قطار شهوت

1400/12/14

دیوونه وار میزاشتم قین عفت و زینب. بوی شهوت انگیز حفره عمیق کون دوتاشون تمام کوپه رو پر کرده بود. دوتاشون با تمام توان کونشونو باز کرده بودن تا من راحت با سر کیرم سوراخاشونو ناز کنم. از رو چوچول کس میکشیدم بالا یه دفعه میکردم تو کونشونو در میاووردم. سگ حشر شده بودن. وقتی میکردم تو کونشون یه کم آب از کسشون میپرید بیرون. رو دو زانو رو تخت پایینی بودن. کوپه 4 تخته در بست گرفته بودن. منم از قسمت آقایان یواشکی رفته بودم پیششون. عفت دوست دخترمه زینبم خواهرشه. عاشق این بودن با هم بکنمشون. داشتن میرفتن تهران واسه دانشگاه مقطع ارشد. زینب فقط همراهی میکرد. مهر 99 بود. هوا هم باب سکس. لباسامونو همه درآورده بودیم به غیر از جورابای ناز توری مشکی تا مچ پاهاشون. من کیرمو با کف پاهاشون و جوراباشون خشک میکردم. از یه جایی به بعد جوراباشون خیسِ خیس شده بودن و برق میزدن. قالی کف قطار پر از آب کس و محتویات کونشون شده بود.قبل از اینکه بزارم کونشون با یه محلول آب و صابون حسابی تمیزشون کردم. زیاد گه نیومد بیرون چون بهشون گفته بودم چیز زیادی نخورن. گه هارو با دستمال میگرفتم از پنجره مینداختم بیرون تا کوپه زیاد بو نگیره. بعد کمی اسپره هم زدم. ناله های آرومشون هنوز تو گوشمه. حالا نوبت به کسای سفید-صورتی و پر از گوشتای ریز داخلشون شده بود. 4 تا از انشگتای هر دستم تو کونشون بود. ضربان قلبشونو از تو کس و کونشون با انشگتا و سر کیرم حس میکردم. خندشون میزاشتم تا کسشون منقبض منبسط بشه و من لذت ببرم. عاشق خمیدگی گود کمرشون بودم. موهاشونو یواش میکشیدم. خطای کمرشونو میبوسیدم. جورابای عفتو از پاش درآوردم کردم تو کس و کون زینب دادم عفت بلیسه و بلعکس. عفتو برگردوندم گذاشتم رو کون زینب. از بالا میکشیدم رو چوچول عفت تا پایین میرسیدم به چوچول زینب.عفتو گذاشتم رو تخت بالایی. زبونمو میکردم تو کس و کون داغ و تنگ 23 ساله و خیسش همزمان کیرمو با دست راستم میکردم تو کس و کون نسبتا گشاد 30 ساله زینب. دوتاشون مجرد بودن و عاشق کیر من! بعد از چند دقیقه تو این حالت. دوتاشونو رو تخت پایینی از دهن حسابی گاییدم. تفشون میفتاد رو آب کس و کون و محتویات قلیایی مانند و رو به زرد رنگ کونشون. کیرم میرسید به ته حلقشون و زبون کوچیکشون میخورد به نوک کیرم. وای خدا چه حس خوبی میداد. تفاشونو از رو کیرم میمکیدن و حس خیلی خوب لزج مانندی به کیرم میداد. بعد از اینکه همه آبمو رو قالی بدبخت قطار خالی کردم رفتمو به زور خودمو عفتو جا دادم رو تخت پایینی خوابیدم تو بغلش. کیرمم کردم تو کسش گذاشتم بمونه. زینب هم رفت رورومون. بعد از 2 یا سه ساعت از تو بغل عفت دراومدمو رفتم تو کس زینب. خواب بود گناه داشت. ولی لامصب حال میداد. پاهاشو حلقه کرد دور کمرم قفلم کرد تو کسش. یه چند ساعت هم داخل زینب بودم تا تمام شهوتمو خالی کرده باشم.

نوشته: امیر


👍 1
👎 26
24301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

862210
2022-03-05 01:13:44 +0330 +0330

هر داستانی به نظرم به یه چیزایی نیاز داره مثل مقدمه بدنه نتیجه گیری اگه اینا رعایت نشه مخاطب خیلی ارتباط برقرار نمیکنه
این که یه دفعه از وسط کار شروع میکنی خیلی هم متن طولانی نیست کار رو خراب میکنه

1 ❤️

862212
2022-03-05 01:16:21 +0330 +0330

برگرفته از کتاب آخوند ها کص نمیگویند جلد ۱۳

1 ❤️

862244
2022-03-05 02:18:48 +0330 +0330

چندش حالم بد شد

0 ❤️

862264
2022-03-05 04:00:37 +0330 +0330

رئیس قطار رو نگاییدی ؟؟؟😂😂😂
بیا مایین سرمون درد گرفت
گوه همه جا رو برداشت بیناموس💩

2 ❤️

862364
2022-03-05 23:03:33 +0330 +0330

همون قطار تو قینت

0 ❤️

862703
2022-03-07 05:46:45 +0330 +0330

داداش یه لحظه صبر کن ، قطاره نایت کلوب که نیست ، نرسیده کردی توش و عن و گوه در آوردی
وات د فاز ، من از قسمت آقایون پیچیدم تو‌خانما ، اصلا گیریم واقعیت ترس از این نداشتی یوقت مامور قطار یه سر بزنه به کوپتون بگه این بوی عن و گوه از کجاست ، وای مرزهای چرت و پرت جا به جا شد …

0 ❤️