عمه ثریا و انتقام شیرین

1394/04/03

سلام.یاشارم.۲۶ ساله. دوست دختر زیاد نداشتم زیادم نرفتم دنبالش خوشتیپ بودم کنگفو کار بودم ولی نمیرفتم دنبالش چون یکیو دوس داشتم بخاطر اون هیچوقت نرفتم دنبال جنس مخالف،بجز در مواردی که دیگه نمیشد شهوتو باچیزی مثل ورزش کنترلش کنی. با مژده از اول دانشگاه آشنا شدم. باهم دوست شدیم فقط بخاطر سکس و رفع نیازمون. ماهی یبار نهایتا سکس داشتیم مژده هم دختر خوبی بود انصافا جز با من با کسی نمیپرید و حتی با هم سکسمون فقط مالوندنی بود بدون اینکه بخوام کیرمو فرو کنم تو کونش چه برسه به کُسش.من اونو لخت میکردم در حد یه شرت و دیگه با شوق همدیگه رو ارضا میکردیم.

خلاصه شد تا اینکه من به دختر مورد علاقم که دختر عمم بود ابراز علاقه کردم .ترم چهارم دانشگام. سارا (دختر عمم) اوایلش راضی بود. تا یه سالی باهم خوب و شاد بودیم البته بدون اطلاع خونواده هامون و چندباری باهم بیرون رفتیم ولی من یک بارم دست بهش نزدم چون نمیخواستم خیال بد کنه. تا اینکه یروز دیدم حرف از رضایت مامانش میزنه .که مامانم راضی نیست و اینحرفا(باباش یازده سال پیش از اینی که الان مینویسم براتون رحمت خدا رفته بود و یه داداش و یه ابجی داشت) خلاصه برای من حتمی شد عمه مخالفه.البته عمه ثریا منو خیلی دوس داشت.(عمه ناتنیمه.مامانش با بابابزرگم ازدواج کرده بود وقتی ۳سالش بود) همیشه باهاشون در ارتباط بودم. میبردمشون تو شهر دور میزدیم با ماشین.اصلا فکر نمیکردم بامن اینجوری کنه.بعد از فهمیدن مخالفتش چندباری بحاطر اینکه دانشگام توی شهرشون بود میرفتم خونشون.جلوی من با استین حلقه ای و شلوارک میگشتن معمولا.و منم برام عادی بود.تا اینکه مژده براش خواستگار اومد و بعد اخرین سکسمون عقد کرد و من موندم و تنهایی و حس نفرتی که در دلم از عمم احساس میکردم. اولین باری که بعد از مژی رفتم خونه عمم یه شب زمستونی بود.روزبه و سارا رفته بودن شهرستان دانشگاه و فقط آبجی کوچیکش ندا با عمه ثریا خونه بودن.وقتی زنگ رو زدم در رو باز کرد رفتم طبقه ی سوم جلو واحدشون دیدم در بازه و رفتم داخل. عمم از تو حموم صدا کرد بیا داخل بشین تا من الان بیام.سلام کردم گفتم چشم.رفتم رو کاناپه نشستم جلو تلویزیون که ماهواره داشت رقص عربی اموزش میداد و صداشم کم بود. ندا کوچولو هم خواب بود.شیطون اومد سروقتم که حتما عمه رقصو نگا کرده و یکم قر داده و دست به خودش کشیده الان دیگه رفته حموم به خودش حال بده. منم که از وقتی مژده رفته بود تقریبا سه ماهی میشد سکس نداشتم،دیگه فقط منتظر بودم عمم بیاد و بپره بغلم و بگه منو بکن یا خودم بخوابونمش رو کاناپه و طوری بکنمش که تلافی این چند سال بی شوهریش دراد. (فکرای الکی) وقتی صدای باز کردن در حموم اومد یهو دیدم عمه اومده بیرون و فقط حوله رو پیچونده دور باسن و سینش. رونش از جلو تا نزدیکیای کوسش پیدا بود و بالای پستوناش و سر و دستاشم که لخت بود. حسابی شوکه شده بودم و داشتم مات نگاش میکردم که یهو گفت چته ؟بشین تا لباس بپوشم بیام. منو که میگی کیرم شق شده بود و فقط به راه رفتن و اون کون گندش که از زیر حوله مثل ژله میلرزید نگا میکردم که رفت تو اتاق و در رو خواست ببنده اما در بسته نشد و در حد یکم از نیم لا بیشتر باز موند. منم به این خاطر که کیرِ بلند شدمو نبینه روبه روی اتاقش جلو تلویزیون روی کاناپه نشستم و بعد از چند لحظه طوری که انگار حواسش بمن نیست اومد جلو آینه اتاقش که کاملا تو دید من بود.حوله رو پیچید دور سرش. بدنش لخت لخت جلوم بود.یه بدن سفیدِ سفییییید. قدش تقریبا یک و هفتاد و پنج و دوسه سانتی از خودم کوتاهتره. بسیار خوش هیکل و خوش استایل بود میدونستم. اما لخت ندیده بودمش. ثریای سی و هشت ساله رو که الان هشت سالی بود بیوه شده بود.خلاصه داشتم باسن و سینه های بزرگش رو دید میزدم که یهو برگشت و منو نگا کرد.سرجام خشکم زد ولی اون خیلی راحت اومد در رو بست و رفت داخل اتاق.بعد از ده دیقه اومد بیرون .منم که از خجالت نمیدونستم چیکار کنم خودمو زدم به اون راه که ینی چیزی ندیدم اصلا.اما عمم به محضی که اومد بیرون گفت داشتی منو دید میزدی ؟ هاان؟ که من به پته مته افتادم ولی تونستم خودمو جم کنم و گفتم در باز بود صدا اومد نگا کردم ببینم چیه عمه جون خشکلم.که خندش گرفت و گفت پس دیدی خشکلیشو کلک. یه پیرهن نازک بدون سینه بند تنش بود. با یه شلوار سفید نازک که تمام انداماش معلوم بود.یه ذره به خودم اومدم و با خودم گفتم خاک تو سر نگا خودش دلش میخواد.موقعیت ازین بهتر میخوای!نشست روبروم گفتم سختت نیست عمه این همه سال گفت این همه سال چی؟ گفتم تنهایی بی شوهری گفت چی بگم توکه غریب نیستی.اما حرفشو خورد و هیچی نگفت.ولی من رندی کردمو گفتم با من حرف بزن عمه.من رازدار خوبی‌یم.که گفت بیا اینجا. اونجا جلو دره ممکنه ندا بیدار بشه ببینه منو با ابن لباس کنارت نشستم فکر بد کنه. منم از خداخواسته رفتم شونه به شونش نشستم دست انداختم رو شونش گفتم حرف بزن برام. خلاصه شرو کرد به درد و دل کردن که تو این سالا چقد سختش بوده وچه کسایی که من حتی فکرشم نمیکردم از قبیل فامیل نزدیک چندین بار پیشنهاد سکس دادن بهش و اون خودشو نگه داشته .اشکاش سرازیر شده بود منم که دیگه کامل سرشو گذاشته بودم رو سینم و داشتم نوازشش میکردم یه دستم رو دورش حلقه زده بودم و با اون دستم صورتشو نوازش میکردم. تو اون لحظه که جراتم زیاد شده بود و میدونستم اونم بخاطر حرفایی که از سکس زده الان اماده تر از همیشست برای اینکه بهش پیشنهاد سکس بدم ،لبمو بردم نزدیک صورتش و اول پیشونیشو بوس کردم و گفتم گریه نکن تو جوونی خیلی وقت داری(بلکه هیچی نگه بهم) و دیدم هیچ عکس العملی نشون نداد پرروتر شدم و یبار دیگه پیشونیشو بوسیدم و بی هیچ حرفی لپش رو بوسیدم. نفسای گرمش میخورد به سینم و داشتم تو شهوت میسوختم. اون دیگه هیچ تکونی نمیخورد یکی دوتا دیگه صورتشو تا نزدیکی لباش بوسیدم که دیدم کامل خودشو شل کرد توی بغلم و منم در کمال پررویی گفتم ثریا پاشو رو کاناپه دراز بکش اونم گفت واسا در اتاق ندارو ازینطرف ببندم و بیام.خودشم سکش افتاده بود. سینه هاش بزرگ شده بود و سفت.و شهوت از تمام حرکاتش میبارید. درو بست و اومد رو کاناپه از پشت دراز کشید و منم با لباس خوابیدم توی بغلش .وقتی خوابیدم تو بغلش دقیقا کیرم رو کوسش بود البته از رو شلوارامون و سینم روی سینش. لبامو گذاشتم روی لباش و دستامو بردم از زیر کمرش حلقه زدم و محکم به خودم چسبوندمش. یه پاشو اورد بین پاهام قفل کردم و از لباش خوردم.لب و زبونشو میخوردم و خودمو روش تکون میدادم و اونم فقط اه و اوه میکرد. چرخوندمش خودم رفتم زیر و اون اینبار افتاد تو بغل من . به همون شکل محکم گرفتمش و درحالیکه با اشتهای زیاد داشتیم لبای همو میخوردیم به حالت تلمبه زدن چنباری بالاپایینش کردم که آه‍ آه‍ کردنش بلند شد و از ترس بیدار شدن ندا لبشو گرفتم و زبونمو فرستادن دهنشو با یکی از دستام دست گذاشتم پشت کلش که از لبم جدا نشه. که یدفه بازوهامو محکم با چنگ زد و بدنش لرزید و منم همین حین ابم ریخت تو شلوارم.بلندش کردم خوابوندمش رو کاناپه. و خودم شلوار و شرتمو دراوردم.و لخت که شدم یه نگاه بهم کرد و گفت من چی پس گفتم تو رو خودم لخت میکنممممم و رفتم افتادم روش باز. واای بدن لختمو دست میکشد.زیر گردنمو میبوسید و منم میبوسیدمش لباشو گردنشو بالای سینشو سینه هاشو بوس میکردمو با دستام سینه هاشو میمالوندم. کیرمم گذاشته بودم وسط پاهاش و اونم پاهاشو قفل کرده بود طوری که از رو شلوارش هم کیرم سر خوره بود تو شیارش. و هی بالا پایین میکردم. اون دیکه به مرحله ی جیغ زدن رسیده بود و میگفت در بیار لباسامو.بکن منو. زود بااااش در بیار بکن. پارم کن .باحرفاش دوباره به اوج شهوت رسیده بودم.شلوارشو کشیدم پایین و پیرهنشو دراوردم. با دستام سینه هاشو می مالیدم و نوک سرخ رنگشو میخوردم و کیرمو وسط روناش میچرخوندم. بالا پایین میکردم تا به کوسش میخورد احساس میکردم اتیش توش روشن کرده. میدونستم به محضی که فرو کنم داخلش ابم میاد.بهش گفتم ممکنه ابم بریزه تو کست ثریا. اشکال نداره؟ گفت لعنتی بکن توش چیکار داری. اینو که گفت پاهاشو دادم بالا روبه روش نشستم کیرمو مستقیم کوس سفید بی موش کردم و یه فشار اروم فرو کردم داخلش که یه آخ بلند کشید . قشنگ معلوم بود حداقل یکی دوسالی هست کس نداده. کردم توش و شرو کردم به تلمبه زدن. من تلمبه زدن و عمم بکن بکن کردن. هنوز یک دیقه نشده بود که از شدت گرما نتوستم خودم و تحمل کنم ابم اومد کیرمو تا اخر فشار دادم داخل و برای اینکه صداش در نیاد لبامو گذاشتم رو لباشو ابمو ریختم داخلش.اونم با اینکار من ارضا شد.ولی من که دلم نمیخواست کیرمو دربیارم درحالیکه داشت هنوز ازش اب میومد شرو کردم به تلمبه زدن .خودتون میدونید چه سخته این طوری و با هر تلمبه ای کامل بدنم شل میشد ولی باید میزدم نمیذاشتم کیرم بخوابه. خلاصه چارپنشتا عقب جلو که کردم کیرم سفت سفت شد مث اولش ولی اینبار دیگه فرق داشت میشد بیشتر بکنمش. شرو کردم به عقب جلو کردن و محکم با کف دستم میزدم به باسنش و اونم اه اه میکرد و دستامو رو سینه هاش فشار میداد دو دیقه ای این حالت بودیم چرخوندمش به پهلو و از پشت کیرمو گزاشتم تو کوسش و شرو کردم به تلمبه زدن. نزدیک به پنج دقیقه همین حالت میکردمش و اونم فقط میگفت بکن . بکن محکم تر . ااااه. و منم سریعتر تلمبه میزدم. همین حین بدنش شرو کرد به لرزیدن و ابش اومد. محکم پاشید بیرون روی کاناپه .کیرمو کشیدم بیروم و گذاشتم اب کوسش قطع بشه .باز کیرمو فرو کردم تو کوسش و اینبار فقط چنتا ضربه ی محکم لازم بود تا دوباره ابش بیاد با دستم جلو دهنشو گرفتم و همینجور که ابش داشت میریخت بیرون کیرمو فرو کردم توش و تلمبه زدم. احساس کردم اب خودمم داره میاد. کیرمو دراوردم و ثریا جون رو که دیگه نایی نداشت برای ادامه ی سکس و حتی حرف زدن روی سینه خوابوندم و از پشت کیر کاملا خیسمو گذاشتم سوراخ کونش. تنگ تنگ بود. معلوم بود خدابیامرز زیاد اهل کون کردن نبوده. گفتم عمه حالت سگی بشین من یکم از کون بکنمت اونم گفت فقط اروم بکن تنگه. و نشست.یذره اب دهنشو داد کف دستم و کشیدم به سوراخش و یه ذره از اب کیرمو باهاش قاطی کردم تا حسابی لیز شد. کیرمو گذاشتم جلو سوراخ کونش و اروم فشار دادم داخل یذره رفت تو که دیدم دستشو گذاشت رو کیرمو گفت یواش بکن.مزه ی سکسم نپره .منم دیدم اینجوری فایده نداره یه کرم اوردم با انگشتم سوراخ کونشو کرمی کردم و گفتم عمه ثریا اولشو تحمل کن گفت باشه فقط بکن شاید ندا بیدار بشه . کیرمو گذاشتم رو سوراخش و با دستم جلو دهنشو گرفتم با یه فشار تا نصف فرو کردم داخلش که از شدت درد انگشتمو گاز گرفت. تا خواست جابجا بشه خوابوندمش و افتادم روش. همینکه خوابیدم روش احساس ارامش کرد و شرو کردم به تلمبه زدن. چه کونی چه سوراخ تنگی.یک دقیقه هم طول نکشید که ابم اومد و ابمو ریختم اونتو. دیگه بدنم جون نداشت. کیرم رو در نیاوردم تا کوچیک شد و خودش اومد بیرون. اونم که حسابی خستش شده بود فقط عاجزانه گفت بین خودمون میمونه هان؟ منم که برش گردونده بودم رو به خودم لباشو بوسیدمو گفتم بله که میمونه ثریا جونم. خندیدیم و منو محکم بغل کرد .سرشو گذاشتم رو سینم یه نیم ساعتی چرت زدیم و بعدش باهم رفتیم حموم و یه دوش بدون سکس گرفتیم و قرار گذاشتیم هروقت خونه خالی شد و تنها بود زنگ بزنه من اگر شیراز بودم برم بکنمش. بعد ازون تا قبل از ازدواجم با سارا تقریبا سه سال هر هفته ای حداقل یکبار باهم سکس داشتیم.حتی یبار یکی از دوستاشو اورد و دوتایی ترتیبشو دادیم . بعد از ازدواجم با سارا اصلا سکس نداشتیم.الان دوماهه . دلم برا کسش تنگه. خودش میدونه چقد لذت میبردم از کردنش. الانم این داستانو به درخواست خودش نوشتم و گذاشتم اینجا چون خودش داره میخونه.
عاشقتم ثریا بوووس ممنون ازینکه داستان رو خوندین.

نوشته: یاشار


👍 0
👎 0
118025 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

464846
2015-06-24 13:25:53 +0430 +0430

شگفتا …

0 ❤️

464847
2015-06-24 15:10:29 +0430 +0430

مغزتو …

0 ❤️

464848
2015-06-24 20:45:53 +0430 +0430
NA

خب کیرم به دهنت اون گفت مژده عقد کرد!!کمتر جق بزن تا خواهر چشمات بگا نرفت

0 ❤️

464849
2015-06-24 21:13:26 +0430 +0430

چی میگی یک دو سه بکون توش راه انداختی…
حالا این طرفمون بلکل چرت گفته…توام داستانا دوباره بخون.مژده عقد کرده)دوست اخترش(.این کوسمخ فقط خواسته بگه آره کوس ندیده نبودیم و الی حضور دوست دخترش تو داستان بی معنی بود.

0 ❤️

464850
2015-06-25 04:17:00 +0430 +0430
NA

زیبا بود همچون رویای یک جقی biggrin

0 ❤️

464852
2015-06-25 14:18:29 +0430 +0430

خوب نبود,همین

0 ❤️

541100
2016-05-15 17:47:19 +0430 +0430

کوس عمت باشه عزیزم

0 ❤️

948882
2023-09-22 18:59:28 +0330 +0330

سلام ثریا جون کجایی😁؟

0 ❤️