فکرشم نمیکردم بکنمش

1395/11/29

سلام
داستان واقعیه پس با جزئیات نوشتم حوصله ندارین نخونین خواهشا
دفترچه رو پست کردم برا خدمت سربازی و با خودم گفتم تا موقع اعضام برم یجایی کار کنم اخه تازه دانشگاه رو تموم کرده بودم شهرستانم که پول خوب نمیدن به همین خاطر رفتم تهران تو ی اشپزخونه که زیر زمین یه مسجد بود مشغول شدم ی منشی داشتیم که سفارش رو ثبت میکرد ی خانم سی و پنج شیش ساله و خیلی سرحال بعد چند روز وقتی فهمید من لیسانس دارم گفت پسرم ریاضی و فیزیک افتاده تا شهریور کمکش کن هرچی پولشم بشه میدم دیگه قرار شد ظهر که تعطیل میکنیم باهم بریم خونشون و من با پسرش کار کنم (فکر نمیکردم منظوری داشته باشه اخه تو محل کار گفته بود متاهله و همه فکر میکردن شوهر داره) خلاصه ما حدود 4 میرفتیم و 7 برمیگذشتیم برج 4و5 که خودتون میدونین اون موقع روز چقدر گرمه وقتی رسیدیم خونه سریع مانتوش رو دراورد و بالباس نازک شبیه سارافون در اومد از تو اتاق باورم نمیشد ی همچین استیلی داشته باشه قدش متوسط بود با ی کون گونده و پاهای تو پر و چاق ولی از همه مهمتر سینه های درشتش بود که بد خود نمایی میکرد یهو کیرم راست شد پسرش اول دبیرستان بود همون روز اول فهمیدم پسره اصلا تو فاز درس نبود و چون بابا مامانش از هم جداشده بودن مثلا داشت باهاشون لجبازی میکرد موقع برگشتن گفت تو محل کار نگو جدا شدم از شوهرم نگاهشون به ادم شهوتی میشه
من جاخوردم از این حرفش
دوروز یبار من می رفتم خونش تو راه میگفت چطور دوست دخترا رو ول کردی اومدی اینجا میخواست سرصحبت رو باز کنه من میگفتم ندارم و میخندید میگفت تواین سن مگه میشه جنس مخالف نزدیکت نباشه منم این بار دل رو زدم ب دریا گفتم مگه توجنس مخالف نزدیکت نیست چیه گفت من مجبورم گفتم منم مجبورم اخه شبا هم همون تواشپزخونه میخوابیدم گفت اینجا که همه چی هست اگه دلت خواست من میتونم کمکت کنم گفتم بیخیال ولمون کن خودت میدونی بیسچهاری اشپزخونه ام گفت توکارت نباشه من خودم یکی برات جور میکنم تو فقط محسن رو بچسب سر عقل بیاد ،فکر کردم منظورش دوست دختره من تو هفته ی نصف روز مرخصی داشتم که نمیرفتم چون جایی نداشتم یروز بهم گفت این هفته مرخصیت رو بگیر بیا خونه ما گفتم اخه تو که نیستی (چون روز مرخصیش فرق میکرد )گفت برو پیش محسن(پسرش) منم چون از یکنواختی خسته شدم گفتم باشه چون با پسرشم دوست شده بودم
بلاخره روز موعود رسید باهم ساعت 4 زدیم بیرون بستنی گرفتیم و هویج رفتیم خونه رفت تو اتاقش مثل همیشه محسن خونه نبود ظاهرا من نشستم روی راحتی تو پذیرایی اونم تو اتاق بود گفتم محسن نیست
-نه رفته پیش باباش
من تعجب کردم
-پس من باید تنها بمونم خونه چیکار
-تنها نیستی من پیشتم دیگه
-تو که دو س ساعت دیگه باید بری
-نترس گفتم کار دارم نمیام بعدظهر
یهو از اتاق اومد بیرون وای خدای من چی میدیدم مثل دخترا تازه عروس شده بود
موهای قهوی روشنش رو ریخته بود رو شونه هاش ی تاپ لیمویی که کامل بالا سینه اش باز بود و سوتین مشکیش زیرش چشمک میزد و ی ساپورت مشکی نازک و تنگ که خط شورتش معلوم بود
گفت چیه ماتت برده گفتم اخه خیلی ناز شدی گفت ناز بودم
اخه تا حالا اینجوری ندیده بودم رفت تواشپزخونه هویجا رو شست و اومد نشست کنارم یکم حرف زدیم که یهو گفت چ بوی پیازی میدی (راست میگفت برا کوبیده خیلی چرخ کرده بودم ) پاشو برو ی دوش بگیر گفت ول کن بابا راحت نیستم گفت این چ حرفیه پاشو تا برات از لباس محسنم بیارم بزور مارو فرستاد حموم منم چون کامل سفید کرده بودم بخاطر عرق سوز شدن زود اومدم بیرون و …
گفت وضعیت خرابیه ب همه کس نمیشه اعتماد کرد و حواست باشه من از شوهرم خیلی خوردم و الان چندساله دارم مثل سگ کار میکنم و اون داره با ی جنده برا خودش زندگی میکنه گفتم چرا شوهر نمیکنی گفت از همه مردا بدم میاد وگر نه صیغه میشدم بیشتر از حقوق اونجا میگرفتم اینقدر فشار جنسی نداشتم
(من ماتم برده بود ازحرفاش ) ولی امروز جفتمون باید همه دیگه رو از فشار جنسی خلاص کنیم بعد یهو بلند شد رفت اب هویج بستنی رو که مرتب کرده بود قتی من حموم بودم از یخچال اورد
اب هویج روخوردیم و گفت الان لبای ادمم مزه بستنی میده دوست نداری امتحان کنی که منم سریع لبمو چسبوندم ب لبش شروع کردم لب گرفتم بوی رژ و زعفرون بستنی و … قاطی شده بود نمیدونید چ حالی میداد مگه سیر میشدم ازش لب میگرفتم و با دستم بدنشو میمالیدم یهو گفت تا شب میخوای لب بگیری بی جنبه که جرئتم بیشتر شد دستم رو از دور گرنش حرکت دادم ب سمت سینه اش گرفتمشون واقعا اگه این سینه بود سینه ی زیدم هیچی نبود بزرگ نرم ونرمی تابش بیشتر نرمش میکرد سریع گفتم لخت شو گفت خودت لختم کن سریع تاب و سوتین رو باز کردم و ساپورتش رو داوردم فقط شورتش پاش بود سینه هاش ی نک قهوهای تیره داشت که روی پوست روشنش خیلی ناز بود ی ده دقیقه سینه هاشو خوردم که دیدم داره کسش رو میماله شورتش رو دراوردم و کامل خوابید روی راحتی خداییش بدم کس بخورم ولی دیدم منتظره کسش رو بخورم رفتم زبونم رو کشیدم لای کسش باورتون نمیشه اینقدر داغ و خیس بود که داشتم بالا می اوردم دیگه الکی با چوچولش ور رفتم که معلوم بود زیاد خوشش نمیاد گفت بلند شد لخت شو دیگه طاقت ندارم منم سریع لخت شدم یعنی تا حالا کیرم رو به این سفتی ندیده بودم گرفتش یکم باهاش بازی کرد و یکم تف زد بکسش گفت بکن توش گفتم ساک نمیزنی گفت مگه تو خوب خوردی کس منو گفتم بخور دیگه مسخره
شروع کرد واقعا تشنه کیر بود سرش رو میکرد دهنش و یجوری میک میزد که داشت جوونم ازکیرم میزد بیرون حالا دیگه سر کیرم سرخ سرخ شده بود داشت ابم می اومد که گفتم نکن داره میاد گفت چه زود اخه دیگه پاشو انداختم رو شونه ام کردم تو کسش مثل کوره شده بود ی س چهار دقیقه ب این حالت تلمبه زدم که ابم اومد و ریختم رو شکمش و بعد خوابیدم پشتش و از پشت کردم وای تلمبه که میزدی شکمت برخورد میکرد ب کون بزرگش نمیدونیین چ حالی میداد داشتم تند تند تلمبه میزدم که چندتا اه بلند کشیدو بشدت پاهاش و بدنش رو سفت جمعکرد و کسش داغ داغ شد فهمیم ارضا شده ی سی ثانیه صبر کردم گفتم رویا بکنم تو کونت گفت دوست ندارم گفتم بزار ببینم چطوریه یبار امتحان کنیم که با خنده گفت حوصله داری میخوای عن حل بدی و با دستش کیرمو کرد تو کسش و شروع کردم تلمبه زدن و ابم رو ریختم تو کسش به همون حالت بغلش کردم و ی ساعتی خوابیدیم تو بغل هم تا الانم بیست روزی یبار ی سکس توپ میکنیم از رویا ممنونم
ببخشید طولانی شد فحش ندین میخوام نظراتون رو بهش نشون بدم ممنون

نوشته: 007


👍 7
👎 1
30921 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

579863
2017-02-17 21:09:12 +0330 +0330

? ? ?

0 ❤️

579867
2017-02-17 21:17:15 +0330 +0330

جالب نبود دیس لایک

0 ❤️

579868
2017-02-17 21:18:44 +0330 +0330

شربت نداد. بجایش آب هویج بستنی داد.
ظهور نوشیدنی های جدید

0 ❤️

579954
2017-02-18 04:41:23 +0330 +0330

اره کس بخور ناشکری نکن اینقده خوبهههه !!! ? …مثل پاستیل بخورش .خوب بود لایکیدم

0 ❤️

580000
2017-02-18 09:59:55 +0330 +0330

لیسانسم لیسانسای قدیم / من نمیدونم تو دانشگاه چی رو یاد بچه ها میدن که اینقدر باسواد میشن . اعضام نه جانم اعزام درسته

0 ❤️

580012
2017-02-18 11:08:35 +0330 +0330
NA

خخخ “اعزام” کیرم تو مخت. خواهر اونی رو که به تو مدرک داده یا خواهد داد گاییدم.

0 ❤️

580017
2017-02-18 12:03:06 +0330 +0330

شانس درتو زده… عذر میخوام در خونتو… حالشو ببر…

0 ❤️

580022
2017-02-18 12:35:29 +0330 +0330
NA

خدایا این جقی ها رو از ما نگیر

0 ❤️

580199
2017-02-19 15:01:41 +0330 +0330

اعضام؟؟؟؟
همه اعضام توت

0 ❤️

580211
2017-02-19 16:44:54 +0330 +0330

قشنگ نبود

موضوع تكراري و نخ نما. غلط نگارشم داشت

ولي بازم زحمت كشيدي ممنون

0 ❤️