فرار ماریا، دختر همیشه حشری، از خانه

1393/12/11

… قسمت قبل: زن شدن ماریا

بعد از اینکه شوهرخاله ام پرده ام رو زد دیگه برای سکس آزادتر شدیم تو هر فرصتی سکس میکردیم شوهرخاله ام باورش نمیشدمن یه دختر12ساله اینقدر شدید حشری باشم یه روزی تو انباری مثل همیشه سکس میکردیم پسرشوهرخاله ام که پسرخاله ناتنی من میشد متوجه سکس ماشد چند روزبعدکه ازراه مدرسه می اومدم جلوراهم روگرفت وبهم گفت که بایدبه اونم بدم وگرنه همه چیز روبه پدروبرادرم میگه منم ترسیدم همون روز تویه کوچه خلوت منوچسبوندبه دیواروکیرش رو که راست شده بودتوکسم کرد ازکیرش خوشم نیومدچون مثل کیر باباش بزرگ وکلفت نبود دوسه دفعه که عقب جلو کرد ابش اومد آبش روتوشلوارمن ریخت من تازه داشتم تحریک میشدم ولی اون آبش اومده بود وقتی بخونه رفتم ظهربود مادرم با مادربزرگم توخونه ما نمازمیخوندن پدروبرادرم خونه نبودن به بهانه ای خونه خاله ام رفتم شوهرخاله ام حوله روبرداشته بودکه حموم بره من شهوتی شده بودم کیر میخواستم موقعیت مناسب نبود ولی هرجوربود پنهانی به شوهرخاله ام گفتم کیرمیخوام شوهرخاله ام به بهانه برداشتن یک وسیله ازپشت بوم خونه ما روپشت بوم خونه مااومد منم رفتم روپشت پشت کولرقایم شدیم وخودم سریع شلوارشوهرخاله ام که شورت هم نپوشیده بود پایین کشیدم کیرش رو تودهنم کردم خیلی ساک نزده بودم که صدایی اومد ترسیدیم و ول کردیم شوهرخاله ام به بهانه سرد بودن اب خونه ما اومدحموم کنه منم تویه فرصت برای دستشویی رفتن خودم روتو حموم انداختم شوهرخاله ام در حموم روازداخل نبسته بود توحموم براش خوردم وکیرش خودم گذاشتم دم کسم وازش خواستم منو تند تند بکنه داشتم می مردم شوهرخاله ام میگفت تو دختر کیر هستی باید همیشه کیربخوری توحموم دوبارمنو ارضا کرد بعدازحموم من که مواظب بودم سرم خیس نشه پشت سرشوهرخاله ام موندم اون درب روبازکرددیدکسی نیست خودش بیرون رفت تا من خواستم بیرون برم دیدم دایی ام داره منو نگاه میکنه دایی ام متوجه شد من وشوهرخاله ام باهم توحموم بودیم وقتی منو تو تنهایی گیراورد بهم گفت چرا باشوهرخاله ام توحموم بودم من جرات حرف زدن نداشتم سرم پایین بود اون منو دعوا میکرد من چشمم به وسط پاهاش بود شهوت منو گرفت دایی ام منو دعوا میکرد منم دست زدم کیرش روازرو شلوارگرفتم یادگرفته بودم چطورکیر رو مالش بدم اومدمنو هل بده که دست کردم تو شلوارش کیرش رو دراوردم وتودهنم کردم دایی من یه 18سالش بود چند سالی ازمن بزرگتربود میدونستم تاحالا باهیج دختری سکس نکرده کیرش روبا ولع خوردم تا ابش اومد اون هیجی نمیگفت وتندتندنفس میزد وقتی ابش اومدتوصورتم پاشید ازم پرسید چند وقته که سکس میکنم بهش گفتم چیکارداری من سکس دوست دارم دایی ام حیرتزده بود من بچه بودم یه دختربچه 12ساله که تا حالا با سه نفر سکس کرده بودم دایی ام موضوع روبه کسی نگفت ولی ازاون به بعد اونهم بامن سکس میکرد اون سال شوهرخاله ام پسرش ودایی ام توهرموقعیتی که پیش می اومد منو میکردند من هیجوقت ناراحت نمیشدم چون واقعا سکس رودوست داشتم هیجکس غیرازاین سه نفرنمیدونست که من پرده ندارم اندامم بزرگترمیشد همیشه به من غرمیزدند که چرا چاق میشم چون خونه خاله ام زیادمیرفتم پدرم غرمیزد با کوچکترین بهونه ای منو کتک میزد برادرم هم مثل پدرم بود برادرم به روابط صمیمی من ودایی ام شک کرده بود یه روز که من ظرف میشستم دایی ام کیرش رو دراورد ازپشت توشلوارم کرد وبرادرم این رو دید اون به کسی چیزی نگفت ولی من رو مفصلا کتک زد بحدی که تا چندروزنمیتونستم از جام بلند بشم وشوهرخاله ام بهم پیشنهادفرارازخونه روداد وگفت منو پیش یکی ازدوستاش میبره که دنبال یه خدمتکاربرای خونه اش هست وچه بهترازمن که هم میتونم بهش بدم وهم جای زندگی دارم البته تو یه استان بزرگ دیگه بود من موافقت کردم شوهرخاله ام با دوستش حرف زده بود یه هفته بعدازاینکه من 13ساله شده بودم بادوستام به مسجدرفتیم وازاونجا من به خیابونی که شوهرخاله ام گفته بود رفتم وازاونجا باشوهرخاله ام ومردی اشنا شدم که منو برای خدمتکاری خونه اش میخواست بعدازچک وچونه ای که اونا زدند وشوهرخاله ام قول دادهیجکس دنبال من نیاد من با اون اقا رفتم من هیجی نداشتم دست خالی رفتم یه دختر13ساله تپل با لباس خونه وچادرگلی بودم که سوارماشین شیک اون مرد شدم وازشهرمون فرارکردم کسایی که خاطرات من رودنبال میکنند میدونم که هرچه ازاینده ام وخاطراتم بگم باورنمیکنید چون تصورش برای شماها سخت هست ولی واقعیت داره من یه دختربچه که از9سالکی با سکس اشنا شدم تو13سالگی ازخونه فرارکردم ویه زندگی جدیدی روشروع کردم که هم عجیب بود وهم خوب بود فحش ندید

ادامه…

نوشته: ماریا


👍 2
👎 1
135541 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

454912
2015-03-02 16:45:01 +0330 +0330
NA

آفرين ادامه بده
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

0 ❤️

454913
2015-03-02 18:33:35 +0330 +0330
NA

Akhe adami ke hade aghal 40saleshe 2ta zan dare miad pleasantry bache 12sale migad ya baradare masalan gheiratit vaysad kon dadaneto niga kard
Boro khos khole khar kamtar jagh bezan hamishe bezan intori maghzetam kiri nemishe

0 ❤️

454914
2015-03-02 18:42:18 +0330 +0330

کیرم تو کوسش

0 ❤️

454915
2015-03-02 23:12:54 +0330 +0330

تخم حروم کسکش سکس محارم ننویس گوه تو قبر پدر جاکشت معلومه پسر هستی اینقد گوه خوری نکن میام پیدات میکنم خودتو خاله و دایی و از همه بدتر اون داداش خواهرجندتو میگام

0 ❤️

454916
2015-03-03 00:35:22 +0330 +0330
NA

خوب بود فقط چند عکس از خودت بزار
:-D

0 ❤️

454917
2015-03-03 06:18:19 +0330 +0330
NA

چی بگم.داستانت خوب بود. ولی اگه واقعیت داشته باشه امیدوارم که طعم خوشبختی بفهمی.چون اینایی که تا اینجا گفتی هیچکدوم لذت نبوده.فکر میکنی لذت بردی.ادامشو بنویس.

1 ❤️

454918
2015-03-03 06:20:26 +0330 +0330
NA

ههههههههههههه
خاک بر سرت خدایی من داستانتو خوندم ببینم چجور فرار میکنی
فکر کنم تو خواهر مدونا باشی که دوست داره با همه سکس کنه
راحت باش در کمال آرامش کستو بده
راستی میگم استان بزرگت اگر اصفهانه خصوصی پی بده قرار بزار تا بکنمت مال من که خار نداره

0 ❤️

454919
2015-03-03 06:49:23 +0330 +0330

جنده خانم اگه میخوای اینجوری بنویسی ننویس
کس ک ما مسخره تو نیستیم ک دو خط. داستان میذاری
مث بچه ی آدم بنویس
کیر همه ی اعضای شهوانی تو کست

0 ❤️

454922
2015-03-03 09:34:37 +0330 +0330
NA

کی میای به من بدی

0 ❤️

454923
2015-03-03 10:48:26 +0330 +0330

من ازخونه فرارکردم مسئله خدمتکاربودنم نبود میخواستم ازاون محیط فرارکنم ازکتک هایی که میخوردم

2 ❤️

454924
2015-03-03 10:49:34 +0330 +0330

من واقعیت زندگیم رومیگم توایرتن ازیه میلیون دخترشایدیکی مثل من کثیف وهرزه باشه هرکسی اینجوری نیست

1 ❤️

454925
2015-03-03 10:52:59 +0330 +0330

قبول دارم جنده هستم داستان واقعی زندگی من هست شماباورنکن خودم میدونم چه اشغال هرزه ای هستم

1 ❤️

454926
2015-03-03 10:54:32 +0330 +0330

چرا خاک برسر ؟ اصفهان نیستم
جنده هستم ولی به ادم کیری کس نمیدم

1 ❤️

454927
2015-03-03 10:55:20 +0330 +0330

یه زمانی فکرمیکردم خیلی خوشبحتم اما

1 ❤️

454928
2015-03-03 10:57:09 +0330 +0330

اون زمان بچه بودم سکس باهمه رودوست داشتم ولی وقتی بزرگترشدم متفرشدم ازروزهایی که بادایی ام سکس داشتم
دخترم مهم نیست شما باورکنیدیانه
دردمن خیلی عمیق ترازفحش های شماست

1 ❤️

454929
2015-03-03 10:58:35 +0330 +0330

چراشماشعورنداری ؟
بجای مغزتوسرت پرازاب کیرت هست
اذیت میشی نخون مغزکیری

1 ❤️

454931
2015-03-03 12:06:57 +0330 +0330
NA

باور کنيد من تا 15 سالگي فکر ميکردم دخترا کير دارن.حالا شما از 12 سالگي پرده نداري…
ديگه چيزي واسه گفتن ندارم

0 ❤️

454932
2015-03-03 12:39:15 +0330 +0330
NA

kholase benevis age mikhaei biografi benevisi

0 ❤️

454933
2015-03-03 18:33:18 +0330 +0330
NA

سلام، خدایی داستانو نخوندم فقط نظرات برو بچ رو خودنم
ولی اگه سنندج هستی خودم هستم، خصوصی پیام بده

0 ❤️

454935
2015-03-04 08:32:54 +0330 +0330
NA

ادامشو بنویس خوشم اومد

0 ❤️

454937
2015-03-11 00:58:30 +0330 +0330
NA

به من هم کوس و کون میدی بترکونیم zan284؟

0 ❤️

454938
2015-03-14 20:20:59 +0330 +0330
NA

من تا اومدم جق بزنم داستان تموم شد :D

0 ❤️

564221
2016-11-12 10:23:19 +0330 +0330
NA

نظر شما چیه؟خیلی داستانه جالبیه مشتاقم ادامشو بدونم

0 ❤️

564240
2016-11-12 14:08:20 +0330 +0330

هههه بانو الکسیس تو 21 سالگی شروع کرده.ماشالا به تو که از 12 سالگی روع کردی.اینده دست توست
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

0 ❤️

927971
2023-05-14 13:41:42 +0330 +0330

ای جاااان

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها