علی بخشی از من شد (۱)

1400/10/26

سلام به همه ی دوستای خوبم
این داستان واقعی ولی با اسمای ساختگیه . زنونه پوشی هست پس اگه دوست ندارین ادامه ی داستانو نخونین
اسم زنونه ی من ماریاست و 25 سالمه اهل مشهدم محله ی کوثر.
بدن کم مویی داشتم که بعد از زندگی مشترکم با دوستپسرم رفتم همرو لیزر کردم. انقدر دوستپسرم سینه هامو میخوری که یکم بزرگ تر از معمول شده (البته قرص . هرمون هم میخورم) باسن به شدت زنونه و کمر باریکی دارم. اما هیکلم درشته . که خب علی هم از من بزرگ تره . از هر لحاظ.
ماجرای من و علاقم به زن بودن از بچگیم همراهم بود. چه زمانی که میدونستم مسائل جنسی چیه . چه زمانی که نمیدونستم.
همیشه با خودم تنها میشدم لباس زنونه میپوشیدمو یکم میرقصیدم . با خیار توی سایزای مختلف به خودم حال میدادم.
وقتی توی پورن هاب فیلم میدیدم خودمو جای زنه تصور میکردم و مخصوصا وقتی فاعل فیلم هیکلی بودو زنه با التماس زیرش ناله میکرد . دوس داشتم منم توی همین موقعیت باشم. یکی بازی کاملم کنه . ارضام که . ولی خب منو اینطوری که هستمم قبول کنه . بدونه من از درون زن هستم .
داستان از اینجا شروع شد که یکروز یکی از دوستام که دختر هم هست بهم گفت بریم بیرون . منم قبول کردم . یک شلوار لی ابی روشن پوشیدم که تنگه تنگ بود. یه پیرهن مردونه گشاد هم پوشیدم که تا روی کونم بلنده . روشم پالتو پوشیدم و رفتم ولی زیرش شرتم یه شرت دخترونه معمولیه صورتی بود.
اینم بگم تنها زندگی میکردم اونموقع و همه چیز داشتم جز پارتنر.
ما رفتیم بیرونو دورامونو زدیمو . نگار تنها دوست من بود که گرایش های منو میدونست . توی خیابون پسرارو بهم پیشنهاد میداد . خیلی معتقد بود من نباید جلوی خودمو بگیرم. ولی من هیچوقت ریسک نمیکردم . جرعتشو نداشتم.
اون روزم تموم شد و ما اسنپ گرفتیم برگردیم . از فلسطین اسنپ گرفتیم دو مسیره اون میرفتم اندیشه قاسم ابادو منم که سمت خونه
یک نفر قبول کرد به اسم علی 206 اس دی خاکستری

اومدو ما سوار شدیم. اول نگارو گذاشت اندیشه. من جلو نشسته بودم . ماشینش به شدت تمیز و بوی عطر علی
راننده یه مرد 40 ساله مو های جو گندمی مرتب. خوش صدا و یخورده شکمش پشت فرمون مشخص بود ولی بدنش ماهیچه ای و تو پر بود. من به شدت بدنم مخصوصا پایین تنم گز گز میکردو سیخ سیخ میشد پوستم که نشونش شهوت بالام بود.
دهنم خشک شده بود و پشت چشام داغ.

نگار که فهمیده بود حالم چیجوری شده اومد از بین صندلی ها همش باهام حرف میزد ولی من کلا به جلو نگاه میکردم و حواسم جای دیگه بود.
علی به شدت خوش برخورد و گرم برخورد میکرد و راجع به گرونی ها حرف میزد . میگفت مغازه داره توی الماش شرق و از وقتی کرونا اومده کلی ضرر کرده و مجبوره شده اسنپ کار کنه.
یک بار ازدواج کرده بود توی 30 سالگی که بخاطر یکسری اختلافات جدا شده بود.
نگار رو رسوندیم اندیشه و به سمت خونه ما داشتیم میرفتیم .
من تمام فکرم این بود که دلم میخواد الان سرمو ببرم سمت کیرشو فقط فن هایی که روی خیارا زدمو اجرا کنم . زیپشو باز کنمو کیرشو در میارمو سرشو بمکمو اروم اروم ساک بزنم . همش توی فکرم اتفاق میفتاد.
علی داشت حرف میزدو من نمیفهمیدم.
هدو دیدم با پشت دستش اروم زد به پامو گفت : میفهمی چی میگم ؟
-اره
+حواست پرته پسر فکرت درگیره
-نه اوکیم
+خلاصه خیلی وضع خرابه . تو شغلت چیه ؟
-(بعده یک نفس عمیق) کریپتو و تریدینگ
+باید کاره پر درامدی باشه
-اره درامدش خوبه اگه بلد باشی
یک نگاه معنادار کرد
من توی فکرم زن بودم . توی واقعیت زنونه حرف میزدم و حواسم نبود.
یکم متوجه شد
تماسه دستش با پام بیشتر شد.
+اسمت چی بود ؟
-دانیال
+ببین دانیال
اینو که گفت روش به من بود
برگشتم باهاش چشم تو چشم شدم
شهوت و داغ بودن از چشمام داشت میزد بیرود
با همون نگاه : جان ؟
نیشخند اومد رو لباش
ولی پر رو بازی در نیاورد
به بحث ادامه داد
دور میدون سید رضی یک ماشین تند پیچید جلومون. ناخوداگاه از ترس دستشو گرفتم گفتم : واااای مراقب باش .
بد به خودم اومدم گفتم ببخشید من خیلی میترسم از تصادف
+عیبی نداری

اینجا علی فهمیده بود ولی اصلا به روی خودش نمیاورد
من توی فکرم که داشتم علی رو دوستپسر خودم تصور میکردم و شهوتی بودم
از تجسمه سکس های متعدد باهاش کیرم داشت میترکید
علی گفت : از خودت بگو بیشتر
گفتم اییی بابا یک ادم تنها چیزی برای گفتن نداره
+تنها زندگی میکنی ؟
-اره خیلی وقته شما بگو از زندگیت
ماجرای زنشو برام گفت و اخرش گفت اره منم اینجوری شد که تنها زندگی میکنم

دیدم داره از مسیر یکم فاصله میگیره . فهمیدم میخواد بیشتر حرف بزنیم
+اوکیه که ؟
-چی ؟
+داریم میریم سمت طرقبه. سفرو اتمام زدم از کوثر هم رد شدیم
-اره مشکلی نیست . تایمت خالیه ؟
+خالیش میکنم کاری نداره (با خنده و مدل لاس زدن)
من خوشم اومد
قند تو دلم اب شد. ظاهرمم اینو نشون میداد
در مورد زندگیش داشت حرف میزد . من که رونامو داده بودم یکم سمتش. (مدت خوش اخلاق دخترونه) داشتم نگاهش میکردمو به حرفاش گوش میکردم
دستش به دنده بود
ناخوداگاه دستشو لمس کردم گفتم :
-بدنسازی کار کردین ؟
+اره
-دستاتون خیلی قوی به نظر میرسه

  • برعکس تو که ظریفه
    دستمو گرفت
    سرخ شدم گفتم اره من کلا اینجوریم
    +چجوریی ؟
  • همینجوری دیگه (سرمو انداختم پایین)
    +همیشه انقد خجالتی ؟
    -شما اولین مردی هستی که این رفتار منو میبینی …
    +چرا این شانس نصیب من شده

خیییلی زبون باز بود . انگار داشت مخ دختر میزد
دیدم جاده تاریک شد . رسیده بودم جاده قبل کنگ
توی تاریکی انگار مکان داده بودن بهم
اهنگ گذاشته بود باهاش میخوند . دستشو گذاشت روی رونم و شروع کرد مالیدن
منم که گرم تر شده بودم دستمو به ماهیچه های میمالوندم.
گفت اینجا هیچکس هیچی نمیبینه
-خب که چی ؟
+دوسنداری از نزدیک ببینی ؟ برای اولین بار ؟
خجالت کشیدم هیچی نگفتم
دستمو گرفت گذاشت رو کیرش
داشت میترکید از زیر شلوار
گرفتم دستمو مالیدم .
+خجالتتو کمتر کن اوکیه
دستشو برد پشتم از پشت شروع کرد مالیدن با یه دست
منم داغ ترو داغ تر شدم
دستمو برتم توی شلوارش کیرشو لمس کردم
خیس بود
اب بی رنگ حشری شدن بود
مالیدم براش

+ایییینجا هیچکس هیچی نمیبینهههه. راحت باش
اینو که گفت انگار دستور داد
دکمه های شلوارو باز کردم کیرشو در اوردم . نااااخوداگاه رفتم سمتش. گرما میزد تو صورتم
اروم چشامو بستم. سرش. کردم تو دهنم اروم مک میزدم
اونم انگشتشو خیس کرده بود داشت با سوراخم ور میرفت
کم کم بیشتر کردم توی دهنم کیرش بزرگ بود تقریبا 19 سانت
نصفشو میکردم تو دهنم بیشتر نمیتونستم (البته اون موقع)
ساک میزدم جوری که روی خیارا تست کرده بود
+مطمعنی من اولینم ؟
-بخدا قبلا تمرین کرده بودم میدونستم همچین روزی میاد
با خنده گفت باشه عزیزم بخور
بوی کیره خیس ماشینو گرفته بود با دستم تخماشو میمالیدم با دهن براش میخوردم
گفت دارم میام نمیخوام بخوری
بلند شدم با دست براش جق زدمو دستمالم گرفتم دستم تا اومد.
+میخوای بریم خونه من ؟
-نه امشب نمیتونم
من سوراخم داشت التماس میکرد ولی زود بود برای خودم
تحمل اینهمه تغییرو نداشتم
+اصراری نیست هرجور تو راحتی این کارم چون میدونستم نیاز داری انجام دادیم
وقتی فکر کردم دیدم من واقعا لازم داشتم این ساک زدن رو نه اون . زنونه پوشا میدونن چی میگم . ارضا شدن جنسی مهم نیست
حس زنونمون که ارضا بشه کلی حال میکنیم

برگشتیم سمت خونه و شمارمو گرفتو شمارشم گرفتم
رفتم خونه پیام داد : سلام عزیزم هستی ؟
جواب ندادم تا فرداش…

اگه دوست داشتین ادامشو مینویسم

نوشته: Mariya


👍 14
👎 0
10501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

853634
2022-01-16 02:59:36 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده

1 ❤️

853690
2022-01-16 08:49:09 +0330 +0330

من مشهد هستم
دوست داشتی آشنا بشیم

1 ❤️

853705
2022-01-16 10:33:19 +0330 +0330

خیلیییی غلط املایی داشتم . میدونم . وقتی داشتم مینوشتم هم خوابم میومد هم یاد اون روزا حشریم میکرد . سعی میکنم تو داستان بعدی درستش کنم 😁 ❤️ ❤️

1 ❤️

853721
2022-01-16 12:25:13 +0330 +0330

احمق نادون

0 ❤️

853730
2022-01-16 13:43:59 +0330 +0330

خیلی باحال بود منم ی همچین مدلی داشتم ولی نشد تا ته مسیر هر دو مي دونسیم ولی خب… پا پیش نزاشتیم😢😢😢

0 ❤️

853755
2022-01-16 16:23:11 +0330 +0330

داستانت که حرف نداشت ولی من با خواندن داستانت بیشتر جذب خودت و شخصیتت شدم منم تریدرم مثل خودت و البته دنبال پارتنر میشه آشنا بشیم البته اگه امکانش هست

0 ❤️

854037
2022-01-18 05:52:25 +0330 +0330

افرین همیشه با آرمش و متانت بهترین نتیجه رو می گیری

0 ❤️

854130
2022-01-19 00:28:56 +0330 +0330

دمت گرم منم خونم طرف صیاده خواستی میتونم حس زنونه ات روکامل ارضا کنم

0 ❤️

866269
2022-03-30 13:01:33 +0430 +0430

عالی بود بنویس ادامه شو

0 ❤️

866825
2022-04-03 06:16:05 +0430 +0430

دمت گرم همشهری منم تمام مشخصات علی رودارم فقط شکم ندارم خونه ام هم سمت خونه شماست حاضر بودی باهم اکی بشیم

0 ❤️