قرارمون یه دوستی ساده بود (۱)

1399/11/07

15 آبان 1398 بود … طبق معمول با چندتا از رفیقای مدرسه داشتیم از مدرسه برمیگشتیم … تو راه خونه چندین مدرسه دیگه وجود داشت که یکی از اینا مدرسه دخترونه بود ، مثل همیشه رفیقام شروع کردن به تیکه انداختن و چرت و پرت گفتن ولی اتفاقی که امروز افتاد باعث شد تا امروز حسابش از بقیه روزها جدا بشه …

4 ماه بعد …
تلفن زنگ میزنه
+الو
_سلام عزیزم
+سلام چطوری؟
_خوبم تو خوبی؟
+آره
_سورین خیلی دلم برات تنگ شده
+خودت که میدونی کرونا اومده نمیشه همو ببینیم
_ولی همین 2 ساعت پیش با دوستات تو خیابون دیدمت 😑
+احتمالا خطای دید بوده
_نخیر خودت بودی
+شاید
_و ادامه مکالمه … تا 27 دقیقه
+راستی ، فردا ساعت 6
_فردا ساعت 6 کجا؟
+بهت خبر میدم (تلفن رو قطع کردم)

21 ساعت بعد …
خب دو ساعت دیگه ساعت میشه 6 بهتره بهش بگم کجا بیاد
+تماس میگیرد … بوق بوق
_سلام عزیزم خوبی؟
+سلام خوبم تو چطوری؟
_خوبم ، نمیخوای بگی کجا همو میبینیم؟
+پارک فلان
_کجا هست؟
+یکم دوره ، با اسنپ بیا
_باشه ، راستی …
+کاری نداری خدافظ (تلفن رو قطع کردم)
خب کی حال داره تا پارک بره تنهایی؟ بزار زنگ بزنم به بچه ها اکیپی بریم …

پارک فلان ساعت 6
_الو سورین کجایی؟
+تو کجایی؟
_پیش فلان تابلو تو خیابون فلان هنوز نیومدم تو پارک
+باشه صبر کن میام
بچه ها من میرم دنبالش بیارمش شما ها عشق کنید
رفتم دنبالش و باهم برگشتیم پیش بچه ها
_با اخم برگشت سمت من و روی پنجه پاهاش وایستاد تا قدش برسه و آروم در گوشم گفت : فکر میکردم قراره خودمون 2 نفر باشیم
+اشکالی نداره … بچه ها شما برید پارک رو بگردید جاهای قشنگشو ببینید ماهم اینجا میشینیم حسرت میخوریم😂
*اوکیه داداش شما راحت باشید ما هم میریم دنبال نخود سیاه
+کمی بعد از رفتن بچه ها : بشین
_بعد از نشستن روی نیمکت : دلم برات خیلی تنگ شده بود کاش پارک خلوت تر بود
+ماسکمو کشیدم زیر چونم : یادته 4 ماه پیش رو؟
_ماسکشو کشید پایین : آره ، خوب یادمه …
با دستم پشت گردنشو گرفتم و صورتشو کشیدم جلو … ادامه حرفشو با گذاشتن لبام رو لباش خورد
با ولع لبای همو میخوردیم … طعم خوب لباشو با صدتا آیس پک نمیشد عوض کرد… چرخوندن زبونامون تو دهن هم و برخورد زبونامون بهم حس خوبی داشت … لذت اون لحظه وقتی چند برابر میشه که طرف مقابلت کسی باشه که دوستش داری ، کسی که یه خار تو پاش بره جونت در میاد… بعد از گذشتن حدود 2 دقیقه سرمو کشیدم عقب و گفتم بسته
با چشمای خمارش نگاهم کرد ، از چشماش معلوم بود که بازم میخواد ولی اونجا جاش نبود … ترکیب معصومیت و شهوت و خواهش تو چشماش باهم آمیخته شده بودن … این طرز نگاهش کم کم داشت دلمو میلرزوند که کوتاه بیام که ناگهان صدای نوتیفکشن گوشیم درومد … یه پیام بود از طرف رفیقم " ما اصلا ندیدیم شما چیکار میکردید با خیال راحت ادامه بدید " با خوندن پیامش ناخودآگاه سرمو به اطراف چرخوندم ببینم اینا از کجا دارن زاغ سیاه مارو چوب میزنن …
_با صدای گرفته و آروم با کمی لرزش : دنبال چی میگردی؟
+پهباد جاسوسی
_با لبخند : منظورت بچه هان؟
+آره ، خوشم میاد تیزی
دو ساعت و 45 دقیقه بعد
+پاشو بریم
_پس بچه ها چی؟
+نگران نباش قطع به یقین دارن مارو میبینن ، خودشون میان که باهم بریم
دستشو گرفتم تو دستم قفل کردم و راه افتادیم
بعد از گذشت چند ثانیه جلومون سبز شدن ، آیدا دوست آرمین با حالت ناز و یه لبخند شیطنت آمیز رو به من گفت جایی تشریف میبردین؟
_بمن نگاه کرد ببینه چیمیگم
+آره
آیدا : کجا؟
+با یه پوزخند : هیچوقت نمیفهمی
+خب بچه ها بریم خونه ، کوپن عشق من داره تموم میشه
با این حرفم لپاش شد به سرخی گوجه فرهنگی و با یه لبخند ملیح سرشو چرخوند سمت من و بمن نگاه کرد
بچه ها : اووووو لپاشو نگاه چه گل انداخته و دخترا شروع کردن به دست انداختنش که با چشم غره من بیخیال ماجرا شدن و راه افتادیم که از پارک خرج شیم تو راه دخترا هنوزم ریز ریز میخندیدن وبهش نگاه میکردن ماشالله پسرامونم که از دخترا خاله زنک تر …
+آرمین
_جونم داداش
+یه اسنپ واسه فلان جا بگیر
_باشه
بچه ها شروع کردن به صحبت با هم و همچنان دستای ما دوتا بهم قفل بود و داشتیم با نگاهامون با حرف میزدیم … جایی که دل حرف میزنه نباید با زبون پرید وسطش … عشق و محبت تو چشمای هر دومون جولان میدادن و تنها چیزی که این وسط درست نبود …
آرمین : داداش اسنپ داره میاد
+چقدر شده کرایش؟
آرمین : 16 هزار و پونصد
ماشین اومد ، قفل دستامونو باز کردم و رفت سمت ماشین و گفتم اسنپ؟ راننده گفت آره … کرایشو حساب کردم گفتم صبر کن برگشتم سمتشو اشاره کردم بیاد …
وقتی که رسید گفت : چرا اسنپ منو حساب کردی خودم داشتم
+اشکالی نداره حالا تو به کوچولویی خودت ببخش
_خندید و یه مشت آروم به بازوم زد و گفت خدافظ
+مواظب خودت باش
_در ماشینو باز کرد و موقع نشستن گفت : چشم تو هم مواظب خودت باش و درو بست … لبخند قشنگی روی صورت دلنشینش نقش بسته بود و داشت بمن نگاه میکرد … قفل نگاهمون بهم وقتی پاره شد که راننده راه افتاد به سمت مقصدی که من براش تعیین کرده بودم
آرمین : داداش نمیای بریم؟ ماشینه دیگه تو دیدرس نیستا 
+الان میام
رفتم اونور خیابون پیش بچه ها با هم خداحافظی کردیم و هرکسی با دوست دخترش رفت به یه سمتی و من و آرمین و آیدا موندیم …
آرمین 20 سالش بود و ماشین پدرش دستش بود نشستیم تو ماشین آیدا عقب نشست… راه افتادیم به سمت خونه آیدا که پیادش کنیم آیدا هم از لحظه نسشتن شروع که به حرف زدن … منو آرمین یه نگاه به هم کردیم و آرمین و سرمونو تکون دادیم ، آیدا که این صحنه رو دید با ناز و ناراحتی گفت اصلا من دیگه حرف نمیزنم باهاتون قهرم من گفتم آخیش آیدا از پشت به شوخی به نیشگون ریز ازم گرفت و گفت لیاقت ندارین باهاتون حرف بزنم
آرمین بیچاره هم شروع کرد به ناز کشیدن و معذرت خواهی
بعد از 10 دقیقه رسیدیم نزدیک خونه آیدا و پیادش کردیم … البته که تو این 10 دقیقه آرمین قشنگ از دلش دراورد و نازشو کشید ، بخاطر قهر خانوم خانوما آرمین آب هویج هم خرید برامون
بعد از پیاده کردن آیدا ما هنوز وایستاده بودیم منتظر خبر رسیدن خانوم خانوما که راه بیوفتیم …
ضبط ماشین رو خاموش کردم و یه پوف عمیق کشیدم
آرمین : داداش داشتیم گوش میدادیما
+بیخیال حوصله ندارم
آرمین با خنده: جدی جدی عاشق شدی ؟

ادامه...

نوشته: ملقّب به سورین


👍 7
👎 4
8501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

788399
2021-01-26 01:30:13 +0330 +0330

اوف

1 ❤️

788401
2021-01-26 01:33:26 +0330 +0330

هات

1 ❤️

788424
2021-01-26 03:20:45 +0330 +0330

گوجه فرهنگی ! بابا داستان سکسی بنویسد اینجا نه دور دور با دوست دخترای خیالیتون

1 ❤️

788432
2021-01-26 04:49:35 +0330 +0330

همون گوجه فرهنگی به اضافه ی ماشین اسنپ تو کون آدم دروغگو…کونی چنان پارکی که میگی کحاس ما هم با رفیقامون بریم همونجا؟؟؟

1 ❤️

788436
2021-01-26 07:08:01 +0330 +0330

لطفاً به نوشته سر در سایت ( ورود افراد زیر ۱۸ سال ممنوع) توجه بفرمایید

1 ❤️

788445
2021-01-26 09:27:16 +0330 +0330

توی داستان از اموجی استفاده نکن.
در رابطه با داستان هم بگم خیلی خوب نبود.
اگر میخوای قسمت دوم رو بنویسی پس تلاش بیشتری کن که خیلی قشنگ بشه و به نوعی کامبک بزن. موفق باشی

3 ❤️

788453
2021-01-26 10:02:29 +0330 +0330

کصکش خوب نوشتی. استعداد داری ادامه بده

3 ❤️

788464
2021-01-26 13:23:14 +0330 +0330

دوست عزیز از زمان اعلام رسمی کرونا مدارس مجازی هست
بعد شماها مدرسه میرفتین مدرسه دخترونه سر راهتونم بازه

2 ❤️