فریاد حقیقت (حنا و سعید)

1397/12/24

قلم را به دستم گرفتم که باز
حقیقت سرایی کنم سرفراز
بگویم به یک لحن شهوت پسند
اگر یاوه گفتم به گورم بخند!
قلم را جویدم میان دهان
کمی فکر کردم به این و به آن
دو تا چهره شاید حنا و سعید
دو شخصیت از واژه گاهم چکید
حنا همسری بی وفا و شرور
و شوهر کمی ساده و کر و کور
اگر چه که جرّاح باشد ولی
حنا خود سپرده به دست علی!
از آن اسکناسی که شوهر دهد
علی را چنان هدیه ی زر دهد
همان دم که در کار باشد سعید
زنش با علی بود و کار پلید
خلاصه همین گونه سالی بشد
حنا غرق خواب و نیامد به خود
فلک گریه می کرد و نامد صدا
کسی را چه علمی ز کار خدا ؟
که آخر درین صحنه ی گیر و دار
حنا از یکیشان شود بار دار !
شنیدم که آن خانه تا هفته ها
ندیده به خود جز سرور و صفا
به زن بود و خانه همه فکر مرد
مسیر حنا گرچه فرقی نکرد
علی را بگفتا که ای خوب من
هواخواه رودت شده جوب من
از آن جا که واژن میسر نبود
برایش ز مقعد مسیری گشود
چو نه ماهگی تا گلویش رسید
زمان توجه به شویش رسید
شبی خفته در بستر شوهرش
نمایان شود ناله ی آخرش
حنا را بشد نوبت زایمان
و شوهر به دلواپسی پیش آن
به تخت اتاق عمل تا رسید
ز سرگیجه هم بستری شد سعید
از آن جا که جراح آن خطه بود
سرنگی ز خونش گرفتند و زود
به فهمیدن عیب جراحشان
نشسته گروهی به تفسیر آن
حنا تا عمل را به آخر رساند
کسی برگه ای دست شوهر رساند
به اندام آن برگه افتاده بود
جوابی که بر خون او داده بود
نوشته دران علت و مشکلش
همان لحظه آهی کشید از دلش
نوشته دران از عیوبی عظیم
به نوعی که باشد ز بنیان عقیم
نه حالا که از سن و سال بلوغ
چه پاشد منی در رحم ها چه دوغ
چو افتاده شد پرده از این خطا
فلک گریه می کرد و آمد صدا
حنا تا که بازوی کتمان گرفت
ز شویش تب غیرتی جان گرفت
اجل گر چه حکم خدا را ندید
حنا را به آغوش شومش کشید
نفس بر نیامد ز او بعد ازین
و از کودک و شوهرش همچنین
مقصر چه کَس بوده یا کَس نبود …
جهان جای انسان ناکس نبود
چه خوش گفته آن شیخ صاحب بیان
کسی بار کج را نیابد نشان

نوشته: یبن الشیخ


👍 7
👎 0
10386 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

754667
2019-03-16 11:02:16 +0330 +0330

ایولا شاعر.
نظامی جلوت لنگ میندازه.
مهتی جان کامنتت بسی لایک داشت.

1 ❤️