عمه فریبا

1391/07/18

داستانی رو که براتون مینویسم کاملا واقعی هست که تشخیصش به عهده ی شماست.من یه عمه دارم که اسمش فریبا هست و38سال سنش هست.درست 20ساله که ازدواج کرده وبچه دار نمیشه.ومنم 19سالم هست ورشته ی عمران میخونم. وبه خاطرهمین هم شوهر عمه فریبا یه زن دیگه نیاورد اما خیلیا میگن که میره دنبال دخترها.خلاصه داستان منم ازجایی شروع میشه که من تو خواب میدیدم که من و عمه فریبا با هم سکس داشتیم.منم میخواستم که بهش بگم که اونم همچین خوابایی میبینه.چون که اون یه خیاط ماهری هست سرش همیشه شلوغ هست.من خیلی دوستش دارم وبه خاطر همین اصلا به اندام وهیکلش نگاه نکردم چون که اصلا اهل این کارا نیست درست 6ماه بود که من این خوابا رو میدیدمدیگه منم انقدر رفتم خونشون تا یه بار سرش خلوت بود.میخواستم بهش بگم که خودش شروع کرد بهم گفت که تو این چند وقته خیلی میام میرم حتما یه چیز مهمی هست منم گفتم که هست ولی نمیتونم چطوری شروع کنم گفت هرجور راحتی منم با خجالت تمام داستان رو بهش گفتم اونم خیلی جا خورده بود ولی قبول کرد که راست میگم.گفت دیگه چی منم گفتم هیچی باعصبانیت بهم گفت که دیگه نیام خونشون ودرباره ی این چیزای پوچ حرف بزنم.یه هفته ای ازاین موضوع گذشت وخبری ازعمه فریبا نبودتا این که یه بار دیدم عمه فریبا بهم زنگ زد اصلا عادی نبود چون فقط توی موقعیت های ضروری زنگ میزدکه جواب دادم بهم گفت که دیگه نمیام نمیرم منم گفتم که خودت گفتی نیام دیگه گغت اون وقت عصبانی بودم یه چیزی گفتم تو جدی نگیر بهم گفت که فردا نهار برم خونشون چون که شوهرش تو تاکسی تلغنی کارمیکرد زیاد خونه نبود.منم قبول کردم که برم وقتی رسیدم یکم زود بود وبهم گفت که الان شوهرش میاد داد وبیداد میزنه که چرا نهار حاضر نیستمنم رفتم تو اشبز خونه که کمکش کنم وقتی میومدم تو اصلا به لباساش نگاه نکردم وقتی که رفتم تو اشپزخونه دیدم اینبار لباساش غیر عادی بود چون هیچ وقت پیش من اینجور لباس نمی پوشید.خلاصه وقتی که رفتم کمکش کنم خیلی بهم نزدیک میشد یا جلوی من خم وراست میشدلباسش یه جوری بود که ممه های بزرگش یه جوری خود نمایی میکرد که اصلا باور نمی کردم که اینجورممه های داشته باشه کونش که اصلا قابل توصیف نبود.خلاصه یه جوری شده بود که بالباس ادم رو حشری میکرد منم که اصلا کمکش نمیکردم غقط تو کف ممه هاش بودم که بهم نگاه کرد گفت چیکار میکنی شیطون به کجا نگاه میکنی منم که به خودم اومدم سرخ شدموقتی که شوهرش اومد گفت که میره لباساش رو عوض کنه.وقتی اومد بیرون یه جور لباس پوشیده بود که اصلا فکر نمیکردی که صاحب اون ممه و کون این باشه.خلاصه نهار رو جمعی خوردیم شوهرعمه فریبا هم گفت کارداره باید زود بره منم که دیگه خیلی خوشحال شدم چون دیگه موقعیت محیا بود که خوابم رو به حقیقت تبدیل کنم وقتی نهار تموم شد و شوهر عمه فریبا رفت.عمه فریبا بهم گفت که کمکش کنم جون کمرش درد میکنه وقتی کمکش کردم دیدم باز رفت همون لباسای چسبون رو پوشید منم که دیگه از حال میرفتم.از اون به بعد عمه فریبا پیش من لباسای چسپون می پوشید تا اینکه یه شب به خونمون زنگ زد گفت که شوهرش مسافر داره و نمیتونه تنها بمونه خونه به مامانم گفت که شب رو برم خونشون.منم که دیگه سرازپا نمیشناختم وقتی توراه میرفتم باخودم فکر میکردم امشب چی میشه که وقتی رسیدم خونه بازم دیدم همون لبا سها روپوشید هبا رنگ های متفاوت تا وقت خواب چیز مهمی اتفاق نیفتاد وقت خواب جای من روپهن کرد تو حال خودش تو اتاق خوابید دیگه مطمئن شدم که چیزی نمیشه.ساعت نزدیکای 2شب بود که دیدم فریبا بالای سرم ایستاده ترسیده بود ازم خواهش کرد که برم پیشش بخوابم اول جاخوردم اونم گفت که اشکالی نداره من عمه ی توهستم خلاصه وقتی رفتم پیشش دیدم همه ی لبساش به جز شورت وسینه بند که رنگش سیاه بود.وتمام موهای بدنش رو زده بود کم موند هبود همون جا ارضا بشم که دیدم چراغ رو خاموش کرد واومد تر رخت خواب بهم گفت اگه میخوام راحت باشم لباسام رو دربیارم منم از خدا خواسته تموم لباسام رو دراوردم فقط شورت مونده بود خلاصه وقت عملیات فرا رسیده بوداولش اصلا بهم نزدیک نشد منم کیرم راست شده بود که تو تموم عمرم یه همچین کیری ندیده بودم چون هوا گرم بود مجبور بودم که پتوی روی خودم رو بزارم کنار که دیدم یهو فریبا چشمش به کیرم خورد گفت ای چیه منم دیگه طاقت نیاوردم گفتم دسته بیل هست اونم خندش گرفت گفت میتونی دربیاری بهش نگاه کنم منم گفتم به روی چشم تو یه چشم به هم زدن شورتم رو دراوردم کیرم رو گرفت تو دستش و هی بالا پایین میکرد که بهش گفتم می تونی بذاری تو دهنت قبول نکرد گفتم تمیزه بعداز چند بار اصرار قبول کرد خیلی خوب ساک میزداصلا باورم نمیشد یه زن 38ساله کیرم روبخوره ازش پرسیدم که چطور انقدر حرفیه ساک میزنی حتما برای شوهرت هم ساک میزنی گفت نه اصلا شوهرش بهش حال نمیده گفت که تو فیلمای سوپر که ازماهواره پخش میکنه یاد گرفته.خلاصه دیگه داشت ابم میومد که بهش گفتم بسه نوبته منه که گفتمن در اختیار توهستم هرکاری میخوای بکن اول شروع کردم ازممه هاش که سینه بندش روباز کردم که مثل دو تا توپ پریدن بیرون خیلی نرم بودن اولین بار بود که دست به ممه میزدم ومیخوردم اروم اومدم پایین تر بهم گفت که خودم شورتش روبیارم پایین وقتی شورتش رو دراوردم به زور اومد بیرون چون کونش به قدری بزرگ بود که تو شورت جانمیشد دیگه نوبت اون اصلیه بود که دیدم مپل اینه تمیز وسفید بود یکم لیسیدم خیلی حال میداد ولی زیاد دوست نداشتم که بهم گفت که پاشم وقتی پاشدم لبم رو گرفت وکرد تو دهنش یه جوری میخورد درست مثل افریقایی های گرسنهمنم همراهی میکردم که خیلی حال میداد که بهم گفتانگشتم رو بکنم تو کسش وقتی انگشتم رو کردم تو کسش خیلی گرم بود ونرمدیگه ابش میومد وانگشتم راحت میرفت تو که یهو دیدم دستم رو گرفت وتا ته انگشتم روکرد توش وگفت بذار اینطوری بمونه فهمیدم ارضا شده بعده چند دقیقه گفتم الان نوبت منه اونم گفت چطوری میخای منم که عاشق این بودم از پشت بکنمش اونم قبول کرداول یکم ساک زد بعد دستاش رو گذاشت روی میز ارایش و گفت که بیام اصلا باورم نمیشد که یه زن بهم میگه بیا منو بکن رفتم نزدیک شروع کردم و کیرم رو گذاشتم رو کسش وچند بار بالا پایین کردم که گفت تو رو خدازود باش منو بکن که دیدم خودش کیرم رو گرفتو تا اخرش کرد تو کسش وای که چقدر حال میداددیگه داشتم روون تلمبه میزدم که احساس کردم که شیلنگ اب اتش نشانی بازشده وبهش گفتم واونم گفت که همش رو بریزم تو کسش وقتی برای اولین بار ریختم تو کسش خیلی حال میداد تااینکه ازحال رفتم ووقتی حالم خوب شد دیدم عمه فریبا با کیرم بازی میکنه و قربون صدقه ی کیرم میرفت.
بهش گفتم اینبار میخوام کونت رو پاره کنم اول قبول نکرد ولی بعدش راضی شدتو همون حالت کیرم رو گذاشتم رو کونش که بهم التماس میکرد اروم بکنمش واقعا هم کی بود میترسید چون کیرم خیلی بزرگ بود اروم اروم سر کیرم رو کردم توش والتماساش بیشتر شد منم اروم تاته کردم توش واونم فریاد میزد میگفت تو رو خدا دربیار منو پاره کردی خلاصه تا وقتی که دیگه فریاد نمیزد واه وناله میکرد ومیگفت زود باش منو پاره کن زود باش منو جر بده منم نامردی نکردم و تند تر تلمبه میزدم که داشت ابم میومد بهش گفتم بذار خالی کنم تو کونت قبول نکرد و گفت میخام تمام ابت رو بخورم منم کیرم رو در اوردم وتمام ابم رو ریختم تو دهنش اونم همش رو خورد.ساعت تقریبا 3/5شب بود که رفتیم تو حموم هردوتا سرمون رو شستیم اومدیم که بخوابیم .صبح که بیدار شدم دیدم یه صبحونه ی مقوی گذاشته وگفت که این رو برای شوهرش درست کرده منم گفتم که کو شوهرت گفت احمق با توم دیگه.ازاون وقت به بعد هفته ای یه بار دوبار میرمخونشون و سکس با حال میکنم و میام.
ممنون که افتخار دادید این رو خوندید.لطفا نظر بدید.

نوشته: uozi


👍 1
👎 0
180259 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

337800
2012-10-09 19:28:41 +0330 +0330

فکر کنم این یکی دروغ نبود. خوب بود فقط کلمات به هم چسبیده بود

0 ❤️

337801
2012-10-09 19:57:58 +0330 +0330
NA

چرا همه فکر میکنن بقیه هم مثل خودشون کیر مغزن?

0 ❤️

337802
2012-10-09 22:20:56 +0330 +0330
NA

کس عمت پسرهءمجلوق

0 ❤️

337803
2012-10-09 22:20:59 +0330 +0330
NA

خر نر تا صبح رو کمرت بخابه با آلت خرکی
باهات حال کنه به روش الاحساس والمشاهده
محارم ننویس
من که نخوندم

0 ❤️

337804
2012-10-09 23:31:46 +0330 +0330

هووووى جقى پاشو صبح شده
مرتيكه آدم نميشى تو جقى ملعون
اينجا مگه سايت تعبير خوابه؟
بدرد نخور پلاستيكى

0 ❤️

337805
2012-10-10 00:49:16 +0330 +0330

خودت یه بار دیگه اول داستانت رو بخون. یه عمه داری که 38 سالشه و بیست ساله بچه دار نمیشه. تو هم 19 سالته و دانشجوی عمرانی اونوقت به همین خاطر شوهر عمه ت زن دیگه ای نگرفته؟؟!! اونوقت این جمله یعنی چی؟! چون تو دانشجوی عمران هستی شوهر عمه ت زن دیگه نگرفته یا اینکه 19سالته؟!
چند خط پایین تر نوشتی درمورد عمه ت خوابهای سکس میدیدی و میخواستی ازش بپرسی اونم میبینه یا نه چون خیاط ماهری بود!!! خب این چه ربطی داره؟! چون خیاط ماهری بود میخواستی ازش بپرسی؟؟!
بقیه داستانتم نخوندم چون از همین چند خط معلوم بود چی میخواستی بنویسی مرتیکه ی منجلیق ـ بر وزن منجنیق ـ محارم باز…

0 ❤️

337807
2012-10-10 03:09:54 +0330 +0330
NA

سلام گلابي
ياد يكي از بچه ها افتادم اونم عمش ميكرد،وقتي ميگفتيم اين چه كاريه كه ميكني؟خيلي جدي ميگفت يك عمر بابام ننم گاييده،حالا ميخام خواهرش بگام!ماهم ازتعجب انگشت حيرت توكونش ميكرديم شايد رستگارشود،چون دراين مورد(رستگاركردن،گمراهان) تخصص دارم،ريا نباشه دكتراي رستگاري گرفتم شمارو رايگان رستگار ميكنم فقط روي انگشتم چكش خورده وكمي ضمخت شده گرطالب فيضي وازلين بيار هرگز نكند درد سوراخي كه چرب است.

0 ❤️

337808
2012-10-10 04:26:57 +0330 +0330

سگ تو شرف خودت و عمت و هرکی که ازت حمایت میکنه

0 ❤️

337810
2012-10-10 05:59:29 +0330 +0330
NA

|( ziyadi kose sher gofti

0 ❤️

337811
2012-10-10 10:25:51 +0330 +0330
NA

khob bod . manam hamash az in khab ha ba zan dayim mibinam vay aghe beshe :8)

0 ❤️

337812
2012-10-10 10:28:43 +0330 +0330
NA

khob bod manam hamash az in khab ha ba zan dayim mibinam vay age beshe

0 ❤️

337813
2012-10-10 13:04:03 +0330 +0330
NA

دیدم چراغ رو خاموش کرد واومد تر رخت خواب بهم گفت اگه میخوام راحت باشم لباسام رو دربیارم منم از خدا خواسته تموم لباسام رو دراوردم فقط شورت مونده بود خلاصه وقت عملیات فرا رسیده بوداولش اصلا بهم نزدیک نشد منم کیرم راست شده بود که تو تموم عمرم یه همچین کیری ندیده بودم چون هوا گرم بود مجبور بودم که پتوی روی خودم رو بزارم کنار که دیدم یهو فریبا چشمش به کیرم خورد گفت ای چیه منم دیگه طاقت نیاوردم گفتم دسته بیل هست اونم خندش گرفت

عجب تو تاریکی کیر تو رو دیده که راست شده مگه چشماش مادون قرمز داره حتما دوست داری باور کنیم

0 ❤️

337814
2012-10-10 13:24:36 +0330 +0330
NA

خب به تو ميشه گفت عمه جنده واقعي.

0 ❤️

337815
2012-10-12 01:28:19 +0330 +0330
NA

تا اونجا كه پيش عمه جانت رفتي و از خوابش براش گفتي درست بود اما از بقيش كسشعر محض بود توهم حاصل از كف دستيهات هه هه هه…

0 ❤️

337816
2012-10-13 04:16:47 +0330 +0330
NA

kos shere dastane sexi hamash 2rughe

0 ❤️

337817
2012-11-07 02:32:19 +0330 +0330
NA

خوب بود ولی اخه کس کش آخه ادم واسه ناموس خودش هم شهوتی میشه کینی

0 ❤️

864424
2022-03-18 14:12:43 +0330 +0330

هردو کص خل

0 ❤️

876519
2022-05-28 17:21:02 +0430 +0430

منم خوابشو دیدم

0 ❤️