فانتزی مانا

1401/03/28

سلام من ماندانا هستم
دوستام منو مانا صدا میکنن
تا الان چند تا داستان نوشتم که خاطرات خودم بوده ولی این بار میخام یکی از داستانهایی که خودم نوشتم رو براتون بگم
یعنی این کلا خیالیه و تقریبا میشه گفت فانتزیمه

من کلا خودم کوچولو و تو جیب جاشو هستم 😅😅
چهرم هم خیلی پاک و معصومه محاله ببینیم یه درصد هم احتمال بدی که چه فکرای شهوتناکی توی سرمه
ولی سایز کوچیکم دلیل نمیشه اندام خوبی نداشته باشم
من کونم کاملا قلبیه و سفید و ژله ای ممه هام هم سایز ۶۵ (اینارو گفتم چون تو کامنتای داستانهای قبلیم ازم خاسته بودین)

منو دوستم رویا از بچگی باهم بودیم
من تک فرزند بودم برای من رویا هم خاهر بود هم برادر هم رفیق
رویا بهم زنگ زد و گفت اماده بشم بریم بیرون ما خونه هامونم کنار همه
رفتم پایین اونم اومده بود سوار ماشین شدیم دیدم موذبه هی انگار میخاد یه چیزی بهم بگه چند بار ازش پرسیدم چته گفت خوبه تا این که یه کافه که تقریبا میشه گفت پاتوقمون بود وایستاد تا یه کافی بخوریم وقتی نشستیم اون قهوه سفارش داد و منم طبق معمول کجو کوله ترین میکسشون که خدا میدونه توش چیه رو سفارش دادم ( باریستاشون حتی واسه من یه نوشیدنی به اسم مانا درست کرده که ترکیب همه‌ی چیزای توی کافس خیلی چیز سمیه ب جز من هیشکی تا حالا تا ته نخوردتش) خلاصه چند دقیقه‌ای نشستیم تا این که دیگه دووم نیاوردم به رویا گفتم چته یه ساعته دارم کسخل‌بازی در میارم نه میخندی نه چیزی میگی مث بچه آدم بگو چته رویا یه نفس گرفتو گفت نگاه کن میخام یه چیز خیلی مهم بهت بگم یکم من و من کردو گفت حمید میخاد بیاد خاستگاریم ( حمید یکی از همکلاسیای دانشگاهمون بود که با رویا یه سالی حدودا دوست بود) گفتم خب گفت هیچی دیگه همین گفتم خب تو میخای چکار کنی گفت نمیدونم ببینم مامان بابام چی میگن گفتم رویا حرف مفت نزن من که تو خونه‌ی شما بزرگ شدم میدونم کاملا به نظر تو بستگی داره رویا نگو که میخای قبول کنی گفت نمیدونم مانا نمیدونم میخام چکار کنم من یه قطره اشک از چشمم اومد گفتم پس من چی اگه تو ازدواج کنی من چه گهی بخورم دیگه؛ سریع اشکامو پاک کردو گفت چی میگی خره گریه نکن من اگه ازدواج کنم هم شرط اولم اینه تو باید همیشه پیشمون باشی بخدا ماه عسلم باتو میریم مانا جونم گریه نکن بخدا راست میگم ب جون خودت تنهات نمیزارم من بیشتر از تو وابستتم
کل دنیا انگار رو سرم خراب شد منم اولین نفری بودم که داشت بهش میگفت پاشدم گفتم بریم و رفتم بیرون اونم هول هولی میزو حساب کردو اومد گفتم منو ببر خونه گفت مانا ما کی اخه الان رفتیم خونه یه ساعتم نشده گفتم رویا حالمو بدتر نکن منو ببر خونه گفت باشه و حرکت کرد تو کل مسیر داشت قربون صدقم میرفت ولی من جوابشو ندادم حتی یه کلمه هم باهاش حرف نزدم وقتی رسیدیم نزدیک خونه گفت نمیخای یه چیزی بگی وقتی دید باز چیزی نمیگم گفت خیلی خودخاهی اصلا از طرف من نگاه نمیکنی به قضیه توی همین لحظه رسیدیم جای خونه و ترمز زد من درجا برگشتم گفتم من خودخاهم!!! من!!! تو داری منو ول میکنی خودخاه نیستی تو نمیگی من بدون تو چکار کنم تو که میفهمی من چقد بهت احتیاج دارم اون فقط داشت میگفت اروم مانا توروخدا یواش ببخشید اشتباه گفتم من درجا رفتم پایین و در رو با تمام قدرتم هول دادم بستم و رفتم تو خونه کل شب جواب زنگا و پیاماشو ندادم حتی ساعتای ۱۱ حدودا اومد خونمون و در اتاقمو زد و چند بار گفت بزارم بیاد تو ولی فقط گفتم بره حوصله ندارم شبو هرجوری بود صبح کردم ساعت ۹ دوتامون کلاس داشتیم سرویس من کلا رویا بود لباس که پوشیدم میخاستم اسنپ بگیرم دیدم رویا داره زنگ میزنه بهم؛ دوبار رد دادم تا دفعه سوم اعصابم خورد شد جواب دادم گفتم تو نمیفهمی قط میکنم ینی زنگ نزن گفت دم درم بیا بریم گفتم دارم اسنپ میگیرم تو برو گفت جون من اذیتم نکن بیا دیگه فک کن اسنپم بشین؛ بخدا حرفم نمیزنم حتی. من چیزی نگفتم و قط کردم و رفتم پایین برای این که لجشو در بیارم رفتم عقب نشستم و یه کلمه هم نگفتم یه نفس عمیق کشیدو گفت مانا جونم من فدات بشم بخدا داری زیادی واکنش نشون میدی بیا جلو بشین توروخدا من همونجوری که روم به اون طرف بود گفتم یه بنده خدایی گفت حرف نمیزنه اون یه آه کشیدو شروع به حرکت کرد من خودمم میدونستم دارم زیاد اذیتش میکنم ولی حقش بود غلط میکنه میخاد شوهر کنه اون ارباب منه اون اگه نباشه من این همه حجم از حشریت که تومه رو چطور خالی کنم فک کنم باید به کل پسرای شهرمون میدادم بازم کم میومد جدا از اون به همه که نمیتونم بگم چه چیزای کثیفی توی سکس دوس دارم عشق سابمیسیو (submissive) بودنم حس تحقیر دوست داشتنم مطمئن بودم هیشکی مثل رویا نمیتونست درکم کنه و در موردم قضاوت نکنه یهو رویا ترمز کرد و گفت دیشب زنگ زدم به حمید گفتم من بدون مانا نمیتونم؛ باهاش کلی صحبت کردم خیلی چیزای مهمی هم گفتیم اخرش گفت بیاین سه نفری بشینیم صحبت کنیم میشه لطف کنی بعد کلاس بیای باهم بریم کافه روبروی دانشگاه ببینیم چه خاکی تو سرمون بریزیم من گفتم باشه کلاسمون تموم شد و با رویا رفتیم طرف کافه حمید پیش دوستاش نشسته بود با دیدن ما اومد طرفمون ما نزدیک ترین میز خالی نشستیم و حمید هم چند ثانیه بعدش رسید بهمون و نشست پیشمون اول یکم اونو رویا همو نگاه کردن و ریز خندیدن بعد حمید چرخید منو دید که دارم نگاشون میکنم درجا صورتمو کجو کوله کردم مثلا ادای خنده‌ی اونارو دراوردم رویا درجا یه خنده‌ی کوچولو زدو تا دید دارم چپ چپ نگاش میکنم اونم خندشو خورد و خیلی خشک نشست رو صندلیش خلاصه شروع کردن به حرف زدن که یکی از طولانی ترین مکالمه‌های زندگیم بود و سرتون رو درد نمیارم فقط خلاصه‌ی اون ملاکمه اینا بود:
ما کل گرایش جنسی منو رویا رو برای حمید توضیح دادیم خلاصه اون باید میدونست داره با چی ازدواج میکنه درسته تا الان دوست بودن ولی ازین به بعدش میخان زنو شوهر بشن
براش هم وابستگیه شدید من به رویا رو توضیح دادیم من واقن بهش نیاز داشتم
قرار شد من تو تک تک دقایق زندگیشون باشم هرکاری میکنن منم کنارشون باشم و قرار شد من در کنار زن و شوهر بودن اونا برده‌ی رویا باقی بمونم یه سری قوانین پایه هم گذاشتیم که جلوتر به مشکل نخوریم (قوانین زیادی گذاشتیم که وقتی بهشون برسیم بهتون در موردش میگم قوانینی مثل این که تا وقتی رویا نیست حمید حق نداره کاری با من بکنه یا این که من کلا از رویا دستور میگیرم و اینجور چیزا) بعد از این که کلی قانون کوچیک و بزرگ برای خودمون گذاشتیم من به حمید گفتم تو میتونی کل عمرتو با این قانونا زندگی کنی؟
حمید یکم سرشو خاروند و گفت من امروز کلی اطلاعات یهویی بهم دادین هنوز توی شوکم ولی به نظرم ما باید این قانونا رو تست بکنیم ببینیم امکان پذیر هست اصلا زندگی این مدلی رویا گفت موافقم میتونیم چند وقت امتحانی باهم زندگی کنیم ما اولش میخاستیم توی شهر یه خونه رو به مدت یه ماه کرایه کنیم که رویا پیشنهاد داد بریم باهم مسافرت برای ما اجازه گرفتن از خونواده هامون همچین سخت نبود منو رویا تا وقتی باهم باشیم همه جا میزارن بریم حمیدم که کلا پسر بود و براش هیچ مشکلی نبود خلاصه ما اجازه‌ی دوهفته مسافرت رو از خونواده‌هامون گرفتیم و قرار شد بریم شیراز چون هم عاشق شهرش بودیم منو رویا (واقن به نظرم از همه لحاظ بهترین شهر ایران برای زندگیه) هم یکم باهاش آشنا بودیم چون یه ترم اونجا گذروندیم منو رویا؛ روزی که اخرین امتحانمون رو دادیم سه تایی جمع شدیم کافه و یه دور دیگه همه‌ی قوانینو مرور کردیم قرار بود از فردا صبح همه توی نقش خودشون باشن یه تمرین واقعی بود ما دوهفته وقت داشتیم تا تست کنیم این تئوری جواب میده یا نه شبش از استرس خابم نمیبرد اخرین باری که گوشیمو چک کردم ساعت ۵ صبح بود و دیدم رویا تو اینستا انلایه میدونستم اونم خابش نمیبره که درجا پیام دادم چرا بیداری؟ زیر دوثانیه جواب داد استرس دارم گفتم منم همینطور ولی بیخیالش بخاب رویاییم هرچی هم بشه ما همدیگه رو از دست نمیدیم مگه نه رویا درجا جواب داد حاظرم بمیرم تا از دستت بدم منم یه قلب فرستادم و نوشتم منم همینطور و گفتم بخابیم که فردا بگا میریم اونم گفت اوکی و آف شد صبحش با زنگ رویا بیدار شدم و شروع کردم آماده شدن دوتامون با اسنپ رفتیم طرف کافه چون قرار بود اونجا حمید بیاد دمبالمون با ماشین اون میخاستیم بریم چون جادار تر بود اون پژو پارس داشت وقتی رسیدیم ۱۰ دقیقه هم نشد که حمید اومد و بعد خوردن یه اسپرسو پر انرژی حرکت کردیم از شهر ما (که به دلایل امنیتی اسمشو نمیگم) تا شیراز حدودا ۶ ساعت راه بود حمیدم یواش یواش میرفت کلا عجله‌ای نداشتیم خونه رو هم از قبل با هانیه دوستمون هماهنگ کرده بودیم و قرار بود شیراز از دست بنگاه دار بگیریم (هانیه یه خونه ویلایی توی معالی آباد شیراز داشت که کلیدشو داده بود دست بنگاه دار که فامیلشونم بود کرایش بده؛ اکثر وقتایی که خودش نبود کرایش میداد سود خوبی هم براش داشت همش بهم پیشنهاد میداد یه خونه اونجا بخرم) خلاصه رسیدیم شیراز رفتیم پیش بنگاه دار که کلی تحویلمون گرفت و گفت تازه هم داده تمام ملافه ها و پرده ها فرش و … رو شستن و خونه رو برامون کاملا آماده و تمییز کرده ما هم کلی تشکر کردیم و حتی دعوتمون کرد شام رو بریم پیششون که خیلی مودبانه رد کردیم و ما رفتیم طرف خونه یکم گشتیم تا خلاصه پیداش کردیم (منو رویا دوتامون حافظمون جلبکه با این که یه ترم هر روز این مسیرو میرفتیم ولی بازم بعد چند وقت یادمون نمیومد) خلاصه رفتیم تو وای کلی خاطره برام زنده شد تو این خونه اینقد من شکنجه شدم و کتک خوردم که نگو گوشه به گوشه‌ی این خونه خاطره‌ی پارگی دارم😅😅😅
البته الانم باز قرار بود خاطرات پارگی جدیدی توی همین خونه بهم اضافه بشه بعد رسیدن منو رویا باهم رفتیم حموم و حسابی شیو کردیم وقتی دور کسشو شیو کردم و شستم یکم خاستم کسشو بخورم که جلوم رو گرفت و گفت بزار برای اخر شب من یکم چشامو گوگولی کردم و با صدای بچه‌گونه و با دلبری گفتم “اخه من الان هوس کَلده بودم” اولش یکم با شهوت نگام کرد و شل شد ولی بعد درجا به خودش اومد و نگاش شیطون شد و گفت مانا کثافت خودتو اینجوری ناز نکن برا شب برنامه دارم نرین توش بعد ابروهاشو یهو اخمو کرد ولی لبخندشو نمیتونست جمع کنه قیافش خیلی خنده دار شده بود تازه ویو من از پایین کنار کسش و بین ممه هاش بود یکم کسشو اورد جلوتر و کسشو چسبوند به بینیم و دستاشو تو موهام قفل کردو نگه داشت و گفت هوس مَوَس فعلا نداریم دیگه هم بچه‌گونه حرف نمیزنی منم که کرمم گل کرده بود باز با صدای بچه گونه گفتم “اخه مووووخاااااام تولوخدا بهم بِدِش” بعدم زل زدم تو چشماش یه خنده‌ی کثیفم روی لبم و سرم رو یکم کشیدم عقب و کج کردم آروم دوتا پلک پشت سر هم زدم گفت وای خدا دلم؛ خیلی دیوسی بخدا مانا پدرتو در میارم امشب برای الانم کور خوندی این مال دخترای خوبه تو هنوز خوب بودنتو ثابت نکردی گفته اخه ارباب من میخاااام کسشو کشید عقب و گفت پس براش تلاش کن جنده کوچولو و رفت زیر دوش یه آب کشید خودشو همونجوری که من دوزانو رو زمین تو کف یه لیس از کسش مونده بودم از جلوم رد شد منم سریع خودمو یه آب کشیدم رفتم پیشش همدیگه رو خشک کردیم رفتیم بیرون سشوارمو آوردم و موهای رویا رو حسابی خشک کردم بعدشم رویا موهای منو خشک کرد هنوز حوله تنمون بود که حمید اومد توی اتاق من یه جیغ کوچولو زدم گفتم برو بیرون احمق تو مگه یاد نداری در بزنی حمید درجا روش روبرگردوند و گفت ببخشبد ببخشید خاست بره بیرون که رویا گفت وایستا ما الان یه خانواده‌ایم اشکال نداره ببینتت من گفتم اخه رویا گفت اخه نداره من گفتم من که اصلا دلم نمیخاد این احمق نگام کنه رویا گفت حالا چرا اینقد بهش میگی احمق (من توی دلم هنوز حمید رو قبول نکرده بودم و از خدام بود یه گندی بزنه و ازدواجشون کلا کنسل بشه منم دیگه مجبور نبودم رویا رو باهاش شریک بشم برای همین میخاستم رو مخی ترین ادم ممکنه براش باشم هرجوری بود باید پدرشو در میاوردم که پشت دستشو داغ کنه و طرف رویا نیاد) گفتم خب احمقه دیگه چی بهش بگم رویا گفت یادت که نرفته اون شوهر اربابته یکم صورتمو اونور کردم جوری که رویا نبینه و حمید ببینه و ادای رویا رو با صورتم دراوردم حمید خندید رویا درجا فهمید و گفت چه غلطی کردی من درجا گفتم هیچی و اومدم برم که دستمو گرفت و گفت کجا سوال کردم ازت گفتم هیچی باور کن رویا گفت حمید این چکار کرد حمید که داشت همچنان خیلی یواش میخندید یهو جدی شد و گفت اداتو دراورد اینجوری اینجوری کرد پدرشو در بیار (مثل این که احمق گفتنام اونو سر لج اورده بود) رویا گفت حولتو در بیار گفتم الان!؟!؟ گفت مگه چیه با سرم اشاره کردم به حمید یه نگاه ریز حمیدو کرد و باز زل زد توچشمام و گفت خلاصه که باید ببینه زودباش در بیار یواش یواش کمربنده حولمو بازکردم و داشتم یواش از روی دوشم کنار میزدمش که رویا یهو کشیدش و تو صدم ثانیه لخت شدم و حمید کامل منو دید با یه دستم جلوی ممه هامو گرفته بودم و با یکی جلوی کسمو رویا گفت دستاتو بنداز بلند شد و کنارم واستاد و گفت خجالت میکشی حمید ببینتت و اومد پشت سرم و منو کفتر بند کرد (یه مدل گرفتنه که دستاشو از جلوی دستام رد میکنه بعد میبره پشت سرم قفل میشه جوری که من دستامو نمیتونم بیارم پایین و کاملا بی دفاع میشم) تو همین حالت در گوشم گفت خجالت نکش عزیزم بلاهایی که قراره با اون سرت بیارم گریه داره خجالت نداره و رو به حمید کردو گفت میبینی چه برده‌ی خوشگلی دارم خوب دیدی همه جاشو و در جا با پاهاش زد به پاهام و بازشون کرد جوری که کسم بیفته بیرون گفتم رویا توروخدا بسه که درجا گفت اوووووه تازه کونشو ندیدی بهترین جاش کونشه و منو ول کرد تا ولم کرد گفت بچرخ یکم نگاش کردم گفت چیه کتک میخای؟ درجا چرخیدم و پشت به حمید شدم دستشو رو کمرم گذاشت و فشار داد یکم تا خم بشم سرمو گذاشت روی دراور و خودش کنار کونم وایستاد و دوتا زد دوطرفش و گفت میبینم که تو شلوارت قلمبه شده حمید که من از توی آیینه داشتم قشنگ میدیدمش یه تکونی خورد و دستشو کرد تو شلوارش و دم و دستگاهشو تنظیم کرد ‌که تابلو نباشه رویا یکی محکم زد روی کونم و گفت فعلا کارم باهات تمومه جنده کوچولو برو لباساتو بپوش و خودش هم شروع کرد پوشیدن لباساش حمیدم از کنارمون رد شد و رفت حموم
گذشتو شام خوردیم و جلوی تی وی لش کرده بودیم سه تایی (رویا وسط من چپ حمید راست) چراغها رو هم خاموش کرده بودیم و داشتیم خیلی یواش با همدیگه ور میرفتیم البته ما دوتا با رویاور میرفتیم و رویا با ما (منظورم از ور رفتن هم ناز کردنه یا هر چند دقیقه یه بار یه بوس کوچولو رو دست و گردن و شکم و ایناس) تا این که رویا در گوشم گفت برو پایین مبل اولش نفهمیدم چی میگه ولی دیدم اشاره کرد به جلوی پاش درجا گرفتم نشستم جلوش اون یه سارافون تنش بود که دامنش حدودا تا روی زانوهاش بود حمید داشت چشماش در میومد و یجوری نگام میکرد که اصلا راحت نبودم سرمو کردم زیر دامنش که ریخت نحس حمیدو نبینم که یهو دیدم بَه بَه رویا خانم شرتم نپوشیده و کس خوشگلو آبدارش جلوی روم بود شروع کردم از بالای زانوهای خوشگلو سفیدش لیس زدم و بوس کردم میک زدم تا یواش یواش رسیدم یه اصل مطلب من بعد این همه سال خوب میدونستم چجوری رویا رو دیوونه کنم کس اونو بیشتر از کس خودم میشناختم شروع کردم دورشو میک زدن این حرکت محاله آهو نالشو در نیاره که جوابم داد و صداش درومد ولی تا چنتا ناله کرد یچیزی جلوی صداشو گرفت صدای لبو لوچه میومد فهمیدم حمید داره لباشو میخوره منم کم نیاوردم و شروع کردم خوردن کسش وای از سرشب توی کفش بودم با این مدل خوردنم هم وقتی میرسم به کسش قبلش حسابی تحریک شده و کسش آب میاره وای نمیدونین چه خوشمزس آب رویا؛ تا قطره‌ی اخرشو میک زدم و خوردم لرزش بدن رویا رو حس کردم و فهمیدم که حداقل یه بار ارضا شد سرمو از زیر دامن دراوردم  دیدم واییییی حمید یه کیر داره به چه بزرگیییی تاریکم بود یکم واضح نمیدیدم ولی معلوم بود بزرگه کیرش تو دست رویا بود و ممه های رویا دست اون و داشتن لب میگرفتن رویا سرشو اورد جلو حمید لباشو ول کرد و رویا سر منو گرفت و برد سمت کیر حمید من مقاومت کردم ولی رویا سرشو بهم نزدیک کردو با صدای آروم ولی تهدید آمیز گفت همین الان شروع میکنی کیر شوهرمو میخوری وگرنه همینجوری خشک میکنمش تو کونت اونقدی قبلا بلاهای بدتر ازین سرم آورده بود که مطمئن بودم اون کارو میکنه و یکم خودمو جابه جا کردم نشستم جلوی حمید اصلا دلم نمیخاست کیرشو بخورم من ازش متنفر بودم بعدشم من تا الان کیر واقعی نخورده بودم اصلا کل تجربیات من با رویا و هانیه و ریحانه بوده تا حالا با دیلدو کلی گلومو گاییدن ولی کیر واقعی نه (اگه هانیه و ریحانه رو نمیشناسین میتونین برین داستانهای قبلیمو بخونین که توی همین سایتن اسمشون:
دستور های عجیب ارباب‌های روانیم
و
زندگی من با ارباب های روانیم)
اول یکم لیس زدم مزش کردم مزه‌ی هیچی نمیداد بوی صابونم میداد تازه حموم بوده حمید نوک نوکشو یه لیس زدم یکم شورتر بود اومدم یه لیس دیگه بزنم رویا سرمو هول داد تا یه عُق زدم و سریع کشیدم بیرون ولی رویا زور دستشو بیشتر کرد و سرمو فشار داد به جلو و گفت زود باش تا ته بخورش و میگفت به شوهر من میگی احمق هااااااا الان کیر اون احمق تو دهنته الان جایگاهتو فهمیدی یا نه و موهامو کشید به عقب جوری که کیرش از دهنم اومد بیرون و نفس گرفتم دوباره گفت جایگاهتو فهمیدی؟ گفتم اره ارباب فهمیدم گفت چیه جایگاهت گفتم برده‌ی شمام گفت نه جایگاهت جاکیریه شوهرمه فهمیدی گفتم اره گفت تو چی شدی پس به حمید بگو با شرم تو چشمای حمید نگاه کردم و گفتم جا کیری شماست دهنم اون مات و مبهوت نگاهم کرد فقط رویا گفت افرین حالا بخورش جنده‌ی بی ارزش بعد پاشد اومد نشست رو پاهای حمید حالا سر من وسط خشتک این دوتاس اون کیر کلفت حمیدم تو حلقمه از پشت سرم هم هی رویا جامو تنگ تر میکرد و کیرش بیشتر تو حلقم میرفت من داشتم اون زیر خفه میشدم اون دیوسا عاشقانه همو میبوسیدن تا این که فشار رویا حدی شد که کیر حمید واقن داشت میرسید به شش هام راه نفس کشیدن نمونده بود خیلی دستو پا زدم تا ولم کردم وای یه نفس عمیق کشیدم و صورتم از یه طرف اشک اومده بود یکم از یه طرف هم آب دهنم ریخته بود بیرون و صورتم مضحک شده بود حمید نگام کردو گفت خدایا گناه داره این بخدا دلم سوخت براش چشمای مظلومشو نگاه کن ولش کن توروخدا؛ رویا یه پوزخند زدوگفت نزار قیافه‌ی نازش گولت بزنه اون ظرفیتش خیلی بیشتر ازین حرفاس بعدشم تو نمیخاد دل بسوزونی اصلا به تو ربطی نداره من چه بلایی سر دارایی‌هام میارم بعد کیر حمیدو که تا چند ثانیه قبل ته حلقم بود و حسابی لیز شده بود رو محکم گرفت تو دستش و فشار داد جوری کیرش داشت منفجر میشد و گوشت کیرش از وسط انگشتای رویا زده بود بیرون از بس محکم گرفتش گفت اینم داراییه منه ها یادت ک نرفته و یه بوس محکم از لبای حمید کرد بلند شد کیر حمیدو نگه داشت تا حمیدم بلند بشه بعد حمیدو پشت سرش راه انداخت و برد توی اتاق دم در اتاق وایستاد و رو به من کرد و گفت همه‌ی لباساتو در میاری و مثل یه سگ خوب چهار دستو پا و لخت میای تو اتاق و رفت تو من میدونستم رویا دوس نداره منتظر بمونه برای همین زود کندم لباسامو اومدم پاشم ترسیدم رویا بفهمه برای همین کل راه رو چهار دستو پا رفتم در اتاق نصفه باز بود و لامپش روشن رویا و حمید تو بقل هم داشتن لب میگرفتن من که اومدم تو حمید یکم مات من شد تا الان تو تاریکی بودیم جلوی تی وی ولی الان وقتی مثل یه سگ چهار دستو پا اومدم تو کاملا جلوش بی آبرو شدم داشتم جلوی کسی که ازش بدم میومد تحقیر میشدم ولی رویا به این راضی نبود اشاره کرد برم جلو گفت تو چه سگ تخمی‌ای هستی دیگه یکم زبون در بیار خوشحال باش دوروبر اربابتی منم شروع کردم ادای سگ در آوردن یکم که ادا دراوردم اومد صورتشو نزدیکم کردو گفت اگه فک کردی خیلی این برات تحقیر امیزه صبر کن تا اخر شب بفهمی تحقیر واقعی چیه رفت و شالشو آورد و بست دور گردنم و داد دست حمید و گفت دمبالم بیاین رفتیم سمت راهرو (خونه‌ی هانی یه اتاق کوچیک داشت که درش رو قفل کرده بودیم و وسایل شخصیمون رو اون تو میزاشتیم اون کلید رو بنگاهم نداشت و به هرکی هم خونه رو کرایه میداد میگفت این اتاق کلا قفله و مال صاحب خونس البته رویا کلید اون اتاق رو از هانی گرفته بود و ما سری قبلی که شیراز بودیم کلی دیلدو و شلاق و پلاگ و … خریده بودیم که همه توی یه چمدون توی همون اتاق بودن) خلاصه قلاده‌ی من دست حمید بود و داشت منو میبرد؛ پشت سر رویا رفتیم تا که وقتی رسیدیم به در اون اتاق من فاتحمو خوندم میدونستم چی توی اون اتاقه درو که باز کرد یکم گشت و اون چمدون لعنتی رو پیدا کرد گذاشتش رو کمر من و خودشم نگهش داشت که نیفته و به حمید گفت بریم تو اتاق حرکت کردیم برگشتیم سر جامون به حمید گفت شال رو از گردن من باز کنه و خودش چمدون رو انداخت روی تخت و شروع کرد گشتن تا شال از دور گردنم باز شد رویا قلاده‌ی واقعی رو داد به حمید و گفت ببندش به گردن مانا بعدم ردیف کرد کل دیلدوهارو روی تخت و گفت خب کدومو اول دوس داری یهو چشمش خورد به یه پلاگ که تهش یه چیزی اویزون بود دقیقا انگار دم اسب یا سگ باشه اونو داد به حمید گفت بیااااا دم مانا پیدا شد میشه جاش بزنی عزیزم حمید یکم گیج نگاه کرد به رویا؛ رویا گفت چیه یاد نداری؟ حمید گفت یعنی بکنم تو اینو رویا گفت اره عزیزم بکن تو کونش سگ که بدون دم نمیشه اگه دوس داشتی وازلینم بزن که لیز شه نخاستی هم برای من مهم نیست خودت میدونی حمید چرخید سمت من و گفت وازلین بزنم من سرمو انداختم پایین دیگه نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم خار و خفیف شده بودم جلوش بس نبود الان باید بهشم میگفتم که وازلین بزنه برا جر دادن کونم یا نه جوابشو که ندادم به رویا برخورد گفت جواب شوهر منو نمیدی حمید همونجوری خشک بکن تو تا حالش جا بیاد من درجا به غلط کردن افتادم و شروع کردم قربون صدقه‌ی رویا رفتن که ببخشه منو رویا گفت چرا از من خاهش میکنی پلاگ دست یکی دیگست اون میخاست مجبورم کنه التماس حمید بکنم میدونست با این حرکت غرورم میشکنه و حسابی تحقیر میشم البته دیگه غروری نمونده بود که بخاد بشکنه چرخیدم سمت حمید و همونجور چهار دستو پا در حالی که قلادم تو یه دستش بود و پلاگی که قرار بود بره تو کونم اون یکی دستش اومدم شروع به التماسش کنم رویا گفت عا عا عا اینطوری نه اول پاهاشو میبوسی بعد اجازه داری ازش درخاست کنی حسابی داشت تحقیرم میکرد به خودم که اومدم دیدم دارم پای کسی که ازش متنفر بودم رو میلیسیدم و برای رحم کردن به سوراخ کونم بهش التماس میکردم (کسایی که مثل من گرایش ساب دارن میدونن چقد لذت داره این تحقیر وقتی جلوی یه نفر برای اولین بار همه چیت میشکنه و تو میشی داراییش اونم هرکار بخاد باهات میکنه و حق اعتراض نداری فقط میتونی التماسش کنی شاید یکم رحم نشون بده) رویا گفت من که خوشم اومد نظر تو چیه حمید میبخشیش اون گفت من که از اول بخشیده بودمش تو مجبورش کردی اینجوری کنه رویا گفت نمیخام دلرحم باشیا گفته باشم اگه قراره مثلا دلت بسوزه و بهش اسون بگیری کلاهمون میره تو هم حواست باشه ارباب خوبی نباشی یعنی برده‌ی خوبی هستی نمیخای که توهم بشی مثل مانا حمید آب دهنشو قورت داد و گفت نه من غلط بکنم چشم از این ب بعد بیرحم میشم وقلادمو یکم محکم به جلو کشید منو برد روی تخت و با شکم خابیدم پاهامم از تخت آویزون بود و کونم کامل در اختیارش بود پلاگ رو چند بار چسبوند به سوراخم خیلی سرد بود و تنم مور مور شد بعد حس کردم داره به کونم وازلین میزنه یواش یواش کردش توی کونم البته زیاد درد نداشت همچین بزرگ نبود در حدی بود که بعد سه چهار بار عقب جلو کردن راحت رفت تو البته منم کونم سریع جا باز میکنه از بس که پدرش دراومده تو این سالها بعد این که رفت تو رویا گفت اهااااا حالا درست شد یکم برامون دم تکون بده من یکم درد داشتم ولی اومدم بالای تخت و پشتمو کردم بهشون و شروع کردم کونمو یکم تکون دادم که درجا یچیز محکم خورد رو کونم وای از درد پریدم و درجا برعکس شدم سمت رویا و دیدم شلاق چرمی دستشه قیافه‌ی حمید کاملا معلوم بود انتظار همچین ضربه‌ی محکمی رو نداشت رویا گفت این چه دم تکون دادنیه هااااا درست تکون میدی یا نه؛ من چرخیدم و کونمو قمبل کردم که حسابی بزنه بیرون و سرعت تکون دادن کونمو بیشتر کردم که یکی دیگه محکمتر از قبلی زد من باز همونجور پریدم ولی اینبار اشکم درومد و شروع کردم التماس رویا کردن با گریه گفتم ارباب خیلی درد داره توروخدا رحم کن من که خوب دم تکون دادم؛ دیدم اخمای رویا توهمه گفت کی اجازه داد برگردی؛ هااا؛ زود برگرد سرجات گفتم خب اخه میزنی ارباب؛ گفت اره میزنم برگرد سرجات میخام اینقد بزنمت که خون بالا بیاری من میدونستم اگه زود برنگردم سرجام فقط بدترش میکنم کاری از دستم بر نمیومد جز التماس و گریه برگشتم سرجام و فقط دعا میکردم بهم رحم کنه یکی دیگه زد نمیتونستم سرجام وایستم خیلی درد داشت تکون خوردم رویا گفت مگه نمیگم تکون نخور با گریه داد زدم نمیتوووونم بخدا درد داره بخدا داری میکشیم بی رحم داشتم هق هق میکردم که یکی دیگه زد و گفت میشه دهنتو ببندی جنده یه کلمه‌ی دیگه هم نمیخام بشنوم من سرجام فقط داشتم اشک میریختم که رویا شلاقو پرت کرد کنار و گفت اینارو خوردی تا یادت بیاد نباید بی حال باشی وقتی میگم دم تکون بده با همه‌ی وجودت تکون میدی وقتی میگم پاشو بلیس(منظورش حمید بود) با تمام وجودت میلیسی فهمیدی منم درجا چرخیدم سمتشون و گفتم آره ارباب بخدا قول میدم با همه‌ی وجودم همه کارو بکنم توروخدا دیگه منو تنبیه نکن گفت ببینیم و تعریف کنیم بعد چشمام خورد به حمید معلوم بود پشماش ریخته تو خود پورن هاب هم این مرحله قفل بود براش چه برسه بخاد زنده ببینه و خودش هم بخشی ازش باشه رویا تا چرخید و حمیدو دید زد زیر خنده گفت چیه جن دیدی مگه؛ حمید تازه زبونش باز شد گفت کشتیش بخدا این دیگه نمیتونه تا یه هفته بشینه با این کون رویا گفت نگران اون نباش اون یه بردس اصن چرا باید بشینه؛ حالا برای این که دلت راضی بشه من یکاری میکنم که امشب یجوری بخابه کونش هوا بخوره و زود خوب شه حالا اون مال اخر شبه الان فعلا کار داریم حمید یه مرسی کوچولو گفت و رویا افتاد باز به جون لباش یه توپ خیلی کوچولو توی کیف بود که معمولا میکردنش توی کونم اونو رویا پرت کرد ته اتاق و گفت بدو بیارش هاپو منه بدبخت با پلاگ تو کونم چهار دستو پا رفتم دمبال توپ با دهنم برش داشتم و برگشتم پیش رویا که کامل رفته بود روی حمید و داشت حسابی لباشو میخورد و کسشو رو کیره حمید عقب جلو میکرد برقِ آب کس رویا رو روی کیر حمید میدیدم داشتم له له میزدم بهم اجازه بده بخورمش آب رویا نباید هدر میرفت چند باری توپ رو پرت کرد و من آوردمش تا این که گفت بسه دیگه منو انداخت روی تخت جوری که دراز کشیدم سرم رو به سقف بود اومد با کسش نشست روی صورتم یکم کسشو خوردم که پوزیشنش رو داگی کرد جوری که کسش ۵سانت بالاتر از صورتم بود رو به حمید کردو گفت کسمو بگا حمیدم که کیرش سیخه سیخ بود اومد لبه تخت وایستاد و کیرشو تنظیم کرد روی کس رویا یکم که تکونش داد رویا گفت تو دهن این جنده میتونی خیسش کنی و حمیدم همین کارو کرد؛ کیرشو کرد تو دهنم رویا گفت اونطوری فقط تر میشه میخای قشنگ لیز بشه باید تا ته بکنی توی حلقش بزار عق بزنه اونم همین کارو کرد و رویا گفت در نیار بزار چند ثانیه نفس نکشه من سرخ شدم و داشتم میمردم به دست و پا زدن که افتادم حمید کیرشو دراورد که از اول تا اخرش پر آب دهن من بود و تف هام داشت مثل پنیر پیتزا بین کیر اون و دهن من کش میومد یه نفس عمیق گرفتم و حمیدم شروع کرد فرو کردن توی کس خوشگله رویای من؛ رویا هم هروقت دیگه میخاست جیغ بکشه سرشو میکرد توی کس من و جیغ میکشید که لرزش جیغش دیوونم میکرد و اونم فهمید چون آب کسم راه افتاده بود اونم شروع کرد مالیدن کسم من خیلی حشری بودم و از سر شبم داشتن بهم زور میگفتن و تحقیرم میکردن که همین حشری ترم کرده بود برای همین خیلی زود ارضا شدم تازه لرزش بدنم آروم شد که حمید گفت داره آبم میاد کیر کلفتش جلوی صورتم تا ته تو کس رویا غیب میشد و باز در میومد داشت با سرعت تلمبه میزد که رویا گفت بریز توم حمید گفت مطمعنی رویا گفت اوهوم بریز همینجوریش هر چند ثانیه یه بار یه قطره از کس رویا میریخت روی صورتم میدونستم آبش که بیاد حتما یه مقداریش میریزه بیرون برای همین داشتم خودمو یکم هول میدادم که جلوتر برم و از زیر کس رویا در بیام ولی رویا فهمید و درجا منو نگه داشتو گفت قشنگ زیر کسم میمونی دهنتم باز میکنیا بعد دستشو از بین پاهاش اورد روی دهنم و بازش کرد و دستشو همونجا گذاشت تا مطمعن بشه دهنمو نمیبندموبا اومدن صدای آه حمید فهمیدم ارضا شد چنتا تلمبه‌ی خیلی محکم زد که کیرش فک کنم تا معده‌ی رویا رفت تو؛ من دقیقا زیر خایش بودم کیرش که تا ته میرفت تو کس رویا خایه هاش دقیقا روی دماغ من بود و ویو من سوراخ کون حمید بود آبش که اومد یه بیست ثانیه ای توی رویا نگه داشت کیرشو وقتی کشید بیرون یه عالمه منی هم همراهش اومد بیرون که ریخت رو لپم تا کشید بیرون رویا گفت میتونی بدی جنده خانم برات تمیزش کنه من اصلا دلم نمیخاست این کارو بکنم ولی رویا تازه تهدیدم کرده بود سرپیچی کردن الان بدجور کفریش میکرد حمیدم از خدا خاسته کیرشو که نیم خیز بود کرد توی دهنم رویا گفت قشنگ میک میزنی دلم نمیخاد یه ذره هم آب روش بمونه منم همونکارو کردم ولی وقتی کیرشو دراورد هرچی که تمیز کرده بودمو تف کردم بیرون البته چون برعکس خابیده بودم همش رو صورتم موند و داشت میرفت توی چشمم رویا چرخید یکم و منو دید و گفت تفشون کردی؟ به اجازه‌ی کی درجا گفتم نمیتونم بخورمش بخدا خیلی بد مزس نمیخام حالم ب هم میخوره یکم کسشو برد عقبتر جوری که رو صورتم مسلط تر بشه و با دستش همه‌ی آبای حمیدو پخش کرد روی صورتم بعد دستشو که پر شده بود از منی ۴تا انگشتشو کرد تو دهنم و گفت حالت از آب شوهر من ب هم میخوره حالا نشونت میدم بعد کسشو گذاشت روی دهنم و گفت هرچی آب توشه میمکی در بیاد منم میک زدم خیلی بدمزه بود ولی همشو کشیدم بیرون یه دقیقه ای طول کشید و کل این مدت همشو تو دهنم نگه داشته بودم و دهنم باد کرده بود بس که پر بود رویا از روم پاشد و منو تو اون حالت دید و گفت قورت بده من کلمو به نشونه‌ی نه تکون دادم گفت مانا یا قورتش میدی یا امشب تا صب جون میدی من بازم گفتم نه ولی اینبار گریم درومد اونورو که نگاه کردم حمیدو دیدم وای من دیگه جلوی حمید چیزی برام نمونده بود صورتم پر از آب کیرش بود و کلی هم توی دهنم؛ داشتم گریه میکردم شاید اربابم اجازه بده تفش کنم حمید به رویا گفت ولش کن نمیتونه دیگه رویا از روم کامل بلند شد و یکی زد اروم روی پیشونیم و گفت برو خودتو تمییز کن بی مصرف آبرومو بردی آدمت میکنم من گریم شدت گرفت و رفتم سمت سرویس بعد دو دقیقه حمید اومد من داشتم صورتمو میشستم حمید مثلا اومد دلداریم بده گفت نترس بابا هیچ کاریت نمیکنه من باز گریم شدید شد گفتم تو نمیدونی الان پدرمو در میاره اون هیچی رو الکی نمیگه حمید اومد بقلم کرد و گفت نترس من نمیزارم برای یه لحظه احساس امنیت کردم توی بقلش ولی درجا به خودم اومدم و خودمو کشیدم عقب میدونستم فایده‌ای نداره حمید که نه کل شهر هم باهم از رویا خاهش میکردن اون بازم منو سالم نمیزاشت رفتم بیرون رسیدم به اتاق دیدم رویا داره طنابارو که توی هم گره خورده بودن رو باز میکنه من فهمیدم برای منه درجا گریم راه افتاد و شروع کردم با هق هق التماسش کردن افتادم به پاش و شروع کردم لیسیدن کلی التماس کردم ولی اون فقط داشت طنابارو باز میکرد حمید اومد تو من رو به حمید کردم و گفتم حمید توروخدا نجاتم بده بخدا حقم نیست که رویا درجا گفت حقت نیست!!! هااااا یبار دیگه بگو؛ من درجا گفتم چرا حقمه ارباب دختر بدی بودم حرف گوش ندادم ولی تو بهم رحم کن جون مانا بهم رحم کن و همونجور پاشو بوسیدم و گریه کردم حمید مات مونده بود و حرفی نمیتونست بزنه جلوی تخت یه تیکه‌ی اضافی بود که بهش پاف میگن یه چهارپایس که روش خیلی نرمه منو چهار دستو پا نشوند و توی پوزیشن داگی روی پاف طناب پیچ کرد البته کونمو تا جایی که میشد داد بالا و سرمو تا جایی که میشد پایین بعد اون پلاگی که سر شب تو کونم کرده بود رو دراورد و رفت سراغ کیف یه چیز گنده‌تر پیدا کرد بعلاوه‌ی دهن بند اومد طرفم من اخرین التماسامو داشتم میکردم چون میدونستم دهنمو میبنده ولی فایده نداشت و اون دهنمو بست و چند دقیقه بعدشم حسابی پلاگ رو با وازلین چرب کرد و کردش توی کونم با حمید پاف رو بردن جلوی پنجره و رویا گفت اینجا خیابون رو ببین حوصلت سر نره و لای پرده رو یکم باز کردن جوری که من دیده نشم ولی از لاش بتونم بیرون رو ببینم دوتاشون رفتن رو تخت و دراز کشیدن و من دیگه دید نداشتم بهشون هر ۱۰ دقیقه یه بار حمید میگفت رویا بسشه بزار بازش کنیم و رویا میگفت نه اون فردا صبح باز میشه وگرنه آدم نمیشه و تو نمیخاد بهم یاد بدی چجوری بردمو تنبیه کنم تا این که سری اخر که حمید گفت رویا عصبی شد و گفت یه بار دیگه بگی تو روهم میبندم کنار همون اگه خیلی دلت براش میسوزه تازه بهتم قول داده بودم یجوری بخابه کونش هوا بخوره خوب شه که این اخرین حرف بینشون بود و خابیدن منه بدبخت مونده بودم با یه پلاگ توی کونم و ویو خیابون خیلی با خودم فکر کردم اولش از دست حمید عصبی بودم با آبه حال ب هم زنش اخه کی میتونه اونو بخوره ولی یکم ک گذشت فهمیدم تقصیر خودمه من که میدونستم دستورای رویا مطلقه اون دوس داره حرفاشو بدون چون و چرا گوش بدم و منم دقیقا برعکس این کارو کرده بودم تا صبح جونم بالا اومد ولی برام درس عبرت شد؛ باید سری بعد هرطور شده آب حمیدو میخوردم اخه فقط قورت دادن هم نبود بگم قورت میدم طعمشو نمیفهمم باید هم کیر حمید هم کس رویا رو تمییز میکردم مزش رو با تمام سلولهای زبونم حس میکردم تو همین فکرا بودم که خابم برد صبح با صدای کشیدن پرده بیدار شدم رویا بود پرده رو کنار زد و گفت صبح بخیر جنده کوچولو بعد به حمید گفت منو باز کنه و خودش رفت سمت سرویس حمید که منو باز میکرد میگفت الهی بدنشو نگاه کن پوست من خیلی سفیده و برای همین تابهم دست میزنن سرخ میشه رد طناب رو کل بدنم بود و کونم هم که کبود بود بس که دیشب شلاق خورده بودم وقتی بازم کرد اومد دیلدو رو در بیاره گفتم نه گفت چرا گفتم رویا فقط گفت بازم کنی اجازه نداد در بیاریش گفت بابا چه حرفیه بازش کن یعنی همه چیزو باز کن و تا من اومدم جلوشو بگیرم دیلدو رو یواش کشید عقب یکم که کشید خود دیلدو یه صدای شالاپ دادو پرید بیرون (از این پلاگا بود که تهش یه تیکه داره که تا ته نره تو برای همین قسمت کلفتش که میره بیرون درجا بقیش در میاد) تا اون از کونم درومد رویا اومد تو من فهمیدم حمید گند زده سریع توضیح دادم به رویا البته اشکم داشت در میومد چون میترسیدم ازش اخرین باری که دیلدو رو بی اجازش دراوردم ۴۸ ساعت یه سر یه دیلدو کرد توم که درس عبرت بشه برام همونجوری با گریه داشتم میگفتم تقصیر من نبوده و اینجور چیزا که رویا بلندم کرد اشکامو با دستش پاک کرد و گفت میدونم عزیزم نمیخاد گریه کنی فعلا تنبیهت تمام شده تو الان باید همه‌ی تلاشتو بکنی تا دوباره تنبیه نشی میدونی که من دوست ندارم برای یه چیز دوبار تنبیهت کنم من یه سر تکون دادم و گفتم میدونم گفت خب خوبه حالا برو سرو صورتتو بشور کل روز رو تقریبا عادی گذروندیم و هیچ اتفاق خاصی نیفتاد رفتیم شیرازو یکم گشتیم و چنتا عکس گرفتیم شب ساعتای ۱۱ برگشتیم خونه طبق معمول منو رویا تا رسیدیم رفتیم حموم و من داشتم ممه های رویا رو لیف میکشبدم و باهاشون بازی میکردم که حمید اومد تو حموم تا صحنه رو دید گفت اوووف چه صحنه‌ی هاتی من با خودم گفتم باز این احمق اومد یه دقیقه هم منو با رویام تنها نمیزاره که رویا درجا گفت بیا عزیزم پیشمون بعدم منو مجبور کرد با دقت و یواش دمو دستگاهه آقا رو لیف بکشم و بشورم خودشونم زیر دوش لاو تو لاو همو میبوسیدن خلاصه کیر حمیدو تمیز شستم کس رویا رو هم همینطور بعد حمید اومد منو لیف بکشه اینقد محکم میکشید که جیغم درومد و نزاشتم ولی رویا که دید اذیتم گیر داد که حتما حمید باید منو بشوره وای چقد وحشیه این حمید همه‌ی تنم سرخ شد بی شعور نمیگه پوست من مثل پوست خودش زمخت و سفت نیست حمید هم یکم بی رحم تر شده بود مثل این که دستش اومده بود من تحملم بیشتر ازین حرفاس شایدم اون مثل رویا با درد کشیدنم و گریه هام تحریک میشد خلاصه حموم تمام شد و باز رفتیم سمت اتاق همون کارای دیشب رو کردیم یکم منو کتک زدن ولی بیشتر این شب با کیر حمید هی نفسمو بند میاوردن هی کیرشو میکردن توی حلقم اون حمیده قول بیابونی هم مینشست کامل روی صورتم دستامم میگرفت و اون کیر کلفتشو تا دسته تو دهنم جا میداد جوری که خایه هاش میومد روی دماغم و رویا تایم میگرفت ببینه چقد دووم میارم بخدا تا سیاه نمیشد صورتم کیرشو بیرون نمیکشید منم که طبق معمول فقط گریه میکردم و هربار کیرش در میومد نفس میگرفتم حتی برا التماس کردن وقت نبود میدونستم حرف بزنم نمیتونم نفس بکشم من به تک تک مولکولای اکسیژن در اون لحظه احتیاج داشتم بعد از این که حسابی پدرمو دراوردن و تحملم تموم شده بود کیر حمید که از توم درومد داد زدم بسهههههههه بعد یه نفس گنده گرفتم باز گفتم مردم بخدا مردم هر دو ثاتیه یه نفس میگرفتم بعد میگفتم توروخدا بسه دارم تموم میشم بخدا دیگه نمیتونم رویا رفت بالای تخت نشست و منو ‌کشوند جلوش و پاشو باز کرد و منم تو همون حاله داغون شروع کردم لیسیدن کسش هرچی بود بهتر از کیر حمید بود که نفس نمیشد کشی بهم گفت داگی استایل بشو منم گوش کردم به حمید گفت از کون دوس داری حمید گفت کیه که دوس نداشته باشه گفت خب یه کون خوشگلو سفید جلوته هرچقد دوس داری جرش بده مال خودت حمیدم گفت واقن ینی میتونم رویا گفت اره عزیزم چرا نتونی حمیدم یکم کونمو انگشت کرد بعد شروع کرد کیرشو جا دادن توی کون نازنینم درسته من قبلش دیلدوهای بزرگتر از اینو هم تو کونم جا دادم ولی اونا دیلدو بودن و رویا بعد یکم کردن خسته میشد معمولا ولی این فرق داشت کیر واقعی بود بزرگم بود تا هم آبش نمیومد باید منو میکرد رویا هم هرشب نیم ساعت قبل شروع سکس یه قرص آبی به حمید میداد که کم نیاره تو سکس وقتی گرمای شکمشو روی کمرم حس کردم فهمیدم تا ته تومه من داشتم توی کس رویا حیغ میکشیدم کم کم حمید تند ترش کرد هی تند تر و تند تر من کم کم حتی نمیتونستم کس رویا رو درست بخورم حتی حرفم نمیتونستم بزنم صدام در نمیومد تنها صدایی که میتونستم تولید کنم “اِه” بود فقط اِه اِه میکردم سه تا پوزیشن عوض کردیم و یه سر توی کونم تلمبه میزد کیرشو حس میکردم که داره اعضای داخلیمو جابه جا میکنه من کوچولو موچولو بودم و قشنگ کیرشو توی دلم حس میکردم حتی صدام در نمیومد بگم بسه اگرم در میومد توی کس رویا باید داد میزدم صدام بیرون نمیرفت تا شنیدم حمید گفت داره میاد تا حالا تو عمرم اینقد خوشحال نشده بودم رویا گفت میریزیش رو پاهای من حمیدم گفت اوکی وقتی آبش اومد با شدت پاشید روی رویا از جای کسش تا نوک انگشت پاش آب حمید پاشیده لود و سر خورده بود رفته بود پایین پاهاش رویا لبه تخت نشست و به من نگا کرد و گفت ببینم امشب میتونی پیش ما بخابی یا باز مجبورم ببندمت ماشینا رو بشمری من وظیفمو میدونستم باید همه‌ی اون آبو تا قطره‌ی آخرش میخوردم دیگه تحمل یه شب تا صبح توی اون پوزیشن رو نداشتم شروع کردم از روی کسش به لیسیدن خیلی بدمزه بود ولی اولین تیکه رو لیس زدم و تا حالم ب هم نخورده بود زود قورت دادم رویا گفت افرین دختر خوب ولی بعدی رو اینجوری نمیخوری همشون رو بلیس تو دهنت جمع کن بعد من بهت میگم کی قورت بدی وای رویا داشت دیوونم میکرد داشت بدترین حالت ممکنه رو ازم میخاست ولی من اونقدی ازش میترسیدم که جرات مخالفت نداشتم تازه دیشب چون برای اولین بار بود که این کارو کردم اون بلارو سرم اورد اگه دوباره برای همون کار نا امیدش میکردم خدا میدونه چه بلایی سرم در میاورد همشونو جمع کردم توی دهنم و روی دوزانو نشستم جلوی رویا با دهن پر؛ رویا اول پاهاشو نگاه کرد دید تمیزه تمیزه بعد ب من گفت دهنتو باز کن منم باز کردم توش پر از آب کیر بود رویا یکم نگاهم کردو گفت افرین امشب دختر خوبی بودی و خودشم یه تف آبدار کرد توی دهنم و بعد با دستش دهنمو بست و رو به حمید کرد و گفت حمید بیا فلاشو بکش (منظورش فلاش دستشویی بود مثلا دهن من توالته) حمید اومد و نوک ممه منو فشار داد رویا روبه من کرد و گفت حالا قورتش بده منم چشمامو بستم چند ثانیه مکث کردم بعد یه نفس گرفتم و قورتش دادم درجا دوسه بار عُق زدم ولی رویا دهنمو نگه داشتو گفت چیزی نیست عالی بود تو انجامش دادی مانا؛ و شروع کرد تعریف کردن ازم بعدم اجازه داد برم مسواک بزنم البته خودشم اومد تا مطمعن بشه بالا نمیارم مسواک که زدم رفتیم توی تخت رویا رفت توی بقل حمید و به من اشاره کرد که برم پیششون منو گذاشت پشت سرش دقیقا کنار کونش و گفت امشب جایزت اینه تا صبح هرچقد دلت بخاد از کونم میتونی بخوری منم که تو پوزیشن ایده‌آل خابیدنم بودم از خدا خاستم و رفتم زیر پتو و یکم کون رویا رو خوردم و نفهمیدم چطور خابم برد ما کل اون روزایی که شیراز بودیم هر روزش همینطور گذشت و واقن وقتی دو هفته تمام شد نمیخاستیم برگردیم ولی به این نتیجه رسیدیم که دوست داریم بقیه عمرمون همینجوری سپری بشه و من با ازدواجشون موافقت کردم سه ماه طول نکشید که همه چیزاشون اوکی شد و به حمید جواب مثبت رو دادن و عروسیشون رو برنامه ریزی کردن شب عروسیشون یکی از بهترین شبای زندگیم بود تا میتونستم کسخل بازی دراوردم و رقصیدم البته کل مدت پلاگ توی کونم بود و درد داشتم وگرنه خیلی بیشترم میرقصیدم و اینجوری شد که من شدم برده‌ی اربابم و شوهرش

خیلی ممنون از همتون که وقت گذاشتین و خوندین
کامنتاتون خیلی بهم انگیزه میده که بیشتر بنویسم من فقط میخاستم یک داستان پست کنم ولی با کامنتاتون منو تشویق کردین که ادامه بدم پس هرچی تو ذهنتونه بگین لطفا
از اون دوستانی هم که همیشه کامنت منفی میزارن معذرت میخام قرار نیست همه از یه مدل داستان خوششون بیاد هرکی یه سلیقه‌ای داره

نوشته: MANA-1993


👍 21
👎 4
52901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

880151
2022-06-18 01:56:16 +0430 +0430

واقعا پشمام
من تو سکس چتمم انقدر خلاق نمیشم

2 ❤️

880159
2022-06-18 02:08:23 +0430 +0430

باز خشن رو میشه تحمل کرد ولی برده رو نه ف من فقط در کونی های ممتد و محکم رو خیلی میزنم دوستم

1 ❤️

880160
2022-06-18 02:08:58 +0430 +0430

این یکیو دوس داشتم

قبلیا چون فضا کلا لزبین بود و طولانی با اینکه علاقع زیادی دارم به این سبک
نتونسم تموم کنم

ولی این داستانت بهتر بود
خسته نباشی ادامه بده حتما ❤

0 ❤️

880161
2022-06-18 02:09:26 +0430 +0430

خلاقیتت در نوشتن این حجم کسشر ستودنیه

3 ❤️

880223
2022-06-18 09:40:51 +0430 +0430

چقدر ور زدی جنده کوچولو نصفشو به زور خوندم 👎

2 ❤️

880234
2022-06-18 11:40:26 +0430 +0430

کلن با فانتزی خیلی حال میکنم و فک کنم شخصیت گرم و باحالی داری ولی خدایی دایتانت خیلی خیلی خیلی طولانی بود و من تا رسیدن بخونه شیراز رو تونستم بخونم ولی بازم با اینهمه لایک میدم

0 ❤️

880286
2022-06-18 19:24:30 +0430 +0430

کاش من جات بودم

0 ❤️

880299
2022-06-18 23:44:45 +0430 +0430

همیشه دنبال یه خانم جذاب بودم برا ازدواج که با برده داری من مشکل نداشته باشه و خودش هم تبدیل بشه به میسترس و یه برده دختر برا خودمون پیدا کنیم، خیلی جذابه

0 ❤️

880448
2022-06-19 16:31:21 +0430 +0430

کس نگو زن بیا ساکتو بزن

0 ❤️

880632
2022-06-20 18:44:45 +0430 +0430

دمت گرم خیلی خوب بود بازم از داستانات بزار ❤️

0 ❤️

880980
2022-06-22 20:39:27 +0430 +0430

لطفا دفعه بعد از خاطرات خودت بگو
و خیلی ممنون که از خودت گفتی ❤️ ❤️ 👿 🌹

آب کوست تو حلقم ماندانا💦

0 ❤️

882051
2022-06-28 19:08:55 +0430 +0430

کلی داستان تو این سبک خوندم
ولی خب
به جزییات اشاره خوبی داشتی،اگر بیشترش کنی بهتر هم میشه
بازم بنویس
عالی بود

0 ❤️

920842
2023-03-29 09:40:30 +0330 +0330

روانی

0 ❤️