علاقه به جنس موافق و آغاز زنونگی (۳)

1399/08/15

سال اول دبیرستان که تموم شد تصمیم گرفتم برم هنرستان! فکر کردم به نقشه کشی و معماری علاقه دارم. کامران هم یادم نیست کجا رفت، ولی دیگه ندیدم همو. یه هنرستان غیر انتفاعی کوچیک ثبت نام کردم. بچه هاش به نسبت به دبیرستان قبلی خیلی فرق داشتن. تقریبا بچه پولدار بودن و مغرور. ولی با این حال منی که همیشه تو دوست یابی مشکل داشتم اونجا سریع با چند نفر دوست شدم. با امید و سهیل خیلی زود صمیمی شدم. کلا همش با هم بودیم. سهیل خیلی بچه خوشگل بود و موهای لخت روشن داشت. قد بلند و هیکلی هم بود. خانوادش هم خیلی پولدار بودن. گاهی با هم میرفتیم خونه، توی راه جلو مدرسه دخترونه دختربازی میکردیم. اکثر دخترا به سهیل نخ میدادن. یه بار سهیل ازم پرسید دوست دختر داری؟ واسه اینکه کم نیارم الکی گفتم آره. یه دوست دختر خیالی هم ساختم و ازش تعریف کردم. یکم از حس و حال گذشته دور شده بودم. دیگه بیشتر وقتم رو با دوستای جدیدم میگذروندم. مثلا دوچرخه سواری میرفتیم یا جمعه ها صبح میرفتیم پارک بدمینتون بازی میکردیم، سینما میرفتیم… یکی از سرگرمی های اون موقع هم یاهو مسنجر و یاهو360 بود البته با اون اینترنت داغون. فیسبوک هم تازه اومده بود ولی هنوز خیلی طرفدار نداشت.

امید که بچه مثبت بود. ولی سهیل شیطون بود. یه بار بهم گفت فیلم سوپر میبینی؟ یه سی_دی باحال دارم. خب منم دوست داشتم ببینم، گفتم آره بیار برام حتما. یه روز که تنها شدم فرصت شد ببینم. سی_دی رو گذشاتم تو کامپیوتر، نشستم رو صندلی. اولین بار بود فیلم سوپر تنهایی میدیدم. قبلا با کامران دیده بودم. ولی این دفعه خیلی هیجان داشت. حسابی رفته بودم تو نخ فیلم. حشری شده بودم. بعدش رفتم حموم و برای اولین بار خودارضایی کردم. نمیدونم همه این حس رو داشتن یا نه، ولی بعد از اینکه ارضا شدم یه حس خیلی بدی داشتم. اصلا از این کار بدم اومد. با خودم گفتم عجب چیز بدیه این جق زدن. نمیدونم چه حسی بود که تعریفش کنم. مثل اینکه وقتی غذا زیاد میخوری و حالت از هرچی غذاست بهم میخوره. سی_دی رو هم گذاشتم لای کتابا که فردا بدم به سهیل. ولی نمیدونم چی شد که ندادم. تقریبا 10 روزی گذشت و دوباره خونه تنها بودم. وسوسه شدم دوباره فیلمو گذاشتم دیدم. این دفعه هم شهوت اومد سراغم و بعدش رفتم حموم خودارضایی کردم. بازم بعد از ارضا حس بدی داشتم.

دیگه سال سوم دبیرستان و دوم هنرستان بودیم. سال کنکور و درس خوندن. امید کم کم نشست پای درس و با ما کمتر میومد بیرون. ولی من و سهیل زیاد درس خون نبودیم. دیگه بیشتر تفریحمون شده بود تو یاهو چت کردن و جلو مدرسه دخترونه ولچرخی کردن. بالاخره من با کمک سهیل تونستم اولین دوست دخترم رو پیدا کنم. موبایل که نداشتم. ولی آیدی یاهو دادیم بهم . تو یاهو مسنجر در ارتباط بودیم. آخر ارتباطمون هم این بود که بعد مدرسه 10 دقیقه تو کوچه پس کوچه ها قرار بذاریم. میترسید جایی بیاد کسی ببینه. معمولا حرفی هم برای گفتن که نداشتیم. خیلی هم زود تموم شد. چون بعد دو سه ماه دیگه تو یاهو جوابمو نداد و منم بیخیال شدم. ولی سهیل با دوست دخترش روابط نزدیکتری داشت. مثلا کافی شاپ و سینما میرفتن. و میگفت که با دوست دخترش سکس داشته. حالا نمیدونم راست میگفت یا نه. ولی سکس داشتن با یه دختر یه چیز خیلی دست نیافتنی بود واسه من. اصلا یه چیز عجیبی و گنگی بود که نمیدونستم چطوریه و چطوری میشه همچین فرصتی رو بدست بیارم. خیلی هم بهش فکر میکردم. واسه همین حشری میشدم و کم کم تعداد خودارضایی هام داشت بیشتر میشد. اون زمان با دختر خالم هم خیلی صمیمی بودم. دو سال از من بزرگتر بود. خیلی هم شیطون. زیاد حرفای مثبت 18 میزد. یه همسایه داشتن طبقه پایین که زیاد میرفت پیش اونا. زن و شوهر جوون بودن. میگفت مرده هر روز زنشو میکنه. نمیدونم از کجا اینارو درمیاورد. واقعا یعنی اونا جلو دختر خالم سکس میکردن؟؟ یا این واسه خودش قصه میساخت. ولی خلاصه که واسه من جذاب بود حرفاش. یه وقتایی هم که تنها میشدیم به کیرم دست میزد. کلا خیلی چیزا رو من از اون یاد گرفتم! مثلا نمیدونستم پریود چیه. اولین بار اون بود که برام توضیح داد. یه روز بهم گفت که محمد باهاش سکس کرده. (پسر داییم که 8 سال از من بزرگتر بود) از محمد خیلی بدم میومد. چون 10 سالم که بود منو تو حموم کرده بود. در واقع تجاوز کرد. اینو تو داستان قبلی نگفتم چون خاطره خوبی نبود و دوست نداشتم. ولی خب اینجا نیاز شد که بگم. یه روز که رفته بودم خونه داییم، محمد اصرار کرد که با هم بریم حموم! من گفتم آخه من تازه رفتم حموم. اصرار که بیا حالا یه دوش بگیریم. منو برد زیر دوش، خودش اومد پشتم. لای پامو صابون زد. شورتشو درآورد، چسبید بهم. من بچه بودم، نمیفهمیدم چیکار داره میکنه. بعد دیدم یه چی رفت توی کونم. انقدر دردم گرفت که حد نداشت. برام همچین چیزی ناشناخته بود. ولی صدامم در نیومد. چون نمیدونستم چی باید بگم و چیکار کنم. تو اون سن بهم تجاوز کرد. حتی لاپایی هم نه! قشنگ کرد تو! واسه همین ازش متنفر بودم. وقتی دختر خالم گفت محمد اونم کرده، خیلی بیشتر متنفر شدم. ولی دختر خالم خیلی هم بدش نیومده بود انگار. چون با هیجان تعریف میکرد.

یه بار که تو خونه ما تنها بودیم، بهم گفت توام میتونی مثل محمد منو بکنی؟ منم که بلد نبودم. اصلا نمیدونستم کردن چی هست! ولی از رو لباس خوابیدم روش و ادای کردن رو درآوردم. روم نشد لباساشو دربیارم. ولی چند باری بازم این اتفاق بینمون افتاد. و هربار که تنها میشدیم بهم میگفت بیا من زن تو بشم. کیر منو میگرفت و منم دستمو میذاشتم لای پاش. و از رو لباس میخوابیدم رو هم. هیچوقت لخت همدیگرو ندیدیم. نمیدونم چرا؟ من جسارتش رو نداشتم؟ یا پیش نیومد. بعدا برام تعریف کرد که علاوه بر پسر داییم، به یکی دیگه از پسرای فامیل هم داده بود. خیلی بدم اومده بود ازش. چون احتمالا موارد دیگه هم بوده که نگفته. شایدم حسودیم میشد که من هیچوقت نتونستم بکنمش. چون تو فامیل من از همه بیشتر با دخترخالم صمیمی بودم. و البته برای من تنها دختری بود که باهاش ارتباط فیزیکی داشتم. سال تحصیلی تموم شد. من و امید دانشگاه سراسری قبول شدیم. سهیل هم دانشگاه آزاد. کم کم ارتباطم با سهیل کم و قطع شد. بابام به خاطر قبولی دانشگاه برام موبایل گرفت. منم تا اون موقع هنوز نتونسته بودم دوست دختر داشته باشم. از دختر خالم خواستم برام یه دوست دختر پیدا کنه. اونم یکی از دوستاش (الهام) رو برام جور کرد. یه بار سه تایی رفتیم کافی شاپ. چند بارم الهام بهم زنگ زد و تلفنی حرف زدیم. ولی دو هفته نشد که دیگه تماسی ازش نداشتم. شماره هم ازش نداشتم که زنگ بزنم. موبایل نداشت از بیرون زنگ میزد. بهدخترخالم هم گفتم چی شد؟ گفت نمیدونم بیخیال شو. منم دیگه کاری که از دستم برنمیومد. چند وقتی گذشت تا اینکه که یکی از دخترای فامیلمون (دختر پسر دایی مامانم) تو شهر ما دانشگاه قبول شد. با هم رفت و آمد که خیلی نداشتیم ولی چند باری دیده بودمش. دخترخالم گفت سحر داشنگاه قبول شده اینجا. منم میدونستم که خیلی دختر شیطونیه. هر پسری هم که تو فامیل بود میگفت این به من داده! حالا خالی میبست یا نه، ولی خیلی حرف پشتش بود. اون موقع فیسبوک تقریبا جا افتاده بود. تو فیسبوک پیداش کردم و بهش پیام دادم. خیلی سریع پا داد و قرار گذاشتیم. همون جلسه اول هم خودمونی شد. خیلی بهم اس_ام_اس میدادیم. فقط حرف کیر و کوس تو دهنش بود. تو یه جمله اگه 3 تا فحش رکیک نمیداد نمیشد. عین پسرا حرف میزد. خیلی لش بود. اون زمان فکر میکردم فقط با من دوسته ولی بعدا متوجه شدم که چندتا دوست پسر دیگه هم داشته. چند وقتی از ارتباط ما گذشت و تو این مدت همش حرفای سکسی میزدیم. حتی برام عکس لختی فرستاد چند بار. بهش گفتم خیلی دلم میخواد باهاش سکس کنم. اونم از خدا خواسته بود. بالاخره موقعیت پیش اومد که ازش خواستم بیاد خونمون. اونم نه نگفت. وقتی اومد تو، سریع لباسش رو درآورد با تاپ و شلوار نشست. من ضربان قلبم رفته بود بالا. اولین بار بود که با یه دختر غریبه تنها بودم. اصلا خوشگل نبود، هیکلش هم یکم چاق بود. ولی واسه من به عنوان اولین تجربه، خیلی هیجان انگیز و جذاب بود. خیلی زود رفتیم رو تخت و شروع کردیم به لب بازی و ماچ و بوسه. اولین باری بود که لب میگرفتم. خیلی دلچسب بود. سوتینش رو باز کردم. سینه هاش بزرگ و شُل بود. نوک سینه هاش تیره بود. شروع کردم به خوردنش. خیلی حشری بودم. میخواستم زودتر برم سر اصل قضیه. میخواستم کردن رو برای اولین بار تجربه کنم. قبلا بهم گفته بود که پرده حلقویه. من که نمیدونستم چیه ولی برام توضیح داده بود یعنی چی. لباساشو درآوردم لباسای خودمم درآوردم و خوابیدم روش. کیرمو می مالیدم به کوسش. سعی کردم بکنم توش. هرکاری کردم نرفت! بهش گفتم پاهاتو باز کن. دوباره سعی کردم بکنم، ولی نشد! اصلا نمیتونستم سوراخش رو پیدا کنم. خودش برگشت خم شد گفت اینطوری بکن. ولی بازم نشد! حالم گرفته شده بود. کیرم شُل شد. بدجوری خجالت کشیده بودم. همینطوری خوابیدم روش و کیرمو می مالیدم به کوسش. جالبه که اونم چیزی نمیگفت. ولی مرام گذاشت برام ساک زد تا آبم اومد. وقتی ارضا شدم یه حس فوق العاده بدی داشتم. شهوتم از بین رفته بود و با اون فضاحتی که به بار آورده بودم از خجالت داشتم میمردم. فقط میخواستم هرچه زودتر بره. اونم خیلی علاقه ای به بیشتر موندن نداشت. یکم شر و ور گفتیم و زودم رفت. بعد از اون چند باری تلفنی حرف زدیم و یه بار هم رفتیم بیرون. ولی دیگه حرفی از سکس نمیزدم. نمیخواستم یادآوری اون روز بشه. میترسیدم چیزی بگم اونم بگه برو بابا تو که بلد نبودی بکنی واسه چی گفتی بیا. دیگه تماسامون خیلی کم شده بود. هر از گاهی فقط یه پیام میدادم حالشو میپرسیدم. بعد از اون اصلا به کردن فکر نمیکردم. یادش که میوفتادم حالم بد میشد. هر بار که یکم شهوت میومد سراغم، فیلم سوپر میدیدم و جق میزدم. تو دانشگاه هم خیلی موفق نبودم. با هیچ دختری نتونسته بودم ارتباط برقرار کنم. هم خجالتی بودم هم اصلا بلد نبودم چیکار باید کنم. تو کلاسمون یه پسره بود که بقیه بچه ها میگفتن این دو جنسه ست! ابروهاشو نازک کرده بود و موهای لخت بلند داشت. یه آرایش خیلی کمی هم میکرد انگار. همیشه هم با دخترا میپرید. ندیده بودم با پسری دوست باشه. چندتا از این بچه های بیخود دانشگاه هم میگفتن ما اینو بردیم کردیم. زر میزدن البته. خواستم تو اینترنت یکم در مورد دو جنسه ها تحقیق کنم. اصلا نمیدونستم دو جنسه وجود داره. برام گنگ بود که یعنی چی دوجنسه! یعنی هم کیر داره هم کوس؟ چیزی دستگیرم نشد. بیشتر عکس شیمیل دیدم. البته اون موقع نمیدونستم شیمیل چیه. ولی دیدن این دخترایی که کیر داشتن برام خیلی جذاب بود! تا حالا همچین چیزی ندیده بودم. تو گوگل زدم سکس با دوجنسه. چیزی به دردبخوری پیدا نکردم. انگلیسی هم بلد نبودم سرچ کنم. اینکه اصلا دوجنسه چی میشه به انگلیسی! ولی بالاخره یه عکس پیدا کردم که یه زنی که کیر داشت، یه مرد رو میکرد! خیلی خوشم اومد. حشریم کرد. رفتم تو دستشویی جق زدم. روز بعدش بازم عکسای بیشتری سرچ کردم. این تناقض خیلی برام جذاب بود. اینکه یه زن کیر داره و یه مرد کون میده! خیلی تحریکم میکرد. این مدل زن برام از یه زن معمولی جذاب تر بود. اون هفته چند بار خود ارضایی کردم. واسه اولین بار بود که انقدر شهوتی شده بودم. شبا موقع خواب میرفتم تو رویا که کاش با یه زن این شکلی سکس داشتم. دیگه همش تو اینترنت دنبال این مدل عکسا بودم. تا اینکه فهمیدم به اینا میگن شیمیل. یه بار که تو حموم داشتم خودارضایی میکردم، همزمان بطری شامپو رو از پشت گذاشتم لای پام. تو تخیلم فکر کردم که یه شیمیل داره منو میکنه. حس خیلی خوبی بود. تو اوج لذت بودم. کیرمو ول کردم، فقط بطری رو فشارش میدادم وسط کونم. داشتم حال میکردم. دلم میخواست بره تو. دنبال یه چیزی بودم که که بتونم بکنمش توی کونم. یه اسپری داشتم که قوطیش استوانه ای بود و سرش کامل گرد بود. دقیقا مثل سر کیر. همونطور خیس خیس از حموم اومدم بیرون رفتم از تو کمدم اونو برداشتم. شانس آوردم کسی تو اتاقم نبود ببینه. صابون زدم به قوطی اسپری، فشارش دادم وسط کونم. خیلی خیلی لذت بخش بود. داشتم کیف میکردم از اینکار. عقب جلو میکردم، فشارش میدادم که بره تو. آروم یه کوچولو سوراخمو باز کرد که بره تو، دیدم خیلی درد داره. دوباره صابون زدم این دفعه دیگه بیخیال درد شدم، محکمتر فشار دادم، کونم باز شد یهو رفت تو. گفتم اوه اوه سریع درآوردم. خیای دردم گرفت. جرات نکردم دوباره بکنم تو. گفتم عجب غلطی کردما. پاره نشده باشه کونم! چه دردی داره. خودمو شستم اومدم بیرون. اون روز حشری حشری بودم. اصلا از فکرش بیرون نمیتونستم بیام. دوباره اسپری رو برداشتم اینبار رفتم دستشویی. صابون زدم بهش گذاشتم وسط کونم. لذت بخش ترین چیزی بود که تجربه میکردم. فشارش میدادم ولی نمیذاشتم بره تو. حسابی می مالیدمش به سوراخم. دیگه هر روز یا یه روز در میون میرفتم حموم و با اسپری با خودم ور میرفتم. کم کم سعی میکردم یکمشو بکنم توی کونم. درد داشت ولی لذت میبردم ازش. فقط یه کوچولو نوکش میرفت تو. طاقت نداشتم بیشتر فرو کنم، خیلی خیلی دردناک بود. دیگه جق هم نمیزدم که شهوتش از بین نره. بآرزوم این بود که یه کدوم از اون زنا منو بکنن. ولی خب میدونستم اصلا همچین چیزی امکان نداشت. گاهی هم فکر میکردم همچین زنی وجود نداره و کلک سینمایی باشه. یا اگه هست عمرا تو ایران باشه. یا اگه تو ایران باشه اصلا من چطوری همچین کسی رو پیدا کنم… یه شب رفته بودم خونه دانشجویی پیش دوستام. چهارتا از بچه های کرج و تهران بودن که اینجا خونه گرفته بودن. بعضی وقتا میرفتم پیش اونا که مثلا درس بخونیم. ولی همه کار میکردیم جز درس. یهو حرف اون پسره شد. (که میگفتن دوجنسه ست) پدرام شروع کرد به تجزیه و تحلیل این مدل پسرا. گفت اینا گی هستن. دست خودشون نیست، اوب دارن. بیشتر از اینکه دوست داشته باشن بکنن دوست دارن بدن. با خودشون ور میرن و حتی گاهی وقتا به یکی پول میدن که اینارو بکنه. این چیزا رو که میگفت احساس کردم بعضی حرفاش دقیقا چیزیه که من بودم این چند وقت. یکی از بچه ها گفت پدرام خاک بر سرت یه جوری دقیق توضیح میدی انگار خودت همجنس بازی. حالا کردی یا دادی؟ (خنده) پدرام هم با خنده گفت خفه شو دیوث من اطلاعاتم بالاست. اونم گفت گوه نخور همجنس باز بدبخت. خلاصه من اون شب همش این حرفا تو سرم بود. حشری هم بودم. دلم میخواست بدم. خونه که رفتم کنجکاو شدم و خواستم چندتا عکس گی دانلود کنم. اولش بدم اومد. مردای گنده پشمالو که همدیگرو میکردن! خیلی چندش بود. گفتم اینا چیه دیگه. ولی تو همین چرخ زدنا چندتا عکس پیدا کردم که دو تا پسر لاغر سفید خوشگل همدیگرو میکردن. از اون خوشم اومد. بدنشون اصلا دخترونه بود، بدون یه ذره مو. یه فیلم هم با زحمت تونستم دانلود کنم. یه مرد هیکلی گنده یه پسره نوجوون خوشگل رو میکرد. تو خیالم دلم میخواست جای پسره باشم. خیلی حشری بودم. یاد کامران افتادم. دلم میخواست یه جوری کامران رو پیدا کنم. یا میگفتم کاش الان یکی بود مثل کامران. دلم میخواستم سر صحبت رو با پدرام باز کنم. نمیدونستم چی بگم که یه وقت شک نکنه من به اصطلاح اوب دارم. اونوقت آبروم میره. فردا تو دانشگاه یه جوری حرف انداختم. گفتم اون شب میگفتی در مورد همجنس بازا؟ تو دیدی اینارو؟ گفت چی شده؟ توام خوشت میاد؟ از خجالت آب شدم. گفتم نه بابا آخه من اولین بار بود میشنیدم. جالب بود برام. انگار اونم از خدا خواسته شروع کرد به توضیح دوباره. گفت آره بابا ما یه دوست داشتیم اینطوری بود. بچه ها میبردن میکردنش خودشم دوست داشت. با خنده گفتم پس توام کردیش دیگه؟ گفت نه بابا من بدم میاد اصلا. گفتم غلط نکن از خنده هات معلومه. گفت نه به خدا. گفتم ولی به نظرم اونا هم حق دارن. خب اینطوری دوست داره دیگه. نباید مسخره کنیم. با خنده گفت اووووووو بله بله! توام مشکوک میزنیا. گفتم خفه شو بابا. اون روز گذشت یه شب من بازم رفتم خونه دانشجویی. بچه ها گفتن امشب بمون اینجا پاسور بزنیم قلیون بکشیم. اول گفتم نه، بعد پدرام گفت بمون بابا نترس کاریت نداریم. گفتم تو که خیلی خطرناکی با اون چیزایی که تعریف میکردی. پدرامم گفت نه من کبریت بی خطرم. خلاصه من شب موندم و اتفاقا موقع خواب من و پدرام کنار هم خوابیدیم. اون شب من شدیدا حشری بودم. خوابمم نمیبرد. دلم میخواست یکی انگشتم کنه. هی وول میخوردم اینور اونور میشدم. پشتمو کرده بودم سمت پدرام یواش یواش هم خودمو میبردم سمتش. دو سه ساعت وول خوردم تا یهو دیدم پدرام دستشو گذاشت روی پام. قلبم اومد تو دهنم. دیگه دیوونه شدم از هیجان. نفسم داشت بند میومد…

ادامه دارد نوشته: آرمان


👍 4
👎 7
14301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

775551
2020-11-05 01:03:32 +0330 +0330

پر از غلط املایی . پر از کسشر . چجوری تو بچگی اونقد راحت کونت گذاشت؟ مگه میشه اصلا ؟ ینی شدن که میشه ولی تو جیغ و داد میتونستی بکنی . کسشر بود داستانت . چجوری بعد از ۳ بار زنگ زدن شمارشو نداشتی ؟ شماره برات نمیوفتاده؟ خب مشخصه که دستت تو شورتت بوده‌و اینو نوشتی

2 ❤️

775561
2020-11-05 01:21:28 +0330 +0330

((بهش گفتم پاهاتو باز کن. دوباره سعی کردم بکنم، ولی نشد! اصلا نمیتونستم سوراخش رو پیدا کنم))
ببینید جق با آدم چه کارا که نمیکنه

3 ❤️

775631
2020-11-05 09:54:47 +0330 +0330

کونیا دست بردار نیستن انگار…جون هرکی دوس دارین بیخیال خدمات فرهنگی به قشر فرهیخته ی بچه باز بشین وگی و بچه بازی و محارم آپ نکنین 👎

1 ❤️