فانتزیام... (۳ و پایانی)

1400/11/24

...قسمت قبل

قسمت باشه قسمت آخره.
شرمنده بابت تاخیر؛فارغ التحصیل شدم.
از در خونه اومدم تو و کارنامم رو گذاشتم رو میز
+من سر قولم بودم؛وقتشه که شما سر قولتون باشید…
رفتم تو اتاق و در اتاق رو قفل کردم
نگاهی به کامپیوتر همیشه روشنم انداختم و رفتم طرفش و مانیتور رو بغل کردم و باهاش حرف میزدم!
+پسر قشنگم،بالاخره تموم شد دیگه فقط منم و تو.
نشستم رو صندلی و هدفون رو گذاشتم رو گوشم
با صدای بلند آهنگ رپ گاد امینم رو گوش میکردم
آرامشی داشتم که هیچ سکوتی نمیتونست بهم منتقل کنه.
بعد از تموم شدن آهنگ احساس کردم تو خونه صدای سلام احوالپرسی میاد…
شنیدم،صدای داداش سعید بود
با خوشحالی در اتاقمو باز کردم و دوییدم طرفش و پریدم بغلش
+سلام داداش
-سلام عزیزم،بیا پایین کمرم شکست
+داداش کجایی؟دلم خیلی برات تنگ شده
-دل منم برات تنگ شده بود عزیزم
+مامان به داداش بگو انقدر دیر به دیر بهمون سر نزنه
-چی بگم دخترم؟ همین چند وقت یه بارم میاد باید خدارو شکر کنیم!
-حالا انقدر من بدبختو گناهکار نکنید،بعد عمری اومدم،یه چایی بهم بدین…
+مامان تو بشین خودم چایی رو میریزم برای داداشم.
خلاصه نشستیم و میدونستم این وضعیت آرامش قبل از طوفانه
وقتی داداشم بفهمه چی‌ میخوام صد درصد عصبی میشه و میگه نه!
-سعید مادر آیدا میخواد یه چیزی بهت بگه
-بگو عزیزم چی میخوای بگی
+سال کنکورم من با مامان و بابا یه توافقی کردم
-چی‌ آیدا؟
+قرار شد اگر من دانشگاه دولتی قبول شم و با معدل خوب لیسانس بگیرم برام خونه جدا
-هیییییس!
+داداش
-ادامه نده،تو مگه بی کس و کاری؟!
+خود بابا هم قبول کرده
-همین که گفتم
+مامان شما به من قول دادین.
همون لحظه بابام از سر کار رسید و با داداشم سلام علیک کرد و موضوع رو پرسید؛
-سعید گوش کن،ما به آیدا قول دادیم،ولی تازه فقط درسارو پاس کرده؛تا مدرک بیاد و ما دنبال خونه بیفتیم خیلی طول میکشه
+آره داداش سخت نگیر
داداشم یه نگاه خشمگین بهمون انداخت و بلند شد بره
دم در وایساد و گفت:
-من به آیدا حق میدم بخواد بره،مگه من خودم نرفتم؟! ولی اینجا این بحثو تمومش میکنم! آیدا از این خونه یا باید صاف بره قبرستون یا صاف باید بره خونه شوهر.
دیگه بابامم قاطی کرد و با صدای بلند گفت برو گمشو بیرون پسره به درد نخور
اونم درو بست و رفت
بغضم گرفت و رفتم تو اتاق
با بغض یکم پیانو زدم،هیچ وقت پیانو آرومم نمیکرد،چون با عشق نمیزدم ولی اینبار نمیدونم چرا آرومم میکرد…
رفتم تو واتساپ و به آرمان پیام دادم:
+سلام کجایی؟
-سلام عزیزم خوبی؟ من خونم دورت بگردم
+باید ببینمت
-باشه من الان حاضر میشم بیا سر کوچتون که بریم کافه
+نه!
-پس چی؟
+تنهایی خونه؟
-آره
+صبر کن من الان میام!
.
با ترس زنگ درشونو زدم و رفتم تو آسانسور…
دلم میخواست آسانسور نگه نداره.
ولی امروز وقتش بود بعد از بیست و دو و اندی سال انتقاممو از این زندگی بگیرم!
دم در وایساده بود و منتظر من بود؛
آروم آروم رفتم سمتش و سلام کردم:
+سلام
-سلام عزیزم،چرا انقدر به هم ریخته ای؟
+بریم تو بهت تعریف میکنم
-باشه
مانتومو از تنم دراوردم و نشستم رو مبل
اونم نشست روبرومو و گفت تعریف کن:
+بهت گفته بودم که قرارم با خانوادم چی بود؟برای بعد لیسانس
-آره
+داداشم گفت آیدا یا از خونه میره قبرستون یا خونه شوهر
-تو مگه پدر و مادر نداری؟ به اون چه؟
+تو خونواده منو نمیشناسی،داداش سعیدم برای بابام مثل ولیعهد میمونه
-آره دیگه لای تو و خواهرت تک پسره،خیلی عزیز میشه…
+دقیقا مشکل همینه
-حالا تازه کارنامه گرفتی،صبر کن
+آرمان
-جانم
+تو منو چجوری شناختی؟
-یه دختر آروم و خوب
+خب بذار یه چیزی رو بهت بگم؛فکر کنم دیگه وقتشه!
رفتم نشستم کنارش و چسبیدم بهش
+آرمان خوب گوش کن،میخوام تنها چیزی که بینمون نباشه حس خجالت باشه
-باشه بگو دیگه
+رگای دستت زده بیرون؛دیوونم میکنه؛قدم تا سینه توعه؛دیوونم میکنه،ریش داری؛روانیم میکنه،از من هیکلی تر و گنده تری؛تحریکم میکنه،به جنون میرسونتم
-نمیفهمم چی میگی!
+بذار اینجوری بهت بگم
-بگو
صدامو یکم بردم بالا و ادامه دادم:
+من یه مریض جنسیم! من سه ساله هرشب فیلم پورن میبینم
هرچی دختره بیشتر تحقیر میشه بیشتر حال میکنم،هرچی کتک میخوره من بیشتر تحریک میشم.
-آروم باش آیدا
+دارم یه فرصت بهت میدم؛ یه فرصت برای این که هم من لذت ببرم هم خودت،شاید تا آخر عمرت یکی مثل من گیرت نیاد که عروسک جنسیت بشه!
-تو از من سکس نمیخوای،تو از من انتقام میخوای
+انتقام از چی؟
-انتقام از این همه فانتزی های عجیبت.
.
دیگه وقتشه؛
بولیزمو از تنم دراوردم و بالا تنه لختم با یه سوتین جلوش نمایان شد
از رو مبل بلند شدم و جلوش خم شدم و صدامو سکسی کردم و گفتم:
+فکر کن کل خانوادتو من کشتم،بلدی انتقام بگیری پسر جون؟
سرشو انداخت پایین
فکر کنم موفق شده بودم
یهو بلند شد و حمله کرد طرفم و چسبوندتم به دیوار و شروع کرد لبامو با حرص و ولع بوسیدن
-اینجوری دوست داری؟ اینجوری دوست داری جنده کوچولو؟
+آره همینو میخوام…
رفت سراغ گردنم و همینجوری میرفت پایین تر
دست انداخت و سوتینم رو کند و پرت کرد کنار
سینه چپمو کرد دهنش و سینه راستمو با دستش محکم چنگ میزد!
+آرمان پارم کن،من جنده توعم،من برده توعم !
انقدر سینمو خورد که احساس میکردم میخوام از حال برم
خودمو ازش جدا کردم و جلوش زانو زدم
خواستم تحریکش کنم:
+زود باش بچه،رو کن ببینم چی داری!
شلوارشو کشید پایین و از موهای بلندم گرفت و منو کشید سمت کیرش
همه کیرشو کرد تو دهنم و تا جا داشت فشارش داد
احساس میکردم دارم خفه میشم و نفسم بالا نمیاد
اشک از چشمم سرازیر شد پایین
این اشک بخاطر بودن یه کیر بزرگ تو دهنم نبود!
بخاطر احساس تخلیه ای بود که تو وجودم داشتم
تخیله از نظر خشم،تخلیه از نظر حرص…
کیرشو از دهنم کشید بیرون و خواست چیزی بگه و که جلوشو گرفتم.
+ببین آرمان دهنتو سرویس میکنم اگر بخوای دلتو برام بسوزونی!
ادامه بده
-آخه…
+خواجه ای یا عقیمی؟ یا نا توانی جنسی داری؟
قیافش جدی شد،فکر کنم به اندازه کافی عصبیش کردم!
دوباره از موهام کشید و کیرشو تا آخر فرو کرد تو دهنم
زبونمو به کیرش میمالیدم و لذت میبردم
باورم نمیشد،یه لحظه تو ذهنم گفتم کون لق سعیدو بابام و مامانم،میخوام از این وضعیت لذت ببرم.
کیرشو یهو از دهنم کشید بیرون و با دست آزادش زد تو صورتم
زبونمو اوردم بیرونو جنده بازی دراوردم…
بیشتر تحریک شد و گفت:
-دوست داری دخترم؟
+خیلی دوست دارم بابایی،بازم میخوام
-نه دیگه بسته دخترم
بلندم کرد سر پا و شلوارمو خیلی سریع از پام دراورد.
نشست رو مبل و منم به شکم انداخت رو پاهاش
طوری که کونم به طرفش بود
با دست محکم میزد به کونم میگفت:
-دوست داری دختر کوچولو جنده خودم؟
+آره بابایی خیلی دوست دارم،بابایی من جنده توعم
-آفرین جنده کوچولو
دستشو برد رو کصم و چوچولمو گرفت تو دستش و محکم فشار میداد !
+بابایی یواش داره دردم میاد
-باشه دخترم
کصمو حسابی مالید
انقدر که میخواستم از حال برم
بلند شد و منم اورد از رو مبل پایین و گفت داگی شو
منم آماده سریع پوزیشنی که ازم خواسته بود بهش تقدیم کردم!
یه تف انداخت دم عقبم و یکم مالید
انگشتشو دم کونم میمالید هی میگفت جنده من عجب سوراخ تنگی داری خوش به حالم که میخوام افتتاحش کنم…
یکم ترسیدم از این که میخواد از عقب بکنه
یه تف دیگه انداخت و آروم انگشتشو کرد تو و قشنگ چرخوند تا جا باز کنه،حدود یک دقیقه ای این کارو انجام داد و منم که تو ابرا بودم
بعدش کیرشو گذاشت دم کونم و یکم چرخوند و بعدش با یه فشار زیاد دستش کردش تو…
احساس سوزش بهم دست داد که سریع گفتم آرمان یواش آرمان یواش
اونم گوش کرد و چند ثانیه ای صبر کرد.
بعدش دوباره شروع کرد عقب جلو کردن و دیگه این آخراش تا آخر فرو میکرد
سرشو آورده بود دم گوشم و میگفت:
-چیه جنده خانوم؟ دردت میاد؟ میبینی چجوری دارم کونت میذارم؟ از این به بعد آرمان نداریم،فقط باید بابایی صدام کنی
+چشم بابایی،من جنده توعم،بهم رحم نکن…
با حرفام بیشتر تحریک شد و سریع تر تلمبه میزد
همزمان کص منم به شدت داشت میمالید،احساس داغی توی سرم دست داد و ارضا شدم
دستشو آوردم نزدیک دهنمو کرد تو دهنم و من آب خودمو خوردم
همون لحظه کیرشو کشید بیرون و پاشد سرپا
-زود باش بشین رو زانو هات
کیرشو انداخت جلوم و گفت بزن برام
نشستم زیر کیرشو براش دو دوستی جق میزدم
+دوست داری بابایی؟ چند ثانیه دیگه همه آبت میریزه رو صورت من،دوست داری بابایی؟ من که خیلی دوست دارم،دوست دارم صورتم پر بشه از آب داغ و سفیدت بابایی…
یدونه زد تو صورتم و کیرشو گرفت دستش و با چند تا بالا پایین کردن همه آبشو ریخت رو صورتم.
صورتم داغ شده بود،اونم که هنوز تو آسمون بود
آخرین قطره آبشو با دهنم مکیدم و اونم یه ناله بلند سر داد.
یه نگاه بهم انداخت و چهرش غمگین شد…
-آ آ آ آیدا ببخشید،آیدا گوه خوردم،آیدا
لباساشو برداشت و رفت طرف یکی از اتاقای خونه
منم دستمال برداشتم و سر و صورتمو پاک کردم
لباسامو پوشیدم
درد داشتم،خیلی درد داشتم…
گرمای شومینه حس خوبی بهم داد
بغلش دراز کشیدم
چشمام داشت گرم میشد.
با موبایلم به مامانم پیام دادم و گفتم دیر میام خونه و خوابم برد
بعد از یک ساعت بیدار شدم دیدم یه پتو رومه و آرمانم بالا سرم نشسته
بلند شدم نشستم که یهو آرمان بغلم کرد!
زد زیر گریه و گفت:
-آیدا عشقم گوه خوردم،غلط کردم نفسم!
+اشکال نداره
-درد نداری؟ حالت خوبه؟
+درد که دارم ولی اشکال نداره،این انتخاب خودمه
-پاشو برو یه دوش بگیر،بعد هرجا که دوست داری بریم
+آرمان آروم باش،میگم چیزیم نیست! من باید برم
-کجا؟
+میرم خونه،شب بهت زنگ میزنم
-باشه،ترخدا مراقب خودت باش آیدا
.
رفتم خونه و یه دوش گرفتم،آب گرم خیلی حالمو خوب کرد،دردای بدنمو تسکین داد و آرومم کرد.
دوباره من و یار قدیمیم…
کامپیوتر قشنگم،پسر نازم.
الکی باهاش چند ساعت ور رفتم و با آرمان تو واتساپ حرف زدم.
بابت امروز بهش دلداری دادم و خیلی جدی بهش گفتم این بار آخر بود،ولی نه بار آخر برای سکس،برای این نوع سکس
چون فهمیدم یه چیزیه که فقط یک بار به تجربش میرزه
تازه فهمیدم اون پورن استار زن برای یدونه یک با کلی صفر جلوش اونجوری جنده میشه،من برای اینبار دلیل داشتم،ولی برای دفعات بعدی دلیلی نداشتم…
یکم دیگه باهاش حرف زدمو بعدش مامانمو صدا کردم
+مامان،مامان
-بله دخترم چی شده؟
+بیا تو اتاق من
-باشه
-چی میگی مادر؟
+یادته داداش سعید چی گفت؟
-چی‌ گفت؟
+گفت از اینجا یا میری قبرستون،یا میری خونه شوهر
-خب
+بهش زنگ بزن،سلام منم بهش برسون،بگو آیدا گفت کون لقت! هرجا دلم بخواد میرم…

مرسی که سه قسمت باهام همراه بودن،ببخشید برای تاخیر.
از طرف یه مهندس کامپیوتر♡
پایان

نوشته: آیدا


👍 15
👎 0
26901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

858840
2022-02-13 02:39:49 +0330 +0330

به داداش خودت نباید اینطوری در داستان بگی بلکه اگر داداش تو آدم عیاش و اهل لذت بردن بوده و نمیخواد تو بتوانی اینطور رفتار کنی اون بحث جدا هست . بهر حال داستان خوشم اند اگر چه منظورت و درک نکردم زیاد از آخرین کلام. لایک تقدیم شد اولین لایک

2 ❤️

858851
2022-02-13 03:24:21 +0330 +0330

از قسمت اول دارم دنبال میکنم
حرف نداشت
یاد خودم افتادم خانوم چطور جوونیمو ازم گرفتن
یه نصیحت؛الان که ۲۰ سالته تا دلت میخواد زندگی کن

2 ❤️

858876
2022-02-13 07:19:39 +0330 +0330

نمونه ی دختر خوب

1 ❤️

859072
2022-02-14 03:13:57 +0330 +0330

۳ قسمت ارزشمندی بود با اینکه نه میشناسم نه میدونم کجایی چیکار میکنی ولی منطقی فکر میکنی نسخه ی دخترونه ی منی انگار. مرسی از داستانت و پایان قشنگ و دراماتیکش. موفق باشی♥️

1 ❤️

859175
2022-02-14 18:45:30 +0330 +0330

بنازم علاوه بر سکس دادنت بطرز حرفه ای ک آب کلی از جوانهای غیور رو آوردی خیلی هم ذوق خاصی ک عالیه توی قصه نویسی پورن داری واگه ادامه بدی البته بشرطی که قهرمان داستانشو ایدفه از یک تریپ ورزشکار وخوشتیپ و چهارشونه و بیست وهفت ساله و شکم شش تیکه و کیر هفده سانتی بنام تیرداد اشکانی نوکر و همراه شما انتخاب بکنی عالی ترین میشه عزیزم ناناسی

0 ❤️