عشق من و نگار (۱)

1401/01/09

سلام دوستان خیلی ممنون که این داستان رو انتخاب کردین

حتما داستان های عشق کیری نوجوانی رو بخونید داستان رو بهتر پتوجه میشین.

حدود ۲ هفته قرار شد با خانواده هامون بریم شمال (من که از دار دنیا فقط مادرم بود)
خواهر و برادر و پدر و مادر نگار اومده بودن.
حدود ۵ ساعت تو راه بودیم،تمام راه وقتی نگار کنارم نشسته بود و با هم میگفتیم و میخندیدیم،مادرم ک صندلی عقب نشسته بود داشت با حسرت نگاهمون میکرد.از وقتی پدرم مرده بود واقعا تنها بود و خیلی ناراحت بود.
وقتی رسیدیم هتل قرار شد من و نگار تو یه اتاق جدا بمونیم،مادرم تو ی اتاق جدا و مادر و پدر و خواهر و برادر نگار هم یه اتاق دیگه.
وقتی وسایل رو بردیم داخل اتاقامون،داخل اتاق یه سیگار روشن کردم و دم پنجره شروع کردم ب کشیدن.
نگار وقتی دید دارم سیگار میکشم گفت:
_آیدین مگه قرار نشد سیگارو ترک کنی؟
+ببخشید عشقم تو فکرم.
_تو فکر چی؟
+مادرم،خیلی تنهاس
_آها آره بهت حق میدم.
بعد سیگارو از پنجده انداختم بیرون و رفتم جلو.دستاشو گرفتم.
بعد آروم در گوشش گفتم:
+اصلا ولش کن امشب شب ماست،باید خوشحال باشیم عشقم.
_آره موافقم عزیزم.
لباشو گذاشت رو لبام و شروع کرد به خوردن.انقد حالم خوب شده بود که دیگه هیچ چی نمیفهمیدم.
نمیخواستم قبل از ازدواج باهاش سکس کنم،قرارمون برای بعد از ازدواج بود‌.
آروم آروم کمرشو تو بغلم مالیدم و به گردنش بوسه های ریز ریز میزدم.
اونم کم نمیذاشت و گردنمو میخورد.
انقد محکم گردنمو میک میزد ک مطمئن بودم فردا جاش کبود میشه.
به جز عشق و لذت دیگه هیچ چی نبود.
خیلی خسته راه بودیم،گرفتیم خوابیدیم و صبح بلند شدیم.
وقتی از اتاق اومدیم بیرون با هم جمع شدیم تو حیاط پشت هتل.
گفته بودم میز و بساط صبحونه رو ردیف کنن.
نشستیم پای میز و شروع کردیم گفتن و خوردن و خندیدن.
پدر زنم با خنده بهم گفت:
_آیدین پسرم،دیشب گردنت کجا خورده؟
یهو یادم اومد که دیشب نگار خانم بهم مُهر زده.
سریع گردنمو با لباسم پوشوندم و گفتم:
+دیشب گردنمو بد گذاشتم رو بالشت اینجوری شده.
_آره حتما.نکنه بالشتای اینجا دندون دارن؟
جای دندون مونده آیدین.
همشون داشتن میخندیدن.ولی من و نگار خجالت میکشیدیم.
پدرش گفت:
_پسر جون هزار بار گفتم بازم میگم،از نظر من شما محرم شدین.
مادرم هم گفت:
_آره آیدین خجالت نکشید.
+باشه بابا دیگه خجالت نمیکشم خوبه؟؟
بعد از صبحونه قرار شد بریم ساحل و یکم آفتاب دریا ببینیم.
مادرم همه رو جمع کرد و گفت:
_بنظر من حیفه که بخوایم عروسی رو دیر بگیریم.بیاین عقد و عروسی رو باهم بگیریم تو این ماه.
پدر نگار گفت:
_من مشکلی ندارم فاطمه خانم (مستعار)
با هم قرار گذاشتیم که عروسی رو زودتر برگذار کنیم.
خیلی حالم خوب شد چون دیگه من و نگار زودتر میرفتیم زیر یه سقف.
یک هفته رامسر بودیم و برگشتیم تهران.
وقتی رسیدیم به پسر عموم گفتم که کار های عروسیم رو اوکی کنه.
منم فقط چک میکشیدم.
۲ روز مونده بود به شب عروسی.
همه کار ها درست بود‌.
قرار شد تمام کارهام و تعطیل کنم.
از وقتی با عموم خرید و فروش ماشین رو شروع کردم دیگه دست از سگ دو زدن برداشتم.
شب عروسی شد و دعوت کردن مهمون ها به عهده مادرم و مادر زنم بود.
متاسفانه مادرم پروانه و شوهر و بچه اش رو دعوت کرده بود.
ولی من خبر نداشتم.
با پروانه لباس عروس و گل رو انتخاب کردیم.
میخواستم بهترین شب زندگیمون تک باشه.
روز عروسی فرا رسید.
به پسر عموم زنگ زدم و همه چیز رو پرسیدم.
ساعت ۶ رفتم آرایشگاه دنبال نگار.
وقتی دیدمش قلبم انقد تند میزد که داشتم سکته میکردم.
یعنی این عشق من بود نگار من بود؟؟
انقد خوشگل شده بود که نمیتونم توصیف کنم.
وقتی دید بهش خیره شدم گفت:
_وا چرا اینجوری نگاه میکنی عزیزم؟
+نمیدونم چی بگم انقد خوشگل شدی!
_مرسی عزیزم تو هم خیلی خوشتیپ شدی.
+اجازه هست؟
_بله عزیزم.
دستای سفیدشو گرفتم و آروم بردمش داخل ماشین.
تو ماشین نتونستم تحمل کنم و یهو لبام و چسبوندم به لباش.
چشماش چهار تا شد،فکر نمیکرد انقد بی قرار شده باشم.
اونم منو همراهی کرد و نزدیک ۲ دقیقه داشتیم لبای همو میخوردیم.
دیگه ازش جدا شدم و گفتم:
_ببخشید عزیزم نتونستم خودمو نگه دارم.
اونم با یه ملایمت خاصی جواب داد:
+نه قربونت برم خیلی خوب بود.فقط لبت یکم رژ لب مالیده شده
منم رژ لب و پاک کردم و رفتیم سمت تالار.
وقتی رسیدیم همه شادی میکردن.
با هم رفتیم نشستیم پای سفره عقد و عاقد شروع کرد به حرف زدن.
_عروس خانم بنده وکیلم؟
نگار با خوشحالی جواب داد:
+با اجازه بزرگترا بعله!
تمام کسانی که توی اتاق بودن جیغ و کِل میکشیدن.
رفتیم تو سالن رقص.
اونجا موزیک و اینجور چیزا برپا بود.
همه داشتن از خودشون با میوه ها و شیرینی ها پذیرایی میکردن.
پسر عموم اومد پیشم،ازش خیلی تشکر کردم.واقعا سنگ تموم گذاشته بود.
وقتی زمان رقصیدن فرا رسید،من و عروس رفتیم وسط.
با یه آهنگ ملایم داشتیم میرقصیدیم.
همدیگر رو بغل کرده بودیم و یواش خودمون رو تکون میدادیم.
همه مثل ما میرقصیدن.
یکم که به جمع خیره شدم دیدم پروانه با شوهر و دخترش نشسته ان.
پروانه بهم نگاه کرد و منم باهاش چشم تو چشم شدم.
سریع بلند شد و رفت بیرون.
منم یه کاری رو بهونه کردم و رفتم دنبالش.
وقتی دیدمش که توی محوطه بیرونی وایستاده رفتم از پشت سر بهش سلام کردم.
وقتی برگشت و منو دید داشت گریه میکرد.
منم بهش گفتم:
_خاله چرا گریه میکنی؟
+آخه یاد شب عروسیم افتادم،همون شب که بهم گفتی عاشقم شدی.
_اون مال چند سال پیش بود،الان دیگه من بهت حسی ندارم.
+من عذاب وجدان دارم آیدین،هنوز نتونستم با خودم کنار بیام که باهات چیکار کردم.
_نه،تو با من هیچ کاری نکردی.دیگه ازت ناراحت نیستم.من الان نگار رو دوست دارم.
+آیدین منو ببخش من تورو آزار دادم.لطفا منو ببخش.
_من چند ساله که تورو بخشیدم.
و رفتم بالا پیش نگار،کسی که دیوانه وار عاشقشم.
بعد از شام.
سوار ماشین شدیم و رفتیم دم در خونه.
همه مهمون ها جلوی در بودن.
اونجا یه گاو زدیم زمین و گوشتشو دادیم به کسایی که بیشتر بهش نیاز دارن.
مهمونا رفتن و مادرم بهم یه دستمال پارچه ای سفید گل دوزی شده داد.
گفت:
_وقتی خون اومد،با این پاکش کن و بیار واسه من.
+چشم مامان.
مادرم اشک شوق تو چشماش جمع شد و منو بغل کرد و ادامه داد:
_پسرم دیگه مرد شده.
+مرسی مامان همش بخاطر زحمات توئه که به اینجا رسیدم.
_برو پسرم نگار منتظرته.
رفتم بالا دیدم نگار نشسته رو مبل.
بهش لبخند زدم و اونم بهم لبخند زد.
رفتم سمتش و آروم در گوشش گفتم:
+دیگه مال منی نگارم.
_همیشه منتظر این لحظه بودم عشقم.
لباشو بوسیدم و بغلش کردم و بردمش تو اتاق.
وقتی خوابوندمش رو تخت،گردنشو میخوردم و نرمه گوشش رو میک میزدم.
اونم یواش یواش داشت داغ میشد.
وقتی به لیس به گردنش زدم،یه آه از ته دل گفت.
منم ذوق کردم و گفتم:
+ای جوووونم عزیزم.داری لذت میبری؟؟؟
اونم با شهوت و عشوه جواب داد:
_آهههه آره زندگیم،دیگه امشب میتونیم با خیال راحت سکس کنیم.
از روش بلند شدم و گفتم:
+میخوای با هم بریم حموم؟
_باشه عزیزم بریم عشقم.
یواش یواش گیره های موهاش رو از سرش باز کردم و زیپ لباس عروسشو در آوردم.
وقتی کمر لختشو دیدم یه لیس آروم از پایین تا بالاش زدم.
تا اینکارو کردم،به آه کشید و خودشو انداخت تو بغلم.
منم گرفتمش و آروم به سرشونه های لخت و سفیدش بوسه های ریز و کوچیک میزدم.
خدا بهم روی خوش نشون داده بود.به آرزوم که یه زندگی خوب و یه عشق پایدار بود رسیده بودم.
بعد لباسشو در آوردم و دیدم به شرت و سوتین خوشگل آبی رنگ پوشیده.
دوباره لبامون گره خورد تو هم و منم سینه هاشو تو دستم فشار میدادم.
سایز سینه هاش هفتاد و پنجه و قشنگترین چیزی که به عمرم دیدم ه.
رفتیم تو حموم و من شیر آب و باز کردم. وقتی دوش رو باز کردم،اول آب سرد بود. نگار سریع از زیر آب سرد اومد کنار و یه جیغ یواش زد و گفت:
_واای آیدین یخ زدممم!!
منم سریع گفتم:
+ببخشید عزیزم حواسم نبود بیا بغلم گرم شی.
اونم آروم خودشو تو بغلم جا کرد و منم موهاشو بو میکردم.
آب گرم شد.
در گوشش گفتم:
+خانومم اجازه هست اینارو دربیارم؟
_آره عزیزم دربیار.
آروم سوتینشو درآوردم.
واااااای خدایا چی می دیدم!
دو تا سینه ی بزرگ خوشگل سفید با نوک صورتی مایل به سفید.
یهو گفتم:
+واااااای خدایا اینا دیگه چی ان؟؟
اونم خجالت کشید و قرمز شد.
خواستم شرتشو دربیارم که گفت:
_آیدین بذار وقتی رفتیم بیرون شرت هامون رو دربیاریم.
+باشه عیب نداره.
وقتی همدیگه رو شستیم.
بهش گفتم:
+عزیزم من میرم بیرون تو میخوای بیا.
_باشه عزیزم من یکم کار دارم الان میام.
رفتم بیرون و خودمو خشک کردم.
حوله رو دور خودم پیچیدم و رفتم نشستم رو تخت و رفتم تو گوشی.
حدود ۵ دقیقه دیگه صدای باز شدن در حموم اومد.
وقتی سرم رو بلند کردم،دیدم نگار اومده ولی هنوز شرت پاشه.
بهش لبخند زدم و اونم یواش یواش با ناز و عشوه اومد جلوم و گره حولشو باز کرد و اومد رو تخت تو بغلم.
منم حوله رو انداختم اونور و همدیگر رو بغل کردیم.
بدن لختمون چسبیده بود به هم و لب گرفتن شروع شد.
یکم گردنشو خوردم و رفتم سراغ سینه های خوشگلش که فقط مال من بود.
نوک سینه هاشو میک میزدم و یواش گاز میگرفتم.
ناله ی نگار در اومده بود،با صدای شهوتناک بهم میگفت:
_وای آیدین بخور عزیزم بخور.دارم میمیرم.
منم وقتی دیدم داره لذت میبره خیلی خوشحال شدم.
یداش یواش رفتم پایین و شکمشو میبوسیدم.
وقتی رسیدم به شرتش،یه نگاه به نگار انداختم و تو چشمای هم نگاه کردیم.
بهم گفت:
_لعنتی اونجوری نگام میکنی میخوام لباتو تیکه تیکه کنم.
منو کشید بالا و باز هم همو بوسیدیم.
منم گفتم:
+اجازه هست؟
اونم با سرش اشاره کرد آره.
شرتشو یواش درآوردم.
زیبا ترین چیزی بود که تو زندگیم باهاش مواجه شدم.
یه کص بی مو و خوشگل و سفید.
یهو افتادم به جونش و با زبون چوچولشو لیس میزدم.
صدای نگار داشت نشون میداد که خیلی داره لذت میبره.
بعد از ۵ دقیقه خوردن و لیس زدن،پاهاش شروع به لرزش کردن و آبش پاشید بیرون.
یهو خندم گرفت،ولی نگار منو محکم بغل کرد و با لحن گریه دار گفت:
_آیدین عاشقتم دستت درد نکنه،بهترین حسی بود که تاحالا داشتم.
منم یه لبخند زدم و یه بوس کوچیک به لباش زدم.
کیرم که داشت میترکید رو از شرتم آوردم بیرون و روی کصش میکشیدم.
با آب کسش خیس کردم و به نگار گفتم:
+عزیزم ببخشید یکم درد داره.
_بخاطر تو تحمل میکنم عزیزم.
منم یواش کیرمو فرستادمش تو.
اونم یه آه کشید و من چند بار کیرمو تند تند عقب جلو کردم.
یهو جیغ زد:
_وااای آیدین میسوزه.
و یه قطره اشک از چشمای خوشگلش اومد بیرون.
منم گفتم:
+ببخشید عزیزم.دیگه تموم شد دیگه خانومم شدی عزیزم شدی.
وقتی کشیدم بیرون دیدم کیرم خونیه.
با اون دستمال کیرمو و کص نگار رو تمیز کردم و گذاشتم داخل نایلون فریزر.
بعد گفتم:
+عزیزم اگه درد داری بیخیال شم.
_نه عشقم بکن دیگه دردش کم شد.
منم دوباره کیرمو کردم تو کصش و تلمبه زدم.
بهترین حسی بود که تاحالا داشتم.
من تا اون موقع سکس نداشتم و اون عالی ترین روز زندگیم بود.
دیدم آبم داره میاد تا خواستم بهش بگم،لزرید و برای دومین بار ارضا شد.
منم آبمو با ناله ی بلند خالی کردم رو سینه هاش.
وقتی یه خودم اومدم نگارمو بغل کردم و بهش گفتم:
+خوب بود عزیزم؟
_آره مرد من خیلی خوب بود.
+مرسی عشقم واقعا بهترین ارضای عمرم بود.
_وای عشقم خیلی خسته شدم.بخوابیم؟
+بخوابیم عزیزم شبت بخیر.
اون شب خوابیدیم و بهترین شب عمرمون رقم خورد.

ادامه دارد…

دوستان خیلی ممنون که داستان رو خوندید امیدوارم حالتون خوب باشه.
اگه غلط املایی داشت ببخشید دارم با گوشی مینویسم.
روزگارتون پر از عشق😍

نوشته: آیدین


👍 14
👎 2
19501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

866035
2022-03-29 02:27:25 +0430 +0430

خوب بود.
برعکس این هزارتا کصتانی که آپلود شده این یکی ارزش خواندن داشت
دمت گرم. قلمت استوار و کیرت راست

1 ❤️

866066
2022-03-29 04:15:59 +0430 +0430

حلالت
ولی خودمونیم داخل فک و فامیل دختر خاله ای دختر دایی عمه عمو هرکی شبیه یه درصد شبیه دختر داستان هست یه ایمیل برام بزن 😂😂

0 ❤️

866111
2022-03-29 11:42:57 +0430 +0430

حقیقتش این قسمت دوم هستش ولی من اشتلاه زدم قسمت ۱

0 ❤️

866113
2022-03-29 11:56:49 +0430 +0430

Bro haji
داداش نگار من تو دنیا تک ه
ولی اگه پیدا شد بهت میگم 😁 😂

0 ❤️

866158
2022-03-29 22:56:30 +0430 +0430

تنها چیزی که می تونم بگم اینه که بی صبرانه منتظر ادامه اش هستم

1 ❤️