عشق و سکس و...

1391/08/22

سلام دوستان اول از همه چند نکته بگم 1-اگه اشتباه نوشتاری دیدین به بزرگی خودتون ببخشین چون اولین بارمه 2-این داستان کاملاواقیه و اینکه داستانی نیست که بخواد شما رو ارضا کنه بیشتر رسیدنم به دختر عممه که خیلی دوسش دارم3-لطفا اگ ازاین خاطرم بدتون اومد فش ندین یا حداقل فش خانواده ندین ممنون درضم اسما همه مستعاره.خب بریم سر اصل مطلب من اسمم احسانه و18سالمه این داستانم برمیگرده به دوسالونیم پیش ،تابستون بودو منم مث همیشه رفته بودم تهران خونه خواهرم البته تواون مدتا یک هفته ای هم خونه عموم و عمم میموندم.راستی ازخودم نگفتم من قدم صدوهفتاده و زنمم شصت ودوس (عددارو با حروف توشتم که ترتیب لغتام بهم نریزه ببخشید دیگه)تقریبا هیکلم سکسیه پوستم سفیده واندامم ورزشکاریه .
بعدیه ماه که رفته بودم تهران یه هفته رفتم بمونم خونه عمم که سه تا پسر داره و یه دختر که ازهمشون کوچیکتره سه سال ازمن کوچیکتره خیلی دوسش داشتمنه بره سکس یه علاقه ساده بود.اونم تقریباصدوپنجاه قدش بودو هیکل مناسبی داشت یکم لاغربود(بخاطرعلاقم و احترامی که براش دارم یکم مودبانه تر درموردش حرف میزنم)ولی باسنش عالی بود سینه هاش تازه درومده بود خیلی کوچیک بود.خلاصه خونه عمم تقریبا دوطبقه بود آخه یه اتاق و یه انباربالابود بره پسراش واز سقف های سبک ساخته شده بود که تابستوناوحشتناک گرم و زمستونا سرد میشدبره همین کسی نمیومدبالا بغییر شبا که پسرعمه هام میومدن بره خواب آخه بعضی وقتادیر میومدن خونه ؛تواتاقه یه کامپیوتر بودکه برهمن ازهمه چی با ارزشتر بود آخه اونجا اصلا دوستی نداشتم وحوصلم سر میرفت بره همین ازهمه چی برام مهمتربود گرما هم جلومو نمیگرفت.یروز مثل همیشه بعد ناهار رفته بودم بالا بره بازی (یادش بخیر بازی ولفلیشتاین)بعداینکه یکم بازی کردم یجاش گیر کردم که دیگه خسته شدم ازبس نتونستم ردش کنم بره همین اومدم بیرون تایکم تو کامپیوتره نیگاهی بندازم رفتم سرچ زدم که عکسای پنهان روهم بیاره بعد چند دقیقه که تموم شد نشستم از اول نیگاه کردن چون فک میکردم همه خوابنو کسی نمیاد بالا راحت تو کسو کونشون زوم میکردم که یهو دختر عمم اومد بالا من زود اون پنجررو بستم بعدالکی عکسای سرچ شدرو بالا پایین میکردم که گفت بذار ببینیمشون که منم مجبور شدم بذارم ببینیم بعدش دیگه ندونستم چی بگم گفتم ببین اینا چقدبی ادبن بذابزنیم بره گفت تازه این چیزی نیست بعد مووسو از دستم گرفت گفت الان یکی نشونت میدم اینو ببین بعد یه عکس آود که کنار ساحل بودن که دختره داشت بره مرده ساک میزد،من نمیخواستم باهاش کاری کنم چون هم بچه بود هم احساس گناه میکردم ولی بعد اون عکسا دیگه شهوتم بهم غلبه کرد که برگشتم بهش بگم که همزمان باهم به هم گفتیم یچیزی بگم؟که با اسرارا و یه دندگیه من اول اون گفت که ماکه باهم دیگه راحتیمو و ایناروباهم میبینیم چرا بجای اینا خودمون این کارارو نکنیم که دقیقا همون حرفی بود که من میخواستم بگم آره هردومون شهوتی بودیمو موافق رابطه بعدباهم بحث کردیم که کی اول آلتشو دربیاره که آخرش به نتیجه رسیدیم بالشتک بذاریم روپاهامون درش بیاریم بعد باهم بالشتارو برداریم که همین کارو کردیم بعد یکم همدیگرو انگولک کردیم البته من بیشتر بعد وقتی دیگه دیدیم عمم بیدارشده ریسک نکردیمه شلوارامونو کشیدیم بالا و نشستیم پای بازی ماروپله که درحین همونم با کیر من بازی میکرد منم با آلت اون البته از رو شلوار.بعدش دیگه وقت شام شدو رفتیم پایین.فردا صب عمم رفت بیرون که یچیزایی بخره بعدمن رفتم بالاکه بعد چند دقیقه اونم اومدبعد یکم حرف زدنو بازیبازم رومون به هم باز شدو شروع کردیم عشق بازی ولی چون اونموقع بچه بودیموزیادبلد نبودیم به همون انگوشت کردنوبازی باهاش راضی بودیم فردای اون روزظهربود قبل نهار رفتیم بالابعد دروبستمو شلوارمو کشیدم پایین اومدو یکم باکیرمور رفت بعد زانوزدمو خودم شلوارشو تا روزانوش کشیدم پایین داشتم دیوانه میشدم(بره اینکه ازداستانم یکم راضی باشین اسمای بدنشومیگم)از پشت کونشو گرفتم خیلی ناز بود برنزه خیلی دوسش داشتم بلندشدمسرپا جلوش وایسادمو دستمو گذاشتم رو کس نازش اونم کیرمو گرفت تو دستش من زود به سن بلوغ رسیدم بره همین همون موقع کیرم بزرگ بود بعد یکم بازی خواستم از کون بکنمش همونجورخم شدم از کنارش لب های کونشو بازکردم سوراخش خیلی زیبابود صورتی بود خیلی عاشقش شدم دیوانه کننده بود یه سوراخ کون کوچیکو صورتی واقعا تمیز انگشتمو گذاشتم روش خواستم یکم توف بزنم انگشتمو بکنم توش که بخاطر علاقم به مریم(اسم دختر عمم)دلم نیومد درد بکشه دوس نداشتم اذیت بشه بره همین نکردم شاید باورتون نشه ولی واقعا عاشقشم فک کنم اونم همینقد دوسم داره چون خودشو کامل همیشه دراختیارم میذاره وهیچ مخالفتی باهام نکرده خلاصه از کردن کونش منصرف شدم بعد اومدم عقب که نیگاهش کنم بعد چند ثانیه صدای پاروی پله ها اومد که زود خودمونو جموجور کردیموالکی خودمونو با بازی مشغول کردیم عمم بود اومده بود بالا اومد صدامون کنه بره ناهار وقتی رفتیم پایین نشستم سر سفره که عمم گفت احسان دستاتونمیشوری که من گفتم نه عمه تمیزه و به مریم نیگاه کردمو با لبخند گفتم هیچوقت اینقد تمیز نبوده.اونروزا و عشق بازی ما گذشت تا اینکه برگشتم به شهر خودمون روزهامیگذشتو من همیشه تو فکر مریمم بودمعید که شد همگی (خانواده دوتا عموام و خانواده عمم)رفتیم روستا بره عقد پسر عموم اونجا چند روز اول اصلا فرصت نشد کاری کنیمبغییر اینکه به هم میگفتیم دوست دارمو ازین حرفا روزعقد وقتی هرکی مشغول خودش بود من آماده شده بودمو تو یکی از اتاقا دراز کشیدمو درو بستم بعد چند دقیقه دیدم مریم جونم اومد تو و درو بست نشست کنارمو بوسم کرد گفت احسان عاشقتم منم جوابشو بهش دادمو بعد دستشو گذاشت رو کیرم چون میدونست خیلی هاتم ازین جهت برام کم نمیذاشت بعد منم همونجور دستمو گذاشتم زیرش بعد یهو در باز شد زود دستمونو کشیدیم ولی …عمم بود اومد تو و فهمید چند لحظه خشکش زد اما بعد به روی خودش نیاوردو رفت کارشو انجام بده مریمم سرشو انداخت پایین رفت بیرون خیلی ناراحت شدم نه بخاطر خودم بلکه بخاطر مریم اعصابم خرد بود اونروز اصلا نفهمیدم جشن چطور گذشت نزدیکای آخر شب بود همه دور هم بودیم که مریم رفت پیش مامانش گفت میخوام برم دشویی بیا باهم بریم چون دشویی بیرون بود مریمم میترسید بعد با کمال تعجب دیدم عمم گفت من خستم بعد منو صدا زد گفت بیا با مریم برو منم داشتم شاخ درمیاوردم بلند شدمو رفتم اما چون میدونستم مریمم ناراحته اصلا بهش دس نزدم و هیچ حرفی نزدم بغییر اینکه گفتم اینجا وایسادم نترس راحت باش.که برگشت بهم گفت کاش میشد باهام میومدی تو بعد رفت منتظرش وایسادم تابیاد بعد رفتیم توبعد چند ساعت هرکی یه گوشه بره خودش خوابید منم همش تو فکر بودم که نفهمیدم کی خوابم گرفت فردا که بیدار شدم فقط منو دختر عمومو مریم بودیم همه رفته بودن سر خاک پدر بزرگم بعد رفتم کنار پنجره به بیرون نیگاه کردم که دیدیم اونام اومدن آخه منظره روستای ما مث بهشته من کشیدم کنار و از پشت بره چند ثانیه دستمو گذاشتم رو کون مریم بعد رفتم بیرون که دستو صورتموشستمو اومدم داخل که دیدم دختر عموم رفته حموم اومدم پیش مریم باهاش شرو کردم حرف زدن که چیکار کنیم اگ که گفت احسان پریودم اصلا حال هیچیو ندارم منم بیخیال شدم بعد چند روز رفتیم طرفای سرعین شاید بعضیا بشناسن اونجا سه تا چادر زدیم قرارشد دو روز بمونیم که واقعا خوش گذشت منم دیگه تو فکر سوتی که داده بودیم نبودم اونجا یه پارک و شهربازی خراب بود که آخرای پارک بود خیلی خلوت بود کسی نمیومداونجا منو مریمو پسر عمومو دختر عمو کوچیکم که مدرسه هم نمیرفت رفتیم اونجا تا بازی کنیم یکم که بازی کردیم دختر عموم گفت دشویی دارم که پسرعموم باهاش رفت وقتی اونارفتن مریم گفت احسان منم جیش دارم گفتم خب بیا بریم که گفت نه همینجا راستش ترسیدم کسی ببینه بره همین رفتیم داخل یکی از دستگاها مث صندلی پرنده بود رفتیم زیر سکوی اون شوارشو کشید پایینو نشست جیش کرد من اولین باری بود که ادرار کردن یه مونثو میدیدم خیلی برام جالب بود بعد باهم رفتیم داخل اتاقک موتور دستگاهه چون صف دسشویی پارک شلوغ بود میدونستم حالا حالاها اونا نمیان رفتیم داخل من کیرمو دراوردمو تف زدمو گذاشتم تو پاهاش لاپایی کردمش خیلی لذت بخش بود تمام وجودم ارضا شد یهو آبم با تمام قدرت زد بیرون ریختمش زمین که مریم نمیدونست اون چیه ازم پرسیدو منم با صبر همه سوالاشو جواب دادم توی اون دوروز جای ما شده بود اونجا همش سر فرصتا زود میرفتیم اونجاو همدیگرو انگولک میکردیم بااینکه عمم میدونست مخالفت نمیکرد وقتی برگشت شد ماهم تصمیم گرفتیم بریم تهران خونه آجیم همگی رفتیم اونجاهمه خسته بودن که خوابیدیم عمم صب زود بیدارم کرد که بریم نون بگیریم منم مجبور شدمبیدارشم ولی کسل بودم خلاصه توی راه بودیم که عمم گفت احسان میدونم با مریم رابطه داری وچون بهت اعتماد دارم تاحالا آزاد گذاشتمتون من قفل کرده بودم حرفی نداشتم که بگم ولی باکمال پررویی گفتم عمه من دوسش دارم ممنونم ازین که بهم اعتماد دارین و نمیذارم پشیمون بشین که گفت میدونم و بامامانتم حرف زدم که شماها بره همین ولی نگفتم رابطه دارین فقط حواست باشه خرابکاری نکنین و دیگه جلوتر نرین ازین حرفامیزدیم که نون هم گرفتیمو برگشتیم من نمیدونم چه حالی داشتم خوشحال یا…نمیدونم آره بعد چند روز مابرگشتیم شهرستان روزها عادی میگذشت و مدرسه باسختی.تا اینکه امتحانات خردادتموم شد و رفتم تهران روزها اونجا گذشت بدون هیچ نزدیکی اون همته ای که خونه عمم بودم خیلی باهام خوب رفتار میکرد عمم وآخرش که میخواستم برم مجبورم کرد سه روز اضافه بمونم خونه عمم دشویی و حمومشون تو حیاط بود بطوری که بره حموم رفتن از دشویی بایدرد میشدی و یه در بین دشویی و حموم بود وقتی رفتم حموم بعد چند دقیقه مریم اومد تو و در زد من کفی بودم گوشه درو بازکردم وقتی دیدم مریمه درو کامل باز کردم و وایسادم جلو دربعد نشست تو دشویی جیش کردوبعدش بلند نشد یواش گفتم بلندشو خب یواشی گفت انم دارم منم دوشو باز کردمو شرو کردم به دوش گرفتنمو اون داشت ان میکرد که گفت بیا بشور منو منم گفتم چشم رفتمو شیلنگو گرفتم روسوراخشو شستمش بعدانگشتمو آروم کردم توش ویکم بازیش دادن بعد درش آوردم ولیسش زدم چون بدنم خیس بود نمیشد نزدیکش بشم فقط گونشو بوس کردمو درگوشش گفتم با تمام وجودم دوست دارم عشقمی که لبخند شیرینی زدو بلند شد حولم داد تو حمومو درو بست منم که شهوتم رفته بود بالا مجبور شدم یه جلق بزنم.بعد که اومدم بیرون دیدم عمم نیست رفته بود سیب زمینی و گوجه بخره اومدم دراز کشیدم جلو تلویزیون که مریم رو پام نسشت یکم که عشق بازی کرد بلند شدو رفت که صداش کردم گفتم مریمم مجبور نیستی اینقد بخاطر من خودتو اذیت کنی که اومد جلو خم شد بوسم کردو گفت دوست دارم بعد رفت تو اتاق فرداش که برگشتم خونه آبجیم داییم اونجابود که وقتی منو دید دعوتم کردو باخودش برد خونشون دختر داییم هم همسن مریمه ولی یکم بزرگترو خوشگلتر وضع مالیشونم توپه دوتا خواهراش ازدواج کردن و خودش تنها خونس با مامان باباش بچگیا که میومدم تهران باهاش همبازی بودم آخه خونشون خیلی نزدیک خونه آبجیمه خلاصه رفتم خونه و با استقبال گرمی مواجه شدم راستش اون داییمو از همه بیشتر دوس داشتم خیلی خوش اخلاق بود .آره اونروزم گذشتو من برگشتم به سمت خونمون که توراه دختر داییم بهم پیام داد بعد یکم پیام بازی بلخره خودشومعرفی کرد منم باهاش خوب بودم یکم حرف زدیمو شوخیو ازین حرفا که آخرش حرفمون کشید به عشقو عاشقی که یهو برگشت بهم گفت که خیلی دوست دارمو ازین حرفاراستش جا خوردم منم دوسش داشتم ولی فقط به عنوان دختر دایی و همبازی بچگی.راستشو بخوایین از خیلی چیزا سرتر از مریم بود از زیبایی از هیکل از تیپ و وضع مالی و خیلی چیزا ولی به اندازه مریم دوسش نداشتم نمیدونستم چی بگم ولی نمیتونستم بهش خیانت کنم حتی نمیتونستم بهش فک کنم آخه مریم عشق من بود تمام وجودشو دراختیارم گذاشته بود انصافم بهم اجازه نداد مغرم کار نمیکرد.خلاصه یه راهی پیدا کردمو از خودم دورش کردمو بهش فهموندم که خیلی دیره ولی هنوزم بهم پیام میده اما من حتی اگ بمیرمم به شخصی بدون مریم فک نمیکنم راستشو بخوایین زیاد خوشگل نیست ولی بره من زیباترین دختر روی زمینه آره عشقم بهش واقعیه دیگه بره خودمم ثابت شده بود دیگه.وقتیبرگشتم حالم اصلا خوب نبود توی موقعیت بدی قرار گرفته بودم اما از تصمیمی راضی بودمو مطمعن تو شکی نداشتم ولی برام قابل هضم نبود.گذشت مث همیشه که میگذره تا اینکه آجی کوچیکم خواستن ازدواج کنن بعد یه سال نامزدی دیگه مشغول کارای اون شدمو تقریبا از فکرش اومده بودم بیرون تا اینکه شنیدم عمم اینا با عموم و دایینام دارن میان(تو راه بودن)خودمو زدم به بیخیالی و انگار نه انگار که اصلا اتفاقی افتاده وقتی رسیدن با دختر داییم کمتر گرم گرفتم تا شاید علاقش از بین بره ولی…آره بلاخره فردا عروسی بودو دیگه نزدیکای رفتن همه به خونه هاشون میشه گفت خوشحال بودم صبح روز عروسی رفتم بره خونه آجیم چنتا وسیله گرفتم و آوردم نشون دادم بعد تایید بهم گفتن ببرم بذارم خونه آجیم که همسایه بودیم منم راستش بهونه بود تا به مریم برسم بره همین مریمو صدا زدم گفتم بیاد درو واسم باز کنه که دیدم دختر داییم که اسمش حدیثه میخواد بیاد که وقتی مریم فهمید بادو سریع اومدو گفت بریم منم زود از در رفتم بیرون و مریمم پشت سرم اومد در کوچرو باز کرد رفتیم تو من وسیله هارو گذاشتم تو حیاط و درو بستمو مریمو بغل کردم و لباشو شرو کردم به خوردن ولی اول مث همیشه بره هر کاری ازش اجازه میگرفتم که اونم همیشه جوابش این بود :عشقم من مال توم.لباشو میخوردمو کونشو ف
شار میدادم که گفت احسان برو تو تو حیاط بده منم قفل درو بازکردم و وسیله هارو گذاشتم سر جاش و شرو کردم لب گرفتن که اونم کیرمو دراورد و گرفت تو دستش خیلی لذت بخش بود بعد توجهم جلب شد به سینه هاش ازهمیشه بزرگتر بود راستش قبلاباهاشون کاری نداشتم تا خیلی بزرگو بد قیافه نشن آخه از سینه شلوول بدم میاد بعد لباسشو زدم بالا و شروع کردم خوردن سینه هاش و دستم رو هم کردم تو لوارش گذاشتم رو کسش که دیدم خیسه بعد نشوندمش رو مبلو جلوش زانو زدم و شروع کردم خودن سینه هاش دوباره با نوک زبونم باهاش بازی میکردم نوک سینشو بازی میدادم خیلی دوس داشت که منم از لذت بردنش لذت میبردم فلبم خیلی تند میزد واقعا بهترین لحظه رو داشتم انگار توبهشت بودم نمیدونم چطور توصیفش کنم بعد زیپشو باز کردمو بلندش کردمو نشوندمش کف زمین و خودش تکیه داد رو دستاش شلوارشو تازانو آورده بودم پایین بعد سرمو بردم لای پاش و کسو نیگاه کردم تازه موی کسشو زده بود بوی بدی احساس نکردم شاید بخاطر شرایط حسو حالم بودو عشقم ولی کسش خیس بودچوچولشو با لبام گرفتمو کشیدم و بعد ولش کردم یکم که لیسش زدمو برسیش کردم دیدم زیاد دوس نداره بیخیال شدم آخه من خیلی عاطفیم و واقعن به طرف مقابلم توجه کامل دارم بعد بلندش کردم سرپاو پشتشو کردم به طرف خودم وای همون کونی که عاشقش بودم باز تو دستام بود به زور و دردسر سوراخشو بوس کردمو بهش گفتم یروز همه اینا مال من میشه که بهم گفت الانم مال توس کهتو جوابش فقط لبشو بوس کردم تو اون لحظه شاید باورتون نشه ولی اصلا ارضای خودم یادم نبود حتی به کیرم دست هم نزدم وقتی دیدم خسته شده لباسشو کشیدم بالا البته با کمک خودش بعد نشستم جلوشو باهاش حرف زدم که من دوست دارم هیچوقت ترکت نمیکنم وتو هم حواست به خودت باشه یه وقت پردتو نزنی با پسری دوستنشو من هروقت خواستی در اختیارتمو ازین حرفاکه با یه لبخندو دوست دارم جوابمو داد من بلند شدم که بریم که بهم گفت دیگه شیر نمیخوای؟منم نمیتواستم ضایش کنم باز رفتم سینه هاشو خوردم ادامه دادم تا خودش بگه بسه بعد تا از خونه کامل بریم بیرون ازهم همش لب میگرفتیم وقتی در کوچرو قفل کردم بهش گفتم آخرین بوسو بده بعد آخه فرداش میخواستن برگردن بعد لبمو بوس کردو گفت دوست دارم بعد رفتیم خونه وعروسی با خوشی تموم شد.الان تقریباسه ماه هست که نمیبینمش و بهش وفادار موندم ومنتظر دیدار دوبارشم.این خاطرم کاملا راس بود امیدوارم دوس داشته باشین بره طولانی بودنشم منو ببخشین خواستم همه چیو گفته باشم که بدونین واقعیه.اگ دوس دوس داشتین و باز هم رابطه ای داشتم براتون مینویسم.اما یه مشکل بزرگ دارم نمیدونم چیکار کنم بخاطر دختر داییم هنوز دس بردار نیست میه بدون من نمیتونه زندگی کنه و خودشو میکشه نمیدونم چیکار کنم دودلی بهم دس داده.اگر نظر یا راهی برام بلدین تو نظرات بهم بگین .مرسی از همتون.

نوشته: دودل


👍 0
👎 0
24394 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

343033
2012-11-12 17:56:59 +0330 +0330
NA

یکی میاد یه خلاصه از این بنویسه من وقت ندارم بخونم طولانیه :D

0 ❤️

343034
2012-11-12 18:00:00 +0330 +0330
NA

Poraz qalat emlayi bud,jomle bandi khubi nadasht,ta nesfe khundam,injuri mikhay benevisi behtare nanevisi,mashala lahjatam k be khubi hoveyda bud

0 ❤️

343035
2012-11-12 18:03:12 +0330 +0330
NA

Sarah jan nakhuni behtare azizam

0 ❤️

343036
2012-11-12 18:06:23 +0330 +0330

کاری با غلط املایی و لهجه ندارم…خیلی خوشحال شدم که بالاخره یکی پیدا شد که خیانت نکنه…عشق بالاترین و بهترین حسی است که خدا در وجود انسان نهاده.امیدوارم به هم برسید و در کنار هم شاد و سلامت باشید…

0 ❤️

343037
2012-11-12 18:10:22 +0330 +0330
NA

خط اولو خوندم قدت 170 بعدش سکسی هستی؟اونجا سرزمین لی لی پوته :Dآخه عنتر تو از منم که دخترم کوتاهتری بعد میگی سکسی ام لازم شد برم بخونم ببینم چی گفتی بیام شروع کنم

0 ❤️

343038
2012-11-12 18:14:49 +0330 +0330
NA

نرینی آب قطه

0 ❤️

343039
2012-11-12 18:42:22 +0330 +0330
NA

Khob bood
khosham omad

0 ❤️

343040
2012-11-12 18:47:45 +0330 +0330
NA

خب خوندم لهجه و غلطش رو کاری ندارم ولی یه جا گفتی طرف ریده رفتی شستیش اینجاش چندش بود.حالم به هم خورد اینکه عشقت چجوری جلوت ریده یه جورایی وجه خوبی نداره. .اینکه خائن نیستی خوبه پس نمیشه به اصل داستانت گیر داد ولی جانم سکس فامیلی رو قبول ندارم و تو کتم نمیره نه سکس با فامیل نه حتی ازدواج فامیلی.ولی داستانت خوب هم نبود

0 ❤️

343041
2012-11-12 21:03:39 +0330 +0330
NA

من هیچ وقت به خانواده فحش نمیدم.اما به خودت که مجاز هستم!!
اسم داستان: عشق وسکس و شاش و مدفوع
یه انباری داشتیم و پله دوم نردبونش وقتی بچه بودم شکست رفت توی کونم!بعدش میرسیم اتاقم که یادش بخیر چه کونی میدادم به همسایه ها…سمت چپتون رو نگاه کنید چی میبینید؟…“بهروز:شلوار کردی بابات!”…بهروزه کوس مشنگ اون یکی رو میگم…همون که دکمه نداره …اه بازم یادش بخیر کون داشتم میدادم بعدش بابام اومد زود کشیدم بالا دکمه اش پاره شد! جاش سنجاق زدم…“بهروز:سنجاقش نیست که؟” …بهروزه کیری خان سنجاقش زدم به متکام تا ارواح شبا نیان بکنمم…اه بازم یادش بخیر چه کونی به اجنه میدادم…

این کسشعرا چی بود که توی داستان نوشته بودی؟…داستان سکسیه بفهم…آخه باانبار و نردبان و…جق بزنم؟

چند سوال:

1-هم زمان باهم بعدش یه جمله رو دقیقا گفتید؟…ای خدا چرامن اینجور نباشم؟ دختر عموم به من میگه:توی این گونی چیه؟…من میگم نخود و لاپا(چون ترکم با لهجه گفتم…) اون فکر کرده میگم لاپای خودش!!چه کتکی خوردم من…بعد شما دوروح در یه کیر یا یه کیر در دو جسم هستید؟.و

2-دختره جلوت شاشید؟…آخه کیری کدوم دختره 13 ساله میاد پیشه پسر بشاشه؟هان؟…حرف دلت رو بزن؟…نمیتونی؟… بزار من بگم:
دخترابلا نسبت ببخشید شاشو هستید…(فحش را به نویسنده بدهید نه من)

3-نمیدونست آب کیر چیه؟…دیدی داستان رو ریدنی کردی…ظروف یه بار مصرف!دختر قشنگ میدونست پریود چیه؟ولی این رو نمیدونست…کیرم توی گیج گاهت

4-ان کرد بعد گفتی باتمام وجودت دوست دارم؟…چه صحنه رمانتیکی! برودکتر تا نکردمت مرتیکه…کونش رو میشستی گفتی با

تمام وجود؟بذار برم دستشویی تا بیام توی اون فضا…مثلا گفتی با تمام نخودای سالم(علت سالم بودن نخود:چون بچه ها عادت دارند غذا رو قورت میدن ) که در مدفوعت هست دوست دارم.

کونکش ما میخواستیم کیرمون بالا بیاره نه اینکه خودمون بالا بیاریم!چاقال وقتی بالا آوردم مزه شوری اومد دهنم!..نکنه آب کیر بالا آوردم؟چون در اوج شهوت بودم!!

راهنمایی:
شهر گزوین رو میشناسی(از نویسنده میخوام دست روی سوراخ کون بگذارد) …دیرشد کونت بگا رفت.پس کوس نباف …یا هر واقعیت رو به زبون نیار…منم داخل توالت تردستی میکنم! میخوای بهت توضیح بدم .باید واسه مخاطب احترام بذاری .واقعا هدفت از اون انه چی بود؟

درآخر:
اصلا تو قاشقی.(قاشقی به کسی میگن زمان بسته شدنه نطفه…آب کیر به دلایل نامعلوم روی فرش ریخته و باقاشق آنرا جمع کردن و وارده رحم کردن)
موفق باشی.ناراحت نشی

داستان نخود ولپه ساختگی بود.نه واقعیت.

0 ❤️

343042
2012-11-12 21:42:55 +0330 +0330
NA

behrooz1368 :
عالی بود از ته دل خندیدم =))))))))))))))))
تا حالا همچین نظری نخونده بودم تحلیلت به جا و زیبا بود دمت گرررررررررررررررررررررررررم

0 ❤️

343043
2012-11-12 22:24:24 +0330 +0330
NA

بچه ها واقعا همه نکات رو گفتن!
بهروز 1368 دمت گرم
یعنی با نظراتت هارهار میخندم!
احسان جان، نویسنده محترم، اون حرکت آرتیستیتو خیلییییی حال کردم!
اونجا که سر سفره عمت گفت نمیخوای بری دستاتو بشوری؟تو هم گفتی نه و با لبخند یه نگا به مریم کردی و گفتی: هیچ وقت اینقدر تمیز نبوده!!!
یعنی مردم از خندهههههههههههههههههههههههههههههه :)))))))))))))))))))))))))))))))))

0 ❤️

343044
2012-11-12 22:35:09 +0330 +0330
NA

:& اه خالم بد شد . چی نوشتی بابا .

0 ❤️

343045
2012-11-13 00:35:19 +0330 +0330
NA

khodetam ridi.

0 ❤️

343046
2012-11-13 00:50:50 +0330 +0330
NA

چه دختر عمه شاشو ای داری همش که شاش داره . مراقبش باش تو دهنت نشاشه… جیششششششششششششش

0 ❤️

343047
2012-11-13 01:06:31 +0330 +0330
NA

از بس درهم برهم نوشته بودی چیزایی که متوجه شدم از این قرار بود:عاشق دختر عمه ت هستی و لاپایی میکنیش.دختر داییت هم عاشق تو هست.هم پولداره هم سکسی هستش ولی چون تو وفاداری بنابراین دختر عمه را ترجیح دادی چون بهش قول دادی
بنظرم میاد که عاشقی از نوع عشقهای گذرا که تو اون سن اکثرا کمابیش تجربه کردن.احتمال اینکه هرآن از سرت بپره هست مگه اینکه مادرت و عمه ت دست بکار بشن و قبل از اینکه دانشگاه و سربازی بری عروسیتونو بگیرنو و بخوبی و خوشی زندگی کنین و بپای هم پیر بشین.
معلومه که دروغ ننوشتی و کاملا صادقانه بیان کردی ولی چون الان تو سنی هستی که کس و کون دختر عمه ت بیشتر جلوی چشمت هست دلیل نمیشه که حتما همسر خوبی هم برات میشه.پس بیخودی هی وعده ازدواج نده چون بعدها اگه کیرت واسه یکی دیگه راست بشه ،ضربه روحی شدیدی به دختر عمه ت وارد میشه.یه عمری جلوی چشمت هست و عذاب وجدان میکشی
بعد اینکه احمق بیشعور اینجور خاطرات را همچین جاهایی نمینویسن.بهتره رابطه ای جنسی که داری را زودتر قطع کنی تا وقتی که مطمئن شدی مال خودت هست اونوقت دل سیر بکن و اگه دلت خواست هم کونشو بشور هم انشو بخور

0 ❤️

343048
2012-11-13 01:22:07 +0330 +0330
NA

اسم داستانت اشتباه بود باید مینوشتی عشق به شاش وگه. ریدی شاشو عتیقه.کچل .

0 ❤️

343049
2012-11-13 01:33:25 +0330 +0330
NA

من جلوى خواهرم نميجيشم چه برسه به يه پسر

تو خونه ى عمت عنصرى به نامه شوهرعمه لاموجود؟

يك سال تو فكره پيشنهاده دخترداييت بودى بعد ميگى خيانت نكردم؟ نميدونم پسرا بچى ميگن خيانت

0 ❤️

343050
2012-11-13 02:17:04 +0330 +0330

زرشک…آب زرشک…عجب داستانی

خب جیگمل من کار به داستانت و غلطهای املاییش ندارم

فقط من تو اول داستانت موندم عزیز دل برادر

گفتی قدم 170 بود بقیشو چی گفتی؟! وزنت 62 هست یا زنت …جیگمل من تکلیف اینجا رو مشخص کنی معلوم میشه

خب بریم سر یه قضیه دیگه دادا

من که قدم 196 هست و قیافم هم بد نیست هنوز بهم زن نمیدن کوچولو اون وقت تو با قد فسقلیت میخوای زن بگیری؟! هه هه

زن ندارم ولی بذار وزنمم بهت بگم جیگملم

ورزشکار هستم و وزنم هم 88 هست جوجه

بچه ها شرمنده از خودم تعریف کردما …همه از چیزشون تعریف میکنن و منم از قد و وزنم …

0 ❤️

343051
2012-11-13 02:49:38 +0330 +0330
NA

پسر غیرتی:
یه نکته رو در نظر نگرفتی اونم اینه که اینجا هر کی میاد قدش بلند باشه میگه ورزشکارم و سکسی هست تخت سینه آآآآآآآآآآآآ
آلت قتاله برو بالای28(شرمنده بی ادب نبودم ولی شدم) موندم اینا تو اون لحظه خط کش میزارن یا متر :O
اگه کوتوله هم باشه میاد میگه ورزشکارم و سکسی کلا نویسنده های اینجا همه یه حرفی واسه گفتن دارن اما منو شما چی؟
خب برادر من شما قد بلندت دلیل بر سکسی بودنت نیست :D
منم به همین نکته اشاره کردم یه نفر مسیج داد اسمتو بذار سارا شیلنگ :D
اینجا همه سکسی هستن همه باکلاسن همه شرکت دارن دختر میبرن شرکتشون! دخترایی هم که تور میزنن همه سکسی و خوشگل و قد برو بالای 180 سفید میفید یا برنز حد وسطم نداره سایز سینه اشونم همه 80 هست نوک بالا و سفت موندم چرا پورن استارا ایرانی نیستن!

0 ❤️

343052
2012-11-13 03:04:10 +0330 +0330

سلام سارا جان

حرفت متین و نظرت هم قابل احترام دوست عزیزم

ولی من هم شرکت دارم و هم کارمند یکی از نهادهای دولتی هستم

فقط تنها عیبی که دارم اینه که غیرتی هستم و سکسی نیستم

اهل بی احترامی به هیشکی نیستم ،اگر کامنتهای بنده رو بخونی متوجه این قضیه میشی رفیق

بله متاسفانه حالم به هم میخوره از تعریف و تمجیدهای الکی یه عده از خودشون و چیزشون

بابا خدا وکیلی همه از اونایی که شما دارید دارن ولی هیچوقت افه نمیان و خود شیرینی نمیکنن

و در آخر

مخلص سارا خانم گل هم هستیم

0 ❤️

343053
2012-11-13 03:05:11 +0330 +0330

کاری به داستانت ندارم و اینکه کیر آریزونا توی اون لهجه ی احمقانه ت. فقط خواستم بگم ولفن اشتاین رو من تا اخر بازی کردم. هرکجاش رو گیر کردی بگو من در بیارم… (؛

0 ❤️

343054
2012-11-13 03:21:42 +0330 +0330

یه چیز دیگه سارا جان

اینایی که میان از خودشون و چیزشون اینجوری تعریف میکنن و تو رویا سیر میکنن چند تا مشکل دارن و به این دلایل اینجوری میکنن چه نویسنده ها البته بلا به نسبت بعضی نویسنده ها و چه بعضی خواننده ها

دلایل به شرح زیر می باشد سارا خانم گل

1: عقده ای هستن

2: بیکار و شغل ندارن

3: پول ندارن

4: رویا پرداز های متبحری هستن

5: انسانهای از زوار در رفته هستن رفیق

و ششمین دلیل

خب سارا جان اینجا ایرانه دیگه گلم

خیانت و دروغ و این حرفا که کنتور نمیندازه سارا جان

بعضیا دیگه آدم نمیشن پس بهتره ولشون کنیم تا به رویا پردازی ها ادامه بدن

0 ❤️

343055
2012-11-13 03:28:45 +0330 +0330
NA

پسر غیرتی :
چاکرم (کلمه نداشتم فکر نکنی پسرما ولی اینجا واسه خودم یه پا مرد شدم :D)
حق با شماست اونقدر کامل گفتی که جای هیچ حرفی و باقی نذاشتی
راستی منم غیرتیم از نوع زنونش کی میدونه شاید در گذشته مرد بودم شایدم چند سال دیگه شدم و اومدم همه اینایی که خالی میبندن رو فاک فنا دادم LOL

0 ❤️

343056
2012-11-13 03:40:28 +0330 +0330

سارا جان

پسر غیرتی خاک پای همه با غیرتهاست چه مردش و چه زنش

از نظراتت واقعا لذت میبرم با غیرت

باعث افتخاری سارا جان

فقط کمی حرفای بد نزنی خیلی خوبه چون واقعا شخصیتت بالاتر از این حرفاست که به خاطر یه عده متوهم جلقی دهنت به فحش آلوده بشه رفیق

شرمنده ها فضولی کردم گلم

0 ❤️

343057
2012-11-13 03:49:14 +0330 +0330

بهروز مورد شماره ۴ خیلی باحال بود!
:LOLL:

0 ❤️

343058
2012-11-13 04:30:43 +0330 +0330
NA

شماره دختر داییت رو بده من مخشو راحت میزنم بعد چند وقت عاشقم میشه و من باهاش دوست میمونم تو هم با دختر عمت حال کن منم با دختر داییت

0 ❤️

343059
2012-11-13 05:27:29 +0330 +0330
NA

sarah.asal خواهش میکنم.ولی قبول کن ساعت 6صبح آدم چنین داستانی رو بخونه،عصبش میزنه بالا،خون به مغزش نمیرسه ،غیر ارادی این حرفا رومیزنه!!!

پخش وپلا همون که تو شاد باشی واسه ما کافیه.همیشه بخندی.

مازیار داداش :گفتم الان مینویسی نظر نده وگرنه میام بالاسرت و کسانی که ازت حمایت میکنند!!! D:

0 ❤️

343060
2012-11-13 06:19:27 +0330 +0330
NA

پسر غیرتی: دوست عزیزم وقتی کامنتم رو با دقت میخونم پر از فحشه حسشون میکنم اصلن حتی اگه ننوشته باشم :D
قبول کن سخته هیچی نگم طرف میاد یه سری خزعبلات مینویسه عصبی میشم گاهی هم کنترلم رو از دست میدم یه چیزایی در میره شما ببخش


behrooz1368 : منم دچار این حالتهای عصبی میشم شما ولی زیبا بیانشون میکنی

0 ❤️

343061
2012-11-13 07:12:23 +0330 +0330
NA

سیلور خدا بگم چیکارت نکنه یک ربع خندیدم .
داستان که ارزش خوندن نداشت ، اما با اون صحنه عاشقانه ریدن خیلی حال کردم :d
خاک برسرت که نیای صحنه ریدن معشوقت رو اینجا تعریف کنی ، ریدم تو حلقت .

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها