، در میان دست و بازوی من قرار گرفت.سوتین نداشت.کمی با ممه هایش ور رفتم و به سرعت شورتش را پایین کشیدم.دیگر هیچ لباسی به تن نداشت.لخت و عریان در مقابلم ایستاده بود.در واقع در عرض پنج دقیقه خدیجه از این رو به آن رو شد. ممه هایش در یک دستم بود و دست دیگرم در حال نوازش واژنش بود.کمی خم شدم دهانم را به ممه هایش و دستهایم را به باسنش بردم.ممه ها را که خوردم و باسن عریانش را فشار دادم،آخ و اوف های خدیجه بالا گرفت.از شدت شهوت، رنگی به رخ نداشت.حالا در آن خانه خلوت، تنها من بودم و خدیجه با تنی عریان.انگار خدیجه می خواست فریاد بکشد. مطمئن بودم که دلش هوای کیرم را کرده بود.دستش را به کیرم برد تا آن را لمس کند و نیازش را به من گوشزد کند. من هنوز شلوار به تن داشتم و غیر از کت، لباسهایم را درنیاورده بودم. خدیجه با بدنی عریان اشاره کرد که به اتاق خواب برویم.با این انتخاب، بر تردیدهای خود غلبه کرد و لذت سکس را بر همه چیز ترجیح داد.من هم خوشحال از موافقت خدیجه برای انجام سکسی دیگر همراه با او به اتاق خواب رفتم.
خدیجه واقعا زنی سکسی با بدنی نرم و طبع آتشین و در اصطلاح عامیانه واقعا گاییدنی بود.به نظرم حیف است که ساعتی بگذرد و او زیر کیر آخ و اوف نکند. حیف است آن تن و باسن و واژن ساعتی از کیر خالی بماند و من خوشحالم که چند بار این کار را برای خدیجه انجام دادم.

نوشته: هوشنگ


👍 1
👎 1
7101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

872817
2022-05-08 02:15:42 +0430 +0430

هوشنگ جان سه قسمت خوندیم که همش همون قسمت اول بود. خواهشا دیگه ننویس تا دوستان مورد لطف قرارت ندن

0 ❤️