لذت داغ پاییزی

1399/09/07

یک روز سرد پاییزی بود. مردم توی کوچه و خیابان، تو خودشون جمع شده بودن تا سرمای هوا رو کمتر حس کنن. ولی خونه رویا گرم بود. گرمِ گرم مثل کسش. کس صورتی و کوچیکش که تند تند هوس کیر می کرد و وقتی بهش می رسید با وجود دهانه کوچیکی که داشت، همه اش رو دو لپی می خورد.

رویا ۳۲ سالش بود و ۶ سال بود که ازدواج کرده بود و یک پسر داشت که همه زندگیش بود. اون روز پسرش رو گذاشته بود خونه مادرش تا بتونه با خیال راحت یک کس حسابی بده. شوهرش سفر بود و وقتش بود که رویا کیر فرزاد رو، مردی که چند وقتی می شد که باها تو رابطه بود، بکنه تو کسش و روش بالا و پایین بره تا آبش بیاد و خالی شه.

فرزاد ۴۵ ساله بود و مثل رویا متاهل بود. البته از اون مردهایی بود که شب و روز تو فکر خانم بازی بود و تو این کار هم سررشته داشته. اگر می تونست شماره تلفن زنی رو بگیره، کردنش حتمی بود. حالا ممکن بود ۱ روز طول بکشه یا ماه ها. ولی برای این کار وقت می ذاشت و به نتیجه می رسید.

رویا همینطور که پشت پنجره خونه اش داشت به کوه های شمال تهران نگاه می کرد و منتظر بود تا فرزاد بهش تلفن بزنه و بگه که رسیده جلوی خونه، آن روزی رو یادش می اومد که اولین بار فرزاد رو دیده بود و با هم حرف زده بودن. آن روز، یک روز بهاری بود و رویا برای چندتا چک شوهرش رو به حساب بخوابونه، به بانک رفته بود و فرزاد رو در زمان انتظار تو همون بانک دیده بود و سر صحبتشون درباره خرید و فروش ملک باز شده بود و فرزاد هم که کارش رو بلد بود، دیگه رویا رو ول نکرده بود و به بهانه اینکه می تونه کمک کنه تا رویا و شوهرش به خوبی سرمایه گذاری کنند، شماره خودش رو داده بود و شماره رویا رو گرفته بود و این ماجرا تا الان که جلو پنجره داشت کسش رو به یاد فرزاد می مالید، برای ۵ ماه ادامه پیدا کرده بود.

بعد از کلی صحبت تلفنی و حضوری بلاخره هفته پیش رویا پیش خودش راضی شده بود که به فرزاد بده، برای همین هم دیروز رفته بود آرایشگاه و همه جاشو اپیلاسیون کرده بود. کس صورتیش، مثل هلو خوردنی شده بود و وقتی خودش به کسش دست می زد، از نرمی و لطافت پوست صافش حشری می شد و نمی تونست بیشتر منتظر کیر گنده فرزاد بمونه. چند باری که با فرزاد به رستوران رفته بود یا تو ماشینش نشسته بود، گندگی کیر فرزاد رو از روی شلوار متوجه شده بود و حالا برای اینکه سر کیر کلفت فرزاد رو زبون بزنه و حشریش کنه، بی طاقت بود.

هر چه هم که زمان می گذشت، هیجان و لرزش ریز زیر پوستش بیشتر می شد. چند ساعت پیش، وقتی داشت دوش می گرفت، هر بار که دستش به پستوناش می خورد، ناخودآگاه یک آه می کشید. بعد از حمام هم، ده دست شورت و سوتین پوشیده بود و بعد از برانداز کردن خودش جلوی آینه، درآورده بودشون و یکی دیگه رو امتحان کرده بود. ولی بلاخره به این ست شورت و سوتین سفید رضایت داده بود و روش هم یک لباس حریر کوتاه پوشیده بود که ساق های مرمر تراش و ران های زیباش رو بیشتر نشان می داد و قرار بود که فرزاد رو به محض ورود به خونه دیوانه کنه.

ناخودآگاه یاد آخرین سکسش با شوهرش افتاد. دقیقا شب قبل از مسافرت، کس رویا رو خوب گاییده بود و آبش رو درآورده بود. کیر شوهرش معمولی بود، ولی خب اون بلد بود که چطور کس کوچولوی رویا رو لیس بزنه تا اینکه به اوج برسوندش و آب از کسش روان بشه. ولی حالا هیجان دیدن یک کیر دیگه و لمس بدن یک مرد جدید، چیزی بود که کس رویا رو خیس خیس کرده بود و این خیسی به شورت سفیدی که کسش رو بغل کرده بود، هم رسیده بود. یک مایع لیز که آرزوی هر مردی بود که اون رو سر کیرش احساس کنه.

همینطور که دستش روی کسش بود و تو رویاهای خودش غرق شده بود، تلفنش زد خورد و اسم آقای پریش روی گوشیش ظاهر شد. معلوم بود که فرزاد از تلفن کاریش به رویا زنگ زده بود و نه از شماره ای که معمولا با هم در تماس بودند و به اسم زری جون در تلفن رویا ذخیره شده بود.


رویا تلفنش رو برداشت با عشوه ای که تو صداش بود، جواب داد. فرزاد داشت می رسید و دیگه چیزی نمونده بود که کیر فرزاد رو تو دستاش بگیره. خیلی با خودش لحظه ای رو که کیر سفت و کلفت فرزاد رو تو دستش می گیره تصور کرده بود و هر بار هم ترشح رو تو کسش احساس کرده بود و حالا تا چند دقیقه دیگه همه رویاها به واقعیت می پیوست و آن کیر رو، هم تو دستش می گرفت و هم می خورد و هم می کرد تو کسش. همینطور که این تصورات از ذهنش می گذشت، به سمت آیفون تصویری رفت و با دیدن فرزاد در صفحه آیفون در رو باز کرد. نمی تونست صبر کنه تا صدای در آسانسور رو بشنوه که باز می شه.

در خونه رو نیمه باز گذاشت و به سمت آشپزخانه رفت تا خودش رو مشغول و عادی جلوه بده. خیلی دوست نداشت که فرزاد بفهمه که له له کیرش رو می زده تو این چند روز و حالا هم برای خوردنش بیقراره. تا رسیدن آسانسور، یک دفعه درد پریود رو در پایین شکمش احساس کرد، ولی بهش محل نذاشت، تا خونریزی بعدی چند روزی مانده بود و این درد باید به دلیل هیجان زیاد بوده باشد.

صدای فرزاد که وارد خونه شده بود و با صدای آرام و به شوخی «یاالله صاحب خونه» می گفت، رویا رو به خودش آورد. از آشپزخونه به سمت در رفت و همزمان گفت «بیا تو بیا تو». فرزاد خیالش راحت شد و در رو پشت سرش بست و وقتی روش رو برگردوند، این لب های خوشمزه رویا بود که روی لب هاش نشسته بود و همین کار باعث شد تا کیرش یک کمی بزرگ بشه ولی هنوز باید بهش زمان می داد تا کاملا بزرگ بشه. دستش رو دور کمر رویا حلقه کرد و همزمان شروع به خوردن گردنش کرد. نفس های رویا رو روی گردن خودش احساس می کرد و این مساله کیرش رو بزرگ و بزرگ تر می کرد و داشت برای بزمی که در پیش بود، آماده می شد.

کیر فرزاد داشت به شلوارش فشار می آورد و می خواست که هرچه زودتر بیاد بیرون. برای همین هم فرزاد بعد از اینکه چند تا بوس از لب های رویا کرد، در گوشش گفت «همین جا که نمی شه، خوشگله، تخت کجاست که می خوام جرت بدم؟»
رویا کمی به خودش اومد و دست فرزاد را گرفت برد توی اتاق نشیمن. هرچند آب کسش روان شده بود، ولی می خواست که کمی وقت تلف کنه تا فرزاد تشنه تر بشه و بهتر بکنتش. این تکنیک، روی شوهرش هم جواب داده بود و می دونست که ناز کردن می تونه جذابیتش رو برای مردها بیشتر کنه. برای همین فرزاد رو روی مبل نشوند و خودش هم نشست روی پاهای فرزاد، یا شاید بهتر بگم روی کیر فرزاد. اینجوری هم می تونست حجم و سفتی کیر فرزاد رو حس کنه و هم می تونست، اون رو دیونه کنه.

دست انداخت دور گردنش و گفت بخورشون فرزاد. فرزاد هم بی اختیار و مثل کودکی که مامانش بهش گفته کاری رو انجام بده، پستون راست رویا رو از تو سوتین در آورد و شروع کرد به لیس زدن. چند تا لیس می زد و بعد مکث می کرد، نگاهش می کرد و دوباره این کار رو انجام می داد تا اینکه با شنیدن نفس های رویا، شروع کرد به مک زدن و بعد هم گاز گرفتن از نوک پستونش. با این کار دیگه رویا خودش رو ول کرده بود تو بغل فرزاد و فرزاد هم فرصت رو مناسب دید تا رویا رو از روی پاهاش هل بده روی کاناپه و شروع کنه به لیس زدن ران های رویا. زبانش اطراف کس رویا رو نوازش می کرد، ولی برای اینکه رویا رو حشری تر کنه، کسش رو لیس نمی زد. تا اینکه ناله رویا درآمد و سرش رو روی کسش فشار داد و گفت «لیس بزن فرزاد، دیوونه شدم بخورش بکن توش»


قسمت سوم

فرزاد هم که دیگه نمی تونست تحمل کنه، شلوار و شرتش رو کشید پایین و قبل از اینکه که رویا فرصت کنه که چشم های بسته اش رو باز کنه، کیرش رو با رگ های ورم کرده ی روش، گذاشت دم کس خیس رویا و با یک فشار کوچیک، همه اش رو کرد تو رویا. رویا کیر رو تو خودش احساس کرد، ولی نه به اون بزرگی ای که پیش خودش تجسم کرده بود. هر چند که کیر کوچکی هم نبود، ولی تصور رویا بیشتر از اون بود.

حالا پاهای رویا روی شانه های فرزاد بود و فرزاد داشت تند تند تلمبه می زد و رویا هم همزمان با آه و ناله کردن،‌ تشویقش می کرد که تند تر تلمبه بزنه و بیشتر فرو کنه کیرش رو توی کس صورتی اش. فرزاد هم که فهمیده بود که رویا حشری تر از اون چیزیه که فکر می کرد، شروع کرد به چرخاندن کیرش توی کس رویا. همینطور که کیرش رو تو کس رویا عقب و جلو می کرد، کمرش رو می چرخاند تا همه کس رویا رو با کیرش لمس کنه. این کار رویا رو دیوونه کرد و بعد از اینکه فرزاد همزمان با تلمبه زدن، نوک پستان رویا رو هم تو دهنش گذاشت، رویا با ناله و فریاد «بزن بزن»، به اوج لذت رسید.

بعد از چند تا تلمبه، فرزاد کیرش رو بیرون کشید تا فرصتی بده تا رویا آماده راند بعدی بشه. روی کیر فرزاد و همینطور اطراف کس رویا خیس خیس بود. مایعی شبیه به آب کیر، که نشان می داد که چقدر به رویا خوش گذشته. رویا کمی خجالت کشید و گفت «اینها همه آب منه؟» فرزاد که داشت کیرش تمیز می کرد جواب داد «خوش گذشته بهت!» رویا همینطور که دست فرزاد رو می کشید، گفت «حالا نوبت منه که آبت رو دربیارم. بیا بشورم کیرت رو که می خوام دیوونه ات کنم» و فرزاد رو به سمت حمام برد.

رویا شروع کرد به شستن کیر و خایه فرزاد با آب ولرم و صابون، همینطور که با کیرش بازی می کرد، کیر نیمه خوابیده فرزاد، دوباره شروع کرد به بزرگ شدن و سفت شدن. رویاهاش داشت واقعی می شد و کیر فرزاد سفت سفت تو دستش بود. دیگه نمی تونست تحمل کنه، کف ها رو از روی کیر فرزاد شست و شروع کرد با زبان زیر سر کیرش رو لیس زدن. فرزاد هم چشم هاشو بست و اجازه داد که رویا هنر خودش رو نشون بده. الحق هم رویا در این زمینه زن هنرمندی بود. کیر فرزاد رو گذاشت تو دهنش و شروع کرد به مک زدن. بعد بدون اینکه دندوناش لذت ساک زدن رو برای فرزاد تبدیل به شکنجه کنه، کیر رو تو دهنش عقب و جلو می برد و گاهی هم همزمان با زبانش زیر سر کیرش رو بازی می داد. فرزاد دیگه داشت روی ابرها راه می رفت که احساس کرد داره آبش می آد.

رویا رو بلند کرد و برگردوند و بعد از مکث کوتاهی که بهش فرصت می داد تا اومدن آبش را عقب بندازه ، کیرش رو از پشت تو کسش فرو کرد و شروع کرد به تلمبه زدن. صدای هر دوشون تو حمام می پیچید و بیشتر حشریشون می کرد. فرزاد دیگه احساس کرد که چیزی نمی فهمه و به تنها چیزی که می تونست فکر کنه تلمبه های محکم تر و تندتر بود تا اینکه یک دفعه کیرش رو بیرون کشید و کون و کمر رویا رو با آب کیرش گرم کرد. هر بار که دستش رو روی کیرش عقب و جلو می برد، لذت خاصی رو توی رگ هاش حس می کرد. حسی از جنس پیروزی!

رویا و فرزاد زیر دوش مشغول شستن همدیگه شدن و به این بهانه همدیگه رو می مالیدن و تحریک می کردن. هنوز کیر فرزاد نیمه خوابیده بود و رویا باید زحمت بلند کردنش رو می کشید تا بتونه پوزیشن مورد علاقه اش رو هم با فرزاد تجربه کنه. دوست داشت فرزاد دراز بکشه و اون بشینه روی کیرش. اینجوری می تونست کیر فرزاد رو تا ته کسش فرو کنه و تازه اختیار کیره هم دست خودش بود. هر چقدر که دلش می خواست کیر رو فرو می کرد و سرعت تلمبه زدن ها هم با خودش بود. فرزاد هم با دیدن و لمس کردن کس و کون و پستان های رویا، دوباره داشت سرحال می شد و کیرش به اندازه نهایی می رسید. حالا وقتش بود که تختخواب رویا رو امتحان کنند.

رویا یک حوله روی تخت انداخت و فرزاد رو هل داد روی تخت. کمی کیرش رو تو دهنش چرخاند تا از سفتیش مطمئن بشه و بعد کس صورتیش رو که دوباره خیس و آماده شده بود، گذاشت رو کیر فرزاد و آرام آرام شروع کرد به بالا و پایین کردن و هربار که کیر توی کسش می رفت و برمی گشت، بیشتر خیس می شد و می تونست تندتر بالا و پایین کنه.
همزمان نفس های فرزاد هم تندتر می شد. فرزاد که زیر رویا خوابیده بود، دستاش رو دراز کرد و پستون های رویا رو گرفت و نوکشون رو با انگشتش تحریک می کرد. این کار باعث شد تا رویا کیر فرزاد رو تا ته کسش فرو کنه و موقع برگشت هم کسش رو دور کیر فرزاد فشار بده تا هر دوشون لذت بیشتری ببرند. چند دقیقه ای این پوزیشن رو ادامه دادن تا اینکه رویا با یک آه بلند و طولانی ارضا شد و کسش رو بیشتر روی کیر فرزاد فشار داد. این فشار باعث شد تا آب فرزاد هم با فشار زیاد پاشید توی کس رویا و اون تو رو گرم تر کرد.

حالا رویا تو بغل فرزاد بود و چشم هاش بسته بود. چشم هاش رو بسته بود به این بعدازظهر لذت بخش پاییزی فکر می کرد که هیچ وقت فراموشش نمی شد.

نوشته: سفید چون کس سفت چون کیر


👍 16
👎 5
32301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

779157
2020-11-28 06:40:07 +0330 +0330

بیچاره شوهرش که دنبال یه لقمه نون حلال بود و این جنده حرومش میکرد

0 ❤️

779166
2020-11-28 09:25:11 +0330 +0330

داستان بد نبود ولی تو کی بودی؟ راوی یا تماشاچی؟

0 ❤️

779188
2020-11-28 14:23:54 +0330 +0330

قسمت دوم کجا بود که یهو رفتی قسمت سوم؟درکل بدک نبود ولی مونده تا نویسنده بشی.میشی

0 ❤️

779409
2020-11-30 01:27:05 +0330 +0330

خیانت نکنید عزیزانم

0 ❤️

779435
2020-11-30 05:31:58 +0330 +0330

زن فرزاد هم بی شک داشت اون روز به شوهر این جنده کص میداده دولا دولا،
عاخه هرچی عوض داره گله نداره😏

0 ❤️

779490
2020-11-30 15:25:29 +0330 +0330

ولک سوم شخص چیه تا خود طرف تعریف نکنه که حال نشنیده😂😂😂

0 ❤️