نزدیکش شدمو شیشه رو گذاشتم زمین . دست آزادمو کشیدم روی سینه ی محکم و پهنش
ـ منو اوردی اینجا چیکار کنی برسام ؟… فکر می کنی می تونم بخوابم ؟
ـ تو حالت خوش نیست سارا . تا خرخره خوردی . شوکه ای … هنوز حالیت نیست قرار بود چه بلایی سرت بیاد
خندیدم . چسبیدم به سینه اش . چقدر گرم بود . داغ شدم . ببرسام از جاش تکون نخورد . مثل یه دیوار عضله ای بود
ـ اگر اینجام… یه معنی داره . می خوای باهام …
باز زدم زیر خنده . برسام هلم داد عقب . دو قدم رفتم عقب و در حال یکه قهقهه می زدم گفتم
ـ خشونت هم تو اینجور روابط خوبه . تننوع جالبیه
خم شدمو شیشه رو برداشم . سر کشیدمو خندیدم
ـ اون دختره چی شد … همون که داشتی می بوسیدیش
ـ من هیچ خری رو نبوسیدم
باز خندیدم
ـ حتی باهاش می رقصیدی … بردیش توی اون اتاقای بالا چیکارش کردی ؟ مثل آتنا لاس زدی یا …
باز زدم زیر خنده . اما خنده هام حین مستی واقعا تلخ بود . برسام با عصبانیت بازومو گرفت و گفت
ـ تو حالت خوش نیست سارا … بیا برو یه آبی به دست و صورتت بزن
دستمو کشید اما من به دنبالش کش اومدم . می خندیدم . هق می زدم . خنده و بغضم مرز نداشت .
ـ توی اون اتاق چیکارش کردی برسام . لباش طعم لبای منو داشت ؟
براسم با عصبانیت نگام کرد . اما من کوتاه نیومدم
ـ میلادم گفت لبام خوشمزه اس … واقعا خوشمزه اش
به سمتم هجوم اورد
ـ میلاد گه خورد .
باز خندیدم . خنده ای که بغض داشت . دستمو از جلوی لباسم ول کردمو چسبیدم به سینه ی لخت برسام .
ـ منو ببوس … نذاشتم اون منو ببوسه .
چنگ زدم به بازوهای عضلانیش . نفسای تند برسام نشون می داد عصبیه .
ـ سارا
ـ می خوام دوباره تجربه ات کنم برسام …
صدام کش اومد . لبامو جلو بردم اما برسام سرشو عقب کشید
اشکام ریخت و قهقهه زدم . برسام با نگای عصبی و دلگیر بهم زل زد .
ـ فقط اورمم کن . مثل لاس زدنت با آتنا توی امفی تئاتر .
خواست عقب بره اما منم باهاش جلو رفتم . لباسم اومده بود پایین تر و نیمی از سینه هام معلوم بود وقتی چسبیدم به برسام سینه هام چسبید به تن داغ اون . مچ جفت دستامو گرفت و با عصبانیت زل زد توی چشام
ـ یادت رفته ازم بیزاری ؟ به خودت بیا سارا
خنده ام از سر مستی و داغی مشروب بود . لبامو گذاشتم روی چونه ی مربعیش و بوسه ی عمیقی بهش زدم . سعی کرد منو عقب بزنه اما جوری نبود که نشون بده دلخواه خودشه . بیشتر بهش چسبیدم
ـ نوازشم کن برسام . مثل اون دختر زشتی که توی مهمونی چسبیده بود بهت.
این بار محکمتر هولم داد عقب . لباسم از روی سینه ام افتاد و سینه هام که یه سوتین نیمه ی توری داشت کاملا در معرض دید اون قرار گرفت . چشمای سرخ برسام از روی سینه هام گذشت و به چشمام رسید .
ـ روی اعصابم راه نرو سارا . تو مستی …
ـ مست و هوشیار چه فرقی داره . من تو هر شرایطی باشم می خوام که تو ارومم کنی .
خواستم بهش نزدیک بشم که برسام با عصبانیت بهم پشت کرد و رفت سمت اتاقش . با غروری جریحه دار شده به جای خالیش نگاه کردم . پسم زد . پسم زد و رفت . با عصبانیتی که حتی ریختن اشکام ارومم نمی کرد رفتم سمت اتاق و در نیمه باز رو کامل هول دادم وباز شد . برسام لبه ی تخت خوابش نشسته بود و سرش بین دستاش بود .
با دیدن من با دلخوری گفت :
ـ برو به مادرت پیامک بزن سارا . بعدم بگیر یه گوشه بخوابو دست از سر من بردار چون به اندازه ی کافی از دستت عصبی هستم .
با عصبانیت این بار به جای لوندی داد زدم
ـ اگر قرار بود با این حال منو بیاری اینجا و ولم کنی غلط کردی منو از بغل میلاد کشیدی بیرون .
عصبانی بهم زل زد . برق خشمناک چشماش برای دیونه کردن یه دختر کافی بود .اما من انقدر سرم دااغ بود که متوجه ی عصبیانتیش نشم
ـ لااقلش این بود میلاد ارومم می کرد . می ذاشتی هر بلایی می خواست سرم می اورد . اصلا به توچه . تو هم می رفتی با اون دختره ی زشت ایکبیری حال می کردی .
به سمتش هجوم بردمو به بازوش مشت زدم
ـ می شنوی ؟ نه اینکه مثل یه دختر دستمالی شده بیاریم اینجا و از سر دلسوزی بهم پناه بدی
وقتی سکوتشو دیدم اشکام دوباره ریخت و این بار سرش جیغ کشیدم
ـ حالم از خودتو دلسوزیت به هم می خورده برسام .
با خشم بلند شد و مقابلم وایستاد . گلومو توی مشتش گرفت و تنمو چسبوند به دیوار . به سرفه افتادم اما برسام با عصبانیت زل زد بهمو گفت
ـ هوس کردی ارومت کنم ؟ هوس کردی همون بلایی که میلاد قرار بود به سرت بیاره و روت پیاده کنم ؟ … باشه حرفی نیست .
پشت گردنمو محکم گرفتو منو کشون کشون برد سمت دری که توی اتاق بود . بازش کرد که فهمیدم حمامه . شوک زده بودم و نمی تونستم از دستش خلاص بشم . برسام هلم داد توی سرویس و گفت :
ـ ارومت می کنم اما به شیوه ی خودم … وقتی که مستی از سرت پرید تا ببینی می تونم بلا به سرت بیارم دختره ی خیره سر .
در حال یکه از رفتار تندش شوکه بودم هولم داد عقب تر و نزدیکم وایستاد . هنوز از شوک رفتارش در نیومده بودم که با باز شدن دوش آب سرد روی سر و بدنم درجا کپ کردم و خواستم بیام کنا ر اما برسام محکم نگهم داشت زیر دوش اب… از شدت سردی آب و خیس شدنم داشتم دیوونه می شدم . دندونام به هم می خورد و تقلاهام برای اینکه بذاره بیام کنار فایده ای نداشت .
آه می کشیدم. چنگ زدم به بازوهای برسامو لبامو نزدیک بردم . برسام با یه لبخند خاص زل زد به لبام
ـ چقدر خیسی سارا …
و حرکت انگشتشو بیشتر کرد جوری که دلم می خواست از زور نیاز جیغ بکشم . لبمو چسبوندم کنار لبش . اما برسام سرشو عقب کشید .میخواست دیوونم کنه…
یهو از کف حموم بلندم کرد و روی شونه هاش انداختتم.
بدون اینکه حرفی بزنه روی پاهاش چرخید و به حرکت دراومد.
چشاش مستقیم روی باسن خوش فرم و سبزه ام زوم بود…
… یه سیلی روی باسنم زد
_آی
_هیس
در اتاق رو با لگد باز کرد و پشت سرش محکم بست.
ازم سیر نشده؟مگه من ازش سیر شدم؟!!
با کمترین تلاشی منو از رو شونه هاش پایین کشید و روی تخت سفید پنبه ای و لوکس پرت کرد.
اولین چیزی که حس کردم،بوی دیوانه کننده تخت بود.
بوی برسام رومیداد.بوی خوش و تحریک کنندش رو!
اصلا یادم نبود که الانکجام و چیکار دارم میکنم.
دوست هم نداشتم درباره ش فکر کنم.
برسام با یک چشم به هم زدن خودشو بین پام جا کرد،مردونه برجستشو لای پام فشار داد و دستاشو به دستام که دو طرف سرم دراز شده بود گره زد.
هر دو رو سفت و محکم و نگه داشته بود که بالا تنه تنومندشو تقویت میکرد.
حرکاتشو خیلی سریع و باعجله انجام میداد.
فکرشو که میکردم منم هنوز از برسام سیر نشدم با اینکه ارضا شدم…
نوک خیس آلتشو به سوراخ دخترونم مالید که تپش قلبمو زیادتر کرد.
حواسمو متمرکز چشماش کردم.
با نگاهی پر از شهوت و عشق بهم خیره شده بود.
پایین تنشو بهم فشار داد و آلتش تا ته داخل سوراخ باسنم فرو رفت که منو به مرحله ای ناباورانه و رویایی کشوند…
ناله های هردومون بلند شده و صداهامون یکی شده بود.
تمام آلتشو داخل باسنم فرو کرده و نگه داشته بود…
چشماش برق میزد.
واقعا نمیتونستم از برسام سیر بشم.
نفس عمیقی کشید، درحالی که بهم خیره شده بود آلتشو درآورد دوباره با یک فریاد بلند، داخل فرستاد…
جیغی کشیدم و صورتمو روی تشک تخت فشار دادم
“به من نگاه کن”
صداش پر از حس شهوت و لذت بود و نمیشد نادیده گرفت.
سرمو برگردوندم و به چشماش نگاه کردم همزمان آلتشو تا ته توی کونم فرو کرد و نگه داشت…
نفسام چنان به شماره افتاده بود که هرلحظه احتمال قطع شدنشو میدادم…
پایین تنمو یکم جابه جا کردم تا راحت تر بهم دسترسی داشته باشه .
مثل زن های هرزه داشتم جیغ میزدم و میسوختم.
باانتظار بهم خیره شد:
با نفس نفس گفتم:
برسام بکنمممم
باورم نمیشد داشتم التماس و خواهش میکردم برای کردنم .
خب راستش اگه من خواهش نکنم اون هرکار بخواد بامن میکنه،خواهش و التماس چیزی نیستکه اون بهش اهمیت بده.
یه لبخند مغرورانه و زیرکی رو لبش نشستو بلافاصله آلتشو با قدرت بیشتر داخلتر فرستاد.
با آه و ناله گفت:
“تو مال منی سارا”
فریادی از سر شهوت کشیدم و چشمامو بستم…
_اون چشمای بی صاحابو باز کن سارا
_آه .…
اصلا انرژی نداشتم که باز نگهشون دارم.
به سختی بازشون کردم.
آلتشو محکم داخلم بالا پایین میکرد و باهر ضربش، حس فوق العاده ای بهم منتقل میشد.
بدن های عرق کرده و خیسمون به هم برخورد میکرد و نفسامون یکی در میون شده بود.
سعی داشتم فشاری که لای پام درحال افزایش بود رو کنترل کنم.
حتی بین حرکات سریع بدنای داغ و خیسمون، برسام لحظه ای چشم ازم برنمیداشت…
پاهامو دور کمرش حلقه زدم و پایین تنشو به خودم فشار دادم.
با هر ضربش به سر حد انفجار میرسیدم و لذتی بی انتها در تمام وجودم جریان پیدا میکرد.
نمیدونستم باید باخودم چکار کنم.
در میان فریاد هایی شهوت آلود، کلماتی رو به زور ادا کرد:
_آههههه ،دارم میمیرم سارا، وای کیرم داره میترکه خدااااا و …
دیوونه تر شدم…دستامو از میان پنجه هاش رها کرد.
در همین حال صدای مشتشو شنیدم که از شدت لذت به تشک کوبید.جیغ زدم:
_تمومش نکن برسام…
دستامو بالا بردم تا شونه های خیس و عرق کردشو چنگ بزنم.
ناخونامو تو شونه هاش فرو کردم تا بتونم محکم بهش بچسبم در همین حال فریاد هاش بلندترمیشد و ضرباتشو محکم تر می کرد.
از شدت درد صورتمو روی تشک فشار دادم
_سارا گفتم به من نگاه کن!
سرمو به سمتش چرخوندم و چشم تو چشم شدیم.
چشمای بزرگش،بی فروغ و بی حال شده بود و کم کم داشت سبزی نگاهشو از من میگرفت.
متوجه عمیق تر شدن گره پیشونیش شدم.
عرق از سر و روش پایین میچکید.
دستامو به پشت سرش رسوندم،موهای نمدارشو لای دستام مشت کردم و سرشو به سمت خودم کشوندم به طوری که لبامون به هم چسبید و زبونامون باهم گره خورد.
همچنان ضربات درد آورشو ادامه میداد و من دیگه بیشتر از این نمیتونستم مانع ارگاسم خودم بشم.
درحالی که کنار لبش نفس نفس میزدم، باصدایی خفیف گفتم:
_برسام دارم ارضا میشم…
نوک انگشتام از شدت چنگ زدن حریصانه گردنش، بی حس شده بود
_لعنتی، سارا باید باهم بشیم،باشه؟
دندوناشو روی هم فشار داد و محکمتر تلمبه زد ، پیشونیش عرق کرده بود، صورتش سرخ بود و قطره های عرق از چونه ش میچکید…
بعد از چند ضربه فریاد کشید:
_حالا!
همه سنگینی لای پام،وزن توی شش هام و آتیش توی سینه مو با یک فشار عمیق و جیغی بلند آزاد کردم
_وای خدایاااا
ناله ی بلند و شهوت آلودی کشید و اخرین و محکمترین ضربشو زد و سنگینیشو رو بدنم انداخت.
آب گرم و غلیظش،ماهیچه های کونم رو میسوزوند.
زیر بدن عضلانیش گیر افتاده بودم
با خستگی، چشامو بستم.
سرشو روی بازوش تکیه داد،نفساش تک و توک درمیومد و خیس عرق بود.
آلتشو اروم اروم بیرون کشید اما باز عمیق تر و محکمتر فشار داد و چند ضربه اهسته و منظم زد.
ماهیچه های باسنم دور آلتش منقبض میشد و با هر ضربش،آب جمع شده داخلم رو بیرون میریخت.
دیگه مغزم کار نمیکرد.
این مرد منو به ارگاسمی قوی و لذت بخش رسونده بود.
ساعت یک بود!فکر نکنم اصلا صبح بتونم راه برم.
مثل جنازه ها غش کرده بودم.
از شدت درد ناله می کردم و نفس نفس میزدم.
چشمام سنگینی میکرد.با حس نشستن پیشونیش روی پیشونیم چشامو باز کردم و بهش خیره شدم.
یکم خودمو زیرش تکون دادم تا حواسشو به خودم جلب کنم.
برجستگیش داخلم جابه جا شد که از دردش، ناله ی خفیفی کردم…
چشماشو باز کرد و بهم زل زد.
نگاهش رو صورتم چرخید و در آخر به لبام خیره شد.
سرشو خم کرد تا بوسه ای گرم و مهربون از لبای خشک و یخ زده ام بگیره.
بالاتنشو روی بدن کرخت و بی حسم فشار داد و ناله ام رو دراورد.
سینه های عضلانیش خیلی سنگین اما دوست داشتنی بودن.
سرشو توی گردنم فرو برد و من از این فرصت استفاده کردم،دستمو دور کمرش حلقه زدم،چونه ام رو روی شونش چسبوندم و به سقف چشم دوختم.
بدنش لرزه های خفیف داشت.
تاحالا انقدر توی تمام زندگیم خوشحال نبودم.
میدونم که این فقط یه سکس معمولی و بدون تأثیر نبود، خوش ترین حس توی تمام جهان رو به من داد.
بایدم بده.
حرص این مرد اعتیاد اوره،محبتش شیرینه و بدنش فوق العادست.
اون یه ترکیب کامل از جنس مردهاست. همینجورکه دراز کشیدم دستمو دور کمرش حلقه زدم.
واقعا چشمام سنگین شده بود.زیرش داشتم له میشدم و انگشتام از شدت ساییدن کمرش،بی حس شده بود.
هرم داغ نفس های منظمش رو روی گردنم حس میکردم.
انگار خوابش برده بود و منم زیرش گیر افتاده بودم.
دست از نوازش کردنش برداشتم و اونم پایین تنشو لای پام جابه جا کرد و اروم کیرشو بیرون کشید…
کنارم بیهوش شد
کنارش بیهوش شدم
خوابیدیم
یه خواب فوق العاده
پایان
نوشته: یاسی
من به اینکه بخوام کف حمام دراز بکشم فکرمیکنم کهیر میزنم ! حالا درسته وسواس دارم ولی فک نکنم اونایی که وسواس ندارن هم خوششون بیاد کف حموم! اونم حموم یه نفر دیگه …
مگه از عقب درد نداره؟!اصلا لذت داره مگه واسه دختر!؟
اگه معروفاي سايت مينوشتن
همه مي اومدن به به چه چه واي چ تصوراتييي واي چقد ميدوستمش
واي واي
حالا ك معروف تيس،نويسنده ي دختر سيزده ساله اس و الكيه و فلان و فلان
اگه دختر 13 ساله به این زیبایی نوشته باشه دمش گرم.
به نظر من قشنگ بود.
اون ماجرای کف حموم رو هم نمی گم تجبره کردم ولی فکر می کنم موقع سکس حس شهوت به همه این چیزا غالبه.
واقعآ واویلا لیلی،،،