قدیسان خون آشام (۱)

1395/06/17

دااااانگ؛ دااااانگ؛ دااااانگ. ناقوس کلیسا راس ساعت کارش رو شروع کرد و.با ساکت شدن ناقوس؛ صدای گروه کر از سالن دعا بلند شده . صدای گروه کر کلیسا همیشه برام لذت بخشه. مخصوصا وقتی که بالای دودکش قدیمی کلیسا نشستم و ماه گِرد و تابان مثل یه فانوس روشن، کل جنگل انبوه روبه روی کلیسا رو روشن کرده. در چنین شب مهتابی سایه سیاهِ ساختمان کلیسا مثل یه شبح ترسناک بخشی از ابتدای جنگل رو پوشونده. .ولی؛ باید عجله کنم.دیدن این صحنه زیبا دیگه بسه.باید خودم رو سریع به اتاق اعتراف برسونم. معمولا بلافاصله بعد از مراسم پدر روحانی به اتاق اعتراف میره تا گنهکاران در پیشگاه پدر روحانی به گناهشون اعتراف کنند. از این دودکش تا اتاق اعتراف مثل راه مخفی میمونه که از بهشت تا جهنم کشیده شده. پر پیچ و خم و اسرارآمیز. ولی گوش کردن به اعترافات یک گنه کار که دیگه تحمل پنهان کردن گناهش رو نداره اونقدر لذت بخش هست که به سختی راه بیارزه. مخصوصا اینکه این امتیاز رو فقط من دارم . یک موش زیرک و چابک. فقط من هستم که میتونم به تمام اتاقهای کلیسا سرک بکشم. گاهی اوقات احساس هم سنخی عجیبی بین خودم و ارواح قدیسان میکنم. اونها هم مثل من حاملان اسرارانسانها بودند. چه فرقی میکنه؟ یک موش یا یک قدیس. اونچه اهمیت داره امتیاز همه جا بودنه و پی بردن به این همه اسرار ناگفته……

باز هم یک زن زیبا. اینباریک زن موبلند با چشمانی سبز و قدِ کشیده. انگاراز ازل اتاق اعتراف رو برای زنان زیبا درست کردن تا به کردۀ خودشون اعتراف بکنن و راحت بشن. دیدن این تصاویر برای من موش که خونه اصلیم فاضلاب روستاست و به این زنهای زیبا هیچ طمعی ندارم بیشتر جنبه اموزشی داره. کی میدونه شاید روزی در این اتاقک اعتراف رازی بر ملا بشه و روح من رو هم هم سان روح سنت آگوستین قرار بده. اونوقت میتونم زندگی سایر موشها رو هم تغییر بدم و جاشون رو از فاضلاب به یک نقطه آبرودار تری ببرم.
زن زیبا در پشت اتاق اعتراف قرار گرفته.به جز پاهای سفید و زیباش چیزی معلوم نیست. پدر روحانی با ردای بلندش وارد اتاق میشه. و در حالی که چیزی به جز پاهای سفید دخترک رو نمی بینه کتاب انجیلش رو بدست گرفته و در انتظار اعترافه. از گریه های دخترک پیداست که گناه بدی مرتکب شده. هق هق دخترک به زجه تبدیل شده ظاهرا این دختر زیبا هم مشکل تمام دختران زیبایِ دیگه رو داره. عاشق شده و در یک ظهر گرم تابستانی به دور از نگاه موزی هم نوعانش بر روی علوفه های نرم و خوش بوی مزرعه پدر بزگ؛ تنش رو در اختیار عشقش گذاشته. دخترک حتی جریان معاشقه اش رو با پسر عاشق جز به جز تعریف میکنه ت
ا بلکه پدر روحانی برای هر جزء این معاشقه در پیشگاه خداوند براش طلب مغفرت بکنه. از بوسیدن و مکیدن لبها تا لمس و لیسیدن الت پسر عاشق و ناله های پر لذت هر دو. همه و همه رو برای پدر تعریف میکنه. کاملا روشنه که این تصاویر در ایمان پدر هیچ خللی وارد نمی کنه. پدر به طور جدی مشغول گوش دادن به اعترافات و نظاره کردن پاهای سفید دخترک هست. چهره پدر برای منِ موش شبیه یک قدیس جدی هست که در آنِ واحد مشغول مذاکره با خدا برای حل و فصل گناهان نوع بشره. ای کاش جماعت موش هم چنین پدر روحانی داشت.

بعد از تمام شدن اعترافات؛ پدر روحانی که هنوز حالت جدی خودش رو حفظ کرده از دخترک سوال حساسی پرسید که با فریاد دخترک به پایان رسید. البته انصافا برای من موش هم جای سوال بود که آیا این معاشقه با فرو رفتن آلت پسر عاشق در واژن تنگ و مرطوب دخترک به کمال رسیده یا نه؟ که البته فریاد دخترک ؛ انکار قطعی این عمل شنیع بود.ظاهرا اون دو قصد چنین کاری داشتند ولی لطف خدا مانع اون دو شده و در لحظه آخر صدای عَر عَر خری که اطرافشون مشغول چریدن بوده پدر بزرگ رو به نزدیک اونها میکشونه و پسر عاشق به سرعت فرار میکنه. پدر روحانی که انگار بخشی از گناهان نوع بشر به یک باره از روی
دوشش برداشته شده لبخندی به لب زد.و برای دخترک دعایی به زبانی عجیب خوند. منتظر بودم پدر گنهکار دیگری رو به حضور بپذیره .اما ظاهرا پدر روحانی حتی پس از دعا در روح رنجور اون دخترآثاری از گناه رو حس کرده والا سابقه نداشته که پدر یکی از گنهکاران رو به اتاق مخصوص خودش ببره. حتما رازی در میونه. اینجا به موش بودنم افتخار میکنم. باید به سرعت از طریق سوراخهای درونِ دیوار به اتاق مخصوص پدر برم شاید امشب همون شب موعود زندگی منه.

بالاخره سوراخ مناسبی برای مشاهده گفتگو های دخترک و پدر روحانی پیدا کردم. دخترک روبه روی منه .صورت زیباش رو کاملا میبینم. نور فانوسِ کنارش چشمان سبز دخترک رو جذاب تر کرده. پدر پشت به من مشغول پر کردن پیاله دخترک از شراب قرمزه. بارها در راه رسیدن به دود کش از انبار شراب کلیسا عبور کردم . فکر میکنم پدربا نیت پاک خودش تمام اون شرابها رو درست کرده تا به گنهکاران بده و بار گناهانشون رو کم کنه. دخترک کمی از اون شراب رو نوشید. با نوشیدن جرعه دوم پدر به سمت ارگ کهنه گوشه اتاق رفت و شروع به نواختن یک آهنگ دعا گونه کرد. چنین مهارتی در رفع گناه فقط در تخصص پدر روحانی. اونقدر فضای ارام و معنوی در اتاق حکم فرماست که پلکهای دخترک چند باری به روی هم اومدن. ولی نه. ای کاش میتونستم به دخترک کمک کنم تا نخوابه. حتما پدر راز مهمی رو میخواد با او در میون بزاره. نخواب…نه نخواب …دخترک تعادل خودش رو از دست داد و ما بقی شراب داخل لیوان روی زمین ریخت. کف زمین اتاق پدر رنگ خون گرفته. بوی شراب اعلا رو حس میکنم. دخترک نخوابیده بلکه بیهوش شده. ولی چرا؟ فکر میکردم قراره رازی بین این دو نفر بیان بشه ولی چرا دخترک به این سرعت بیهوش شد. من یک موشم .اما به شدت کنجکاو شدم…نه …امکان نداره. این افکار رو باید از سرم دور کنم… پدر روحانی حتما برای امر مهم الهی که مربوط به بخشودگی گناهان دخترک هست شراب او رو به ماده خواب آور آغشته کرده. والا پدر روحانی و آزار به دیگری؟ پدر هنوز مشغول نواختن ارگ هست. ولی از لای جرز دیوار صدای پا میشنوم. درب اتاق پدر به ارامی باز شده. کسی که درب رو باز کرد صورت خودش رو به دقت پوشونده. پدر بی توجه به ورود اون فرد به نواختن ارگ ادامه میده. فرد وارد شده دستمال دور صورتش رو باز میکنه و موهای بلند و سفیدش رو به بیرون میریزه. میشناسمش. خیلی خوب هم میشناسمش .ولی خانوم ماریا اینجا در اتاق مخصوص پدر چه میکنه؟ گیج شدم. ماریا به سمت دختر میره و چند بار دخترک رو صدا میزنه .پدر همچنین مشغول نواختن ارگ هست. باز هم صدا پایی میشنوم. صدایی محکم تر از صدای پای ماریا. فرد قوی هیکلی وارد اتاق میشه. اینجا چه خبره؟ چرا پدر هیچ واکنشی نشون نمیده ؟ گیج شدم.در تمام عمر دو ساله خودم چنین چیزی ندیده بودم. با اشاره ماریا مرد قوی هیکل که هنوز صورتش رو پوشیده نگه داشته دخترک رو بغل میکنه. باید دنبالشون برم. ولی پدر هنوز هم مشغول نواختن ارگه. نمیتونم دخترک رو رها کنم. باید بدنبالشون برم. داخل سوراخ دیوار میشم. صدای پاها رو دنبال میکنم. اونها به سمت طبقه پایینی کلیسا در حرکتند. بعد از عبور از انبار شراب که چند متر زیر سطح زمین ساخته شده. ماریا و اون مرد به طبقه پایینتر میرن. تا به حال وارد سوراخهای دیوار این بخش از کلیسا نشدم. صدای وِز وِز لولای یک در رو میشنوم از درزِ دیوار نور مشعل ماریا رو میبینم. به هر سختی که بود خودم رو از سوراخهای دیوارهای سنگی به سمت اتاق میکشونم. حالا از گوشه سمت چپ شاهد اون سه نفرم. با اشاره ماریا .اون مرد دخترک رو چهار دست و پا روی زمین نگه داشت. دودست و دو پاش رو به سگکهای اهنی زنگ زده ای که روی زمین بود بست.بعد تن دخترک رو محکم به طناب ضخیم و درازی که از سقف به پایین امتداد داشت بست .دخترک در اون حال تلو تلو میخور. هنوز خبری از پدر نبود. مرد تنومند بدون گفتگویی اتاق رو ترک کرد. اونچه میدیدم رو باور نمیکردم. ماریا همسر خان روستای ماست زنی زیبا که علی رغم سنش پوست صورت جوان و تمیزی داره. هر هفته یکشنبه به همراه شوهرش به مراسم دعای پدر روحانی میان. در طول مدت عمرم هرگز رفتار بد و ناشایستی از او ندیدم. ولی امشب برای اونچه میبینم هیچ دلیلی ندارم.
صدای زنجیرهای دخترک از خواب بیدارم کرد. نمیدونم چقدر منتظر بودم ولی پدر در کنار سر دخترک نشسته. ماریا ساکت و ارام پشت دخترک به گفتگوی اون دو گوش میده. پدر سوال مهمش روباز هم برای دخترک تکرار کرد. که اینباردخترک انکار رابطه با پسر عاشق رو با نوعی تند خویی به پدر اعلام کرد.پدر خوشحال تر از دفعات قبل تشت بزرگی رو از گوشه اتاق برداشت و اون رو زیر دخترک گذاشت. بعد خواندن دعایی چاقویی از جیبش بیرون اورد و زخم کوچکی در گردن دخترک ایجاد کرد. صدای زجه های دخترک بیشتر از وقت اعتراف بود. احتمال میدم پدرقصد خیری داره و خون دوران گنهکاری دختر رومیخواد از اون بگیره تا بلکه دخترک ارام تر به زندگی مومنانه خودش ادامه بده. لایه ای از خون کف تشت رو گرفته .صدای زجه های دخترک هر لحظه کم و کمتر میشه . احتمال میدم که اون دختر به ارامش بیشتری رسیده. با از حال رفتن دخترک پدر دستمالی رو به گردن او میبنده تا جلوی خونریزی دخترک رو بگیره. هنوز هم دلیل این کار پدر رو نمیدونم. ولی به ایمانش اعتقاد و اعتماد دارم. ماریا و پدر از اتاق خارح میشن . باید بدنبالشون برم. احتمال میدم به اتاق مخصوص پدر برن. به سرعت داخل سوراخ دیوار سنگی میشم و دنبال صدای پارو میگیرم. حدسم درست بود. اون دو وارد اتاق مخصوص پدر شدند. حتما باید راز مهمی رو با هم در میون بزارن. ماریا پشت میز نشست درست همون جایی که دخترک ساعتی قبل نشسته بود. پدر از کمد گوشه اتاق دستمالی بیرون اورد. صبر کن ببینم.وای عجب بویی. بوی بهشت میاد. خدای من. نکنه مثل مریم مقدس برای من هم از اسمان هدیه ای فرستادی. پدر از داخل دستمال تکه ای پنیر بیرون میاره و اون رو به سر یک شیء آهنی میزنه. خدای من. بوی این پنیر اعلا داره مستم میکنه . نگاه کن.پدر پنیر رو درست جلوی سوراخ رو به روییم گذاشته. مردان پرهیزگار همیشه به فکر همه هستند. حتی موشها! به سرعت به سوراخ مقابل میرم. اراده ام در برابر پنیر از دست رفته. به سرعت به سمت پنیر میرم که ناگهان در دمم احساس درد میکنم. توان تکون خوردن ندارم . پنیر…پنیر…پنیر اعلا. دستان گرم پدر رو بر روی پشتم احساس میکنم .همیشه ارزو داشتم اون دستان مومن که با چابکی روی ارگ کلیسا مینوازد به تن من بخوره. پدر من رو بلند میکنه و به لب میز میاره. از این فاصله چشمان پر نفوذ ماریا رو بهتر میبینم. این زن بینهایت زیباست. چشمانش مثل یک روباه قرمز روشن و اسرار امیزه. پدر چاقویی از روی کمد بر میداره . شاید تکه پنیر دیگه ای در انتظارمه. خدا شکرت…تغ . تغ…تغ
صدای تغ تغ بلندی از خواب بیدارم کرد. به سرعت به سمت نور باریکی که از در اتاق انتهای راهرو میاد حرکت میکنم… نور فانوس هنوز روشن بود. پدر و بانویی که نمیشناختمش پشت میز نشسته بودند. روشن بود که بر روی کف زمین چیزی ریخته شده. چون تمام کف زمین قرمز شده بود. بوی عجیبی توی اتاق می اومد تکه گوشتی سیاه که اطرافش چند قطره خون قرمز چکیده بود روی میز بین پدر و اون زن میانسال افتاده بود.احتمالا باز هم این موشهای موزی مزاحم دعای شب پدر و حواریونش شدن. البته نمیتونم این نکته رو انکار کنم که.تقوای پدر اونقدر معروفه که اصلا بعید نیست مثل مریم مقدس خداوند برای او تکه گوشتی بهشتی فرستاده باشه. اره دسته…خودشه. امشب چشمهای من به نور یک غذای بهشتی روشن شده. باید ته و توی این گوشت بهشتی رو در بیارم. پدر و زن اتاق خارج شدن. حدس زدن اینکه به کجا میرن سخت نبود. به سرعت به سمت مطبخ کلیسا رفتم. صحبت از غذا دادن به یک گنهکار باکره بود. حس هم نوع دوستی پدر من رو همیشه تحت تاثیر قرار میده. ای کاش ما گربه ها هم چنین پدر رروحانی میداشتیم.پدر به ارامی اون تکه گوشت بهشتی رو داخل یک قابلمه مسی پر از آب جوش گذاشت و کتاب مقدس رو در دست گرفت و شروع به دعا خوندن کرد. ماریا هم با ملاغه ای آهنین مشغول هم زدن محتویات اون قابلمه است. دیگه به خوبی بوی گوشت پخته رو از دور می فهمم. شاید خواست خدا بود که نیمه شب با صدایی از خواب بیدار شم و شاهد چنین صحنه ای باشم. من به پدر اطمینان دارم و میدونم هیچ کاری رو از روی هوا و هوس انجام نمیده. خوب؛ مثل اینکه گوشت آماده است. اما کی قراره افتخار خوردن چنین هدیه الهی رو داشته باشه. باید بفهمم. باید دنبال پدر برم. نرم نرمک بدنبالشون راه افتادم. اونها از پله های زیرزمین به پایین میرن.اینجارو هیچ وقت نرفته ام. همیشه فکر میکردم پدر روحانی اشباح خبیث رو در این مکان نگه میداره ولی میدونم با وجود پدر و اون زن پرهیزگار هیچ صدمه ای به من نمیرسه. به سرعت وارد اتاق میشم و در زیر صندلی چوبی پنهان میشم. وقتی خوب به اطراف نگاه میکنم. دختر جوانی رو میبینم . در حالی که دودستش توسط یک زنجیر دراز به سقف بسته شده سرش رو به پایین به حالت خضوع قرار گرفته. حس میزنم گناه بدی مرتکب شده باشه که عذابش چنین دردناکه. پدر از اون تکه گوشت بهشتی به دخترک میده . همیشه میدونستم که پدر شخصیت والایی داره و برای پاک کردن انسانها از گناه به هر کاری دست میزنه حتی تقسیم گوشت فرستاده شده از بهشت با یک گنهکار. بعد از خوراندن تکه ای از گوشت پدر روحانی تکه دگری از گوشت رو در دست گرفته. صدای زوزه لولای در که درست در کنار صندلی هست که من زیرش پنهان شدم شنیده میشه.
مرد قوی هیکل نیمه عریان به سمت پدر میاد. و تکه گوشت رو میگیره و اون رو روی زمین میندازه. خدای من عجب بوی خوشی داره این تکه گوشت. نکنه ؛ نکنه این تکه گوشت روزی منه؟ .خدای من. امشب بهترین شب زندگی منه. با بیخوابی و هم پا شدن با پدر روحانی و حواریونش میتونم لذت خوردن یک گوشت بهشتی رو درک بکنم. به سرعت از زیر صندلی بیرون میام و به سمت گوشت میرم. به یک حرکت کل اون رو توی دهنم می برم و به یک باره می بلعم.اوووووف. عحب مزه ای. احساس سنگینی میکنم. فکر میکنم بهتر باشه به گوشه ای برم و بقیه شب رو بخوابم. تا همینجا هم در راه خدا کلی جهاد کردم.چشمهام حتی توان لحظه ای صبر کردن رو هم نداره. باید برم. مرد قوی هیکل به سمتم خم شده. و با مهربانی من رو توی کیسه ای میندازه. خدا خیرش بده. شاید میخواد من رو به اتاق خوابم ببره. ولی؛ ولی چرا درِکیسه رو بست. دوست ندارم با تقلای بیجا یکی از حواریون پدر رو آزار بدم. حتما تمام کارهای این انسانهای با تقوی از سر خیر خواهی و مهربانیه. باید کمی صبر کنم.صدای برداشته شدنِ یک در میاد. نمیدونم کجام ولی فکر میکنم تا لحظاتی دیگه مرد قوی هیکل درِ کیسه رو باز میکنه و من میتونم به یک خواب عمیق برم.
گربه لعنتی. امشب کلی کار داریم و حالا این گربه هم میخواد مزاحم مابشه. بدستور پدر کردمش تویِ یک کیسه و توی چاه اب حیات خلوت کلیسا انداختمش. بابتِ امشب خانوم ماریا بهم قراره ده پوند پول بده.کار خاصی نیست فقط قراره یک دختر گنهکار رواز گناه پاک کنیم. از دوران کودکی که با مادرم به کلیسا میاومدم همیشه دوست داشتم بدونم پدران روحانی با جسمهای الوده به گناه چطور برخورد میکنن. امشب این توفیق رو داشتم. دختر گنهکار که گفته میشه مرتکب زنا شده باید با دعا های پدر پاک بشه. بعد از انداختن گربه به داخل چاه وارد اتاق شدم. هنوز دخترک به همون حالت به زنجیر بسته شده. پدر کمی از دستمال دور گردنش رو شل کرده و خون قطره قطره ازروی گردنش به داخل تشت میریزه. خانوم ماریا نزدیکم میشه و از من می پرسه که در کجا غسل تعمید شدم؟. بهش جواب میدم که در دوران کودکی در همین کلیسا غسل تعمید شدم. از من میخواد تا لخت بشم. کمی جا خوردم .نگاهم به نگاه پدر گره میخوره. پدر سری تکون میده. خیالم راحت میشه. این قطعا خواست پدرِ روحانیه و برای من لازم الاجراست. پدر در حالی که انجیل بدست داره نزدیکم میشه. و برام توضیح میده که شیاطین به سختی در درونِ تن دختر حلول کرده اند و تنها راه رهایی اون چشیدن دردِ تجاوز از جانب یک مسیحی معتقده.تجاوز به واژن دختر!. گیج شدم. تا اونجایی که می دونم. گناه رو با گناه نمیشه شست. ولی قصد دخالت در آمرزیده شدن این دختر بیگناه ندارم.پدر تاکید میکنه که تجاوز صِرف کاری از پیش نمیبره. و باید اون دختر در من شهوت لازم رو ایجاد بکنه.پس قبل از تجاوز باید با ور رفتن با تنِ دختر شهوت رو در خودم ایجاد کنم.پدر و خانوم ماریا از اتاق خارج میشن. هیچ کس در اتاق نیست. به سمت دخترک میرم .همچنان بیهوش به زنجیر اویزونه. دست روی تن لطیفش میکشم. روی باسنش چنگ میزنم. هر لحظه احساس میکنم که چقدر خداوند به ما لطف داشته. و احساس میکنم چقدر به مسیحی بودنم افتخار میکنم. اگر نبود دستور الهیِ پدر هیچ وقت چنین لذ
تی نمیتونست نصیب من بشه. حالا با مجوز شرعی پدر میتونم هم در پاک کردن تنِ این دختر گنهکار شریک بشم و هم لذت بی حدی از تن زیباش ببرم. صورتم رو به باسنِ نرم و سفیدش مالیدم. با دست تمام سطحِ تَنش رو لمس کردم.از سینه هایِ کوچکش تا شیار روی شونه اش وکَمرباریکش. احساس میکنم شَهوت فراوانی با این کار در من شکل گرفته. یک شهوت حلال. آلتم رو که به حالتِ نیمه بر افراشته شده به تن دخترک می مالم.و اون رو در شیار باسنش قرار میدم. گرمای تن دخترک آلتم رو به حداکثر اندازه ممکن میرسونه. نمیدونم ایا میتونم کارم رو شروع بکنم یا نه. یک بارِ دیگه حرفهای پدر رو مرور میکنم. به نظرم شهوت لازم در من که یک جوان معتقد مسیحی هستم به اندازه کافی ایجاد شده تا بتونم همونطور که پدر گفت گناهان این دختر بدبخت رو پاک کنم. انگشت اشاره ام رو با آب دهن مخلوط میکنم و اون رو به داخل شیار باسن دختر میزنم. سوراخ تنگ یک دختر جوان تنها با فشار باز میشه. پس التم رو روی سوراخ قرار میدم و با فشار فراوان اون رو داخل باسن دخترک میکنم. با فرو رفتم کامل آلتم احساس میکنم در بهشت هستم. شهوتم دو چندان شده.التم حتی در باسن دخترک هم متورم تر شده. به سختی اون رو تکون میدم. احساس میکنم شدت درد دخترک رو هم بیدار کرده. قطرات کوچک خون از گردن دخترک به داخل تشت میریزه. با تمام قدرت آلتم رو در باسن دخترک تکان میدم. انحنای کمر دختر به قدری مناسب هست که هیچ احساس نیازی به هیچ تکیه گاهی ندارم. سوراخ بعد از چندین بار عقب و جلو کردن باز تر شده. اما به یاد حرف پدر میافتم . ظاهرا به وظیفه درخواستی توجه لازم رو نکردم .پدر از من خواست به واژن دختر تجاوز بکنم و نه باسن. چقدر عمل به دستورات مردان خدا سخته . و برای عمل به اونها باید بسیار دقت کرد. التم رو از داخل باسن دخترک بیرون میارم. دخترک چهار دست و پا روی زمین بود. به سختی تنش رو به سمت خودم چرخواندم. دستهای دختر به دور هم پیچی خورده بود و همین باعث کبود شدن مچ دست شده بود اما چه باک همه اینها هزینه های پاک شدن و پاک زندگی کردنه. دستم رو بین پاهای دختر کردم. گرمای داخل اتاق باعث خیس شدن بین پای دختر شده بود. هر چه دستم به سمت واژن دخترک میرفت گرما هم بیشتر میشد. با دست دیگرم دو پای دختر رو از هم باز کردم. مخلوطی از بوی عرق وبوی واژن دختر به مشامم خورد.واژن اونقدر خیس بود که نیازی به آب دهان نداشته باشه . الت سیخ شده ام رو بدون هیچ مقدمه ای داخل واژن دخترک کردم. اما؛ اما با کمال تعجب با فرو رفتن التم بداخل واژن دخترک چند قطره خون از واژن دخترک به بیرون ریخت. شک کردم. باز هم حرفهای ماریا و پدر رو مرور کردم. اگر این دختر مرتکب زنا شده پس قاعدتا باید بدون پرده باشه. پس این قطرات خون چیه؟. به سرعت به نادانی خودم لعنت فرستادم. حرف پدر برای من بیش از منطق سُست خودم حجت داره. از خداوند بابت این شک گُناه وار توبه کردم و این بار با فشار التم رو به داخل واژن دخترک فرو کردم. لذت بی حدی میبردم. چَنگ زدن به روی سینه های کوچکِ دخترک لذتم رو دو چندان میکرد.دوست داشتم گردن زیبا و نازکش رو بِمَکُم ولی دستمال و زخم روی گردن این اجازه رو به من نمیداد. به سرعت آلتم رو در داخل واژن دخترک بالا و پایین می بردم و به یکباره تمام شهوتم رو بداخل واژن دخترک خُوراندم. در دلم اطمینان داشتم که تمام اشباح پلید از وجود دخترک بیرون جهیده اند و دخترک به یک موجود پاک و بی گناه تبدیل شده.از خداوند بابت لطف بخشش گناهان تشکر کردم.

ادامه…

نوشته: عقاب پیر


👍 13
👎 4
19906 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

555404
2016-09-07 21:28:17 +0430 +0430

اه اه اه … این واژن و آلتو کی مد کرد تو این سایت ؟؟؟ بابا شما که اینقد بچه مثبتین برین تو سایتای زیرنظر وزارت ارشاد فعالیت کنین . درضمن مگه اینجا کلاس آناتومیه یا کلاس پرستاریه ؟ واژن واژن … آلتم تو واژن اونکه خودت بهتر میدونی

2 ❤️

555429
2016-09-07 23:51:21 +0430 +0430

اتفاقا خیلی هم بد بود
چی بود این اخه
مثلا خواسی متفاوت باشی؟؟؟

0 ❤️

555467
2016-09-08 09:28:38 +0430 +0430

جالب بود. اینکه راوی رو موش و گربه قرار دادی کاره متفاوتی بود. داستانشم خوب بود. خسته نباشی

0 ❤️

555483
2016-09-08 11:44:17 +0430 +0430

دوستان جدیدا تو نظرات یه حر.و.م.ز.ا.ده کیرخوری میاد کس مامانشو پهن میکنه تا هرکی رد میشه یه تف بندازه توش . باید خدمت مامان جنندش بگم این کوونده‌پسری که زاییدی یا بهتر بگم ریدی یه چند وقتی زیرخواب طالبان بوده بدجور کونش پاره شده . تا دیر نشده و دسته‌بیل طالبان کونشو پاره نکرده بیاین وساطت بلکه از کونش بگذرن و به کس مامانش ببخشنش . راس میگن جننده‌زاده‌ها همیشه انگشت میکنن تو عن دیگران میلیسن

0 ❤️

555492
2016-09-08 13:11:58 +0430 +0430

اینکه راوی داستان تعقیر میکنه یکم گیج کنندس اما داستان متفاوت و قشنگی بود ، فرقی نمیکنه چه دینی داشته باشی مسیحی ، یهودی و ،،، اطاعت کورکورانه از اشخاص با هر اسمی اخوند خاخام پدر مقدس ادم رو تبدیل میکنه به برده
برده های احمق مقدس

1 ❤️

555499
2016-09-08 16:10:55 +0430 +0430

اولا هر کس‌نننه‌ای میاد میخاد کیرمو تا دسته بکنه تو حلقش وقت قبلی بگیره تا نننه‌ش به فاک نره . دوما هر کونیییی میاد دم از شعور و معرفت میزنه شعورشو بذاره واسه خودش به کار دیبگرانم کار نداشته باشه . ظاهرا کس‌لیسی قدیمی شده بعضیا زدن تو کار کون‌لیسی . بلیسین تا سیر شین

0 ❤️

555504
2016-09-08 18:58:23 +0430 +0430

الان چن وخته دارم زیر داستانا هی نگا میکنم میبینم اصن نظرا ربطی به داستان یارو نویسنده نداره. خوبم باشه زیرش پر فحشه. بدم باشه زیرش فحشه. ای بابا خسته نشدین؟ کنسرت ایرانی میری دعوا و فحش کاری. ماهواره ایرانی میبینی فحش کاری. میایم خبر مرگمون ی داستان ایرانی بخونیم زیرش فحش کاری. عروسی ایرانی میری توش دعوا میشه. عزای ایرانی توش دعوا میشه. خب چه کاریه؟ مثل سومالیاییها ما هم جنگهای قبیله ای را بندازیم. همه بزنیم همو بکشیم خیالمون راحت شه دیگه. آدمین جان داشم! شما اصن بهتره کاتگوری داستانا رو ورداری یه بخش بذاری به اسم فحشکده. هم ما خلاص میشیم هم بر و بچ عشق میکنن. واللا!

0 ❤️

555505
2016-09-08 19:00:38 +0430 +0430

چه عجیب یاد baldurs gate افتادم یادش بخیر…

0 ❤️

555529
2016-09-08 21:34:03 +0430 +0430

اون مادرکسویی که کیرمو میلیسه اگه مامانش کیر کلفت میخواد مث آدم بگه تا حوالش کنم . زرت و گوز الکی نکنه که تا دسته میچپونم تو کون باباش . کووونده‌پسر بچه‌ابنه‌ای . یه‌بار دیگه عنمو قرقره کنی مادرت به عزای کیر میشینه ها گفته باشم .

0 ❤️

555545
2016-09-08 22:19:07 +0430 +0430

مادرکسویی که کس مامانت واسه کیر داره له‌له میزنه . برو جننده‌زاده برو باباتو جم کن سر چارراه داره کون میده بیاره خرجتو بده تا کونده‌پسرش بیاد تو نت بچرخه و چوب حرراج به کس مامانش بزنه. برو خواهرجننده برو کس و کون خواهر مادرتو یه جا دیگه پهن کن اینجا به اندازه کافی کیر رفته داخلش . برو تا ندادم خونوادتو ببرن با ملاعمر جهاد نکاحی کنن ازشون هفتادتا خواهر برادر زنازاده برات بیارن

0 ❤️

555588
2016-09-09 07:48:56 +0430 +0430

قابل توجه مامان کسوهای محترم : لطفا وقت قبلی بگیرید که شرمنده ماماناتون نشم . یه کیر دارم واینهمه مامان که توصفه. بعدشم ماماناتونو یکی یه عکس از کس و کونشون بذارین اینجا حسابی از خجالتشون درمیان . من دیگه چندشم میشه کس تکراری . یه تاپیک بزنین بیغیرت و جاکش روی مامانتاتون ببینین ملتکیر بدست چطوری واسه گاییدنشون صف میبندن . این کاری که گفتم بکنین بعد بیاین به من درخواست بدین. با توأم سکسرو کونی‌زاده

0 ❤️

555634
2016-09-09 16:22:25 +0430 +0430

داستان که عالی بود ، یه ماجرا و نگارش جدید که من همیشه استقبال میکنم ;)

اما

عرضم خدمت کامنت اول که اگه خایه داره فردا شب بش آدرس میدم بیاد سر قرار تا اونجا عملی بش نشون بدم شوخی با ننه بابای ملت ینی چی ?

2 ❤️

555644
2016-09-09 20:25:57 +0430 +0430

این بچه ابنه‌ایای کونی که میان اینجا از کس کامانشون مایه میذارن بدونن اینجا کس ننشون خریدار نداره . مادرکسوی جننده زاده رو چه به قرار گذاشتن . کسکش لاشی خیلی خایه داری برو ننه جننده‌تو جم کن . کوووونی

0 ❤️

555728
2016-09-10 09:41:47 +0430 +0430

این مادرجننده‌هایی که مادرشون کیر کلفت تو کسش گیر کرده و میان اینجا عرعر را میندازن تا یکی پیدا بشه کیره رو از کس مامانشون بیرون بکشه ، زبون آدمیزاد که حالیشون نیست . پس با همون زبونی که ننه کسوشون باهاشون حرف میزنه دو کلام میگم بلکه شیرفهم شن : مادرکسو ! نه مال زرت و گوز کردنین ، نه مال قرار گذاشتنین ، نه مال گه‌خوردنین ، نه مال کیر ملتو ساک زدنین ، نه مال عرض اندام هستین . البته به ظاهر این سه چارتا کونی مادرکسو که میان اینجا عر و گوز گردن یه نفره با سه چهارتا اکانت که باید بگم با هر اکانتت صدتا کیر حواله مادر خرابت میکنی . برام فرقی نداره با هزارتا اکانتم که بیای برای هرکدومش هزارتا کیر آماده حواله کردن به چاک کس نن‌جونت دارم . تا قیامتم بخوای ادامه بدی بازم کیر واسه آبا اجدادت دارم که حواله کنم . پس یا حرمت پدر مادر نداشته‌تو نگه دار و برو پی زندگیت و به کار دیگرانم کار نداشته باش یا هی بیا اینجا یه گوز ول بده ده‌تا کیر نتراشیده سوغاتی ببر واسه مادرت . کسکش پدر لاشی اون دهاتی که تو توش بزرگ شدی همه اهالیشو جم کنی جلوی یه ضربه کیر منو نمیتونن بگیرن حالا تو بچه ابنه‌ای اومدی زرت و گوز که چیو ثابت کنی مادر جننده ؟ بازم خواستی از خجالت پدر مادر و خواهر و عمه و خاله و کل اعضای خونوادت درام بگو . ظاهرا نمیخوای تو کیر دادن به مادرت کم بیاری ، اکی ، درخدمتم تا هروقت پایه باشی … بچرخ تا بچرخیم

0 ❤️

555732
2016-09-10 09:51:54 +0430 +0430

کلوور مادر کسو که ظاهرا همون سکسیرو مادرجننده و همون چسترفاکر خواهرکونی و همون … هستی ! کیر هرچی افغانیه تو کس مادر لاشیت که پستون گهیشو گذاشته دهن توی بچه‌کونی تا شیر نجسش بره تو شکم کیریت یه همچین کسکشی بار بیای . مادر جننده مشقاتو باز ننوشتی که . دیشب گفته بودم ده بار از روش بنویسی : کیر دیگرانو لیس نزن و دستتو تو عن دیگران نکن بذار دهنت . حالا ده بار بنویس تا دفه بعد بیام بهت نمره بدم . اگه مشقاتو خوب بنویسی بعنوان جایزه امشب تا صب مامانت زیرمه ! بدو کوچولو بدو برو سر درس و مشقت

0 ❤️

555738
2016-09-10 13:37:26 +0430 +0430

مادرکسو گفتم که مادرت اگه دنبال کیره ببرش همون افغانستان . مادرجننده لاشی پدرکسکش کونی‌زاده . آخه کسکش‌بچه‌ها شما رو چه به این گنده گوزیا . کسکش مادرکسو همینجا جلوی جمع قرار مدارتو بذار که اگه معلول شدی داستانتو همینجا بذارم همه بخونن حال کنن . مادرکسوها میرین میشینین پای بساط شیشه دوتا کام میگیرین میاین عر و گوز که آی من منم . کونی‌زاده عنخور همه میدونن مادرت جننده‌اس دیگه اینهمه عرعر لازم نیست . کسکش‌پدر همینجا بگوز ببینم مال کدوم لونه‌موشی هستی تا همونجا تو محل خودت بفرستم بیان مادرتو جلو چشت پاره کنن . خیلی دلم میخاد چنتاییتونو بفرستم زیر کیر افغانیا

0 ❤️

555740
2016-09-10 13:55:59 +0430 +0430

راستی مادرکسو حالا با هر اسمی که میای اینجا ، اولا کیرم تو حلق پدرت حالا سکسیرو هستی یا کلاور یا مسترچاکر یا هر مادرجننده‌ای دیگه . دوما قرار مدار میخوای بذاری همینجا میذاری . ش.م.ا.ر.ه کیری خودت یا اگه خایه‌شو نداری مال مامانتو بعلاوه نشونیتو و اسم کوچه خیابونتو همینجا اعلام میکنی . آیدی مایدی به درد کس نن‌جونت میخوره . فقط کاری که بهت گفتم انجام بده بشین تا نوبتت بشه

0 ❤️

555741
2016-09-10 13:56:39 +0430 +0430

داستان جالبیه ولی ارتباط باهاش سخته

0 ❤️

555743
2016-09-10 14:08:03 +0430 +0430

اون مادرکسویی که دیشب گفته بود آدرس بده بیام امروز کجا رفته کون بده ؟ اوی مادرکسو آدرس چی شد ؟ کیر تو حلق بابای جاکشت آدرستو همینجا اعلام کن تو که سر به تنت زیادی کرده کاری میکنم که بقیه عمر کیریت حسرت سلامتی همین روزاتو بخوری مادرکسو

0 ❤️

555770
2016-09-10 20:52:58 +0430 +0430

مادرکسو چقد آخه کس مامانتو باد میدی اینجا کسکش‌پدر کونی‌زاده . کیرم تو تمام خاندان جاکشت که همتون حاصل تجاوز افغانیا به مادرای کسوتون بودین . افغانی سگش شرف داره به مادرکسویی مثل تو . کیر محمود افغان تا دسته تو حلق مادر و خواهر و عمع و خاله و دختر خاله و همچنین پدر و پدربزرگ و جد و آباد پدریت تا هفت نسل اونورتر که همتون حاصل همون نطفه محمود افغان هستین . مادرکسو کیرحواله کردن واسه جد و آبادت خب مث آب‌خوردنه برام . چنتا کیر میخوای حواله قبر مرده‌هات کنم ؟ کیرم تو قبر پدربزرگ کسکشت که نطفه بابای جاکشتو وقتی که داشت کون میداد انداخت . کیر هرچی مرد و نامرده توی این سایت هرشب‌جمعه حواله اموات زنازاده‌ت که له‌له کیر میزدن همشون و آخرشم زیر فشار کیر مث سگ ترکیدن . آب‌منی خودم بعلاوه تمام ملت افغانستان و پاکستان و هندوستان و بنگلادش و میانمار تو حلقوم یکی یکی اعضای کونی خونوادت از زن و مرد بگیر تا بزرگ و کوچیک و پیر جوون . کیر حلق ناموس نداشته‌ت مادر کسو تو اصلا میدونی ناموس چیه ؟ ناموس واسه تو همونیه که هرشب تو چشاش نگا میکنی و فکر میکنی دامنش خیلی پاکه درصورتی که روزش ، پایین و بالاشو به ده‌تا افغانی و عرب و عجم اجاره داده. بدبخت برو یکم به ناموس نداشتت فکر کن اینجا تا صبح قیامتم که بخوای کیر و آبکیر واسه شب جمعه‌ها نذر امواتت دارم .برو یه فاتحه واسه اموات کسکشت بخون بلکه شب جمعه‌ها اینقد تو قبر کون هم نذارن . برو خواهرکسو برو . اگه کمتهو بازم میخوای ادامه بدی حرفی نیست هستم .مادر و خواهر و پدر و پدربزرگ و مادربزرگ و ناموس و کس و کارتو به گاییدن میدی ، ولی اگه خودت میخوای و علاقمندی حرفی نیست . هستم تا آخرین نفر شجره‌نامه‌تو به کیر بدم و همه‌رو توی قبر با آب کیرم سیراب کنم. بگو بله تا ادامه بدم . من هیچ مشکلی ندارم . با توأم مادرکسو ! سکسیرو مادرجننده ، کلاور مادرکسو و با هر اسمی دیگه که میای کیر حواله امواتت کنی فرقی نداره . اسمت زیاد مهم نیست مهم اینه هرسری تن مرده‌هاتو تو قبر کیربارون میکنی

0 ❤️

555773
2016-09-10 21:40:49 +0430 +0430

آهای مادرکسو ! ش.م.ا.ر.ه یادت نره . آیدی به درد کس مامانت میخوره . ش.م.ا.ر.ه همینجا میدی منتظر میشی نوبتت برسه . مطمئن شدم خود کسکشتی اونموقع میگم کی و کجا از خجالتت درمیام . داستان خوبی ازش درمیاد واسه بچه‌های اینجا !! قول میدم طوری حروم بشی که مامان جننده‌ت زیاد غصه نخوره . مادرکسو ببینم مال این حرفا هستی

0 ❤️

555774
2016-09-10 21:52:52 +0430 +0430

مادرکسو امواتتم از دم کیر گذروندم که یه وقت اگه خواستی بیای بابای جاکشتو بیاری واسه کون دادن کم نذاری . اگه تا فرداشب آدرس و ش.م.ا.ر.ه گذاشتی همینجا که زودتر به آرزوت برسی که هیچی ، اگه نذاشتی یعنی با زبون بی زبونی جلوی همه اعلام کردی مادرکسوی همه عالمی . مجددا کیرم حواله مادرت و امواتت

0 ❤️

555783
2016-09-10 23:57:41 +0430 +0430

حالا کاری به کسشعرها و اراجیف و فحش های این آرمان نداشته باشیم؛ ولی خوشم اومد از ادبیات و طرز حرف زدنش… این افغانی های نسل دوم و سوم چقدر روان و سلیس فارسی حرف میزنن و حتی سلیس و روان فحش میدن…!!.. اصلا قابل تشخیص نیست که افغانی هستن… نسل قبل و نسل پدرمادراشون واقعا لهجه هاشون افتضاح و حتی نوشتن هاشون هم تابلو بود… ولی مثلا این آرمان عالیه نوشتن و لهجه ش… ولی دیگه شورش رو درآوردی آرمان؛ اینقدر فحش بیخود و بی معنی نده… یعنی چی… اینجوری به مرزهای کسخلی میرسی

1 ❤️

555785
2016-09-11 00:04:29 +0430 +0430

داستان هم حوصله سربر و تخمی بود… من که خوشم نیومد… بازم یکی از اون نویسنده های گنده گوز و بخیال خودش متفاوت که بجای نوشتن میرینن و یه مشت پاچه خوار باندباز هم دورش که با همین رفیق بازی الکی رای مثبت میدن و یه داستان تخمی رو میفرستن بالا… سالها پیش یه کسخل بنام “آریزونا” بود که بجای نوشتن می رید ویه مشت کسخل تر از خودش که هی به به و جه چه میکردن که یهو معلوم نشد کجا غیبشون زد… حالا باز همون حکایته انگار…

0 ❤️

555786
2016-09-11 00:11:40 +0430 +0430

sexiro راستش کامنت اولش خوب بود منم باهاش موافقم؛ بعدش یهو نمیدونم چی شد انگار فلفل کردن تو کونش شروع کرد رگباری فحش دادن… ? بزار فحش بده فارسیش خوب بشه یه جا که زورگیرش کردن که بکننش؛ حالا کونش پاره میشه ولی بتونه حداقل چارتا فحش درست درمون بده ? ?

0 ❤️

555822
2016-09-11 09:59:26 +0430 +0430

مادرکسوهای محترم چه خبر ؟ کیر افغانیا رفت تو نا.م.و.س نداشته‌تون خواهرکسوها ؟ بهتون ثابت شد هم بیناموسین هم بیخایه هم جننده‌زاده ؟ کیر تو اموات کسکشتون حالا هر مادرجننده‌ای که هستین . مادرکسوی محترم پس حالا که مال کیرخوری نیستی و خایه نداری بگی از کدوم سولاخ موش داری کیر واسه امواتت میفرستی ، فقط بیا اینجا کیر و آبکیر واسه ناموست وردار ببر . مادرکسو مال زدن نیستی که کونی‌زاده . همون که بابای کسکشت کون داده تورو پس انداخته خودش یعنی تا ته خط کیرم تو ناموسته . آی کسکش‌زاده سکسیرو یا کلور یا عابر11 یا هر مادرکسوی دیگه‌ای که هستی . برو یه پنجاهتا اکانت دیگه واسه خودت درس کن تا مثلا دلت قرص باشه که ناموس‌داری ، ولی ته دلت که میدونی کیر خودم و خاندانم تو ناموس نداشته‌ته . پس فقط بشین کیرمو بکن تو حلق ناموست آبشم بده بخوره ، دیگه هم حرف قرار مدار نزن کسکش ب.ی.ن.ا.م.وس . هروقت کیر ملتو از حلق پدر کسکشت دراوردی اونوقت بیا اینجا کون دادن

0 ❤️

556170
2016-09-13 20:59:58 +0430 +0430

کامنتهای زیر داستان گاهی خیلی شرم‌آور ، وقیح ، توهین‌آمیز و پر از الفاظ زننده و ناشایست بود . امیدوارم آدمین با متخلفها برخورد لازم رو بکنن

0 ❤️

575147
2017-01-20 13:37:34 +0330 +0330

خيلي چرت بود نبايد راوي رو تغيير بدي

0 ❤️