عمه مهربون و بيگناه من

1391/01/20

سلام به همگي
رضا هستم 25 ساله از اروميه
داستاني كه ميخوام براتون تعريف كنم داستان من و عمه خوبم سهیلاست كه 38 سالشه
ما خانواده خوبي داريم و كلا هميشه هواي همديگرو بدجور داريم يه داداش دارم كه 7 سال از من بزرگتره بعد از ازدواج رفت تهرن و مونديم من و بابا و مامانم وضع ماليمونم نيگم عالي ولي خوب بود بابام يه تجارت كوچيك واسه خودش راه انداخته بود همه چيز خوب پيش ميرفت تا اينكه علي آقا شوهر عمم رفت تو جد بابام كه با هم شريك بشن بابامم رو حساب فاميلي خام شد و 6 ماه بيشتر طول نكشيد كه لي ب سند سازي دارو دار بابامو بال كشيد و عمه بيچاره منو طلاق داد وضع بابام بد ريخت به هم و باباي بيچاره هر چي داشت و نداشت فروخت تا بدهياشو صاف كنه عمه سهیلام كه احساس گناه ميكرد خونشو كه بعد طلاق بابت مهريه گرفته بود فروخت و داد به بابام و خودشم اومد تو خونه اي كه بابام اجاره كرده بود موند
بيچاره عمم دلم واسش ميسوخت نه واسه اينكه زندگيش خراب شده بود بيشتر واسه اينكه احساس گناه ميكرد يه روز كه خالم خونه ما بود و مثلا دل ميسوزوند طوري عممو نفرين ميكرد كه عمم كه تو اتقش بود بشنوه ريختم به هم و هر چي لايق خالم بود بارش كردم اونم ناراحت رفت البته مامانمم از دستش شاكي بود ولي دلش طاقت نياورد و يكم بعد راضيم كرد تا بره خونشون تا از دلش در بياره
رفتم پشت در اتاق سهیلا درو باز كردم ديدم نشسته كناره پنجره و آروم گريه ميكنه منم نخواستم خلوتشو به هم بريزم و امدم بيرون رفتم اتاق خودم 2 ساعت بعدم مامانم زنگ زد كه شام ميمونه خونه خاله و بابامم شب ميره اونجا داشتم آهنگ فرديرو گوش يكردم اعصاب خراب بود شديد آخه 1 ماهي بود با دوست دخترم به هم زده بودم بعد 3 سال البته تقصير اون نبود من خواستم تموم بشه خيلي دوسش داشتم ولي هيچ اميدي به خودم و آيندم نداشتم نخواستم اونم تو نا اميديم شريك بشه تو همين فكرا بودم و داشتم سيگار ميكشيدم كه عمم اومد اتاقم منم واسه خاطرش سيگارمو انداختم بيرون اومد نشست رو تخت كنارم تا نگاش كردم بغضم تركيد گريم گرفت بيچاره عمم سرمو بغل كرد اونم گريش گرفت بعد چند دقيقه آروم شديم و ازش خواستم ديگه هيچوقت خودشو آزار نده چون اينكارش بيشتر ناراحتم ميكرد اونم گفت لااقل يه فيلم بذار ببنيم حوصلمون سر نره موقعه فيلم همينجوري داشتيم حرف ميزديم و حالمونم بهتر شده بود يهو عمم گفت رضا… سيگار واسه چي ميكشي؟ منم جريان دوست دخترمو بهش گفتم ديدم بازم خواست گريه كنه كه بغلش كردم بوسيدمش قسمش دادم گريه نكنه چد ديقه بعد عمم كه كنارم دراز كشيده بود پا شد كه بره گفتم كجا گفت الان ميام 5 ديقه بعد برگشت ديدم شلوارشو در آورده و به جاش يه دامن بلند پوشيده و يه پتو تو دستشه اومد دوباره كنارم دراز كشيد و پتورو كشيد رو جفتمون بيصدا دراز كشيده بوديم ك عمم گفت رضا منو ببخش گفتم واسه چي دوباره؟ گفت كاري كه اون نامرد كرد زندگي تورم ريخت به هم . گفتم عمه جانه رضا بيخيال و از اين حرفا اونم دستشو انداخت زير سرم صورتمو بوسيد چند دقيقه بعد ديدم دستمو آروم گرفت و گذاشت رو پاش نميدونم چي شد كه يهو شق كردم صدام در نميومد خواستم به بهانه دستشويي بزنم بيرون كه عمم گفت بمون كارت دارم گفتم خوب بگو سررشو اداخت پايين و گفت اگه ميخواي من آروم باشم و خودمو مقصر ندونم بايد بهم قول بدي هر وقت احساس تنهايي كردي يا نيازي داشتي به من بگي حالام نميخوار خجلت بكشي و بري همينجا بمون گفتم آخه… لبمو بوسد گفت ازت خواهش كردم منم ساكت شدم پشتشو كرد بهم و دوباره دستمو گذاشت رو پاش و بشتر بهم نزديك شد انقدر كه كونش چسبيد به كيرم اروم رفتم جلو و در گوش گفتم عمه دوست دارم قول ميدم پررو بازي نكنم و اونم يه خنده قشنگ تحويلم داد آروم شلواركمو درآوردم دامنشو دادم بالا صدامون در نميومد چشماو بسته ود دستم رو كوسش بود داغ كرده بود ما نميخواستم بكنمش با يه دست سينهشو ميمالوند و با اونيكي كوسشو صداش در اومده بود ولي به هم نگاه نمي كرديم 5 قيقه بعد ديدم اروم گرفت ارضا شده بود خورمو كشيدم عقب كه گفت خودت چي پس گفتم بيخيال عمه گفت حداقل خودتو راحت كن من واسه خاطر تو اينكارو كردم كه خوشححالت كنم اينطوري تموم نكن نم گفتم باشه ول فقط خودمو راحت ميكنم
دوباره دامنشو دادم بالا و كيرمو گذاشم لاي پاش شينه هاشو گرفتم تو دستم چند دقيقه عقب جلو كردم ت آبم اومد ريخت لاي پاش گفتم ببخشي اونم گفت بيخيال عزيزم بغلش كردم و خوابيدم
منتظرم باشين اگه خوشتون اومد نظر بدين تا ادامه داستان عمو بنويسم
دستون دارم

نوشته: رضا


👍 5
👎 0
148963 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

316010
2012-04-08 21:57:39 +0430 +0430
NA

کیبوردت حرف نون , میم, الف نداره کلا" نه؟!
داستانت هم جاش تو این سایت نبودبه دردِ پاورقی مجله میخوره!
حالا عمه ی بیچاره از روی عذاب وجدان یه چیزی گفته تو چرا سریع قبول کردی؟! ادامه نده:)

0 ❤️

316011
2012-04-08 22:20:18 +0430 +0430
NA

نخوندم - فقط دوم شدم

0 ❤️

316012
2012-04-09 00:31:51 +0430 +0430

کیر خر تو فرق سره تو کوس کش پدر

0 ❤️

316016
2012-04-09 04:58:08 +0430 +0430
NA

خیلی هم عالی بود–کس ننه اونایی که غلط املایی میگیرن

0 ❤️

316017
2012-04-09 12:56:37 +0430 +0430

:Sp :-S) :sick:

0 ❤️

316018
2012-04-09 14:22:59 +0430 +0430
NA

آخه کس مغز برو سر اصل مطلب اینهمه زر زدی

0 ❤️

316019
2012-04-09 15:24:55 +0430 +0430
NA

چرا نه آره حتمآ ادامشو بنویس واسه قبل از خواب خوبه همجین شیک جرتی میکنت

که خودتم نمیفهمی کی خوابت برد

0 ❤️

316020
2012-04-09 19:12:29 +0430 +0430
NA

کس مغز برو جلقت رو بزن با این داستان نوشتنت

0 ❤️

316021
2012-04-09 20:10:18 +0430 +0430
NA

کس ننه هرچی الافه که فیلم میبینن بعد به یاد عمشون خودشونو را حت میکنن .

0 ❤️

316023
2012-04-14 06:37:38 +0430 +0430
NA

H) H) H) :tired: :tired: :santa: :santa: :santa:من که خوابم گرفت فحشم نمیدم چون ارزش نداره راستی شما به عنوان بهترین کس خل انتخاب شدیدتبریک میگم

0 ❤️

316024
2012-04-15 13:12:19 +0430 +0430
NA

ایول
باهات موافقم
این کس کشا اصلا نمیدونن سکس چیه

0 ❤️

316025
2012-04-15 19:45:03 +0430 +0430
NA
reza4457
50% حرفاتو قبول دارم... اکثرا ملت بعد چند روز فقط یادشونه یه سک30 داشتن! این کس شعر نویسا که ادعا میکنن جای آخ و اوخ گفتن طرفم یادشونه با اینکه به قول خودشون داستان وا3 چند ماه یا چند سال پیشه...
0 ❤️

316026
2012-04-15 19:47:14 +0430 +0430
NA

الان بهت فحش نمیدم ولی ادامه بدی عمتو میگام…! کس مغز

0 ❤️

316027
2012-04-18 11:19:32 +0430 +0430

تخمی بود دیگه ننویس . … . . . . .
مگه مجبوری داستان بنویسی؟ کیرم تو این داستانت که زاییده تراوشات جلقی مغزته. ننویس

0 ❤️

316028
2012-06-06 14:46:34 +0430 +0430
NA

بازم ادامه بدي جونم…
ميزنم كون وكيرنداشتتويكي ميكنم چرااين سايت پراين داستاناي چرت سكس بامحارم شده اين خزعبلات به خوردبچه بدي يه چيزيم بارت ميكنه كس معزكله پوك برويه كم مشق بنويس…
هزارباربنويس من جلقوي چلغوزروچه به اين گوه خوريا!
باتشكر

0 ❤️

316029
2012-07-20 18:26:16 +0430 +0430
NA

ببينم بابات از اين قضيه چيزي ميدونه؟اگه بهش نگفتم يه آشي برات نپختم!

0 ❤️

316030
2013-01-18 09:19:11 +0330 +0330
NA

آخی چه عمه ایی
دقیقا بر عکس همه توصیفاتی که از عمه در همه جا هست !!!

اسکل بازی در نیار بی عرزه نباش و کارو یه سره کن زودتر وگرنه این عمه مهربونت دیگه بهت نمیده …

0 ❤️

316031
2014-09-08 02:19:37 +0430 +0430
NA

کیرم تو این داستان تخمی تخیلیت

0 ❤️

864421
2022-03-18 14:03:02 +0330 +0330

بد نبود

0 ❤️

969611
2024-02-04 22:12:07 +0330 +0330

بنویس

0 ❤️