فرار از روزمرگی (۴)

1400/06/18

...قسمت قبل

از لطفی که دوستان به من دارن تشکر میکنم. بابت تاخیر در ارسال قسمت ها شرمنده ام ، کل ماجرا مثل روز در ذهنم هست ولی تبدیل کردنش به مدلی که قابل ارائه به شما عزیزان باشه برای منی که اولین باره دارم مینویسم و شدیدا درگیر مشغله های زندگی هستم کمی زمانبر هست. بازم پیشاپیش از نظراتتون متشکرم .خواهش میکنم در کنار بعد اروتیک داستان ، در مورد بعد اجتماعی اون هم نظرتون رو بنویسید خوشحال میشم بخونم.

قسمت چهارم :

قرار ناهاری که با مهلا داشتم کل فکرم رو مشغول خودش کرده بود . کاملا برام مشخص بود که اشتباه کردم ولی توان اینکه بهش بگم پشیمونم رو نداشتم. بعد که بیشتر فکر کردم با اینکه به تازگی شدیدا تو کف مهلا و سکس باهاش بودم ولی مطمئن بودم برام گرون تموم میشه. چند بار خواستم به پریسا همه چی و بگم تا اون به مهلا بگه و همه چی رو کنسل کنه . نهایت رابطه مون باهاشون قطع میشد . حداقل زندگیم از دست نمیرفت. ‌ولی نمیشد . مانعی به نام شهوت و هوس جلومو گرفته بود . تنها کاری که تونستم بکنم این بود که بحث اون سکس موازی رو باز کنم تا ببینم پریسا چطور براحتی موافقت کرده.
عزیزم چند وقتی هست تشنه م گذاشتیا .
پریسا که مثل دختر بچه ها خودشو لوس کرده بود گفت :
“اونجوری تشنه باشی بیشتر حال میده”
پس تا مهمونی میخوای تشنه مون بذاری ؟ خودش و زد به اون راه و گفت:
" کدوم مهمونی ؟"
گفتم برنامه ریزی که بدون اطلاع من با دوستت کردی . گفت:
“عه فرزاد بدون اطلاع تو نبود مهلا از من خواست منم گفتم نمیتونم به تو بگم خودش بهت بگه . مهلا که میگفت راحت موافقت کردی دیگه اگه مخالف بودی به خودش میگفتی . "
یه لحظه شوکه شدم مهلا راجع به قرارمون برای پریسا گفته بود . یعنی راجع به اینکه اون یکی پیشنهادشو هم قبول کردم چیزی گفته بود ؟ اگه آره چرا پریسا عکس العمل خاصی نداشت و تغییری تو رفتارش دیده نمیشد . خیلی بعید بود این دو تا دختر چیزی و از هم مخفی کنن ولی این مسئله واقعا متفاوت بود خود مهلا گفته بود که کاملا مخفی خواهد بود . گفتم پریسا تو واقعا با این قضیه مشکلی نداری ؟ که لخت شی جلوی بهروز و سکس کنی ؟
پریسا گفت :
" راستش من وقتی اونشب تو رو دیدم جلوی مهلا خیلی راحت لخت شدی و سکس کردی تازه بهت خوش هم گذشت و سکس متفاوتی بود برات ، گفتم چه فرقی داره منم باید بتونم جلوی بهروز لخت شم و حتما لذت هم ببرم .تازه من تنها نیستم مهلا هم لخت میشه و تو هم میتونی سکس اونا رو ببینی . نمیگم برام آسونه و مهم نیست . ولی واقعا منم بدم نمیاد تجربه ش کنم یه حس غریب و خاصیه . من و که میشناسی کلا از عادت و روزمرگی بدم میاد . حالا اینم تجربه ش میکنیم .مهم اینه که تو کنارمی. منم به مهلا گفتم مهم ، موافقت توئه . اگه الانم پشیمونی میتونیم کنسل کنیم.هیچ چیز بدون رضایت تو برام ارزشی نداره. من هیچ وقت رو زندگیم با تو قمار نمیکنم. من میدونم هر چقدرم روشنفکر باشی این قضیه متفاوته . اینکه یه مرد دیگه کس و کون و سینه های زنتو ببینه یا ناله ها و ارضا شدنش رو ببینه واقعا باید برات عجیب و سخت باشه .این فقط وقتی میتونه اتفاق بیفته که تبدیل بشه به فانتزی جنسیت "
حرفشو قطع کردم : اینکه مهلا کیر من و دید برای تو عجیب بود ؟
پریسا موهای بلوند روی صورتشو کنار زد و گفت :
" این قضیه برای زنا فرق میکنه . زن به اونصورت حس مالکیت به مردش نداره. اینکه کیر خوش تراش تو رو ببینه و ببینه چطور با لذت منو میکنی برای من حس خیلی خوشایندیه . همونطور که ما از شوهرامون برای هم تعریف میکنیم. از مدل کیراتون میگیم. از عضله های بدنتون میگیم. ولی شما هیچوقت از کس و یا سینه های ما برای هم تعریف نمیکنین. "
حرف زدن از سکس داغم کرده بود و بازم پیشنهاد مهلا دور سرم میچرخید . سکس با اون برام میتونست بی نهایت لذتبخش باشه ولی همین الان پریسا تاکید کرده بود که رو زندگی با من هیچوقت ریسک نمیکنه. اما من داشتم ریسک بزرگی میکردم . حتی اگه لو نمیرفت با وجدان خودم باید چه میکردم خدا میدونست. دست پریسا رو گرفتم و بردم داخل شورتم . چشمامو بستم . شروع کرد به مالوندن .خنده ش گرفت و گفت فدات بشم من که تا حرف کس میشه اینو سیخ میکنی برای من . شورتم و درآورد و شروع کردن ساک زدن برام. پریسا فقط وقتی سرحال بود ساک میزد . معمولا به اینکار علاقه ای نشون نمیداد . این ساک زدن های اخیر و مدیون مهلا و نفوذش به داخل سکس ما بودم .همینطور که کیرم و میخورد شروع کرد به ناله های سکسی بلند . تاپش و درآوردم و دستم و بردم تو سوتینش . سوتین زرد رنگ توری و جذابی بود . گفت با چشمات نخور سلیقه مهلاس تازه خریدم . سینه های نرمش کم کم داشت سفت میشد .گفتم خیلی خوشگله این رنگی کمتر خریدی تا حالا. پریسا چشمهای فوق العاده جذاب و خوشرنگی داشت . زیتونی بود یه چیزی بین سبز و زرد. واقعا برای من تک بود ‌. وقتی تحریک میشد و چشماشو خمار میکرد اوج لذت و برای من داشت . شلوارکشو درآوردم. شورت توری زرد رنگ و ست با سوتین، حسابی تحریکم کرد. کیرم و از دهنش درآوردم و سوتین و شورتش رو حسابی بو کشیدم .وقتی آماده سکس بود واقعا لذت میبردم .شاید اغراق نباشه بگم وقتی اون لذت میبرد بیشتر از اندامش برام تحریک کننده بود . همه جای بدنش و بو کشیدم و با نوک زبون تحریک کردم .لاله گوش و نقاط نزدیک کس
، روی روناش ، نقطه های دیوونه کننده برای پریسا بود . خوب بلد بودم به مرز جنون برسونمش . انقدر گوشاشو خوردم که محکم سرمو هل داد پایین . پریسا وقتی زود ارضا میشد آمادگی لازم رو برای ارضاهای بعدی پیدا میکرد . ولی اگه تو اولی گیر میکرد اذیت میشد . رفتم پایین و روناشو براش حسابی خوردم تا آماده ارضا بشه با چند ثانیه خوردن کسش لرزش شدیدی کرد و با ناله سکسی بلندی ارضا شد . کمی صبر کردم تا کسش آماده کیرم بشه و همزمان که با انگشتم با سوراخ کونش بازی میکردم داخل کسش کردم .الان بهترین حالت برای حرف کشیدن از پریسا بود . تو مستی هم خودشو لو نمیداد ولی تو سکس وا میداد . میخواستم بببینم مهلا راجع به قرارمون دیگه چی گفته بهش . بهش گفتم دوس داری جلوی بهروزم همینطوری بکنمت .جووونی گفت و ادامه داد:
" فرزاد میخوام اونجا بترکونی . میخوام جوری منو جر بدی که دهنشون باز بمونه . میخوام بهروز حسابی تو کف من بمونه انقدر میخوام ناله کنم که آب بهروز رو هم بیارم .”
یکم حرفاش غریب بود .معلوم بود بدش نمیاد بهروز به یاد اون مهلا رو بکنه همینجور که تو کسش تلمبه میزدم بلندش کردم و دستامو گذاشتم زیر کونش تا خودش بالا پایین بشه ‌ . گفت: “عشقم جوووون چه سکسی کنیم اون شب . میخوام دوتایی جر خوردن من و ببینن و سکس خودشون یادشون بره ‌ . انقدر میخوام خوب باشی که مهلا حسابی حسرتتو بخوره . "
با این حرفش حسابی تحریک شدم . پریسا اصلا اینجور آدمی نبود ولی وقتی حشری میشد نسخه بدجنس خودش و رو میکرد . واقعا دختر مهربون و دلسوزی بود و تا میتونست به بقیه کمک میکرد . اصلا چشم و هم چشمی براش مهم نبود به هیچ کس حسودی نمیکرد . منم این حرفاشو هیچوقت جدی نمیگرفتم . پریسا تو سکس بدتر از این حرفا رو هم زده بود ، یه زمان حتی تو سکس گفته بود :
“فرزاد یه سری هم خواهرم و باید بیارم ببینه واقعا سکس به چی میگن ‌ چیزایی که اون از سکسشون تعریف میکنه اصلا شبیه سکس نیست .”
خارج از سکس اما شدیدا رو خواهرش حساس بود حتی همیشه بهش گیر میداد که چرا لباسای لختی میپوشه انقدر .
پریسا یه بار دیگه ارضا شد و جز حرفای بی معنی چیز دیگه ای نگفت و منم کیرمو کشیدم بیرون و آبم و رو شکمش خالی کردم. دوره تخمک گذاریش بود و با اینکه ریسک داشت من معمولا از کاندوم استفاده نمیکردم و طبیعی جلوگیری میکردم .پریسا میگفت انقدر با مهلا صمیمیه که حتی پریودیشون هم با هم اتفاق میفته. اینو جای دیگه اصلا نشنیده بودم ولی انگار واقعا اینطور بود . معمولا اگه مسافرتی جایی بودیم و پریسا پریود بود ، بهروزم کنار من تا صبح قلیون میکشید و مشروب میخورد و خبری از سکس نبود . معلوم بود که زن اونم ورود ممنوعه .
این اواخر سکسمون کلا تحت تاثیر مهلا و بهروز بود ‌ . بد نبود واقعا تایم رابطه و کیفیتش عالی شده بود . پریسا که رفت دوش بگیره گوشیمو چک کردم دیدم مهلا پیام داده هول شدم و بازش کردم دیدم نوشته :
“چطوری آقای جذاب ؟ "
شوکه شدم. نیم ساعت پیش پیام داده بود و هر لحظه ممکن بود پریسا ببینه . ما اصلا گوشی هامون رو از هم مخفی نمیکردیم و کلا گوشیامون دست همدیگه بود .
براش نوشتم مهلا چیکار میکنی نمیگی پریسا میبینه ؟ جواب داد:
“مگه دروغ میگم خب خیلی جذاب هستی "
با کلی استیکر خنده . گفتم مهلا ریسک نکن لطفا . گفت:
" باشه بابا ببخشید خواستم ببینم کی حاضری قولمو برات عملی کنم ؟”
گفتم هر وقت تو حاضر بودی بگو . جووووونی نوشت و گفت:
" به به چقدرم که فرزاد کوچولو آماده س که بیفته به جون من. "
تازه آبم اومده بود ولی با این حرفای مهلا داشت دوباره کیرم راست میشد . معمولا اهل دو بار ارضای پشت سر هم نبودم و پریسا همیشه سر این موضوع بهم غر میزد . هر چقدر میخواست تایم رابطه رو طولانی میکردم ولی بعد از ارضا شدن سخت میشد دوباره تحریکم کرد. مدلم بود . ولی الان مهلا داشت کیرمو حسابی راست میکرد . گفت:
“فردا بهروز میره بازار برای خرید و تا شب اونجاست هماهنگ میکنم بیای "
.واقعا ریسک بالایی بود و برای من و شخصیتم افتضاح بود . حتی اگه کسی نمیفهمید با خودم نمیدونستم چه کنم. واقعا قدرت هوس گرفتارم کرده بود . مهلا صبح زنگ زد و قرار و گذاشتیم. دل تو دلم نبود . هیجان بالایی برام داشت هم هیجان سکسی برای کردن مهلا هم نگران پریسا و زندگیم. همیشه معتقد بودم خیانت حتی اگه لو نره به صورتهای مختلفی به زندگی آدم برمیگرده و تقاصشو باید پس داد. اون همه کتابی که خونده بودم. فیلمایی که با بقیه دیده بودیم و موضوع خیانت داشت و با هم نقدشون کرده بودیم این همه ادعا شد هیاهو برای هیچ. اصلا نمیخواستم‌بهش فکر کنم فقط میخواستم زودتر اتفاق بیفته و حسش کنم.
مهلا به بهروز گفته بود که صبح موقع رفتن بذارتش خونه خواهرش .بعد من برم دنبالش و با هم بریم خونه شون . خونه شون ویلایی بود و با ماشین میرفتیم داخل حیاط . فقط نگران بودم جلوی خونه خواهرش دیده بشم . خلاصه سر ساعت اونجا بودم و اومد سوار شد ‌. باورم نمیشد چی میدیدم. یه نسخه بی نظیر و رویایی از مهلا اومد و سوار ماشینم شد . آرایش نسبتا غلیظی کرده بود ، شلوار کاملا کوتاه تا زیر زانو ، تاپ نازک سفید یقه باز که تا خط سینه هاش کاملا بیرون بود . یه مانتو تور نازک که کار خاصی نمیکرد فقط جلوی درخشش بازوها و برجستگی کونش و گرفته بود . آفتاب که میفتاد رو مانتو ، بود و نبودش زیاد فرقی نمیکرد.شال هم که کلا هیچی . مهلا خیلی سکسی تیپ زده بود واقعا اگه گشت میدیدش درجا میگرفتنش . باهام دست داد و نگاه خیره مو که دید گفت :
“خب نمیخواد با نگاهت بخوری امروز همه ش مال خودته . فقط قبلش بریم تا یه جا من یه خرید کوچولو دارم . راستی خودتم که خیلی خواستنی شدی .”
یه شلوار جین آبی روشن پوشیده بودم با تیشرت سفید ، کفشای اسپرت سفید و عینکی که تازه پریسا برام گرفته بود و به قول خودش انقدر گرون بوده که خودشم باورش نمیشده همچین پولیو بابت یه عینک داده . و عطر همیشگی خودم . ورساچی آبی .
تشکری کردم و گفتم مهلا با این تیپت بریم خرید ؟ گفت :
“چیکار کنم بهروز عادتم داده . لذت میبره وقتی همه با چشماشون منو میخورن‌ . بدشم نمیاد دستمالیم میکنن منم دیگه عادت کردم.فقط یه جا برو که پارکینگ داشته باشه نریم تو خیابون. یکمی هم دورتر باشه که آشنا ما رو با هم نبینه بهتره .”
پوفی کشیدم و گفتم هر چیزی هم حدی داره. یکی دیگه زنتو بماله لذت داره آخه ‌. خندید و گفت :
“فرزاد کم نصیحت کن الان در جایگاه نصیحت نیستیا .”
‌ چیزی نگفتم و رفتم تو یه مرکز خرید تقریبا اون سمت شهر. ماشین و گذاشتم تو پارکینگ و سوار آسانسور شدیم که بریم بالا مهلا که شالش طبق معمول رو سرش نبود بازوهای لختش از زیر مانتو کاملا مشخص بود سینه هاش هم نیمه بیرون بودن و تیپش با اون شلوار کوتاه واقعا کمی غیر عادی شده بود. هم تحریک شده بودم هم کمی نگران بودم که با اون تیپ شاید مشکلی برامون پیش بیاد ‌ . تا وارد آسانسور شدیم با پشت دست صورتم رو نوازشی کرد و گفت:
" امروز شوهر منی ؟”
شالشو رو سرش کشیدم گفتم مهلا ول کن تو چت شده آخه الان اینجا جای این کاراس . اخم خوشگلی کرد و گفت:
“جوووون غیرتی شدی ؟ چند وقته که داری منو درسته میخوری الان ناز میکنی ؟”
گفتم نه فقط میگم هر چیزی جای خودش من تو محیط عمومی اصلا نمیپسندم . الانم لطفا زود خرید کن بریم .غرغری کرد و وارد قسمت لباس فروشی مجتمع شدیم. شوهر مهلا تو کار لباس بود و معمولا از آشناهای اون خرید میکرد . نمیدونم با چه هدفی اومده بود از جای ناشناس خرید کنه . یه دوری که زد یه مانتو رو پشت ویترین نشونم داد و گفت :
“چطوره ؟ "
نگاه کردم اسمشو نمیشد مانتو بذاری ولی خب قشنگ بود . گفتم خوشگله ولی رنگش زیاد جالب نیست .تم قهوه ای من کلا دوس ندارم. بازم میل خودته . گفت:
" حالا بریم رنگ بندیشو ببنیم.”
طبق معمول از فروشنده زن خبری نبود پسر خوش تیپی اومد به استقبالمون و همزمان که داشت مهلا رو با چشماش میخورد مدلی که میخواستیم رو برامون آورد ‌. مهلا گفت فرزاد رنگش و تو انتخاب کن . یه رنگ طوسی چرک و پسندیدم و گفتم اینو امتحان کن. رفت تو اتاق پرو بعد از چند دقیقه اومد بیرون . خیلی بهش میومد . شالش و که برداشته بود موهای مشکیش زیباییشو چند برابر میکرد ‌. خودشم خوشش اومده بود و گفت فرزاد باقیشو تو انتخاب کن هم شلوار میخوام هم شال . یه شال زرد و یه شلوار طوسی روشن و دادم امتحان کنه . مهلا در اتاق پرو و نبست و مشغول عوض کردن شلوارش شد . پسره که فکر میکرد من شوهرشم از ترسش زیر چشمی داشت دید میزد . خبر نداشت من خودمم تا حالا مهلا رو با شورت ندیدم. هر دو حسابی از حرکت مهلا شوکه بودیم. بعد که پسره دید من خودمم چیزی نمیگم با خیال راحت مشغول دید زدن مهلا شد که مانتوشو درآورده بود و با یه تاپ سکسی مشغول عوض کردن شلوارش بود ‌ . تیپش که کامل شد گفتم یه کیف و کفش زردم داره . ببین خوشت میاد ؟ خیلی خوشحال شد و گفت:
" چقدر تو خوش سلیقه ای .”
مهلا واقعا خوش تیپ بود و هر چی میپوشید بهش میومد. ست کیف وکفشم برداشت . هر چی اصرار کردم نذاشت من حساب کنم خودش حساب کرد و اومدیم بیرون. ازش پرسیدم واقعا امروز چه عجله ای داشتی بیایم خرید ؟ خب از آشنای بهروز میگرفتی دیگه . گفت:
" آخه این فرق داشت . "
متوجه منظورش نشدم و سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه شون .جلوی یه داروخونه نگه داشتم ، قصدم و فهمید و گفت:
" نیازی نیست . "
فکر کردم منظورش اینه که کاندوم تو خونه هست یا اینکه با قرص جلوگیری میکنه و مسیرم و ادامه دادم . مهلا خیالمون و از نبود شوهرش راحت کرده بود . پریسای بیچاره هم به خیال اینکه شوهرش مثل همیشه تا عصر سرکاره، دنبال پروژه های خودش بود . پریسا اصلا شکاک نبود سر کار کمتر زنگ میزد میگفت نمیخوام تمرکزتو از دست بدی . کارم کلا طراحی و محاسبه بود و همیشه نیاز به تمرکز بالایی داشت . واقعا زن فهمیده ای بود و خوب درکم میکرد. اما الان من داشتم باهاش چه میکردم …
.همین که رسیدیم بدون صبر مهلا لباشو گذاشت رو لبام و یه بوس طولانی کرد . عطر تنش، صحنه هایی که تو پاساژ دیده بودم ، تیپش و اتفاقای چند دقیقه آینده دیوونم کرده بود ‌ . کشیدمش سمت خودم که خودشو عقب کشید و گفت:
" صبر کن سورپرایز دارم واسه شوهر خوشگلم. "
گفتم مهلا نگو این جمله رو دوس ندارم. گفت:
" چیه یه روز میخوای نقش شوهرم و بازی کنی دیگه. مگه خودت دنبال این نبودی ؟ "
گرفتار شده بودم از اون سمت کیرم داشت منفحر میشد از اون سمت هم جلوی حرفای عجیب غریب مهلا حق اعتراضی نداشتم. چون خودم قبول کرده بودم . مهلا یکم ازم پذیرایی کرد و رفت تو اتاق بعد از چند دقیقه برگشت و من محو تماشاش شدم . یه لباس خواب سفید ، که نسبت به لباس خوابای پریسا پوشیده تر بود ، کون و سینه ها و کسش کامل پوشیده بودن ولی رونای زیباش ، برجستگی سینه های بزرگش و بازوهای درخشانش نفسم و بند آورده بود . رفت سمت سیستم صوتیشون و موزیکی که آماده کرده بود گذاشت . لاتین بود. من عاشق لاتین بودم . کامل به سلیقه م آشنا بود . کم کم شروع کرد خودشو تکون دادن . ما چهارتایی قبلا رقصیده بودیم ولی با لباس پوشیده تر و رقص معمولی که بیشتر وقتا با خنده و مسخره بازی گذشته بود . الان فرق میکرد جوری به بدنش تاب میداد که نمیتونستم نگاه ازش بردارم ‌. چند دقیقه ای که رقصید موزیک کمی آروم شد اومد سمتم و دستم و گرفت بلندم کرد ‌. رقص لاتین و کامل بلد بودم ولی پریسا زیاد استقبال نمیکرد. ‌‌ بیشتر دوس داشت اون برقصه و من نگاه کنم و تحسینش کنم. ولی مهلا خوب فهمیده بود من چی میپسندم . دستمو و کشید سمت خودش و با قسمت آروم موزیک با هم رقصیدیم. وقتی بغلش میکردم و میچرخوندمش موهای سیاهش که میخورد به صورتم ته دلم میگفتم چرا پا رو علاقه م گذاشتم و دختر مو مشکی انتخاب نکردم . موهای مشکی منو واقعا دیوونه میکرد . مهلا خوب میدونست چیکار کنه کاملا موهاشو میکرد تو صورتم و جدا میکرد . دستم که پشت کمرش میرفت چشماشو میبست و آه خفیفی میکشید .کاملا معلوم بود تو رقص حسابی تحریک شده . موزیک که به آخر رسید لبامو گذاشتم رو لباش و خوردم . حس بینظیری بود . دیگه پریسا از ذهنم پاک شده بود . مهلا لذت محض بود. از اینکه میدیدم تشنه سکس با منه لذت میبردم. سرمو فشار میداد تو گردنش . دستمو بردم و کونشو و از پشت گرفتم و محکم فشار دادم .آه بلندی کشید و گفت فرزاد دیگه طاقت ندارم . بغلش کردم و بردمش رو کاناپه . خودش هدایت کرده بود فکر کنم دوس نداشت رو تخت خودشون این کار و بکنه. بند لباسشو باز کردم و دو تا سینه بی نظیر جلوی چشمام ظاهر شدن . دستشو گرفت جلوشون و خنده ریزی کرد و گفت :
“مفتی نمیشه نگاشون کنیا ، خرج داره . "
خواستم دستاشو جدا کنم ک نذاشت گفتم اوووووف مهلا مردم برای سینه هات بگو چی میخوای ؟ گفت:
" باید بگی دوستت دارم ، بلند”
‌ گفتم دیوونه چی میگی . گفت :
“الکیه دیگه بگو میخوام بشنوم. "
انقدر حشری بودم که اصلا به چیزی فکر نکردم و بلند داد زدم .دوستت دارم دختر جذاب . دوستت دارم . دستاشو برداشت . چقدر سینه هاش خوش فرم و جذاب بودن . کاملا گرد بودن و متقارن. گفت :
“خوب نگاشون کن همونایی ان که داشتی زنتو میکردی زوم شده بودی روشون. دوس داری بخوریشون ؟ "
حمله کردم سمت سینه هاش و محکم شروع کردن به خوردنشون . حس بی نظیری بود ‌سینه های پریسا واقعا پیش اینا حرفی برای گفتن نداشتن .گفت:
" بخور عزیزم . بخور عشقم . همه ش مال توئه . انقدر بخور که تموم بشن . جووووون . فرزاد میخوام سینه ها مو بکنی .”
به یکیشون راضی نمیشدم .با خوردن هر کدوم فکر میکردم اون یکی خوشمزه تره میرفتم سراغ اون یکی . مهلا دیگه تو حال خودش نبود و با دستاش دنبال کیرم میگشت‌ . خواستم یکم شیطنت کنم گفتم آهای مفتی نیستا ، خرج داره . با صدای شهوتناکی گفت :
" الان هر چی بخوای برات انجام میدم فقط کیرتو میخوام . میدونی چند وقته منتظر این لحظه م که کیر عشقمو براش بخورم ؟”
حرفشو گذاشتم به حساب حشری بودنش . گفتم خرجش اینه که یه راز و بهم بگی که به هیچ کس نگفتی. گفت:
" میگم. تو کیرتو بده یه من .”
شلوار ، شرتم و تی شرتم و درآوردم . کیرم حسابی متورم شده بود خودمم تعجب کردم . مهلا که هنوز لباس خوابش نصفه تو تنش بود کیرمو گرفت دستش و و گفت :
“جوووون .اون شب میدونی چقدر جلوی خودمو گرفتم که نگیرم اینو بخورم ؟”
گفتم قبلش باید خرجشو بدی . گفت :
“چه جور رازی باشه ؟”
گفتم نمیدونم یه راز که به کسی نگفتی . فکری کرد و همونجوری که داشت کیرمو میمالید گفت:
" میدونستی بهروز دوس دختر داره. حتی سکس هم داره باهاش خودم دیدم . "
یه آن شوکه شدم. اصلا فکرشو نمیکردم .یه لحظه به فکرم رسید مهلا با من داره تلافی خیانت بهروز و میکنه و این وسط من باخت دادم که الکی به پریسا خیانت کردم .اما دیگه دیر شده بود . با فرو رفتن کیرم تو دهن مهلا مغزم کلا خالی شد . جوری با ولع میخورد که ضربان قلبم شدیدا بالا رفته بود .
" راز بعدی هم اینکه کیر بهروز نصف توئه البته جمعه میای و خودت میبینی"
شروع کردم به مالیدن سینه هاش هر چند لحظه صورت پریسا جلوی چشمم میومد ولی حس شهوت فورا کنارش میزد . مهلای تشنه جلوم نشسته بود و التماس کیرم و میکرد.بعد از چند دقیقه ای که ساک زد بلندش کردم و لباسشو کشیدم بیرون از تنش . آب کسش جاری شده بود بیرون و مشخص بود . دستی لای کسش کشیدم و گفتم اوه چه خبره اینجا . گفت:
" فرزاد بکن دارن میمیرم برای کیرت ."
با چشمام اطرافو نگاه کردم دنبال کاندوم . مشخصا باید تو اتاق خواب میبود نه پذیرایی. خواستم بگم که دوباره گفت :
" نیازی نیست به وقتش بکش بیرون "
خوشحال شدم که جلوگیری طبیعی میخواد چون از کاندوم متنفر بودم. خوابوندمش و جفت پاهاشو گرفتم و کیرم و کردم تو کسش. وای خدا چقدر تنگ بود . واقعا کس پریسا پیش این خیلی گشاد بود. مشخص بود که کیر کلفتی توی کس مهلا نرفته و حسابی تنگ مونده . از شهوت جیغ بلندی کشید و گفت:
" جوووون . چه کیری داری فرزاد . محکم بکن . جوری جرم بده که نفسم بند بیاد . میخوام بهروز بفهمه کسم و گشاد کردی . "
چی میگفت نکنه بهروز واقعا میفهمید . شوک های مختلفی بهم وارد میکرد ولی هوس بالا نمیذاشت فکر کنم .چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که مهلا با یه لرزش شدید ارضا شد:
“ااااااااه فرزاد مردمممممممم جوووووون مردم برای کیرت”
کیرم و از کسش در آورد . واقعا خیلی خیس بود . یکم غیر عادی ازش آب مییومد. برگشت و کونش و کرد سمتم .
“کونم چطوره عشقم . امروز کونم کامل در اختیارته من مثل پریسا ناز ندارم . واسه اون کیر تو ده تا کون مثل این کمه. نمیخوام جا باز کنه کیرتو یه دفعه ای بکن تو کونم”
‌ انقدر از حرفاش تحریک شده بودم که کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش و هل دادم تو . امکان نداشت یه دفعه ای تو بره خیلی تنگ بود . کمی فشار و بیشتر کردم . گفت :
“بکن تو میخوام زخم بشه .”
با یه حرکت نصف کیرم و جا کردم تو کونش و جیغ بنفشی کشید و گفت:
" جووووووون . مردم از درد . بکن همه شو بکن تو . "
کمی جا باز کرده بود مثل آتیش شده بود کونش . کم کم تلمبه هامو شروع کردم .گفت :
“فرزاد کیرتو که درآوردی آبتو روم نریزیا . میخوام همه شو بخورم .”
اینم یکی دیگه از کارایی بود که پریسا بدش میومد و من دوس داشتم . از کجا انقدر سلیقه های جنسی من و میدونست . بعید بود پریسا انقدر ریز تعریف کرده باشه . کونشو که حسابی کردم ، مهلا بازم ارضا شد. واقعا چند بار ارضا شدن یه هنر بود که هم پریسا خوب بلد بود هم مهلا . لذت واقعی سکس . داگی استایل هم کمی کسشو کردم. انگار دلم نمیخواست آبم بیاد میدونستم دفعه بعدی در کار نیست و مهلا فقط این یه بار و بهم قول داده بود . تا میتونستم بین کس و کونش سوییچ کردم . دیگه صدایی از مهلا درنمیومد دو یا سه بار ارضا شده بود و بیحال بیحال بود . برش گردوندم و فهمید که میخواد آبم بیاد مثل برق از جاش پرید و کیرم و کرد تو دهنش . با ولع شروع کرد به ساک زدن و آبم با فشار بی نطیری تو دهنش خالی شد. وای این دیگه چه لذتی بود .خوردن آبم شده بود یه آرزو برام. تمام آبمو با لذت خورد و قورت داد . گفتم حداقل درش میاوردی . گفت :
"حیفه دوس دارم آب عشقمو بخورم. "
اومد بغلم کرد لباشو گذاشت رو لبام و گفت فرزاد چند دقیقه هیچی نگو . دراز کشیده بود روم .کامل وزنش روم بود .مغزم کم کم روشن میشد که واقعا خیانت کردم. بعد چند دقیقه انگار فکرم و خوند و بازم دستشو گذاشت رو کیرم. گفت :
“فرزاد خوب به بدنم نگاه کن. ببین این لبا رو این گوشا رو . "
رو همه جای بدنش دست میذاشت و اسمشونو میگفت .
" ببین سینه هامو با دقت نگاه کن. خوب همه جاشو ببین نمیخوام نقطه ای از بدنم باشه که ندیده باشی "
با دست دیگه ش کیرمو میمالید . گفت:
" کسمو ببین. ببین با ارزش ترین داراییمو در اختیارت گذاشتم. "
با حرفاش کم کم کیرم و بلند کرده بود. دستشو کشید رو روناشو وگفت:
" یادته چقدر این رون ها رو دید میزدی وقتی دامن کوتاه میپوشیدم ؟ الان مال توئه . کیرم کامل بلند شده بود . شروع کرد به خوردنش . انقدر لذت داشت ساک زدنش که کاملا آماده سکس بعدی شده بودم .گفت:
" فرزاد تکون نخور میخوام خودم اونجوری که دوس دارم بهت بدم” .کیرم و درآورد و نشست روش و یا به فشار فرستاد داخل کسش . کمی به سمتم خم شد و اون سینه های بی نظیرش رو کرد تو دهنم. گفت:
" خوب بخورشون شوهر سکسی من .خوب نگهشون داشتم برای تو . "
کمی گیج شدم .همونجوری که رو کیرم بالا و پایین میرفت ادامه داد :
"فرزاد میدونی چقدر دوستت دارم؟ "
خندیدم و گفتم منم دوستت دارم . ما واقعا دوستای خوش شانسی هستیم که همو داریم .گفت :
“نه منظورم اینه از ته قلبم دوستت دارم .عاشقتم.”
زیاد تو تحریک نبود که باز بگم چرت و پرت میبافه بهم .یه حس رمانتیک بدی گرفته بود . گفتم مهلا یادت رفته شوهرت یکی دیگه س . گفت :
"فرزاد من تو رو میخوام. میخوام فقط مال من باشی ‌‌‌. میدونم تو هم دوسم داری . پریسا اون زنی نیس که تو رو درک کنه . بهم برخورد ولی من آدمی بودم که موقع سکس اصلا مغزم کار نمیکرد . انقدر آه و ناله وسکسی کرد وبالا پایین رفت تا آبم کامل تو کسش خالی شد ‌ . نمیدونم خودش هم ارضا شد یا نه ولی من واقعا دیگه توانی نداشتم.
کنارم دراز کشید و گفت:
" فرزاد بهم بگو دوسم داری . میخوام بشنوم. "
گفتم مهلا من دوستت دارم . تو برام مهمی. زندگی تو برام مهمه من واقعا بهت اهمیت میدم. گفت:
" فرزاد من میخوام فقط من و دوس داشته باشی .باید اینجوری باشه . این و تو ذهنت نگه دار چون بزودی باهاش روبرو میشی ."‌ از حرفش تعجب کردم . مهلا کم دختری نبود . تو زیبایی که عالی بود ، خانواده ش خارج از کشور بودن و اصلا سطح خونوادگیشون با پریسا ، من یا بهروز قابل مقایسه نبود ، تحصیلکرده بود ، شوهرشم خوش تیپ بود و وضع مالی به مراتب بهتری نسبت به ما داشتن . ماشینی که مهلا سوار میشد من به خوابم نمیدیدم. ما هم وضعمون بد نبود ولی هر چی داشتیم با کار کردن خریده بودیم. اما مهلا وضع مالی پدرش عالی بود و حسابی ساپورتشون میکرد شوهرشم که درآمد عالی داشت. تقریبا همه چی داشت نمیدونم این حرفا از کجا نشات میگرفت . بحث و ادامه نداد . انگار خودشو پیدا کرده بود و برگشت به اون حالت شوخ و دوس داشتنی خودش . لباسشو کشید رو سینه هاش و گفت :
"خب پارتی تمومه دیگه خودت زن داری سینه های منو قرار بود دیگه دید نزنی . "
خندیدم و کشیدمش سمت خودم . سینه هاشو گذاشتم تو دهنم و گفتم مهلا نمیدونم آخر کارم به کجا میرسه ولی بدون لذتی که امروز بهم دادی و هیچوقت یادم نمیره . الانم تا وقت داریم نمیخوام این سینه های خوشگلت و بپوشونی . بوسه طولانی از لبام کرد و گفت اگه میتونستم تا ابد کنارت میموندم. شوک بعدی رو داده بود بهم . جوابی ندادم و رفتم سمت دستشویی . مهلا کلی خوردنی برای پذیرایی آورد و به زور ریخت تو شکمم. داشت کم کم وقتمون تموم میشد و پاشد گفت:
" یه دوش بگیرم من و برسون خونه خواهرم بهروز میاد اونجا دنبالم. "
رفت حموم ولی این کیر من ول کن نبود . رفتم تو حموم در و باز کردم.
“ترسوندیم .”
میخوام دوش گرفتنتو نگاه کنم. خندید و گفت خوب بلدی از همه موقعیتات استفاده کنیا . چند دقیقه ای تماشاش کردم .واقعا امروز یه مهلای دیگه بود . مهرون بود ، اخمو نبود ، شیطون نبود ، شوخی نمیکرد . اون نسخه احساسیشو رو کرده بود . اومد و لباسامونو پوشیدیم .جلوی در بازم برگشت سمتم و چند دقیقه لبای همو و خوردیم . مثل بچه دبیرستانیا نمیتونسیتم از هم جدا شیم. وقتی رسوندمش جلوی در خونه خواهرش موقعی که داشت باهام دست میداد بوضوح دیدم چشماش خیسه و بغض داره . تعحب کردم گفتم سفر قندهار میری ؟ فردا باز میبینیم همو دیگه . جمعه هم که دعوتیم خونتون. چیزی نگفت . خداحافظی کرد و رفت . من موندم و هجوم افکار مختلف. قضیه خیانت به تنهایی سنگین بود برام و کنارش رفتار مهلا و ابراز احساساتش ، اینکه واقعا لذت برده بودم و چیزایی که پریسا بهم نداده بود و برام تامین کرده بود . اینکه بهروز احتمالا متوجه میشد مهلا زیرابی رفته اون بلایی که سر کس و کون مهلا آورده بودم تو چند روز بهبود پیدا نمیکرد و اصل کاری ، " پریسا " ، همراه روزای سخت زندگی من که به راحتی بهش خیانت کرده بودم ‌اونم ‌با بهترین دوستش . تو این فکرا بودم که یه دفعه با گذشتن لحظه ای از سکسم با مهلا آب سردی روم ریخته شد و محکم زدم رو ترمز . باورم نمیشد . نه نه این اشتباه بود . حتما اشتباه بود .وای خدایا چرا اصلا حواسم نبود چرا مغزم قفل شده بود . نه خودش حتما میدونه داره چیکار میکنه. گوشی و برداشتم و بسرعت شماره شو گرفتم و دور زدم به سمت خونه خواهرش ‌‌.

ادامه...

نوشته: فرزاد


👍 50
👎 0
66501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

831069
2021-09-09 01:45:54 +0430 +0430

Good Job😶👏👍

1 ❤️

831084
2021-09-09 05:28:41 +0430 +0430

😍ادامه بده

1 ❤️

831087
2021-09-09 06:44:26 +0430 +0430

عالی ادامه بده.

1 ❤️

831089
2021-09-09 06:48:12 +0430 +0430

میدونم یاد چی افتادی ولی نمیخوام اسپویل (خراب کردن داستان ) کنم اگه میخوای خصوصی بگم

1 ❤️

831090
2021-09-09 06:50:20 +0430 +0430

اگه کسی از تهران بکن برای زنش خواست دایرکت بده بهم S1999993@

2 ❤️

831101
2021-09-09 07:29:49 +0430 +0430

ای کاش هیچوقت این داستان تموم نشه و اینکه میشد هزار تا لایک کرد لعنتی دوس داشتنی…

1 ❤️

831115
2021-09-09 08:20:06 +0430 +0430

گوشیتو جا گذاشتی

3 ❤️

831124
2021-09-09 09:52:03 +0430 +0430

خوب بلدی چطوری صحنه هابی رو تیکه تیکه بگذاری و هدایت کنی بسمت اوج و فرود و اینکه در نهایت بندازی روی بخش کوچکی که در نهایت با یک موضوع مجهول مغز خواننده رو به این جایی برسونی که دچار هیجان و کنجکاوی بشه و انتظار بعدی و داشته باشه …

1 ❤️

831128
2021-09-09 10:33:59 +0430 +0430

خوب مینویسی ادامشو ببنویس

1 ❤️

831141
2021-09-09 11:47:30 +0430 +0430

كسكش اينقدر پريسا پريسا نكن و از خيانتى كه بهش كردى ناراحت و نگران نباش! حالا اگه اون يه زن محجبه و متدينى بود يه چيزى، جاى ناراحتى داشت ولى از اونجايى كه پيداست پريساى تو هم يه زن جنده و فاحشه هست كه مطمئناً اون موقعى كه تو داشتى مهلا رو ميكردى پريسا هم زير كير يكى ديگه داشت بال بال ميزد… پس اينقدر فاز ادمهاى مقيد و خانواده دوست رو بر ندار جاكش، جفتتون به هم مياييد و از يه قماش هستين، دو تا ادم كونى كه فقط اداى ادامهاى درست رو در ميارين… البته ناراحت نباش از اينجور ادمها تو جامعه ى ما زياد هست و شما زن و شوهر تنها نيستين…

4 ❤️

831164
2021-09-09 14:15:55 +0430 +0430

دیگه بچه رو ازت گرفت تموم😁

2 ❤️

831178
2021-09-09 15:32:20 +0430 +0430

آفرین خیلی عالیه. با قدرت ادامه بده.

1 ❤️

831195
2021-09-09 16:44:08 +0430 +0430

عالیه منتظر بقیش هستیم دمتگرم

1 ❤️

831198
2021-09-09 17:14:51 +0430 +0430
H&s

فقط زودتر بنویس

1 ❤️

831213
2021-09-09 21:32:18 +0430 +0430

عالی بود مرسی
منتظر ادامش هستم

1 ❤️

831302
2021-09-10 07:43:08 +0430 +0430

@S1999993
بکن برای زوج‌های تهرانی

1 ❤️

831361
2021-09-10 14:21:05 +0430 +0430

عالیه ادامه بده

1 ❤️

831597
2021-09-11 13:47:41 +0430 +0430

عالی بود، سکس موازی و ضربدری بهترین حس دنیاست

1 ❤️

831723
2021-09-12 02:47:50 +0430 +0430

با توجه به اینکه بیش از اندازه به جزییاتی که معمولا دخترا برای خودشون مهمه پرداختی، نویسنده این داستان صددرصد یک خانومه!
جدای از موضوع داستان، نوشته کاملا روون و گیراست… 👍و البته به راحتی میشه پیش بینی کرد چه اتفاقی قراره بیافته.
)مایی که توو این سایتیم قطعا دنبال مفاهیم اخلاقی نیستیم ) این شرایطه که آدم هارو میسازه و معلوم نیست هر کدوم از ماها هرچند سفت و سخت و پایبند به وفاداریمون چه واکنشی نشون میدیم در این موقعیت ها پس لازم نیست انقد تاکید بشه بر روی مفاهیم اخلاقی در حین خیانت و البته هممون میدونیم خیانت خ ی ا ن ت ه و توجیه نداره. امیدوارم این داستان ها فقط زاییده و فقط فانتزیه یک ذهن باشه …
صرفا فقط به نوشته لایک میدم. تقدیم به نویسنده 🌹

0 ❤️

831999
2021-09-13 14:06:48 +0430 +0430

واقعا عالیه ادامه بده بهترین داستانی بود که خوندم

0 ❤️

832665
2021-09-16 23:17:33 +0430 +0430

داداش مون بگا رفت . ریخت توش حالا ازشانس کیری مهلا هم رَحِم ندارن بلکه زودپز داره . بچه میزنم بیرون و واویلا

0 ❤️