فرار عاشقانه

1399/10/25

رژ لب قرمز رنگمو برای بار آخر روی لبهای کوچیکم کشیدم و اروم درشو بستم،از توی اینه نگاه تحسین برانگیزی به خودم انداختم،ارایشم توی همون رژ قرمزی که حسین عاشقش بود خلاصه میشد…میخاستم کرم پودر بزنم و رگه های سبز رنگ روی گونه هامو که بخاطر سفید بودن پوستم معلوم میشد و همیشه مایه ی خجالتم بود رو پنهان کنم زیرش اما میدونستم که حسین از کرم ارایشی متنفره پس بیخیالش شدم…موهای خرمایی رنگ موج دارمو که تا روی بازوهام بود رو دورم ریختم و کمی از ادکلن خنک و شیرینم به گردنم زدم،جلوی اینه برای اخرین بار چرخ خوردم…از تصور اینکه وقتی حسین ببینتم چه عکس العملی نشون میده قند تو دلم اب میشد…این شب…این شب بهترین شب زندگی ما میشه…این شب شبیه که سه سال انتظارشو کشیدیم… یه پیرهن حریر سفید رنگ کوتاه که تا وسط رون پامه و روی سینه هاش تور داره(سوتین ندارم و نوک سینه هام معلومه)و بندای نازکش از روی شونه های ظریفم رد شده؛لباسیه که برای بهترین شبمون انتخاب کردم…با شنیدن صدای گرم حسین به خودم میام…
_مهلا؟؟مهلا خانومم؟؟
سریع میدوام دم در و بدون حرف خودمو میندازم تو بغلش و محکم میگیرمش…ناخوداگاه بغض میکنم…-خیلی نگرانت بودم حسین…نگران اینکه نکنه بابا اینا حدس بزنن کجاییم و بیان…(ساکت میشه)
دستاشو اروم میکشه پشت کمرم
_هیسسس…دیگه تموم شد…اینجا جامون امنه…نگران نباش،یکم که ابا از آسیاب بیوفته برمیگردیم تهران اونموقه دیگه از ترس ابروشونم که شده عقدمون میکنن.
صورتمو بیشتر فشار میدم تو سینش…اروم شدم ولی دلم میخاد بیشتر لوسم کنه و بهم دلداری بده…
دستاشو روی بازوهام میزاره و یکم فاصلم میده از خودش
خجالت میکشم از اینکه اون لباس خوابو پوشیدم…گوش تا گوش سرخ میشم و سرمو میندازم پایین و خودمو سرگرم نگاه کردن به پارکتای زمین نشون میدم…
از سکوتش تعجب میکنم و سرمو یکم میارم بالا و…محو لبخند روی صورتش میشم…
دستشو میزاره زیر چونم و سرمو بیشتر میاره بالا…
تو چشمای هم قفل میشیم…
_چجوری انقد خوشگلی تو اخه؟؟؟
میخندم و بازم سرمو میندازم پایین…
-دیگههه دیگههه…(در حالی که شوخیش گرفته و قبل اینکه حرف بزنه خودش غش غش میخنده)کاش توام خوشگل بودی منم بهت میگفتم…
_عه؟؟؟پس که اینطووور مهلاااا خانوممم…الان بهت میگممم
یهو به سمتم میاد و منم با جیق و خنده به سمت اتاق میدوم و حسین پشت سرمم
_که خوشگل نیستم هااا؟؟؟؟؟
وارد اتاق و میشه و درو پشت سرش میبنده و قفلشو میچرخونه
کنج اتاق به دیوار تکیه میدم و میخندم
-چیکار کنم خوب؟دروغ بگم؟؟؟(بلند میخنده)
اروم اروم به سمتم میاد…دکمه های بالایی پیرهن مردونه سفیدشو باز میکنه حین اومدن تا جایی که قفسه سینش بیرونه
چراغ خاموشه و نور ضعیف مهتاب از پنجره ی بدون پرده ی اتاق مانع از تاریکی محض میشه…
دستاشو دو طرف سرم ستون میکنه و خم میشه تا صورتش جلوی صورتم قرار بگیره…خنده هنوز از چهرم محو نشده و ناخوداگاه زمینو نگاه میکنم…
زل زده بهم و نگاهشو ازم بر نمیداره…
_بگو دیگه(حسین)
-چیو؟؟؟(به زمین نگاه میکنه)
_نمیدونم چی داشتی تو هال میگفتی زبون درازی میکردی به شوهرت؟؟
از شنیدن لفظ شوهر قند تو دلم اب میشه و سرمو میارم بالا و تو چشاش نگا میکنم با خنده…لباشو نزدیک لبام میکنه و نفس میکشه…نگاهش رو لبام قفل شده…نفسای داغش توی صورتم میخوره…
لب پایینمو به دندون میگیرم که به فاصله نیم ثانیه محکم لباشو میزاره رو لبام…تو دلم خالی میشه از بوسه های داغش و دستامو میزارم رو پهلوهاش…با زبونش با لبام بازی میکنه و اروم دستشو از کنار سرم میاره رو گردنم و حین لب بازی باهام گردنمو نوازش میکنه…قلبم مثل جوجه میکوبه و از حرارت لباش تحریک شدم…شرت سفید نازکم به کسم چسبیده و با حس کردن خیسی کسم زانوهامو به همدیگه میچسبونم…
دستشو اروم پایین میبره و بند لباس خوابمو از روی شونم میندازه و لباس خوابمو تا زیر سینه هام میاره پایین…سینه های کوچیکم بیرون میوفتن…نوک صورتی و کوچولوشون سفت شده
نفس نفس زنان لباشو از روی لبام بر میداره و از بالا به سینه هام نگاه میکنه…
نفس نفس میزنم و قفسه سینم بالا پایین میره
با شصتش نوک سینه راستمو بازی میده و با صدای خمار و نفس نفس باهام حرف میزنه…
_سفید برفی منننن…اینهمه مدت اینارو کجا قایم کرده بودییی.؟؟همم؟؟؟نگفتی حسین نمیتونه منتظر بمونه؟؟(همزمان سرشو میاره پایین و زبونشو میزنه نوک سینم…نفسم برای چند ثانیه میره و اروم با صدای ضعیف یه اخ کوچیک میگم و دستمو مییزارم پشت گردنش…انگار گشنست و میخاد شیره وجودمو از سینه هام مک بزنه…محکم نوک سینه هامو مک میزنه و هربار مثل مار به خودم میپیچم…دستشو پایین میبره و اروم وارد شرتم میکنه…همین امروز کسمو شیو کرده بودم…اروم کس نرممو نوازش میکنه و کم کم انگشت وسطیشو میکشه لای خط کس خیسم…
بلنددد تررر میگم ااااخخخخخ
سینمو از دهنش در میاره و‌نگاهم میکنه…نوک سینم خیس خیسه و برق میزنه…چشام خمار شدن و فقط نگاهش میکنم…مستقیم مثل خودش…کمی بیحیا…
انگار از این بیحیایی خوشش میاد…دستاشو میندازه زیر پام و میخوابونتم روی تخت و خودش دو زانو جلوم…
لباس خواب مچاله شده و شرتمو باهم در میاره و با لذت به تنم نگاه میکنه…
هرچی با خودم کلنجار میرم نمیتونم از این نگاه مستقیم خجالت نکشم و اروم دستمو سر میدم روی کسم و قایمش میکنم
میخنده…
روم خیمه میزنه و دستاشو دو طرف سرم ستون میکنه…اروم توی گوشم حرف میزنه…_پس خانوم من نمیخاد بزاره شوهرش بکنتش؟؟
اولین باره از این لفظ استفاده میکنه و شدیدا تحریکم میکنه…دستمو اروم برمیدارم که خودشو میچسبونه بهم و از حس کردن داغی کیرش جا میخورم…
-تو کی شلوارتو در اوردی(با خنده و تعجب میگه)
_ما اینیم دگ خانوم خانوما…گفتم نبینیش نترسی…
با دستش لبه های کصمو باز میکنه و با اونیکی دستش کیرشو میماله رو گوشت صورتی کسم هربار یدور با کیرش به چوچولم ضربه میزنه…
-آخخخ.،حسیننننننن
_جووون حسیننن؟؟بکنمت؟؟؟هانن؟؟؟تحمل کیر حسینو داری؟؟؟
کیرشو دم سوراخ کسم میزاره و فشارای کوچیک میده…
-دارمممم…میخاااااام…
کیرشو دم سوراخ کوچیک کسم تنظیم میکنه و صورتشو نزدیک صورتم میکنه…_دوست دارم مهلاییم…
-منم دو…(کیرشو فشاااار میده تو کسش و‌ حرفش نصفه کاره میمونه)
-آخخخخخخخ
محکم بدنمو بلند میکنم و تقلا میکنم و حسین میگیرتم تو بغلش و با یه فشار محکم دیگه سوزش عجیبیو تو تنم حس میکنم…
به پهلوهاش چنگ میزنم و صورتمو فشاررر میدم توی سینش…
-اااااخخخخ،حسییییییییییییییین،دردددددد داررررره(همزمان چنگش میندازه و تقلا میکنه)
_هیشش تموم شد خانوممم…مال من شدییی…زن حسین شدییی…
کیرشو اروم میکشه بیرون و با دسمال پاکش میکنه و اروم دستمالو میماله دم کسم و تمیزش میکنه و از پشت بغلم میکنه و انقدر توی گوشم حرف میزنه تا وقتی که پلکام روی هم گرم میشه و…
پایان
«سلام بچه ها چطورین؟من همون دختر عجیبم که داستان خشن مینوشتم😅دیدم اونایی که رمانتیک مینویسن طرفدار بیشتر دارن گفتم یه سنگی بندازم دگ!!چطور بود؟البته بگما این فانتزی من که هیچ حتی نزدیکشم نیس🤣😅صرفا جهت امتحان بود…امضا…دخترعجیب»

نوشته: دخترعجیب


👍 6
👎 4
8601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

786351
2021-01-14 01:28:59 +0330 +0330

بدک نبود
لایک
پ.ن:حالا اگه ما بودیم طرف میگف نمیدم و این حرفا😐😂

1 ❤️

786361
2021-01-14 01:55:41 +0330 +0330

سه ساله بهش نداده بود؟ پس تو این سه سال چه غلطی میکردن که الان بعد از سه سال سکس کردن تازه میگه ماله من شدی 😂

2 ❤️

786368
2021-01-14 02:16:39 +0330 +0330

باهمین فرمون مستقیم برو بیت اونجا بهت میگن اروتیک چیه

1 ❤️

786374
2021-01-14 03:09:20 +0330 +0330

همون خشن بنویس فانتزیاتم خشنه بخ روحیت میخونه با احساس تر مینونی بنویسی خیلیم عالی میشه فانازیاتو بیایی با من تجربه کنی طرفدار خشنم دوس دارم امتحان کنم

0 ❤️

786375
2021-01-14 03:11:11 +0330 +0330

دقیقا مثل داستانهایه فانتزیت بکنمت خیلی خوبه هز زور در گریه کنی عالی میشه جیغ بکشی یه مخله رو خبر کنه

1 ❤️

786376
2021-01-14 03:19:43 +0330 +0330

از دوستان و همینطور نویسنده داستان معذرت خواهی میکنم بخاطر کوس شعر هایه تلاوت شده یه لحظه حشریت زد بالا نفهمیدم چی میگم

1 ❤️

786385
2021-01-14 05:19:11 +0330 +0330

باشد که رستگار شویم
وقتی اول شخص می نویسی باید تا اخر اول شخص بنویسی و وسطش یه راوی دیگه‌پیدا نشه
دقت کن بهتر می نویسی

1 ❤️

786404
2021-01-14 10:46:45 +0330 +0330

خداوند انشاالله هر چه زودتر ما را به راه رایت هدایت کند !

0 ❤️

786460
2021-01-14 22:45:04 +0330 +0330

غلط املایی و ایراد نگارشی زیاد داشت. نمونه اش:

میخاستم کرم پودر بزنم … غلط

میخواستم کرم پودر بزنم … صحیح

و …

1 ❤️

861789
2022-03-02 15:18:59 +0330 +0330

بدک نبود
لایک

0 ❤️