لذت آمیزش در روز سیزده

1401/01/24

اسم من شهره است 50 سال سن دارم مجرد که علت مجرد ماندنم خودش چند دلیل دارد که نمیخواهم وقتتان را بگیرم فقط به یکی از آنها اشاره میکنم حدود 24سال پیش با یک مرد متاهل آشنا شدم که خودش را مجرد معرفی کرد منهم در یک موسسه مطبوعاتی خبرنگار بودم چون همسن خودم بود باور کردم قبلا هم یک خواستگار داشتم بعللی بهم خورد از لحاظ روحی بهم خوردم تا اینکه این آقا وارد زندگی من شد کم کم به او وابسته روحی عاطفی شدم تا متوجه شدم متاهل است خواستم رابطه را قطع کنم ولی چنان در زندگی من نفوذ کرده بود دیگر نمیتوانستم همه جا خودش را شوهر من معرفی کرده بود شکایت کردم دوبار که دست از سرم بردارد یکبار محکومش کردم بار دوم محکوم شدم دیگر نمیشد نزد قانون رفت چون مدارک متقن دستش بود روزی نبود که پیشنهاد ازدواج ندهد بیمار افسرده شده بودم ولی طبق قانون مرا میخواست اعتراض میکردم میگفت خلاف شرع نمیکنم زنم شو بازنشسته شدم که او از من زوتر بازنشست شد چون در خانه نمیتوانستم بمانم افسرده تر میشدم باز سرکارم میرفتم یکروز که سیزده بدر بود اخه ما روز تعطیل باید بعدظهرش برویم سرکار تا روزنامه صبح کاری آماده شود دوخواهر کوچکترم ازدواج کردند رفتند من ماندم پدر مادر پیر برادرم هم طبقه بالا مینشست روز سیزده بدر با خانواده و دامادش رفتند لواسان کلید منزلشان را به من سپردند نمیدانم چرا به یکباره خواستم تکلیفم را روشن کنم پدر مادرم هم با برادرم رفتند من در منزل نتها ماندم که بعدظهر بروم اداره زنگ زدم گفتم بیا ببینم چه چه مرگته چرا زندگی مرا تباه کردی که بلافاصله گفت میام چرا نرفتی سیزده بدر گفتم باید سرکار برم نمیدانم چطور خانواده خودش را تنها گذاشت با ترس امد در زده باز کردم امد تو میترسید کسی منزل باشد من با 50 سال سن دیگه اب از سرم گذشته بود روبروی من روی مبل نشست بعداز احوالپرسی سرد گفتم از راه قانون نشد با تو چکار کنم دست از سرم برداری گفت بعضی مسائل از من تو گذشته اجازه بده بیام کنارت بشینم نترس همدیگر را نمیخوریم گفتم خوب بیا امددستش را گذشت روی دستم خم شد دستم را بوسید که کمی دلم سوخت دیدم دستم را گرفت تو دستش گفت من عاشقانه دوستت داشتم چرا اجازه ندادی زن شوهر شویم گفتم مگر تو متاهل نیستی گفت دلم پیش تو گیر کرده که شانه اش را چسباند به شانه ام که کمی احساس امنیت کردم همانطور که دستم در دستش بود منهم دستش را فشردم چراغ سبز را دادم گفت خانواده کجاس توضیح دادم خیالش راحت شد دست انداخت گردنم صدای نفسهایش بهم اعتماد میداد گفت بیا زنم شو گفتم فرض اینه زنت شدم چه میشه شروع کرد به قربان صدقه از من تعریف کردن همزمان از روی لباسم سینه هایم را به آرامی میفشرو لاله گوشم را بوس میکرد من تا ان روز هیچ لذتی از زنا شویی نبرده بودم چنان با مهارت مرا لمس میکرد که متوجه شدم نصف بدنم در بغلش هست عینکم را کنار گذاشت شروع کرد بوسیدن چشمهام با دستش سینهام را بازی میداد که هردو روی مبل بغل به بغل کنار هم دراز کشیدیم که دیدم خودش را انداخت روم چنان سرو گردن گوشم را بوس میکرد که احساس کردم بدنم گرم شد بلوزم را کمی برد بالا دستش را برد زیر سوتین با نوک سینه ام بازی میکرد مک میزد هر از گاهی زیر گلویم را لیس میزد ما خود اگاه منهم دستم را به بازوهایش گرفته بودم که گفته دستم را ببرم روی ناف چون شلوار لی پام بود دکمه باز میشد دستش میرفت پایین باز کرد شروع کرد به لیس زدن اطراف ناف داشتم گر میگرفتم که کمی شلوار را برد پایین شورتم را برد پایین تمام کوصم را گذاشت دهانش بازبان نیش میزد که منهم شروع کردم باز کردن دکمه پیراهنش بدنش مردانه چند گاز ازش گرفتم آخ افم شروع شد که شورت شلوارم را دراورد در وسط پام خودش را جا کرد چنان لیس میزد من تا آن زمان لذت شوهر را در وجودم سرکوب کرده بودم که فقط چشمهام بسته بود که به یکباره خودم را در دهانش با تمام لذت ارضاء کردم متوجه شده که سست شدم اینبار نوبت اقا بود کمربندش راسریع باز کرد لخت شد برای اولین بار کیرش را دیدم قرمز خوش تراش پاهای مرا جمع کرد روی شکمم چون دختر بودم چون ارضاء شده بودم لیز بود تا گذاشت در کوصم با یک تلمبه کمی رفت میدانست که پرده دارم نصف کیرش که رفت یک سوزش حس کردم خودشم گفت کیرم گرم شد کشید بیرون پشتش به انداز خون دماغ خون امد با دستمال پاک کرد دوباره جا زده زبان همدیگر را داشتیم مک میزدیم که احساس کردم چیزی داخل کوصم با جهش خالی میشود سست شد دست داز کرد پتو را کشید رویمان در بغل هم خوابمان برد سرکار هم نرفتم دیدم گوشی زنگ میخورد برادر زاده بود ساعت 5گفت راه افتادیم سریه رفت دوش گرفت رفت حالا من ماندم نمیدانم چطور بگم بیا خواستگاری قبول است.

نوشته: شوهر فاطی


👍 2
👎 16
40701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

868538
2022-04-13 01:24:26 +0430 +0430

خیلی کتابی نوشتی بابا شماها که مجردید یه حالی به ما بدید مایه بدبخت باید چیکار کنیم

0 ❤️

868540
2022-04-13 01:28:16 +0430 +0430

اونو ولش بیا خودم میگیرمت جدی میگم ولی از تو کوچکترم فانتزی دارم

0 ❤️

868563
2022-04-13 02:40:46 +0430 +0430

قربون اون روزنامه بری که تو نگارشی … اخه مگه مجبوری دروغ بگی بیسواد 😎

0 ❤️

868572
2022-04-13 04:50:45 +0430 +0430

مطمعنم با روزنامه کار میکنی
البته شیشه ها رو باهاش پاک میکنی

1 ❤️

868577
2022-04-13 06:41:23 +0430 +0430

آموزش چند همسری هست؟
بعدش میرفتی شکایت میکردی که بهت تجاوز کرده😁

0 ❤️

868580
2022-04-13 08:44:48 +0430 +0430

کسی که تورو میخواد بهتره بله رو بهش میگفتی.همون اولش هم که فهمیدی متاهله وقتی دوستت داشت بدون عذاب وجدان باید زنش میشدی.حالا هم دیر نشده زنش بشو لااقل بقیه عمرت از شوهرت لذت ببر

0 ❤️

868586
2022-04-13 09:38:26 +0430 +0430

شوگربی بی نمیخوای خانوم خبرنگار؟

0 ❤️

868594
2022-04-13 11:49:38 +0430 +0430

😕 😕

0 ❤️

868601
2022-04-13 12:03:31 +0430 +0430

تو توی شب نامه کار میکنی نه روز نامه با این حجم از چرت و پرت که گفتی.
اونجا هم کیون میدی البته.

1 ❤️

868603
2022-04-13 12:08:19 +0430 +0430

سال ۱۴۰۱ داداش از طرز نوشتن قاجاری بیا بیرون

0 ❤️

868611
2022-04-13 12:36:02 +0430 +0430

کیرم تو حرف زدن پسره جقی کونده پررو

0 ❤️

868636
2022-04-13 17:43:25 +0430 +0430

ممنون که به اشتراک گذاشتید

0 ❤️

868642
2022-04-13 19:16:27 +0430 +0430

تو چادر مسافرتی بودی از سرما به خودت پیچیدی بیدار شدی چشم قی کرده و بدن خشکت عین چوب لباسی چاییدی این همه ریدی

0 ❤️

868659
2022-04-13 23:48:13 +0430 +0430

اگر تو خبرنگاری ،منم سردبیرم

0 ❤️

868737
2022-04-14 05:21:34 +0430 +0430

اگر کصشره داستان بود

0 ❤️

868772
2022-04-14 10:21:34 +0430 +0430

شهره جون ریدم به نگارشت 💩

0 ❤️