علیرضا و لیدا

1392/11/28

سلام . علیرضا هستم و 31 سالمه و متاهل .اونایی که تو سایت شهوانی هستن خاطره منو با خاله نسرین خوندن و الان میخوام خاطره خودمو با لیدا تعریف کنم . همسره من یه دختر عمه داره که اسمش لیداست و حدود 40 سال داره و مجرده . یه دختر یا چه جوری بگم یه زن جا افتاده و تو پر که یه قیافه معمولی داره و خیلی لفظ قلم صحبت میکنه (البته جلوی مردا).البته از روز اولی که رفتم تو این خونواده .سینه هاش بدجوری چشمو گرفت . خلاصه زیاد تو فکرش نبودم . چون همونجری که خاطره قبلیم گفتم دختر تو فامیلو و اطراف زیاد داشتیم و دو رو برم شلوغ بود.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه دفعه خونه پدر خانمم . همه فامیل دعوت بودن و خیلی هم خوش میگذشت ومنم هی با خواهر خانمم(قربونش برم) شوخی میکردمو میخندیدم . بعد از شام موقعی که خانمها تو اتاق بودن و چندتاشونم داشتن ظرفای شامو میشستن،منم خسته روی یه کاناپه نشسته بودم و به صحبتها گوش میکردم که لیدا از تو آشپزخونه با یه سینی پای اومد به همه تعارف کرد و منم چون یه مقدار دورتر از بقیه نشسته بودم ،سمت من آخر از همه اومد و چون یه پیراهن یقه باز پوشیده بود وقتی خواستم چایو بردارم ،حواسم و چشام فقط به دوتا سینه هاش بود و اصلا چایو نگاه نمیکردم که یه دفعه لیدا گفت حواست کجاست ، حالا وقت هست ، چاییو بردار . دیگه تا آخر شب و موقع رفتن حواسم به حرفش بود و موقع خداحافظیم ،گفت به منو خانمم گفت بازم ببینیمتون و تشریف بیارین منزل ما .
خلاصه من یه دو سه روزی تو فکرش بودم و کم کم دیگه از یادم رفت ،تا اینکه حدود 5،6 ماه بعد برای مراسم سال دایی خانمم رفتیم شمال و پاییز بود و هوا هم خیلی خوب بود ، ما طبق روال همیشه رفتیم خونه پدربزرگ خانمم و وسایلمونو اونجا میذاشتیم ، و برای مراسم سال همه رفتیم خونه دایی خانمم ، که زیاد فاصله نبود تا اونجا ، وقتی رفتیم داخل ،همه فامیل اونجا بودن و با همه سلام واحوال پرسی کردم و اتفاقا لیدا هم مرخصی گرفته بود و واسه دو سه روز رو اومده بود اونجا و من با دیدین اون کلی خوشحال شدم ، ولی به روی خودم نیاوردم . اونشب مراسم برگذار شد و شبشم رفتم خونه پدربزرگ خوابدیم ، منو خانمم تو اتاق کوچیکه خوابیدیم و بقیه توی اتاق بزرگه خوابیدنو و اونشب یه برنامه سکس حسابی هم با خانمم برگذار کردیمو و چون شمال بود و هوا خنک خیلی لذت بردم و به خانمم گفتم صبح منو بیدار نکن میخوام بخوابمو ، تا صبح یه خواب راحت انجام دادم .صبح که بلند شدم ساعت 11 بود . چون میخواستم بخوابم خانمم رفته بود خونه داییش و به منم زنگ نزده بود تا بخوابم که شب بتونم رانندگی کنم . رفتم که یه دوش بگیرم که دیدم یه نفر تو حمومه ، فکر کردم پدربزرگه و درزدم و گفتم پدربزرگ چیزی نمیخوای ، کی میای بیرون ، که یه دفعه دیدم لیدا در رو باز کرد و گفت منم ، همه خونه دایی اینا هستم ، الان میام بیرون ،بعد تو بیا. من یه مقدار خجالت کشیدم و گفتم ببخشید و رفتم تو اتاق تا اون بیاد .تو اتاق همش توفکر اون بدن سفیدش بودم که وقتی از پشت در داشت صحبت میکرد ، شوناهش بیرون بودو اونا رو میدیدم ، تو این فکرا بودم که یه دفعه دیدم لیدا با حوله اومد تو اتاق و گفت میتنی بری و کیر منم که همش تو فکر لیدا بود شده بود 2متر(البته 18 سانتیمتره) داشت شلوارمو جر میداد ، منم از جام پا شدم که برم حموم ، چشم لیدا به کیر شق کرده من افتاد و گفت مثل اینکه دیشب کاملا خسته نشدی خدا به داد دختر داییم(رنم) رسید و منم با پررویی گفتم که من هیچ وقت خسته نیستم و لیدا هم که شهوت و حشر از چشمش میبارید ،کم نیاورد و گفت ثابت کن و منم باز خودموزدم به نشنیدن و وقتی اومدم از کنارش رد شدم بوی شامپوش اونقدر خوب و حشری کننده بود که ناخودآگاه دستمو انداختم دور کمرش و از پشت بغلش کردمو واونم سریع کیر منو گرفتو و شروع کردیم به لب گرفتن و دیگه آه واوه هردمون رفته بالا و فقط من میترسدیم که خانمم بیاد و اون گفت که همه رفتن سره خاک و خیالم راحت شد و من بند حولشو شل کردمولیدا لخت لخت جلوم بودو اونم داشت لباسمو در میاورد و سریع همه لباسامو در آورد و شروع کرد به ساک زدن و من با موهاش بازی میکردم و آه و اوهمم رفته بود بالا ولذت میبردم و بعد درازشکردم تو رختخوابو شروع کردم به خوردن بدنش و از سینه هاش شروع کردم و هی قربون صدقم میرفتو میگفت دوستت دارم ، عاشقتم ، 3 ساله تو کفتم و کیر میخوام و کیرکلفته تو رو و وصفشو از زنم شنیده بود و منم رفتم سراغ کسشو شروع کردم به خوردن کس بی مو تازه شسته شدش و اون هی داد میزد و هیچی حالیمون نبود و گفت زود باش جرم بده که گفتم مگه بازه ، که گفت مگه میشه بعد از 40 شسال کیر ندیده باشه و منم با این حرف قدرتم 2 برابر شد و بلندش کردمو دستشو گذاشتم رو طاقچه و شروع کردم به مالیدم کیرم به کسش و هی بازی کردمو و یهدفعه تمام کیرمو کردم تو کسش که دیگه خیس خیس بود و سینه هاشم گرفتمو براش میمالیدم و آروم تلمبه میزدم و سرو صدامون کل خونرو برداشته بود و تو اوج لذت بودیم و هر کیم میومد تو ،هیچکدوممون متوجه نمیشدیم ، منم تلمبه زدنمو تند کردمو با تلمبه زدن من موهای خیس لیدا میخورد به صورتمو وحشر منو بالاتر میبرد و ضربه هام تتندتر میشد و لیدا هم بیشتر لذت میبرد و گفت تمومش نکنی ،یه حالی به کونمم باید بدی و منم سریع کیرمو درآوردمو و لیدا رو برگردوندمو و گذاشتم لای سینه هاش که عاشق این کار بودمو و اونم سینه هاشو به هم فشار میداد ومن تلمبه میزدم دیگه داشت آبم میومد و گفتم آماده از کون بکنمت و اونم با یه جووووووووون گفتن حشری کننده اعلام آمادگی کردو و رفتم از تو ساک یه کرم آوردمو و کیره خودمو و سوراخ کونشو چرب کردمو و کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونشو و آروم سر کیرمو فشار دادم تو یه آخی کشید و گفت در بیار ، سوختم ، فکرنمیکردم مال تو آنقدر درد داشته باشه ، با بقیه فرق میکنه و این حرفش باعث شد تا تهکردم تو کونش و محکم گرفتمش و سینه هاشو فشار میدادم ،با این حرکت یه جیغی زد که تمام فامیل از سر خاک صدایه جیغشو شنیدن و من جلوی دهنشو گرفتم و یه چند ثانیه بدون حرکت موندم تا دردش آروم بشه و وقتی واسش عادی شد آروم تلمبه زدم و اونم هی با صدای آروم میگفت جوووون ، سوختم ، جرم بده ، من تلمبه زدنمو هی تند میکردم و هردمون صدامون رو هوا بود و برگشتم ساعتو نگاه کنم دیدم نیم ساعت بیشتر شده دارم لیدا رو میکنم و هنوز خبری از آب نیستو خودم تعجب کرده بودم و که یه دفعه لیدا گفت آبتو توکونم نریزی میخوام و منم هی تند زدم و دیگه آبم داشت فوران میکرد که درآوردمو لیدا برگشت و کیمو کرد تو دهنشو تمام آبموتا اخر خورد ،افتادیم تو بغل هم و داشتییم استراحت میکردیم که احساس کردیم صدای دراومد سریع من رفتم تو حمومو و لیدا هم در آتاقو بست و لباس پوشید و رفت خونه دایی و منم دوش گرفتمو و یه 1ساعت خوابیدمو و بعد رفتم اونجا . خیلی میخواستم بدونم کی بود که اومده ،ولی بعد من وهم لیدا فهمیدیم که خیالاتی شدیم . شب ساعت 11 بود که میخواستیم بریم تهران که یه دفعه پدرخانمم تصمیم گرفت که یه چند روزی بمونه و به همین بهانه زنمم میگفت بمونیم ، ولی چون من کارداشتم باید حتما میرفتم و قرار شد تنها برم و که یه دفعه زنم اومد گفت ، اشکال نداره لیداهم با تو بیاد ، چون مرخصیش تموم شده که منم برای اینکه مثلا خوابم نگیره توراه قبول کردم و باهم راه افتادیم و موقع خداحافظی خواهر خانمم به من گفت خوش بگذره ، که منظورشو نگرفتم و بعد منو لیدا راه افتادیم رفتیم و توراه هم کلی با هم عشقو حال کردیم و 2 بار زدیم کنار که یه بار یه ساک مشتی زد و یه بارم تو ماشین کردمشو و اینبار آبمو ریختم تو کسش و وقتی رسیدیم تهران ، اومد خونمون و صبح که از خواب بلند شدیم و خواستیم بریم سرکار تو حموم یه سکس قشنگ زیر دوش داشتیم و سر حال رفتیم سر کار و اون چند روز که خانمم نبود روزی دو بار میکردمشو و الانم چند وقت یه بار یه حال اساسی به هم میدیم ، بعدا فهمیدیم که اون روز که در صدا خورد ،خواهر خانومم (مرجان) اومده بود دوربینشو برداره که متوجه ما شد وچون قبلا با لیدا شرط بسته بود که تو تا حالا رابطه نداشتی با کسی و لیدا گفته بود نه ، برای اینکه شرطو ببره ، از ما فیلمم گرفته بود و بعدا به لیدا نشون داده بود و لیدا ازش خواسته بود به زنم نشون نده ، خواهرخانومم هم قول داده بود که نشون نده و یعدا با لیدا نقشه کشیدیم که خواهر خانوممو بکنم ، که ماجرای سکس با اونم بعدا براتون مینویسم .
امیدوارم که راضی باشین . لطفا فحش ندین . چون حقیقته محضه

نوشته: علیرضا


👍 0
👎 1
44775 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

413081
2014-02-18 02:46:20 +0330 +0330
NA

اگه این واقعیته من داستان هری پاتر هم واقعی میدونم
کسخل کجای دنیا خواهر زن آدم خیانت شوهرخواهرش رو از خواهرش پنهون کرده ؟
کجا زندگی میکنی ؟ لاس وگاس یا روم باستان ؟

0 ❤️

413082
2014-02-18 02:56:21 +0330 +0330
NA

داماد حرومزاده

0 ❤️

413083
2014-02-18 05:13:04 +0330 +0330
NA

بابا تو دیگه کی هستی دست شیطون رو بستی.
از همون لحضه اول که وارد این خانواده زنت شدی چشمت دنبال سینه این خانم بود…!
فرض بزاریم که همه داستانت راست باشه مگه زن خودت از بقیه چی کم داره که میری بهش خیانت میکنی خوبه شب قبلش هم بهت سرویس ویژه داده.

0 ❤️

413084
2014-02-18 05:46:12 +0330 +0330

هوالشافی
:|

0 ❤️

413085
2014-02-18 07:59:05 +0330 +0330
NA

یعنی این یارو شبها که می خوابه از بس کسی بهش پا نمیده مثل دختر پسرای نوجوون میره تو توهم و رویا و صبح داستان توهماتشو مینویسه و برای ما اپ می کنه. میگید نه قسمت بعدی می گه من داشتم خواهر زنمو می کردم در همین هنگام جنیفر لوپز هم سر رسیده و نقشه کشیدیم که اونم بکنم .حالا فحش ندید تا داستان اونم بذارم.
به همین بر کت اگه دروغ بگم.

به قول جونور کجای دنیا خواهر زن از خیانت شوهر خواهرش هیچی نمی گه . مردک خل مشنگ برو عمتو رنگ کن . مرد 31 ساله خجالت از قد و قوارت بکش .این همه پسر مجرد و خوشگل و خوشتیپ ریخته تو خیابون .بعد دخترای فامیل همه بیان طرف تو؟ زنت هم هیچی نفهمه؟ انقد اسکله؟ کمرت به زاینده رو وصل بود انقد این لیدا جونو کردی ابت اومد هنوز هم می کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا مردم چی می گنننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن؟

ناخن صمد تو چشتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت که دیگه اینجا داستان نذاری کره خر.

0 ❤️

413086
2014-02-18 21:16:32 +0330 +0330
NA

با سرکار خانوم دیانا کاملا موافقم.

1 ❤️

413087
2014-02-18 23:14:03 +0330 +0330
NA

وا خوب منم که نظرم مثل سر کار خانم دیانا بود . بامنم موافق باش اق معلم .نباش . مکسی جونم میاد موافقت می کنه.
:D :D :D :D

0 ❤️

413088
2014-02-19 00:40:57 +0330 +0330
NA

با جناب ام اس تیچر کاملأ موافقم! :D

این بابا که شرطی شده و بوی شامپو و صابون حشریش میکنه تا حالا صد تا داستان آپ کرده. نوع نوشتن و توهمات مسخره ش تابلوست…

0 ❤️

413089
2014-02-19 03:15:17 +0330 +0330

تمام جملات داستان با “و” به هم وصل شده بودن
یه کم نفس بکش وسط جق! :|

0 ❤️

413090
2014-02-19 07:02:22 +0330 +0330
NA

ماشالله ادمین چنان تند تند امروز داستان گذاشت که اگه من به لشکر ثارالله هم خبر بدم بیان طرفداری راه و گم میکنن از کدوم طرف باید بیان. ایشششششششششششششش :D
دیانا خانم به نفعت باشه تا من نقد اتشین بذارم برای داستانها بعدی اقایونو نیومده با من موافق شن. :D من کاربر ناز این سایتم.نزایینده رو دستم بلند شه. :D

0 ❤️