فانتزی های حقیقی زن و شوهر (۴)

1401/06/14

...قسمت قبل

دوستان عزیز : من آرش ۵۱ سامه و زنم سحر ۴۲ سالشه باز هم یک فانتزی حقیقی براتون تعریف میکنم که امیدوارم خوشتون بیاد ،،،یک شب تو رختخواب که باسحر لخت بودیم  بهش گفتم امشب دوستدارم منصور باتو فقط عشقبازی کنداما کس نازت را من در آخر بکنم گفت منصور ،،،،، آه خیلی خوبه ،،منصور پسر خاله زنم بااندام ورزشی و حدودا ۲۵ سالشه،،،،در حالیکه دستم  رارو کس تپل زنم گذاشتم ،و کیرم تو دست سحربودگفتم الان حس میکنم منصور اینجا ست وازش خواهش کرده ام باتو کمی شیطنت کند ومن هم نگاه کنم ولذت ببرم سحر که با شنیدن اسم منصور کمی ذوقزده شده بودپاهاشو کمی بیشتر باز کرد تا بهتر بتونم کسش را بمالمو ادامه دادم،،،،،،،،، منصور سرشو خم کرده و  تماس لبهای داغشو رو لبهایت
احساس میکنی و توهم خیلی آروم از لبای گوشت آلودش میببوسی و چشاتو بستی  او هم 
حریصانه لبهایت را میکشد تو دهنش  و داره با ولع دهنت را میخوره،،بعد تو را رو بالشت میخابونه وخودش امده روت وتو را کاملا زیرش گرفته .منصور لباتو یکی یکی میکشد تو دهنش و میک میزند و توبی اختیار ناله میکنی ،،، ( سحر کسش را زیر دستهایم کمی حرکت میدهد)
و منصور تمام دهنتو میبوسه و با زبونش رولبهایت راتر میکنه و محکم میک میزنه حالا سرشو پایینتر برد و شروع کرد به بوسیدن زیر گردن و گلوت. و تو ناله میکنی با ناله هایت  منصور هم بشدت به هیجان آمده  وشروع به میک زدن لبات میکنه. آب دهناتون با هم مخلوط شده  و لبای منصور هم برق میزن .بعد لباتو یکی یکی و بعد جفتشونو با هم میکشه تو دهنش و با شدت میک میزنه (در حال مالوندن  کس زنم بودم که لبهایش را نزدیک آورد و گفت بخور عزیزم و من هم برایش کمی خوردم به طرفم نگاه حشری کرد و زیر لب گفت منصورررر )    حالاتو بغل منصور لمیدی  و خودتو بهش سپردی   و او هم شروع کرد به قربون صدقه ات رفتن و تعریف از پوست سفید و صاف و صیقلی ات و سینه های نرم و بزرگت ، وحالاداره صورتشو به زیر گردنت میمالونه .بعد
چند لحظه در حالیکه صدای منصور میلرزه بمن میگه:
! آه ه ه ه ه ه ه ! آقای دوست داشتنی ومهربان دارم میمیرم برای این سینه های سفید زنت… … اجازه میدی  لباسشوو در بیارم؟!.. بهش گفتم عزیزم همش مال خودته…اوخ خ خ خ خ اخیلی شوهر مهربونی هستی…
منصور دستاشو پایینتر آورد و از زیر تاپت گرفت و آروم بالا کشید وبا دقت از بازوت و سرش رد کرد وگذاشتش رو تخت. و بغلت کرده و دستشو برده پشتت تا سوتینتو بازش کنه.یه خورده ور رفت ولی بلد نبود چجوری گیرشو بکشه. کمکش کردم و گیره سوتینتو آزاد کردم.  بمن گفت خیلی ممنون که سوتین زنت را باز کردی گفتم وظیفه است عزیزم…بعد شروع کرد به لیسیدن زیر گلو وگردنت،
همه سطح زیر گلو و گردنتو میلیسه  و بعضی وقتا هم گاز کوچکی میزنه.منصور دستاشو از زیر بغلت بیرون آورده ورو زانو هاش بلند شده و شروع کرد به نوازش سینه هات . نوک سینه هات کاملا متورم شده. با کف دستاش سینه هاتواز بیخ جمع میکرد اونا رو به بالا هل میداد و ولش میکنه سینه هات میوفته پایین وچون خیلی نرمه چند لحظه  میلرزه. منصور با لرزشهای اونا خیلی حشری شده  و حالا  سینه راستت را دو دستی تو مشتش جمع کرده و میچلونه که ناله هایت بلند تر شده …  و حالا با ولع ممه هاتو  تو دهنش میکشه و نوکشو با فشار زبون میزنه و  و هاله قهوه ای رنگ اطرافشو که حالا خیلی کمرنگ شده  را با زبون داغش میلیسه . حالا سینه ات رو با زبونش از پایین با فشار به بالا هل میده و ولش میکنه و بعدش در حالیکه سینه هات از شهوت و هیجان به لرز افتاده  رو میکشه داخل دهان داغش. باناله هایت  که تبدیل به جیغهای بلند شده ، بیشتر تحریک میکنه و با اشتیاق بیشتری سینه هاتو میخوره و لیس میزنه. منصور دیوانه وار از این سینه به اون یکی حمله میکنه ومیک میزنه ، زبون میزنه ، میلیسه و گاز میگیره (سینه های سحر را دو دستی محکم میمالوندم و سحر بلند ناله میکرد ومنصور ،منصور میگفت دوباره دستم را گذاشتم رو کسش وادامه دادم).لحظه ای بعد با مکش قوی دهن منصورخروج جریان قوی شیر از سینه ات بیرون میزنه
منصوربااحساس شیرت تو دهنش دیوانه وار با مکشی فوق العاده  سینه هاتو کشیده تو دهنش و شیرتوبا شدت میمکه و با لذت میخوره.لذتی که منصور از مکیدن شیرت میبرد واقعا مرا حشری کرده بود و فهمیدم عاشقانه برایش حال میدی که.این عشق باعث شد تولید شیر از داخل غدد شیریت رو احساس کنی وجریان شیر به نوک سینه ات سرازیر شد و منصور با لذت میخوره شیرین ترین لحظه عمرم بود که شیرزنم را یک مرد میخورد.منصور تو رادوباره به پشت خابوند وخودشم سریع پا شد تی شرتو وزیر پیراهن رکابیشو در آورد و انداخت زمین.بدنش کم مو بود ولی عضلانی وبا تناسب عالی. کمربندشم سریع آزاد کرد و شلوار کتانشو در آورد و انداخت کنار.جلوی شورتش کاملا خیس بود وبرجستگی کیرش که به سمت بالا ایستاده بود معلوم میشد،وقتی کنارت زانو زد و دستشو برد رو شلوارت و به من گفت آیا اجازه میدی شلوار زنت را دربیارم من هم با اشتیاق گفتم بله عزیزم وبتو گفتم تا کمرتو بلند کنی  تا بتونه شلوار تو راحت درش بیاره و تو بمن گفتی فدای غیرتت آرش خیلی خوشحالم که چنین شوهر غیرتی دارم.
شلوار استرچت چسب بدنت بود و منصور به آرومی اونو از رونات و ساق پاهات میکشه بالا و انداختش زمین…بعد دستی روی رونات کشید و  سپس بالاتر اومد وبه آرومی رونایت رو با زانوهاش جمع کرد و دستاشو دو طرف سینه ات گذاشته و خودشوکشیده روت. منصورسینه های پهن و داغشو روی سینه هات که مثل دو تا تپه گرد از وسط سینه ات بیرون زده ، چسبونده ودستاشو از زیر بازوهات رد کرد و اونا رو به شونه هات رسوند محکم  بغل کرده ولباشو روی لبات گذاشته.با شدت لباتو میمکه  وهر از گاهی با تکون دادن سینه هاش،سینه هاتونوازش میداد که لذت زیادی به  بدنت میریزه .

کمرشو با فشار بهت فشار میده وسفتی کیرشو که تند تند میزنه رو تپه گوشتی بالای کست حس میکنی .روناشم با فشار به رونات چسبونده بود وپاهاتو بهم فشار میداد. در حالیکه قدرت هر حرکتی از ت گرفته شده بود از بالا و پایین  میمالونه  و فشار ت میده  و میبوسه…  
. منصور با دستا و پاهای قویش تو راکاملا زیرش گرفته  و با شوق و حرارت مشغول کام گرفتن از اندامت است و توبا بدنی لخت وعرق کرده با آغوش باز پذیرای مردی قوی و عضلانی هستی.گرما و مالش سینه هاتون باعث شده بود لایه ای عرق بین تون شکل بگیره و سینه های نرمت با مالش سینه های عضلانی منصور به اطراف کشیده میشه.  ومن دارم کیرمو میمالم ونگاه میکنم که منصوربالبخندی بمن میگه اجازه میدی زنت شورتمو دربیاره؟؟به تو گفتم شورت آقا منصور را دربیار عزیزم…و تو هم بمن میگی ازینکه بیحد غیرتی هستی دوستت دارم و شورتش را آروم کشیدی پایین،،،بادستات داشتی شورتش رو از رونای پهنش سر میدادی پایین چشات به برجستگی کیرش دوخته شده بود. و با کنار رفتن شورت ، کیر بلند و کلفتش جلو چشات ظاهر شد.کیرش راست راست بود و به شکمش چسبیده بود و تند تند داشت نبض میزد و با هر نبضش سر کیرش میلرزید.حسی خوبی  وجودمو فرا گرفته بود.وااااای چقدر بزرگه این قراره این کیر بزرگ بره تو کس زنم…
کیرش قرمز و کبود بود و کلاهکش که باد کرده و متورم بود کمرنگتر ازتنه اش بود .بیضه های درشتش ، تیره تر از کیرش بودن و همه فضای بین روناشو گرفته بودند. در کل مثل هیکل بدنسازها عضلانی بود: از زیر، رگهاش باد کرده بودند و ماهیچه هاش زده بود بیرون . پوستش هم کاملا کشیده و قبراق بود. شورتشو که از پاهش درآوردی منصوررونا و پاهاشو کاملا از هم وا کرد و بیضه هاش تو گودی بین روناش افتادند . بمن میگویی شوهر باغیرتم دوستداری کیر منصور را دستم بگیرم ؟گفتم آره آره و تودستتو جلوتر بردی و از تنه کیرش گرفتی.
خیلی داغ بود انگار که تب داشته باشه .نبض کیرشو تو دستت احساس میکردی . دستتو مشت کردی و کیرشو فشار دادی.
کیرش خیلی قوی بود و روبه شکمش دراز شده بود .از سوراخ کیرش آب بیرون زده بود وکلاهکشو لیز کرده بود. درینوقت منصور میگه اجازه میدی زنت برام جلق بزنه! …گفتم عزیزم برایش جلق بزن ،وتو شروع به بالا پایین کردن کیرش کردی  اوهم کمرشو تکون میداد. وتند تند کیرش تو مشتت بالا پایین میرفت.
(درین لحظه سحر کیرم را که شق شده بود محکم میمالیدوزیر لبش میگفت کیررر منصور و من ادامه دادم)آب کیرش که بیرنگ و لزج بود داخل و بیرون دستت مالیده بود. منصوربمن گفت اگر دوست داری تو خیسش کن! تف بزن آرش جون!  گفتم با کمال میل و یه تف آبدار انداختم روی کلاهک کیرش وبتو گفتم بمالونششششش برای منصور جان ! تند تر بزن ! آب دهنم لزج بود و با مالوندن اون رو تنه کیرش همه کیرش تو دستت سر میخورد.  کیرش لزج شده بود و تو که با مشتت سفت دورش  راگرفته بودی، سر خوردن کلاهک و تنه کیرشو داخل دستت حس میکردی حشری شده بودی وکست مور مور میکرد خم شدی  .
وسرتو بردی پایین و یک بوس کوچولو از کلاهک کیرش گرفتی و سرعت جلق زدنتو بیشتر کردی. منصور با صدای بلند داد میکشید و کیرشو تو مشتت میکوبید که ناگهان بدنش منقبض شد و نعره ای کشید.نفسش تو سینه حبس شده بود و پاهاشو تیر میکشید و لحظه ای بعد فوران آب کیرش شروع شد که تا روی سینه و شکمش پاشید.
بیضه هاش میلرزیدند و رگ انتهای کیرش به شدت میزد و با هر حرکت آب بیشتری را بیرون میریختند.چند لحظه بعد انقباضهای بدنش کمتر شد و آروم گرفت. .قطرات سفید آبش خیلی غلیظ بود ومثل ژله روی شکم و سینه اش میلرزید و درخشش خاصی داشتند… تااینجا که تعریف کردم کس زنم کاملا پر آب شده بودو من هم بلند شدم کیرم را دم کسش گذاشتم که سحر گفت اجازه میدی تصور کنم منصور من را میگاد و تو داری نگاه میکنی .گفتم اره عزیز گفت فدایی اون غیرتت آرشششش و سحر چشاشو بست و باصدای بلند گفت منصور کسم را جر بده جلو شوهر بیغیرتم ،کیرم را تا دسته تو کسش جا دادم و تلمبه میزدم سحر میگفت ببین چطور زنت را جلو چشات جر میده من میگفتم آره منصور جرت میده و بیشتر تلمبه میزدم زنم ناله میکرد ومیگفت عجب کیری داری منصور و من داشتم میکردمش و میگفتم کیر منصور تو کسته من دارم نگاه میکنم و تاخایه تپوندم تو کسش که ناله هایش به جیغ تبدیل شده بود منصوور افففف بگا اوووف شوهر بیغیرتم دوست داره اففف محکمتر وعضلات کسش دل دل میزد فهمیدم داره ارضا میشه و من هم با فشار اب کیرم را توکسش خالی کردم،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،چون خاطره هام حقیقی است وخیلی سکسی نیست شاید برای بعضی ها جذاب نباشد،   واگر دوست داشتید تو کامنت بنویسید.

ادامه...

نوشته: آرش غیرتی


👍 20
👎 6
44101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

893741
2022-09-05 07:32:35 +0430 +0430

مرسی خیلی قشنگ بود

2 ❤️

893766
2022-09-05 10:22:57 +0430 +0430

ممنون خیلی قشنگ بود

0 ❤️

893770
2022-09-05 10:35:11 +0430 +0430

آرش ،،،،،لطفا ادامه بده

0 ❤️

893773
2022-09-05 12:04:20 +0430 +0430

کیرم راشق کردی بااین داستانت مرسی

1 ❤️

893796
2022-09-05 15:10:24 +0430 +0430

ادامه بده آرش غیرتی

0 ❤️

893820
2022-09-05 17:34:09 +0430 +0430

مثل همیشه عالی و شهوتناک

0 ❤️

894001
2022-09-07 00:03:47 +0430 +0430

سحر کسش را زیر دست هایم کمی حرکت می‌دهد 😃😃😃

دیالوگ نوشتی مگه مهندس

0 ❤️

894283
2022-09-08 10:29:59 +0430 +0430

عالی ترین داستانی که تاحال خوندم

0 ❤️

895588
2022-09-16 11:07:28 +0430 +0430

مثل همیشه عالی بود

0 ❤️

895760
2022-09-17 08:41:39 +0430 +0430

ادامه لطفا

0 ❤️

897243
2022-09-28 12:43:20 +0330 +0330

عالی است ادامه بده

0 ❤️

897816
2022-10-03 11:34:10 +0330 +0330

مرسی ،عالی بودن.

0 ❤️

898616
2022-10-12 00:06:12 +0330 +0330

چرا نوشتی آرش غیرتی؟‌

بهتر بود مینوشتی آرش خدای فانتزی

0 ❤️

944393
2023-08-26 19:49:23 +0330 +0330

چرا شوهر من نمیگهههههه اینارو کصم تو زندگی

0 ❤️

944394
2023-08-26 19:50:14 +0330 +0330

چرا شوهر من نمیگهههههه اینارو کصم تو زندگی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها