علی و خواهرزن

1396/04/17

حدود چند سالی از ازدواج من با زنم میگذشت.ایشون تو خونه سه تا خواهر دیگه هم داشت.دومی كه ازدواج كرده بود و اولی كه زهره بود هنوز مجرد بود.خیلی راحت بودن تو خونشون راحت لباس میپوشیدن و بدون روسری.البته همیشه با بلوز و شلوار بودن نه اونقدر راحت.اونا هم مثه خانواده خودم بودن و احترامشون هم واجب بود.خیلی هم با هم صمیمی بودیم.باهام شوخی میكرد.و با هم بعضی وقتها به بازار هم میرفتیم برای خرید.تا روزی كه من خونشون بودم روی مبل دو نفره نشسته بودیم و اونم كنارم بود تلوزیون نگاه میكرد.یه تی شرت و شلوار تنش بود.معولا شلواراشم پارچه ای بود و كون كوچیكش تو اون همیشه معلوم بود.داشت تلوزیون نگاه میكرد.كه یه باره تلفن زنگ خورد تلفن سمت راست من بود و اون هم سمت چپم نشسته بود هموجا دراز شد رو من و تلفن رو برداشت كه جواب بده.كه گردی سینه هاشو روی بازوم احساس كردم .اگه یكم دستمو می اوردم بالاتر شاید میشد بگیرمشون.یه باره سمت دیگه خونه رو نگاه كرد كه كسی نبینه.خدا را شكر تو اون لحظه كسی اون ور نبود و بعد از جواب دادن تلفنش كه زیاد طول نكشید از رو بلند شد.بهم گفت ببخشید سنگین كه نبودم؟گفتم نه تو راحت بودی.نمیگی یكی میدی درست نبود؟گفت نه بابا بی خیال هواسم بود.
خیلی باهام راحت بود تا یه روز دیگه كه خونشون بودیم خانومم با مادرش رفته بودن خونه همسایه برای خرید لباس.خانمه از تهران لباس میاورد تو خونه و همسایه ها هم خرید میكردن.اون روز زهره هم تو اون لحظه حمام بود.حمامشون طوری بود كه نمیشد لباساشو ببره تو و دم در رو لباسشویی میزاشتن.یه بیست دقیقه ای بود كه نشسته بودم كه صدا زد مامان مامان.رفتم درب حمام و گفتم كه رفتن خونه همسایه.گفت الان موقع رفتنشون بود؟گفتم كاری داری؟گفت اگه زخمتی نیست لباسامو بده گفتم باشه.اول حوله رو دادم بهش و بعد گفت اگه میشه شلوار و بلوزمم بده.منم بهش دادم.ولی بین لباساش خبری از شرت و سوتین نبود.بهش گفتم همینا پس بقیش؟یه خنده ای كرد وگفت میونه خوبی با لباس زیر ندارم.دوست دارم راحت باشم.گفتم اینم یه نمونشه دیگه.بعد چند دقیقه ای اومد بیرون.تا گذشت و چند ماهی همینطوری.
تا یه روز زد و برادر زنم رفت خاستگاری و قبول كردن و بعد از بریز و بپاشاشون وقت عقد گذاشتن.قرار شد كه زهره برای پیچیدن ساندویچها بیاد خونه ما و خانومم هم برای كمك به مادرش و چیدن سفره عقد بره خونشون.
صبح زود خانومم بلند شد و گفت من میرم وبلند شو تو هم الان زهره میاد.گفتم باشه و منم بلند شدم و صبحانه مختصری خوردم و منتظر زهره شدم .برادر خانم دیگم با ماشین زهره رو اورد و خانومم هم با او رفت.زهره تا اومد خونمون رفت طبقه بالا و لباسش رو عوض كنه.وقتی اومد پایین چشمام چارتا شد با یه دامن بالا زانو و یه تاپ خوشگل آستین حلقه ای.گفتم آفتاب از كدوم طرف در اومده ها؟گفت فقط اینجا بتونم راحت باشم.تو خونه كه همش گیر میدن.نكنه تو هم میخوای گیر بدی؟گفتم من چكارت دارم هر طور راحتی بگرد من چكاره ام.
خلاصه نشست و شروع كردیم به درست كردن ساندویچا.مگه میشد ساندویچ درست كرد.خانم یه طوری نشسته بود كه نمیشد كار كرد.پاه های سبزشو انداخته بود بیرون و نسشسته بود.منم كه نمیتونستم نگاش نكنم.بهش گفتم راحتی؟
گفت چطور مگه؟ گفتم یه نگاه به خودت كردی چطوری نشستی؟گفت چطور نشستم مگه؟تازه هنوز راحت نیستم.اگه میشد با همینم نمینشستم و درش میاوردم.همش فكر این بودم كه امروز هم شرت و سوتین پوشیده یا نه.بهش گفتم مستقیم از اینجا میریم سالن دیگه گفت آره.گفتم پس برم حمام رو آماده كنم بری یه دوش بگیری لباس آوردی؟گفت آره آوردم.بهش گفتم ببخشیدا میشه بگی برای چی لباس زیر نمیپوشی؟گفت خوشم نمیاد و دوست دارم همیشه راحت باشم.گفتم نكنه الانم نپوشیدی؟گفت نه چطور مگه.گفتم باور نمیكنم؟گفت دروغ نمیگم بهت اصلا باور نمیكنی تا بهت ثابت كنم كه باور كنی؟شاخم زد بیرون گفتم ثابت كنی؟چطوری؟گفت دست بزنی میفهمی؟گفتم چطوری؟گفت چطوری داره؟بلند شد ایستاد و گفت نمیشه نشونت بدم درست نیست دست بزنی بهتره تا خیالت راحت بشه.من بلند شدم و از رو دامتنش دست بزنم گفتم اینطوری كه معلوم نمیشه.گفت باشه هر طور كه مطمئن میشی همونكار رو بكن.من نامردی نكردم دیدم خودش داره راه نشونم میده.منم رفتم پشت سرش گفتم خوب دامنت میره بالا درست نیست از پشت دست میكنم.گفت باشه.منم پشت سرش ایستادم و دامنشو از جلو زدم بالا و دستمو بردم از روی رونش كشیدم تا نزدیك كسش.دیدم نفسش داره تند تند میشه و گفت زود باش منم دستمو گذاشتم رو كسش مثل الان كه دارم تایپ میكنم ضربان قلبمو میشنیدم.انگشتم و گذاشتم رو كسش و وسط خط كشش كشیدم به بالا و دیدم سرش رو گذاشت رو شونم و چیزی نگفت.یه بار دیگه انگشتمو سرندم وسط كسش اینبار انگشتمو و به سوراخش كشیدم انگشتم خیس شد و گفت مطمئن شدی.حرفاش با شهوت بود.منم گفتم هنوز نه.بهش گفتم چت شده ها؟گفت هیچی فقط زود باش گفتم باشه و منم انگشتمو میكشیدم وسط كسش خیلی دوست داشتم میدیدمش.انگشتمو خم كردم در سوراخ كسش ببینم چی میگه.دیدم حرفی نزد و بهش گفتم مثه اینكه شرت پات نیست؟گفت مگه احساس نمیكنی كه پام نیست و همینطور در سوراخش انگشتمو میچر خوندم و بهش میگفتم نه پات نیست انگشتم خیس خیس شده بود یه بند انگشتمو كردم تو هیچی نگفت.دلمو دادم دست خودش و انگشتمو یواش یواش كردم تو رو نك پنجش بلند شد و گفت آیییییییییییی.گفتمش نمیشه اینطوری من ندیدم هنوز همونجا نشست رو زمین و گفت میخوای ببینی گفتم آره.پاشو باز كرد و كسش رو دیدم چه خوشگل بود من رفتم بین پاش و دستی كشیدم روش سرش و به دیوار زده بود و گفت زود ببین دیگه.من گفتم باشه سرم و بردم لای پاش و یه لیسی به كسش زدم گفت آیییییییییی آییییییییییییییی.بعد انگشتمو یواش یواش كردم تو و آی آی میكرد و نفس نفس میزد.همونطور كه دراز كشیده بودم پایین پاش.یكم یكم گرمكنم رو كشیدم پایین و بلند شدم دستمو انداختم دور كمرش و خابوندمش رو زمین و خودمم رفتم بین پاهاش و كیرمو كه داش له له میزد وگذاشتم رو سوراخ كسش و بلا پایینش میكردم.سر كیرم لیز لیز شده بود با آب كسش.بعد گذاشتمش در سوراخشو یواش حلش دادم تو عجب حالی میداد. كم كم كردمش تو داشتم دیونه میشدم باورم نمیشد كه اوپن باشه.كیرمو تا ته كردم تو گفتم خوبه راحتی گفت آره خوبه خیلی خوبه.منم شروع كردم به كردنش گفتم میخوای بریم رو تخت گفت نه همینجا بهتره دوست ندارم از جام تكون بخورم.و من هم همینطور میكردمش تا آبم داشت میومد.اینقدر هیجانش بالا بود كه نشد بهش بگم چكار كنم كه زود كشیدمش بیرون و ریختمش رو لباسش.گفت اخ.خیلی خوب بود.خیلی حال كردم.آیییییییییییییییی.و همونجا دراز كشید گفت خستمه و خوابم میاد.به زحمتی بلندش كردم و بردمش روتخت و لباساشو كامل در آوردم و پتو رو كشیدم روش.خودمم رفتم دوش گرفتم و اومدم لخت پهلوش دراز كشیدم.پشتش بهم بود و تا پتو رو زدم كنار چشمم به كسش افتاد كه از اون پشت زده بود بیرون.دستی روش كشیدم و تفی بهش زدم و دوباره كردمش تو خیلی حال میداد تا بیست دقیقه میكردمش تا آبم اومدو ریختمش رو كونش.خیلی حال داد اونروز.بعد از خوابش بلند شد رفت حمام و منم كا را رو انجام دادم تا اومد بیرون گفتم سر حالی گفت آره خوب خوابیدم و الانم كه دوشمو گرفتمو تموم رفتم جلوش دستمو بردم زیر دامشو كشیدم رو كسش گفتم هنوز شرت پات نیست و یه لب اساسی ازش گرفتم.بعد گفت نه من شرت پام نمیكنم.راستی من دوست پسر دارم و داریم با هم ازدواج میكنیم اگه دیدی جلوم بازه كار اونه خیالت راحت.گفتم مبارك باشه هر چی باشه تو هم باید لذت ببری.دیگه موقع رفتم بود و وسایل رو وساندویچا رو گذاشتیم تو سبد و زنگ زدم سرویس.ولی جاتون خالی بود.

نوشته: علی بالا


👍 14
👎 17
73361 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

638655
2017-07-08 21:01:32 +0430 +0430

بهت تبریک میگم که خواعر زن جندتو کردی
اخه دیوس مگه السکاس که این چرندیاتو میگی کیر خر نادر شاه تو کونت

0 ❤️

638658
2017-07-08 21:04:01 +0430 +0430

قشنگ بودخوش باشی فقط مواظب باش!

0 ❤️

638665
2017-07-08 21:12:36 +0430 +0430

چه ضایع هم کپی کردی داستان مردم رو
خو یه چی بدرد بخور کپی میکردی علی پایین
اولین دیسلایک تقدیم بهت

0 ❤️

638698
2017-07-09 01:19:08 +0430 +0430

خالی بند جلقی.
حدود چند سالی از ازدواج من و زنم میگذشت.ایشون سه تا خواهر دیگه هم تو خونه داشتن.دومی که ازدواج کرده بود.اولی هم که زهره بود هنوز مجرد بود.
پس سومی چی شد.
بگو سومی همون داداشش بوده که موقع پیچیدن ساندویچا ی ساندویچ با اب کیرش پیچیده .
بعد از کون گاییدت .بهت داده تا بخوری.
نوش جانت

0 ❤️

638707
2017-07-09 03:11:00 +0430 +0430
NA

خب اینکه خیلی تابلو تکراری بود از خودت چی داری بنویسی ؟بقول رفیقمون اقلا یه داستان قشنگ کپی میکردی . تو خودت بکن داری هنوز اونموقع داستان راجع به خواهر زن میدزدی عقده ای؟

0 ❤️

638767
2017-07-09 08:09:20 +0430 +0430

خییییییییلی بیشششوووری توو

0 ❤️

638952
2017-07-10 04:57:51 +0430 +0430

من دیدم برای بچه ها که تو مهد تولد میگیرن ساندویچ هم میدن اما تو عقد…

0 ❤️

762420
2019-04-20 04:16:24 +0430 +0430
NA

كس ننت با ميمنت

0 ❤️

892901
2022-08-30 21:22:39 +0430 +0430

آی مزه میده اینجوری گاییدن خواهرزن

0 ❤️