از ١٧ سالگی همیشه دلم پیشش بوده و است. ٢١ سال داشتم كه تو آژانس بودم و یه كاسه انار دون شده دستم بود و هیجان داشتم و تصورسكس با او را میكردم، انار كه میخوردم توی دهنم با زبونم فشارش میدادم كه مزه آبش رو بیشتر بفهمم و تصور میكردم كه خایشو كردم دهنم و آب كیرش میپاشه تو دهنم …so yummy. تا در خونش با تصورات خودمو رسوندم دگه داشتم روانی میشدم كه برم داخل تو اتاقش كیر و خایه هاشو دو لپی بخورم. در پایین كه باز شد بدو بدو رفتم بالا، به در آپارتمانش كه رسیدم تا كه خواستم درو باز كنم از پشت منو گرفت و برگردوند و ازم خواست كه با لباس روی پله ها براش داگی استایل بشم. من
هم از خدا خواسته زود تند سریع شلوارم رو آوردم پایین و داگی شدم و he start fucking me … و من همچنان كاسه انارم دستم بود و همین تور كه فشار میداد من انار میخوردم و تصور اینكه خایش تو دهنمه رو میكردم و بیشتر و بیشتر میخواستم … و در آخر من خوابوندمش روی پله و هر دو خایه هاشو كردم دهنم و با زبونم فشار میدادم و انگشتم رو میزدم به نوك كیرش … و اون از وحشت لذت فقط فریاد میزد… و در اخر مصل همیشه آبشو ریخت تو دهنم…yummy yummy ?? ? الان ١٢ سال از اون روز میگذرد و من همچنان حسرت اون انارها و خایه هارو دارم???
نوشته: ی ز
بابا اینجا پر مریض چه بلایی سر ایران اومد انقد کونی و مریض نداشت
خدایا این یکی رو شفا نده … بزار همینجوری باشه بخندیم خخخخخ
اسمس بود یا داستان .خاک توسرت انارو هم ازچشمم انداختی
همین تور؟؟
مصل؟؟؟!!!
خب وقتت رو یا صرف آموزش زبان انگلیسی کردی که به زبان اونا بگی منو بکن یا صرف کون دادن. وقت نکردی املا انشا کار کنی یه کم!!
روحت شاد محمدرضا پهلویی …
نیستی ببینی جوون های عنقلاب کرامت انسانی هندی زاده فت و فراون شدن…
به قول یه زیدی ژووووووووون…
رکورد زود انزارلی با اختلاف برا خودته جقی کون بچه برو حالشو ببر
ادمین عزیز یا ادمینای عزیز یه فکری به حال نظرت فیک زیر داستانا بکنید همه هموفوبیک و ضد گی و پر از توهین به نویسنده هستن مگه قوانین سایت نمیگه هموفوبی و توهین در این سایت جایی نداره؟ فکر کنم یه تیم از پلیس فتا مشغول نظر فرستادنه تا هم نویسندهها رو دلسرد کنه هم اشتیاق خواننده رو نسبت به خوندن داستانا از اونا بگیره. یه فکری به حال این معضل بکنید. ممنون
چون داری گذشته روایت میکنی باید میگفتی He started…
همین دیگه :D
این داستان اصلا گی نبود
فقط یه کس مغز تر از خودت زیادی بهش فشار اومده نرسیدی خونش کردتت
دیگه ننویس کونی
گُه
ادمین، خواهش میکنم تاپیک داستانهای پسر کونیها را از سایر داستانها مجزا کن. چرا اینکار را با ما میکنی؟ همه جا را کونیان اشغال کردن. دیگه نمیشه نفس کشید.
ها کوکا
یه پیامک از رویاهای یه الدنگ غیر ایرانی/: