فتیش خدمت به مستاجرم (از عرش به فرش)

1397/07/14

منو نگار ۵ سالی بود ک ازدواج کرده بودیم من ۳۱ و اون ۲۸ سالش بود از لحاظ عاطفی کامل سرده شده بودیم جوری ک سخت بهم نزدیک میشدیم
بگذریم مستاجرای ما زن و شوهری بودند ک شوهره نظامی بود و یک روز در میان خونه نبود
یه دختر داشتن ب اسم کیمیا ک ۱۴ سالش بود طبقه بالای ما زندگی میکردن و من کم کم از زهره مادر کیمیا خوشم میومد در واقع محو زیبایی و جذبش شده بودم یه هیکل ردیف داشت و چهره ی خیلی عالی و پررو یکی دوسالی از من کوچیک تر بود
یه روز ظهر داشتم از شرکت میومدم دیدم قبل از من کلید انداخت داشتم دنبالش میرفتم ک درو نبنده ولی دروکوبودند تو سرم و بست من دوباره کلید انداختم بدون توجه ب من داشت از پله ها بالا میرفت ک از اون بالا سرشو برگردوند گفت سلام اقا محسن ببخشید میشه تا نرفتید خونه یه سر بیایید کمکم پرده هارو برام ببندید بدون کمک نمیتونم من سلام دادمو گفتم باشه اون رفت کلید انداخت رفت تو اپاتمان منم دنبالش رفتم
کفشاشو در اورد داشتم پاهاشو نگا میکردم پاهاش قرمز شده بود از بس بدون جوارب توکفش عرق کرده بود انگشت شصتش خیلی بزرگ وخوش فرم بود یه لاک مشکی خیلی براق زده بود پاهاش پرستیدنی بود واقعا
فهمیدم داره منو میبینه ب گفت کجایی درو ببند بیا تو ک من اب شدم درو بستم دنبالش رفتم کیفشو انداخت رو مبل گفت اول اون پنجره بزرگه چهارپایمون یه پایش کوتاس باید سفت نگه داری تا منو پرده رو نصب کنم
گفتم اوکی من چارپایه رو گرفتم اونم شالو مانتشو دراورد از رو بروی من از چاهارپایه رفت بالا من شل گرفته بود اونم سنگین بود چهار پایه یه تکون خوردن سریع محکم گرفتمش یکم سرم ناخود اگاه نزدیک پاهاش شد اونم تعال نداش با بیرون پاش یکی خابوند تو دهنم تعادلش ک حفظ شد گفت چیکار میکنی سفت بگیرش گفتم ببخشید صورتم ۵ ثانت با روی پاهاش فاصله داشت بوش خیلی زیاد بود ولی تحمل میکردم یه جورایی دوست داشتم پاهاشو بوکنم
پرده ازدستش افتاد دادم دستش از دستم عصبانی بود از صورتش مشخص بود ازم گرفت با یه حالت دستوری گفت دوباره ول نکنی اینو با پاش ب چهار پایه اشاره کردگفتم حواسم هست
بندای پرده رو ب میخ گره زد قدش اندازه من بود شاید بلند تر فقط بخاطر گرفتن چهار پایه منو صدا زده بود از زیر داشتم بالا رو برای اولین بار نگاه میکردم ک اون حواسش نبود و من متوجه رون های خوشکل و خط کصش شدم
یه دفعه متوجه من شد چشم غره ای رفت منم سرمو پایین انداختم داشتم پهاشو نگا میکردم اون هی شصت پاهاشو تکون میدادو میاورد بالا و منو دیونه میکرد کارش تموم شد اومد پایین چارپایه رو جابجا کردم داشت میرفت بالا کف دست گذاشت رو سرم تکیه داد تا بره بالابازم بوی پاهاشو حس میکردم
داشتم مست میشدم از بار قبیلی بیشتر عاشق بوی پاش شدم
یه دفعه چشمش افتا بالای طاق یه میخ فولاد دید گفت انبرو بده این میخو در بیارم بزنم جاش
دادم بهش دید قدش نمیرسه گفت یکم بیا جلوتر ک پامو بزارم رو شونت برم بالا تر منم ک تسلیم خواستش بودم نزدیک شدم پاشو داشت میزاشت رو شونم ک بوش بیشتر شد اونیکی پاشم گذاشت روی شونیه دیگم صورتم رو با ساق پاهاش از پشت داش له میکرد خیلی لذت بخش بود برام میخو در اورد
پای چپشو گذاش رو چارپایه داشت پای راستشو میبرد ک از عمد شصتشو روی گونم کشید بالا رو نگا کردم دیدم داره میخنده
یه خنده تحقیر امیز ک منو خیلی حشری کرد دیگه کاملا تسلیمش بودم دوس داشتم منو زیر پاش له کنه پرده تموم شد اومد پایین پرده اون ورم درس کرد میخاستم برم ک گفت سر شونه هاتون چرا خیسه منم دیدم گفتم اینچه یهود زد زیر خنده گفت عرق کف پامه ک گذاشتم رو شونت منم خندیدم گفت این پیرهنو نشور یادگاری نگهش دار بوی پاهامو میده خخخ داشتم اب میشدم ک گفت اقا محسن شوهرم یه هفته شیفته نمیاد خونه میخام خونرو کلا تمیز کنم تا وقتی اومد سورپرایزش کنم ولی من دس تنهام کیمی ام اصلا دس ب سیا سفید نمیزنه میخاستم نوکر بگیرم ولی
نمیتونم ب کسی اعتماد کنم میشه شما بعداز ظهرا یکی دوساعت کمکم کنید من قبول کردمو گفتم حتما میام اونم ذوغ کرد و گفت شمارتو بده خبرت میکنم شماره دادم گفتم تک بنداز داشتم پاهاشو نگاه میکردم گوشیم زنگ میخوردولی من حواسم نبود گفت کجایی بخودم اومد گفت شماره افتاد الان دیگه میتونی بری خدافظی کردم و اومدم خونه
هرچی نگارو صدا زدم جواب نداد فهمیدم خونه نیس نهارمو خوردم گرفتم خوابیدم ک ساعت ۳ونیم با صدای گوشی از خواب پریدم
:
الو+
سلام بیا بالا کارت دارم _
شما ؟+
زهرهم بدو بیا _
قطع کرد من خواب الود رفتم بالا
سلام بیا تو +
وای چی میدیدم یه رژ لب مشکی یه تاپ مشکی براق
با یه شلوارک مشکی تا زیر زانو
با یه جفت صندل مشکلی پاپیون دار
گفت تو الان تا یه هفته نوکر منی اگه قبول نکنی خیلی بیغیرتی چون من باید غریبه بیارم توخونه
گفتم باشه ولی اون دسمزد میگیره من دسمزد نمیخام
دوست داشتم کمکتون کنم
گفت میدونم ولی میتونستی قبول نکنی حالا ک قبول کردی در اختیار منی هر چی بگم میگی چشم
دلیل نمیشه چون دسمزد نگیری شل بازی در بیاری تو مثل کلفت باید کار کنی گفتم چشم
گفت حالا برو یه دسمال خیس کن سرامیکای کفو تمیز کن
گفتم چشم و مشغول شدم اونم داشت تلویزیونو تمیزمیکرد خطی از کنار تمیز کردم و رسیدم ب پشت پای زهره
گفتم میشه پاتونو ور دارید اونم پاشو گذاشت روی اون سرامیکایی ک تمیز کرده بودم منم ادامه دادم تا اون ور وقتی برگشتم دیدم رد صندلاش افتاده روی سرامیکا گفت وای ببخشید مثه اینه باید دوباره کاری کنی
منم پاک کردم ردشو ک گفت کف صندلامو هم پاک کن تا دیگه رد نندازه خاستم پاک کنم ک گفت با اون پارچه ن این تیشرتت رنگش رفته بعدا بشورش همونجوری ک جلو پاش نشسته بودم با پاش منو هول دادک بتو با تیشرتم پا کنه منم حالت شکم شدم دستامو از پشت تکیه دادم اونم پاشو گذاشت رو سینمو میکشید تا پایین خاک کف صندلشو با تیشرت مشکیم پاک کرد بعد اون یکی پاشو مالید ب لباسم تا پاک شه همش داشت میخندید ک این منو بیشتر کوچیک میکرد
از اخر صندلشو گرفت جلو صورتم گفت ببین تمیزه گفتم اره
پاشو گذاشت زمین بعد زد زیر خنده منم خندیدم
یهو نگام کرد جدی شد و گفت کارتو بکن
مشغول شدم ک یهو در باز شد کیمیا از مدرسه اومد
کیمیا:سلام مامان
زهره:الان وقت اومدنه؟
ک:کلاس جبرانی داشتیم
ش: منم خرم دیگه ،دختره هرزه
ک:واا مامان بعدم ب من اشاره کرد
منم سلام کردم ب سردی جواب داد
زهره گفت کیمی اقا محسن کلفتمونه تا یه هفته
هر کاری داشتی بهش بگو همجوره در خدمته
کیمیا:اخ جون نوکررر
بعدم کیفشو پرت کرد تو اتاق رفت دسشویی
زهره یه لگد اروم زد تو کونم گفت کارتو بکن
مشغول شدم سرامیکارو تمیز میکردم ک رسیدم ب مبلا در هین لحضه کیمیا نشست رو مبل وسطی جوراباشو دراورد داشتم نگاش میکردم ک توپ کرد انداخت جلوم گفت باید شسته شه فعلا بنداز جلو در حمام
گفتم چشم انداختم اونجا و مشغول شدم اونم سرش تو گوشیش بود ک پاشو گذاشت رو ی این یکی پاش ک بسمت من بود کف پاش قرمز شده بود معلوم بود بجوری عرق کرده و بو میده من دو قدم فاصله داشتم باهاش تند تند مشعول شدم تا ب پاهاش برسم این دیگه خیلی هیجان انگیز بود ک یه دختر تو این سن داشت منو خرد میکردچون چشم ضعیف بود زیاد تلاش نکردم برا دیدن پاش نزدیک تر ک شدم دیدم یه لاک سرمه ای پر رنگ زده ک بعضی جاهاشم پاک شده بود این یکی پاشم ک بالا بودو داشت تکون میداد ک زیرش یکم سیاه شده بود
همه جارو تمیز کردم مونده بود زیر پای کیمیا
گفتم کیمیا خانوم همه جا تمیزه زیر پاتون مونده فقط پای بالاییو گذاشت زمین ایون یکیو بلند کرد زیرشو تمیز کردم گذاشت ش زمین اون یکی پاشو بدون توجه ب من داشت میزاشت روی پاش ک خورد تو صورتم ک گفت برو اون ور دیگه مثه سگ میپیچه ب پای ادم
منم اب شدم هیچی نگفتم پایینو دیدم یه لکه سیاه افتاد جا پاییی ک رو زمین گذاشته بود
گفتم وای اینجوری زحمت منو زیاد میکنید گفت چیه
گفتم کف پاتون کثیفه زمینم کثیف میکنه گفت چیکار کنم ؟ مادرش از اون ور گفت بزار با تیشرتت کف پاشو پاک کنه منم ک کف صندلامو باهاش پاک کردم
گفتم اوکی پاشو گرفتم بزارم رو تیشرت ک گفت ن ن خاکیه پشتتو این ور کن با پشتت پاک کنم
منم چرخیدم پاک کرد گفت تمومه بچرخ تا چرخیدم پاشو گذاشت رو دماغم گفت ببین پاهام بو میده ؟
منم بو کشیدم گفتم پیف پوف خیلی بو میده اونم ناراحت شد گفت حالا ک اینطور شد اونقد بو میکشی تا بوش بده لای انگشت شصت پاشو فشار میداد روی دماغم منم کاری نمیتونستم بکنم در مقابل این دختر
پاهاشو میمالید بصورتم میخندید گفت اینطوری فایده ندارع برو سطل اب گرم بیار پاهامو بشو دیگه هم اظهار نظر الکی نمیکنی با پاش صورتمو حول داد رفتم اب ولرم اماده کردم اوردم پاهاشو گذاشت تو منم ماساژ میدادم همه جاشو دونه دونه انگشتاشو
مامانش رد شد گفت بد نگذره کیمی خانوم
کیمیا گفت وای مامان نمیدونی چه حالی میده خسته از مدرسه بیایی یکی تو اب گرم پاتو بشوره
زهره گفت منم هوس کردم از ب بعد ببینم یکی راضی میشه این کارو برام بکنه
منم گفتم زهره خانم من درخدمتم هر وقت خواستین ک گفت وظیفته پاهای کیمیا تموم
از اب اورد بالا گفت برام فوت کن تا خشک شه منم اونقد فوت کردم ب نفس نفس افتادم گفت بسه ببند دهنتو دوباره پاشو گذاشت رو دماغم گفت حالا چی بو میده ؟ منم واسه خود زهرهی گفتم یوی گل میده اونم ذوغ کرد دماغم بین انگشتاش گرفت فشار داد (شصت پاش ب مادرش رفته بود با این سن کمش پاهای فوق العاده ای داشت) دماغمو ول کرد گفت کارت خوب بود تشتو ببر خالی کن جواربامم بشور گفتم چشم اونم با یه غرور خاصی پاشو انداخت رو پاش منم اومدم جوراباشو از در حموم بردم تو تشتو خالی کردم جوراباشو باز کردم داخلشو بو کردم اوفففف خیلی خوب بود با اون تحقیری هم ک اون از من کرد دیگه داشتم دیونه میشدم شستم اومدم بیرون زهره گفت برا امروز کافیه میتونی بری
خدافظی کردم اومدم پایین …

نوشته: Outis


👍 14
👎 19
45350 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

722329
2018-10-06 21:42:19 +0330 +0330
NA

اووووووووف ?

0 ❤️

722341
2018-10-06 22:19:23 +0330 +0330

تحقیر بشی خوشت میاد؟ها؟تو دیگه چ آدمی هستی؟کونکش از بوی عرق پا خوشت میاد جاکش؟با کدوم کسخلایی داریم تو یک کشور زندگی میکنیم ما ای خدا

0 ❤️

722350
2018-10-06 22:40:30 +0330 +0330

نسل کونیا شرف دارن به امثال شما

0 ❤️

722358
2018-10-06 23:30:11 +0330 +0330

من هیچ وقت نظر بد نمیدم ولی کیرم از پهنا تو داستانت

1 ❤️

722364
2018-10-07 01:53:10 +0330 +0330
NA

کیر بلال حبشی توکونت بدبخت

1 ❤️

722377
2018-10-07 05:30:13 +0330 +0330
NA

من به زور تا جایی ک اون جنده کوچیک از مدرسه میاد و خوندم و دیگه حححاااالللمممم بببهههممم خخووررددد
آخه چه لذتی داره تحقیر شدن

کیر رئیس موپالمو با دسیارش به روش سنتی تو کونت

0 ❤️

722388
2018-10-07 07:25:57 +0330 +0330

حالم بد شد ناموسا

0 ❤️

722391
2018-10-07 07:48:37 +0330 +0330

ههههه خخخخ مردم از خنده. خیلی غیرطبیعی و الکی بود. اونجا که آخرش گفتی یارو گفت برای امروز بسه معلومه ارضا شدی و برای امروز بسه.

1 ❤️

722409
2018-10-07 11:57:18 +0330 +0330

اصل تخیل بود کون پشم جق زاده
از اول داستان زدی تو استارت فیلم های پورن… نصب پرده و این کسشعرات… ریدی جوون
به قول اون دوستمون کیر رییس موپالمو تو کونت
کیر اکبر میثاقیان تو مغزت

0 ❤️

722423
2018-10-07 13:33:49 +0330 +0330

تو راست میگی اما اون مبل تو کون آدم دروغگو. ?

1 ❤️

722428
2018-10-07 14:13:56 +0330 +0330
NA

آخه لاشی جای این داستان مگه اینجاست؟غیر از کسشعر و خیالات تخمی چیزی دیگه ای هم داشت؟ادمین خواهشها بیشتر توجه کن.

0 ❤️

722433
2018-10-07 14:33:08 +0330 +0330

اگه پرده و چوب پرده را از ندگی ایرانیها حذف کنند نصف سکسا انجام نمیشه مثل وله کشی تو خارجه

1 ❤️

722441
2018-10-07 16:24:33 +0330 +0330

خاردا گایدم
اباجی هفتاد کیر

0 ❤️

722442
2018-10-07 16:45:22 +0330 +0330

نمیدوتم چی بگم …
.
.
.
.
.
.
.
به همه چی میشه فک کرد الا عرق پا و بو و …

0 ❤️

722469
2018-10-07 20:10:59 +0330 +0330

کیرم تو حلقت که ننویسی

0 ❤️

722550
2018-10-07 23:07:12 +0330 +0330

عااللی

0 ❤️

722559
2018-10-08 00:04:33 +0330 +0330

پرده هاشونو زدی آخرسر؟

0 ❤️

722618
2018-10-08 06:12:43 +0330 +0330

چندش آور بود.

0 ❤️

722686
2018-10-08 15:59:32 +0330 +0330

دخترش گفت : آخ جوون نوکر ؟!!!
واقعا حرف دیگه ای ندارم.

1 ❤️

722692
2018-10-08 17:07:14 +0330 +0330

اگه خوشبینانه نگاه کنیم که ممکنه واقعی باشه جالب بود

0 ❤️

726486
2018-10-27 17:21:49 +0330 +0330
NA

سرت با کونت پنالتی میزنه

0 ❤️

876841
2022-05-31 01:42:12 +0430 +0430

عالی عالی من اینو هر وقت میخونم آبم میاد

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها