عشق یک طرفه

1395/07/04

دوستانی که همجنسگرا ستیزن لطف کنن نخونن… این داستان خیلی صحنه سکسی نداره و اگه خوشتون نمیاد نخونین…
من لزبین هستم و 17سالمه و این داستان مربوط میشه به سه سال قبل که اول دبیرستان بودم و به خاطر اینکه تازه مدرسمو عوض کرده بودم خیلی رفیق نداشتم و تنها میپریدم. میخاستم مثل هم سنو سالام دوست پسر پیدا کنم که یا روز اول دعوامون میشد یا بعد یه مدت خسته میشدم از طرف و واقعن برام بی معنی بود ارتباط با پسر جماعت!!! به خودم شک کرده بودم که نکنه عین اون خوانندهه (آدام لمبرت)!! منم همجنسگرا باشمو اینا…

خلاصه نوبت اول من درسم افتضاح شده بود و تو ریاضی هشت گرفتم!! برا همین تو دفتر کسایی که تک اوردنو جمع کردن واسه تعهد که دختر دوست مامانم، مارال، هم اونجا بود و من حالم ازش بهم میخورد چون یه بار بهم گفته بود قدم کوتاهه!!! فرداش تو فیسبوک پی ام دادو یکم کسشر راجع به تعهده گفتیم و فهمیدم خیلی بچه باحالیه و یه جورایی باهم جور بودیم. کم کم صمیمی شدیم و خونه هم میرفتیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. تو مدرسه هم پیش هم مینشتیم و تابستون تموم شد و سال دوم شروع شد. اوایل اون سال خیلی تو درسام پیشرفت کردم تا اینکه مارالینا واسه تعطیلات خاستن برن مسافرت و من اصلن حس خوبی نداشتم و خیلی ناراحت بودم و اون چن روز معلما مارو با درس گاییده بودن و من فقط با مارال تلفنی میحرفیدم و درسو بیخیال شده بودم و اون موقع بود که فهمیدم دوسش دارم و فکرم شده بود مارال… کل زندگیم بود ولی خیلی بروز نمیدادم علاقمو بهش… ینی اصن بلد نیستم!!! درسمم افتضاااااح افت کرد و امتحانارو با تقلبای مارال میدادم. مارال خیلی خوش هیکله و خودشم میدونه ولی قیافش زیادم جالب نیس! پاهاش خیلی خوش فرمه و من شوخی شوخی دستمو میکشیدم رو پاهاش اونم واسه شوخی دستشو میزد به سینم که این ضایع بازیا بین بچه منفیای مدرسه رایج بود! تا اینکه یه روز رفتم بالا تر و دستمو کشیدم لای پاهاش و زود دستمو پس زد گفت: مائده آدم باش! منم گفتم خب باوو
و بی جنبه!! و از اون به بعد زیاد باهم کار نداشتیم و بالاخره یه روز طاقت نیاوردم و کشیدمش یه گوشه و بهش گفتم دوسش دارم و خاستم لبشو ببوسم که جا خالی دادو کیییییر شدماااا!! بعدش بغلم کردو گفت منم… ولی میدونستم فقط مثل یه دوست دوسم داره نه بیشتر… اون روزا همش سر کلاس معلما ضایعم میکردن و من دوس نداشتم پیش مارال ضایع شم و خیلی دردناک بود برام که همه و حتی مارال بهم میخندیدن و وانمود میکردم به هیچ جام نیس…
تابستون اون سال واسه شب نشینی مارالینا اومدن خونمون و مارال گیتارشو اورده بود و تو اتاق واسم میزد… میخاستم زمان نگذره و همونجور بهش زل بزنم و خیلی ضایع نگاش میکردم ولی به رو خودش نمیاورد! مامانشینا خیلی سخت گیر نبودن و به اصرار منو مامانم مارال شب موند خونه ما و شب هی حرف میزدیم و هی میخاستیم بخابیم بازم چرتو پرت میگفتیم و نمیخابیدیم تا اینکه حدود ساعت دو بود که ساکت شدیم و من واقعن کرمم گرفته بود. بهش گفتم میشه بغلت کنم اونم گفت باشه و از پشت بغلش کردم و موهاشو کنار زدم و اروم لبمو چسبوندم بهش و اون هیچ واکنشی نشون نمیداد.برش گردوندم و خوابیدم روش و با ولع لباشو میخوردم ولی معلوم بود که خوشش نمیاد… قلبم انقد تند میزد که نزدیک بود از دهنم دربیاد بیرون!!! هی سرشو کنار میکشید و من نگهش داشته بودم و یه دستمو بردم زیر لباسش و به سینش چنگ زدم که یهو هلم داد و پتوشو برداشت که بره من زدم زیر گریه که فقط امشبو بمون قول میدم همه چیو فراموش کنم و انقد بد گریه کردم که مجبور شد بخابه و هیچی نگفت منم زود شلوارشو تا زانوش کشیدم پایین و شروع کردم به خوردن کسش و مارال فقط پاهاشو تکون میداد و بالشتشو چنگ میزد و برای من اون شب شد بهترین شب زندگیم… خیلی خوب بود که فقط نور کم چراق خواب روشن بود چون خیلی ضایه بودیم:))) من داشتم حال میکردم با این که خودشو اصلاح نکرده بود که یهو گریه کرد و شلوارشو پوشید و رفت رو تخت خابید… منم گفتم ببخشید و هیچی نگفتم و شب نمیدونم خوابش برد یا نه ولی من فقط داشتم گریه میکردم که چرا انقد ضایع میشدم پیشش و صب شد و خودمو زدم به خواب و مامانش اومد بیدارمون کرد و من سعی میکردم عادی رفتار کنم ولی مارال بهم اهمیت نمیداد.صبحونمونو خوردیم و مارال و مامانش رفتن و مامانم فهمید یه چیزیم هست و گفتم دعوام شد باهاشو گیر نده لطفن… مامانمم یکم شک کرد… بعد اون تابستون اصلن باهم حرف نمیزدیم تا اینکه سال سوم شروع شد و روز اول دیدم مارال کلاسشو عوض کرده… اون روز فقط گریه کردم و همه میپرسیدن که چرا و سر چی دعواتون شده و منم هیچی نمیگفتم و هر وقت همدیگرو میدیدیم خودمونو میزدیم به ندیدن و یکی از دوستای مشترکمون گف که مارال با یه پسره دوس شده و انگار دنیا رو سرم خراب شد… رفتم بهش گفتم این کارا یعنی چی و چشام پر شده بود… گفت خیلی چیزا بین ما برنمیگرده… گفتم برگرد پیشم من قول دادم همه چیو فراموش کردم و اونم گریه کرد و فقط گف که به مامانمونینا بگیم که به خاطر اینکه باهم باشیم حواسمون پرت میشه کلاسشو عوض کرده و من انگار حرفاشو نمیشنیدم و خاستم بغلش کنم که بازم جا خالی داد بازم کیر شدم… بعد اونم چن بار سعی کردم باهاش بحرفم و کار به مشاور و اینا کشید که الانم مثلن باهم دوستیم ولی تو ظاهر که کسی شک نکنه و همش تنها شدنی از دوس پسرش میگه و بعضی وقتا احساس میکنم ایکاش نبودم…
بهش حق میدم که نخاد با من باشه بعد اون همه ضایع بازی و افتضاح هایی که به بار اوردم… الانم میخام مدرسمو عوض کنم… احساس میکنم اضافیم! اینکه همجنسگرا باشی و عاشق کسی باشی که هیچوقت مال تو نمیشه خیلی دردناکه…
مرسی از کسایی که خوندن داستامو …
نوشته: maedeh_lgbt


👍 8
👎 4
14470 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

557903
2016-09-25 23:20:12 +0330 +0330
NA

وقتـی که کِــز میکـنی / دلت میخواد لِــز کنـی
رو میکنی به دیــــوار / مارال میـاد با گیتــــار
میگی: مارال کُــس بده / تو دهـنم چُــس بده
بکــن منو با دیلــــدو / زود باش بکن! زود بدو
گیتار ُ بکن تو کـــــونم / کُــسِت روی زبـــونم
مارال میگه: مائـــــده / حالا تو بِهم حال بــده
تو هم میگی: عـــزیزم / تُــفَمو کجات بریــزم
میگه: بریز رو کــــونم / اینو بهت مَـدیـــونم
کـــونشو میکنی خیس / لاپاشو میزنی لیـس
مارال جا خـالی مــیده / بهت یه حالی میـده
که فکر کنی شدی کــیر / پس برو گمشو بمیر
جمع کن کُــسو کــونتو / نــزن زِرِ مفتتــــو
.
.

در ضمن دو تا سوتی در این داستان هست
که شک رو به یقین تبدیل میکنه در مورد اینکه نویسنده یک پسرِ جقجقــــو بیش نیست !
به خودم شک کرده بودم که نکنه عین اون خوانندهه (آدام لمبرت)!! منم همجنسگرا باشم
اولا آدام لمبرت مذکر هستش
و هیچوقت یک لزبین خودشو مثل یک گی تصور نمیکنه !

دوما این نوع ادبیات و این مدل حرف زدن کاملا پسرانه هستش
و من هم در مصرع آخرِ شعرم اشاره کردم بهش :
خاستم بغلش کنم که بازم جا خالی داد بازم کیر شدم

سوما متنفرم از کسایی که کلماتی مثل : خواب ، خواستن و . . . رو مینویسن : خاب ، خاستن

3 ❤️

557954
2016-09-26 11:43:15 +0330 +0330

بد نبود
موفق باشید ?

1 ❤️

557955
2016-09-26 12:08:16 +0330 +0330

جالب بود –این چیزا واقعا یه طرفست مگه هر 2 داری اون ورژن باشند– خیلی سخته اما ممکنه یه کم سنت بیشتر بشه درست بشی منم یه موقع مثل تو بودم شایدم بدتر از تو اما الان عادیم–موفق باشی

1 ❤️

557963
2016-09-26 14:15:34 +0330 +0330

کلاغ سفید : هرچی نگاه میکنم نظراتت و کامنتهات به یه تازه وارد نمیخوره ! معمولا تازه واردا یه مدت طول میکشه به شرایط اینجا عادت کنن و بتونن با اعتماد به نفس همچین کامنتایی بذارن !

راحت باش ، ما که میدونیم جریان چیه !!!

خداوند روح مرحوم سکسیرو را قرین رحمت فرماید ! شعرای آبدوخیاری زیاد از خودش در میکرد !!!

1 ❤️

557974
2016-09-26 16:11:08 +0330 +0330

لز نافرجام اخی

نکته:اگر دوس دخترتان ب دلایل نامشخص ازتون جدا شد بدونید لز تشریف دارن(کلید اسرار:این قسمت دختری ک عاشق کس بود)

0 ❤️

557988
2016-09-26 18:56:08 +0330 +0330

sami_sh
آقاجون با وی‌پی‌ان به دلخواه خودت میتونی آی‌پی‌تو تغییر بدی . نهایتا میتونی وی‌پی‌انتو عوض کنی یا از یه راه دیگه وارد نت بشی . کار غیر ممکنی نیست که نشه .
درباره اشعار که گفتم لحنم شوخی بود ولی این دوست تازه‌واردمون خیلی کامنتاش آشناس !

1 ❤️

558129
2016-09-27 19:09:21 +0330 +0330

کلاغ_سفید: خیلی ممنون از شعر زیباتون!!!
خیلی دهن خودتونو با سوتی پیدا کردن سرویس نکنین!نخونینش! راحت!!
شما که انقد خوب دخترارو میشناسین حتمن میدونین دخترای 14 -15 ساله میمونن تو کف یکی حس همزاد پنداری با طرف بهشون دست میده زیااااااد…!! چ ربطی داره به این که دختر خودشو گی تصور نمیکنه نمیدونم!!!
خیلی از دخترا با این لحن میحرفن و فقط پسران که سعی میکنن داستانو مودبانه بنویسن که طرف فک کنه دختره…دخترای اطرافتون خیلی با ادبن گویا!
و در نهایت خیلی ممنونم ک انقد داستانمو دوس داشتین و حمایت کردین با نظرات دلگرم کنندتون!!!

2 ❤️

558131
2016-09-27 19:33:23 +0330 +0330
NA

جناب manmanamtotoi
بنده عرض کردم که دستی در ادبیات و شعر دارم !
بنابراین براحتی میتونم خودم رو با فـ.روم هایی مثلِ اینجا ، که 99 % از مطالبش رو کاربران تایپ و ارسال میکنند وفق بدم .
اگر دقت کنید حتی در این شعرها و نظم های فان و شوخی هم وزن و قافیه و هجا رو به درستی رعایت میکنم .
در واقع چون بسیار شعرهای جدی سرودم ، بنابراین در شعرهای فان هم نا خودآگاه قواعد و اصول اش رو رعایت میکنم
همینکه از واژه های ممنــوعه در محتوای سایت اطلاعی نداشتم نشان دهـــنده ی تازه وارد بودنم است
البته از کامنت های شما هم لذت میبرم
مشخصه که سواد و آگاهی بالایی نسبت به مسائل و علوم روز دارید
حتی در فــ.حش هایی که میدید هم مشهوده این آگاهی !

0 ❤️

558132
2016-09-27 19:40:38 +0330 +0330
NA

**maedeh_lgbt **

درسته جناب مائده !!!
بنده دخترانی که اینگونه سخن بگن رو ندیدم !
دوست هم ندارم دخترانی که با این نوع ادبیات صحبت میکنند رو ببینم .
در مورد شعر هم ناراحت نشید .
اینها شوخی و فانتزی هست .
چون کلن این محیط ، محیطی فان و مفرح داره و قرار نیست به کسی جایزه ی نوبل ادبی بدن !
من اگر خودم اگر روزی بخوام داستان سکسی بنویسم ، اصلن و ابدن به خاطراتِ شخصی خودم و اطرافیانم رجوع نمیکنم و هیچ تاکیدی هم بر واقعی بودنش نمیکنم ( منظورم اصلن به شما نیست )
بلکه واقعن داستان مینویسم با کارکترها و موضوعاتی که فقط زاییده ی خیال خودم هستش .
چون واقعن دلیلی نمیبینم که شخصی ترین روابط زندگیم رو عمومی و علنی کنم و برای همه بازگو کنم !

1 ❤️

558547
2016-09-30 23:21:41 +0330 +0330

مائده داستانت عالیه عزیز وهمینطور ممنون از دوست عزیزم من منم تو تویی که با راه حلی که دادن تونستم دوباره برگردم

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها