عمه زری عیال

1401/02/27

سلام رفقا . اسمم میلاده ۳۸ سالمه قدم ۱۷۰ وزنمم ۷۶ کیرمم ۱۹ سانت متاهلم . من از وقتی ازدواج کردم و عمه زنم زری جون و دیدم عاشقش شدم و چون مطلقه اس و بخاطر دخترش ازدواج نمیکنه از هر فرصتی برا دید زدن و لذت بردن از بدن سکسیش استفاده میکنم هر کاری از دستم بربیاد برا کمک بهش انجام میدم و خیلی دوستش دارم اونم حتما متوجه این قضیه شده ولی هیچ وقت به روم نیاورده . هروقت کنارش تو ماشین نشستم البته تاکسی چون محل کارمون یه جاست عمدا خودمو بهش میچسبونم و هر کاری میکنم که دلشو بدست بیارم ریسکش بالاست چون عمه عیاله و میترسم داستان بشه ولی ادامه میدم . از لحاظ حجاب و اینا چون همسنیم و جوونه خیلی رعایت نمیکنه و راحته همیشه لباسای تنگ و سکسی میپوشه و اون کس و کون خوشگلشو راحت میشه دید از دیدن کون جنیفریش هیچ وقت سیر نشدم و نمیشم . یه بار که کنارش نشسته بودم تو تاکسی اینقد پاهاش که به پام چسبیده بود لذت داد که کیرم راست کرد و هی نگاه میکرد زیر چشمی و منم ازینکار خیلی حال کردم چون دوست دارم زودتر به وصال وجودش میرسیدم . ادامه پیدا کرد تا سفر شمالمون رفتیم ماسوله خانوادگی زیاد بودیم شبا تا دیر وقت بیدار و بزن و برقص و مشروب و قلیون روزهام تا لنگ ظهر همه خواب . روز دوم من گفتم زودتر میخوابم فردا برم جنگلای اطراف روستایی که بودم پیاده روی و کوهنوردی به خانمم گفتم میای گفت نه میخوام بخوابم بیدارم نکن . حدود ۶ صبح بود بیدار شدم آماده شدم و زدم بیرون صد متری نرفته بودم که صدام کردن میلاااااد برگشتم دیدم زری جونه خیلی خوشحال شدم گفتم این وقت صبح بیداری چراکجا گفت دیشب که گفتی میخوای بری کوه گفتم باهات میام من زود خوابیدم چیه همش خوابن اینا اینم شد سفر آخه . راه افتادیم و یه جاده روستایی که میرفت تو دل کوه رفتیم بالا هوا فوق العاده بود دیگه راحت بودیم از رودخونه و جاهای بلند رد میشدیم دستشو میگرفتم به بهانه نیافتادن کمرشو بغلش میکردم و مراقبش بودم تا رسیدیم یه جایی که فقط صدای پرنده بود و بس گفتم زری بشین یکم نفسمون جا بیاد گفت آره منم خسته شدم . نشستیم رو دوتا سنگ روبروی هم اینقد این خانم زیباست و چشای خوشگلی داره نازه دلم نمیخواست چشم ازش بردارم . دل تو دلم نبود میدونستم بهترین فرصته بهش علاقمو بگم و دیگه جای معطل کردن نیست . گفتم زری میخوام یه چیزی بهت بکم فقط قبلش قول بده اگه دوست نداشتی کلا فراموش کنی و انگار نه انگار حرفی زدیم گفت باشه بگو گفتم قول گفت اوکی . گفتم از روز اولی که دیدمت دیوانه وار دوستت دارم و عاشقتم برا اثباتشم همه کار کردم خیلی دوست دارم کنارت باشم گفت میدونم کارات برام تابلو بوده و فهمیدم که بهم علاقه مندی ولی تو داماد داداشمی نمیتونم به برادر زادم خیانت کنم تو هم بهتره بیخیالش بشی گفتم بخدا میخوام ولی نمیتونم همه فکرو ذکرم شدی تو . هر لحظه میبینمت قلبم میخواد بزنه بیرون گفت اون مالوندات تو ماشینم به خاطر همینه . نشدنی میلاد نمیشه داشت از دستم در میرفت اونم فقط بخاطر نسبتش باهام و نمیخواست به زنم خیانت کنه وگرنه مطمنم خودشم بدش نمیومد و سه سال بود شوهر نداشت اونم جوون بود نیاز به محبت و سکس . دستاشو تو دستام گرفتم گفتم نیاز نیست دیگران بفهمن بین خودمو خودت عزیزم . سکوت کرد رفتم کنارش نشستم طوری که رونم به رونش چسبیدو با دستام بغلش زل زد تو چشام چن لحظه خیره نگاهش کردم و از آخرین تیر ترکشم استفاده کردم به صدم ثانیه لبام رو لباش قفل شد گفتم یا پسم میزنه و دلم نمیسوزه که کاری نکردم یا قبولم میکنه با دستاش یکم سینمو هل داد که نکنم ولی من ول کن نبودم اونم نیازش باعث شد مقاومتش کم شه یکم که لباش و خوردم آروم از رو سنگی که نشسته بود بلندش کردم و رو چمنای اون قسمت خوابوندمش صورت ماهشو نوازش کردم و دستام آومد رو سینه های خوشگلش اونم دیگه کامل در اختیارم بود دستام رو شکم و نوازش پاهاشو بعدش رفت رو بهشت خوشگلش چن لحظه از رو شلوار و بعدشم تو شلوار . شورتش کامل خیس بود دستمو بردم کامل تو شورتش وااااااااای عین دریاچه داشت آب میومد انگار دنیا رو بهم دادن . منطقه ای که بودم اینقد بکر بود و از روستا دور که صد سال یه بارم کسی رد نمیشد برا همین خیالم کامل راحت بود شلوار و شورت و پیرهنشو درآوردمو گرمکنمو زیرش پهن کردم و افتادم به جون کس نازش . چند ماه قبل زنم گفت زری رفته لیزر و به منم گفته برم حتما خانمه کارش خیلی خوبه وقتی کس خوشگلشو دیدم دیگه باورم شد این همه صبر بیخود نبوده همین که لبام رو کسش قفل شد صدای آه و نالش درومد و مدام سرم رو به کسش فشار میداد منم بیشتر میخوردم انگار دارم عسل میخورم اینقد لذیذ و خوشمزه بود .با دستامم نوک ممه هاشو میگرفتم و صدای نالش بیشتر میشد واقعا از شکارم راضی بودم حسابی که کسشو لیسیدم گفت میلاد بکن توش دیگه طاقت ندارم منم سالار و درآوردمو یکم مالیدم به کسش که کیرمم خیس بشه راحتر بره تو دیگه طاقتش تموم شده بود عین من . گفت چکار میکنی بکن دیگه منم آروم آروم دادم تو و با سرعت ملایم شروع کردم تلمبه زدن چشاشو بسته بود فقط داشت ناله میکرد صداش کردم زرییییییییییییی منو ببین گفت چیه کارتو کن گفتم من و ببین تا نگام کرد گفتم دیدی قربونت رفتم و آخر مال خودم شدی لبخند زد و گفت خیلی بیشرفی آخر کار خودتو کردی . منم دیگه سرعتم بیشتر شد و فقط صدای تلمبه بود و ناله زری . گفتم داگیش کن وااااااای وقتی قمبل کرد و اون منظره زیبا رو از بالا داشتم میدیدم یه کونی که یه عمری حسرتشو خوردم الان چسبوندم بهش دیوونم میکردم دوباره کیرمو فرستادم تو کس تنگ و نازشو تلمبه ها شروع شد حین کردن بهش گفتم زری گفت هااااا گفتم عجب کونی داری ها لعنتی میدی بکنم توش گفت خفه اسمشم نیار گفتم التماست کنم چی گفت نه . حین تلمبه زدن فشارم رو کمرش بیشتر کردم خوابوندمش رو زمین و ادامه دادم گفت میلاد خواستی بیای بکش بیرون نریزی تو بدبخت شیم گفتم نگران نباش میخوام بریزمش تو کونت گفت آره منم حتما میزارم درش آوردم و بدون معطلی یه لیس خفن رو کونش کشیدم و د بخوررررر گفت دیوووونه چکار میکنه من نمیدما گفتم نده دوست دارم بخورم کونت خیلی نازه حسابی که لیسیدمش گفتم فقط یکم دمش میزارم و آبمو خالی کنم و تموم با کلی التماس قبول کرد و و اولش با یکم تو کردن بیرون کشیدن شروع شد بعد چند بار کامل دادمش تو یه جیغی کشید صداش تا دو تا استان اونورتر رفت همونجا نگهش داشتم تا دردش کمتر شه وقتی آروم شد دوباره شروع کردم اونم دیگه رام شده بود و فقط ناله میکرد و فحش میداد منم خیلی خوشم میومد . نمیدونم چن دقیقه شد ولی این کون تنگ و ناز و خوشگلی بود که همه شیره وجودمو کشید بیرون و با تمام وجود تو کون نازش خالی کردم و نگه داشتم تا کیرم کوچیکتر شد و بیرونش کشیدم . اینقد از کاری که کردم راضی و خوشحال بودم که دلم میخواست دنیام همینجا وایسه و کنارش تا ابد بمونم برش گردوندم و اینقد لباشو لپاشو بوسیدمو ازش تشکر کردم و بابت درد کونش عذر خواهی کردم اونم راضی بود گفت سه ساله با کسی نبوده و نیاز داشته . لباساشو تنش کردم و اومدیم پایین رفتیم یه دکه بود آلاچیق گذاشته بود صبحانه میداد جاتون خالی نوش جان کردیم و برگشتیم خونه تو راه فقط از بدنشو محبتش براش میگفتم اونم فقط لبخند میزد . اومدیم دیدیم همه خوابن گفت من میرم دوش بگیرم بعد تو برو . رفتم تو حیاط رو تختی که جای نشستن بود دراز کشیدمو به آسمون صاف خیره شدم و بابت اون اتفاق کلی حال کردم و امیدوار به آینده ای روشن با زری کس طلااااااا

نوشته: میلاد


👍 24
👎 14
95501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

874440
2022-05-17 02:08:59 +0430 +0430

کردن خاله عمه زن چقدر مد شده حتما خیلی لذیذ هستند

1 ❤️

874448
2022-05-17 02:37:39 +0430 +0430

هرکس اول داستان رو بخونه متوجه میشه که این داستان فانتزی مغز یه جقیه تا واقعیت.
((عمه عیاله و نمیشه ریسک کرد))که با توجه به زمان فعل یعنی هنوز کاری نکردی و می‌ترسی بعد میای خاطره سفر شمال رو که مربوط به گذشته اس تعریف میکنی!!!خدایی خودت باشی باور میکنی؟

2 ❤️

874460
2022-05-17 03:03:29 +0430 +0430

زنت عمشو عمدأ با تو فرستاده تا سرگرمت بکنه که خودش بتونه بره به یاد ایام قدیم به دیدار قریبان… 😉

6 ❤️

874466
2022-05-17 03:39:23 +0430 +0430

من دو تا استان اونور تر بودم صدای جیغ رو شنیدم🥴
بیا پایین سرمون درد گرفت

2 ❤️

874538
2022-05-17 13:59:36 +0430 +0430

نوش جان

0 ❤️

874552
2022-05-17 16:04:25 +0430 +0430

احیانا شوهر عمه خانمت که نذاشت کونت😂

0 ❤️

874628
2022-05-18 02:26:07 +0430 +0430

نوش جونت گوشت بشه بچسبه به کیرت که بلندتر و کلفتتر بشه
کردنی رو باید کرد عزیز

0 ❤️

875996
2022-05-25 17:12:34 +0430 +0430

برای اولین بار کون داده و دوبار سعی کردی و رفت توش🤣🤣🤣

0 ❤️

922707
2023-04-10 15:47:01 +0330 +0330

توهم باورکردی حتمافکر کردی عمه خانوم کسش رو برای تو لیزر کرده هنوز برات زوده خانوما رو بشناسی بچه جون فعلا جقاتو بزن یه روز به حرف من میرسی

0 ❤️