فانتزیام... (۱)

1400/09/28

قسمت باشه تو سه قسمت جمعش میکنم…
سلام؛
من از نظر رفتاری،حرفی،لباس پوشیدن و حتی راه رفتن یه دختر ساده بودم…
سال کنکورم خیلی کم میخوابیدم همون شد که دیگه خواب کلا از زندگیم رفت!
نهایتش روزی چار یا پنج ساعت…
علاقه زیادی به تماشای فیلم پورن داشتم
تقریبا هر شب نگاه میکردم!
و تقریبا دو سالی بود که متوجه شده بودم علاقم تو فیلمایی که دختره تحقیر میشه…
با این که خودمم دختر بودم ولی نمیدونم چرا علاقم تو اینجور فیلما بود.
.
+من میرم بخوابم کسی تو اتاقم نیاد
-شب بخیر دخترم،فردا هم کلاس نداری راحت بخواب
ساعت تقریبا دوازده شب بود
در اتاقمو قفل کردم
نشستم پای سیستم چند تا از کارامو انجام دادم و بعدش رفتم زیر پتو و دوباره ورود کردم به قسمت تاریک زندگیم…
یدونه از فیلمای مورد علاقمو پیدا کردم و مشغول تماشاش‌ شدم…
اولین قسمتی که بیشتر از همیشه دوست داشتم قسمتی بود که مرده موهای دختره رو از پشت میگیره و کیرشو میکنه تو دهنش و تا جا داره فشار میده!
بعدش پوزیشنی که دختره زانو و دستاشو میذاشت روی زمین یا همون داگی
مرده هم از پشت کیرشو میذاشت دم کصش و موهاشو میکشید…
در آخرم صحنه ای که دختره زیر کیر مرده مینشست و با چهره ای که التماس ازش میباره منتظره تا مرده آبشو بپاچه رو صورتش!
از صفحه فیلم اومدم بیرون و گوشیمو زدم کنار تخت به شارژ و خوابیدم…
.
+صبح بخیر
-صبح بخیر دخترم،بیا صبونه بخور
+بذار مسواک بزنم الان میام
بعد از مسواک اومدم سر میز صبونه
همزمان که صبونه میخوردم مامانمم داشت حرفای تکراریشو بهم میگفت؛
-دخترم پیش یه دکتر برات وقت گرفتم،میایی بریم پیشش؟
+نه نمیام
-دخترم بخدا روزی پنج ساعت نمیخوابی،خودت متوجه نیستی! بعدا تو سن و سال بالا بهت آسیب میزنه…
+موقعی که میگفتی‌ حتما باید مهندسی تهران قبول شی به این روزا فکر نکردی؟
-دخترم هر پدر و مادری موفقیت بچشون رو میخوان!
+خب حالا دیگه موفق شدم،تو زندگی من به اندازه کافی تو و بابا دخالت کردین،بذارید این چند ماهم بگذره بعدش دیگه راهمون از هم جداست!
تا بعد از ظهر یکم با کامپیوتر کارامو انجام دادم و طبق عادت هر روزم از خونه زدم بیرون تا یکم قدم بزنم…
حدود یک ساعتی توی محلمون چرخیدم و میخواستم برگردم خونه…
نزدیکای خونه بودم که دقیقا سر کوچمون چند تا پسر مزاحمم شدن!
-خوشگله شماره بدم
-خانمی یه نگاه بده دیگه
-•••
که همون لحظه فرشته نجات رسید؛
-بچه ها دختر خاله منه چیزی نگید
-اوکی داداش،بچه ها بریم،خانوم ببخشید
+آقا دستتون درد نکنه
-الان زوده برای تشکر،یکم دیگه باهام راه بیا بعدش هرجا میخوای بری برو
+رفتن دیگه
-اینا دوباره تنها گیرت بیارن اذیتت میکنن
+باشه
یکم که از اونجا دور شدیم خودش سر صحبتو باز کرد
-خب دیگه حله،میتونی بری
+ممنونم
-خواهش میکنم،روز خوش
+صبر کن
-جانم؟
+اسمت چیه؟
-آرمان
+دستت درد نکنه آرمان!
-نه بابا کاری نکردم،اسم تو چیه؟
+نگار
-نگار یا آیدا؟
+تو از کجا میدونی؟
-منو همین ساعت زیاد میتونی تو پارک پیدا کنی،روز بخیر آیدا
یعنی چطوری این پسر یا همون آرمان منو میشناخت
خلاصه رفتم خونه و طبق یه عادت فضولی ریزی که داشتم از آسانسور نمیرفتم بالا تا صدای آسنانسور مامانم اینا نشنون و بتونم چند ثانیه ای گوش کنم ببینم تو خونمون چی میگذره
همونطورم شد!
مامانم:علی بخدا آیدا در روز پنج ساعت نمیخوابه
بابام:چی کار کنم ده بار دکتر بردیمش تاثیر نداره،میخوای با لیلا بفرستمش چند روز سفر؟
مامانم:نمیدونم علی،دخترمون داره از دست میره یه کاری کن
بابام: بذار ببینم چی کار میکنم
چند ثانیه ای صبر کردم و رفتم تو خونه
+سلام بابا سلام مامان
-علیک سلام،دخترم بیا یه دیقه
+بله بابا
-میخوای برای تو و آبجی لیلا بلیط بگیرم دوتایی باهم برین کیش
+کیش برای چی؟
-الان مگه همه خواننده ها کیش کنسرت نمیذارن؟ یه کنسرت برین
+داداش سعید نمیذاره
-به اون چه؟ پسره الاغ
+من خودمم درس دارم،آخرای ترمه!بذارید برای بعد
-باشه ماه دیگه خوبه
+آره خوبه
-پس نرگس(مامانم)زنگ بزن هم لیلا اینا هم سعید شب شام بیان اینجا.
حکایت من حکایت اون پرنده ای بود که پریده بود،حالا هی میخواستن برگردوننش…
خلاصه فردا شد و هنزفریو زدم تو گوشم از خونه زدم بیرون برای قدم زدن…
نمیتونستم از حسم فرار کنم،چشمم دنبال اون پسر بود شاید دیدمش.
خسته شدم از راه رفتن
روی یه نیمکت نشستم و چشمامو بستم و هنزفریم تو گوشم بود.
چند دقیقه ای گذتشه بود که یه نفر یکی از هنزفری هامو از تو گوشم دراورد!
دیدمش،همون پسره بود!
+بفرما
-سلام
+علیک سلام
-میبینم که اومدی
+من هر روز میام بیرون،یعنی همش بخاطر توعه؟
-هر روز قدم میزنی،ولی این سری نشستی
+اتفاقا هر روزم وقتی خسته میشم میشینم
-حالا من چی کار کنم بمونم یا برم؟
+به خاطر کار دیروزت میذارم دو دقیقه بشینی
-خب پس بذار از این یک دقیقه نهایت استفاده رو ببرم! اسمت نگار بود دیگه؟
+لوس نکن دیگه خودتو،آیدا
-خب پس چرا اولش گفتی نگار
+من خودم به شخصه به غریبه ها اسممو نمیگم،حالا این که تو اسممو از کجا میدونی خیلی برام سواله
-شاید یه روز بهت گفتم
+مهم نیست برام
-دانشجویی؟
+آره
-چی میخونی؟
+مهندسی کامپیوتر
-کدوم دانشگاه
+ولش کنم بگم باورت نمیشه
-بگو باور میکنم
+علم و صنعت
-بابا آفرین
+تو چی؟
-من حسابداری میخوندم
+چند سالته؟
-بیست و سه، تو چی؟
+بیست و یک
+کجا داری میری؟
-دو دقیقم تموم شد
لبخندی رو لبام نقش بست و گفتم:
+اشکال نداره،بشین بهت بیشترم وقت میدم
-هلو یا پرتقال؟
+یعنی چی؟
-بگو دیگه
+هلو
-حرف زدن بدون خوراکی نمیشه که،وایسا الان میام.
پایان قسمت اول،امیدوارم خوشتون اومده باشه

ادامه...

نوشته: آیدا


👍 25
👎 0
30801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

848666
2021-12-19 02:48:56 +0330 +0330

منتظر پارت بعدیم،،،تا اینجا که تمیز بود

0 ❤️

848670
2021-12-19 03:14:34 +0330 +0330

خوب شروع شد اما در ادامه به سمت کصشر شدن پیش رفت. همون درمورد حس و حال سکسیت و چیزایی که از سکس تحریک میکنه بنویسی بهتره. این کصکلک بازیا و اسممو از کجا میدونی و … کصشر محضه، نگهش دار برا خودت

0 ❤️

848681
2021-12-19 05:41:09 +0330 +0330

ادامه شو کی میزاری؟

0 ❤️

848698
2021-12-19 08:08:41 +0330 +0330

هلو یا پرتقال؟مسئله این است!فصلی که هر دو با هم در دسترس است را نام ببرید😂

1 ❤️

848710
2021-12-19 10:06:50 +0330 +0330

بزرگترین باگ داستان: دیالوگهای تخمی، کلیشه‌ای و بیش از حد.

0 ❤️

848732
2021-12-19 13:22:17 +0330 +0330

خوب بود فقط یکم کوتاه بود ادامه بده

0 ❤️