عطر یاس و اقاقیا

1397/05/05

صدای زنگ در منو بیرون کشید از خیالبافی غرق شدن توی آغوشت و لمس اون تن لطیف تر از ابریشم و خوش عطر تر از هوای خیابونی که اشباع بود ازبوی یاس و اقاقیایی که دوطرف پیاده رو، رو حصاری از دیوارهای بهشت کشیده بود…
پستچی بود…نامه ای بهم داد
اسم فرستنده باز مشامم رو پر کرد از هوای دلپذیر رویا هام و صدای تپیدن قلبم که هر زنشش به عشق تو بود
نفس عمیقی کشیدم، پلکامو بهم فشردم و پاکت توی دستمو بین انگشت شست و اشارم بیشتر فشار دادم
انرژیم تحلیل رفته بود…پلکام از هم باز نمیشدن

کاش بهش میگفتم دستاشو که تو دستام میذاره قلبم می ایسته از تبو تاب
کاش بهش میگفتم دلم میره براش وقتی جلوی آینه می ایسته و با اخم ب خودش نگاه میکنه و مقنعه سیاهشو رو سرش مرتب میکنه…
آخ اخمش…اخم میکرد ی چین ریز بین دو ابروش مینشست و شیب ابروهاش نگاه منو سُر میداد تو چشمای سیاه تر از شبش…پوستش مراورید وار سفید بود و چشماش سورمه وار سیاه…
من پارادوکس ادبی رو از صورت تو آموختم
همیشه میگفت تو آخرش نویسنده ای شاعری چیزی میشی…
نمیدونست تک به تک و جزء ب جزء رفتار و حالاتش حس ناب نوشتن و شاعری رو به من تزریق میکرد
بهش نگفتم از حسم به اندام نابش…اما براش میخوندم از “هندسه ی اندام تو”
یعنی هیچوقت نفهمید درگیرشم؟
نفهمید وقتی حرف میزد من محو صداش میشدم و خیره به حرکات دلفریب لباش
یعنی نمیدونست حال منو وقتی آهسته و آروم زبون میکشید رو لبش و به یغما میبرد دلو دین منو؟
دیگه هیچ کس مثل اون قشنگ حرف نمیزنه
کاش بهش میگفتم
بهش میگفتم من عاشقتم…میگفتم شبو روزم شده
کاش…

به خودم اومدم و با دستای لرزونم پاکتو باز کردم دوتا عکس بود و یه نامه
دستمو بردم سمت عکسی که روبروم بود…بغض وحشیانه گلومو فشار میداد و من اکسیژن کم میاوردم و بازنده بودم تو مصاف با این گرگ گرسنه نشسته توی گلوم

پریناز من کنار یه مرد خوش چهره بود
پریناز من؟؟؟ هه!
دیگه مال من نیست
اینبار اون گرگ گرسنه خسته از تقلا
خیمه زده بود رو قلبم و آروم گرفته بود رو قلبی که دیگه نمیزد
به سختی عکس بعدی رو بر گردوندم…
قلب ساکنم دیوانه وار خودشو به زندانی که توش اسیر بود میکوبید
عکس مال دوسال پیش بود از پشت بغلش کرده بودمو دستامو دور شکمش رنجیروار پیچیده بودم
هر دو با موهای کجی که از زیر مقنعه بیرون زده بود به دوربین زل زده بودیم ولبخندمون واقعی بود
پشت عکس و خوندم
پریناز و شیرین ۱۳۹۵/۳/۲۸
نامه رو باز کردم

نامه ای از من به تو…
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست
سلام بر روی ماه تو، عزیز دل سلام از ماست
سلام شیرین بانو
شیرین جان من دارم ازدواج میکنم.عکس هم برات فرستادم…
شیرین من عاشقت بودم، کاش حس بینمونو مخفی نمیکردیم.
میدونم تو هم عاشق من بودی، یادمه وقتی از بین یاس و اقاقیا رد میشدیم تو مست میشدی و دست منو میگرفتی و انگشتاتو چفت میکردی تو انگشتام.من هم از لمس ضربان سر انگشتات میتونستم تپش قلبتو حس کنم.
ولی گذشته ها گذشته.امیر عاشق منه.البته من هم.
میدونم که هنوز درگیر احساست به من هستی چون روحیات تو رو از خودت بهتر میشناسم.ولی من دیگه وارد فصل جدیدی از زندگیم شدم.اون عکس دو نفرمون تنها چیزی بود که ازت داشتم.عزیزم پست دادم تا یادی ازت نباشه و بتونم عاشقانه با مردم زندگی کنم.
نگو که من بی رحمم. خواستم بدونی راه ما از هم جداست.
امیدوارم که خوشبخت بشی.
خداحافظت

تنم یخ کرد از این همه سردی
چطور نگم بی رحمی؟ تو منو کشتی…

همه بدنم بی حس شد
اون گرگ خوابیده روی سینم حالا چنگ انداخته بود به قلبم وداشت اونو له میکرد و درد بی امونش حتی پشت و دستمو هم بی نصیب نذاشته بود
حالت تهوع آخرین حسی بود که داشتم و ناگهان افتادم زمین و…

نوشته: نیلا


👍 18
👎 2
7086 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

705841
2018-07-27 20:47:59 +0430 +0430

خیلی قشنگ و پر از حس بود واقعا توش غرق شدم و تهش یه لبخند تلخ و ده ثانیه مکث…
لذت بردم واقعا مرسی از قلمت
ولی لطفا از خودت فعل نساز عزیزم…زَنِش قلب؟؟؟؟
تپش…ضربان…نبض و… اینا به کار گرفته میشه!
ولی در کل عالی بود و درگیرم کرد ممنون

1 ❤️

705955
2018-07-27 22:35:20 +0430 +0430

خوبه نوشتارت
ولی چرا تو سکس سایت…؟

خودتو تو داستان نویسی و فیلمنامه هم به چالش بکش

1 ❤️

705982
2018-07-27 23:34:53 +0430 +0430

میلا جان، احساسات پرینازو خیلی خلاصه کردی. به شخصه دوس داشتم بیشتر در موردش بخونم. از هر دوشون میخواستم بیشتر بخونم.

1 ❤️

705983
2018-07-27 23:36:24 +0430 +0430

ببخشید، نیلا

0 ❤️

706040
2018-07-28 07:27:03 +0430 +0430

زیبا بود.
دیوث قلمت خواننده رو اسیر میکنه، دقیق و شناور برروی امواج .
عزیزم هدیه ناقابل ،لایک یازده هم

1 ❤️

706132
2018-07-28 14:33:36 +0430 +0430

الهی هیچی بدتر از عشق دوتا دختر نیس خیلی احساسیه

1 ❤️

706269
2018-07-28 23:48:29 +0430 +0430

تبریک میگم آرایه های ادبی کاملا با دقت به کار برده شده بود
به نظرم اگه یکم روان تر بنویسی داستانهات فوق العاده گیرا تر میشن،
خسته نباشی من که کلی لذت بردم
لایک ۱۳

1 ❤️

716592
2018-09-11 06:38:29 +0430 +0430

لایک ۱۶ ؛ یه داستان ادبی مطلق !
داستانتو با سه متن ادبی سنگین و متد شروع کردی و شوک پستچی آغاز یه نوستالوژی شد
عشقی که از کف دستات لیز خورد و رفت و گناه گناهان نکرده به سکرات کشوندت…
بی رحمی معشوقت و پس دادن عکس دو نفره خیلی جالب بود اما قهرمان داستان بازم آچمز میشه و توی تار عنکبوت بهت و اندوه چمبره میزنه !
به داستانای قشنگت بیشتر شوک بده نذار سکته های خفیف بکشدت… ذهن خلاق و زیرکت میتونه پس ری اکش بیشتری خلق کن

1 ❤️