لذت نفرین شده

1400/08/28

سرکار بودم و مشغول ویزیت مغازه ها تند تند به مغازه ها سر میزدم که یجورایی فقط رفع تکلیف کرده باشم. واقعا روزایی که میدونی از فردا چند روز تعطیله، کار نمیچسبه و دوست داری هرچه زودتر تعطیل بشی بری.
محمود بهم زنگ زد و گفت: آقا برنامه ردیفه دیگه؟
گفتم من که هستم ولی جون محمود اگه مزاحمم بهم بگو، داداشی دوست ندارم مزاحم کسی باشم
گفت نه مشتی من خودم بهت زنگ زدم دیگه، آوا خودش گفت من با رفیقمم توهم یه رفیقه باعشقت رو بیار کلی حال کنیم منم به کی میتونم بگم با عشق تر از تو.
با گفتن من کوچیکتم داداش و تو لطف داری گوشی رو قطع کردم و سریع کارهام رو جمع و جور کردم و رفتم خونه یه دوش گرفتم و رفتم آرایشگاه سر و صورتم رو اصلاح کردم و راه افتادم به سمت محل قرار.

آوا دوست دختر محمود بود که تازه باهم رفیق شده بودن، باهم تصمیم میگیرن چند روز تعطیلات رو برن ویلای بابای محمود که دوست آوا بعد از فهمیدن موضوع گیر میده که منم ببرید و نهایتا بگو اونم رفیقش رو بیاره، آوا هم به محمود گفته بود و اونم به من زنگ زد و بعده گفتن ماجرا قرار شد چهارتایی دو سه روزی بریم شمال عشق و حال

رفتم پیش محمود و باهم رفتیم ماشینم رو گذاشتیم تو پارکینگ خونشون و راه افتادیم به سمت دخترا.
محمود یه پسر خوش چهره با قد و هیکلِ میزون و با اخلاقی واقعا دوست داشتنیه.
ما که همیشه میگفتیم این عوضی مهره ی مار داره.
شاید باورتون نشه ولی دخترا واسه محمود سرو دست میشکوندن و هر دفعه که میدیدیش یه زید جدید داشت.
از آوا و رفیقش پرسیدم، اینکه چطوری باهم آشنا شدن و این حرفا که گفت اینا هم مثه بقیه حدود یک ماه پیش داشتیم دور دور میکردیم که خودش رو چسبوند بهم.
قیافشم بدک نیست حالا خودت میبینیش.
همون قیافه ای که میگفت بدک نیست و من وقتی دیدم فکم چسبیده بود به زمین و دهنم باز مونده بود.
آوا یه دختره سبزه ی ریزه میزه ولی خییییلی خوشگل و با نمک و سر زبوندار بود و از قیافش میبارید که بچه مایه دار هستش و دوستشم ساغر یه دختر سفید و نسبتا تو پر بود که اونم سرزبوندار و شیطون.
از همون اول یجوری حرف میزدن و شوخی میکردن هرکی میدید فکر میکرد ما یه عمره همدیگه رو میشناسیم.
سوارشون کردیم و راه افتادیم به سمت جاده چالوس که طبق عادتِ همه ی تعطیلات ترافیک جاده سنگین بود.
ماهم عجله نداشتیم و آهنگ گذاشته بودیم و مسخره بازی در می آوردیم و ساغر و آوا هم با جیغ و داد میرقصیدن و جلب توجه میکردن و اکثرا ماشینای دیگه چشمشون به سمت ماشین ما بود.
هرچی جلوتر میرفتیم ترافیک کمتر میشد تا جایی که راه باز شد و ما با سرعت به راهمون ادامه میدادیم بجز یه چند جایی که ترافیک میشد و زود راه باز میشد.
دیگه هوا تاریک شده بود که رسیدیم به کندوان و جاتون خالی یکم آش خوردیم و بعد کشیدن قلیون آوا بلند شد بره حساب کنه که محمود اجازه نداد و گفت همه مهمون من هستید آوا خندید و گفت پس کارتت رو بده من برم حساب کنم فکر کنن من مهمون کردم، کارت محمود رو گرفت و رفت حساب کرد، وقتی آوا برگشت محمود گفت چرا موجودی گرفتی؟(از اس ام اس بانک متوجه شد)که آوا گفت کارتت نکشید فکر کردیم موجودی نداره واسه همین موجودی گرفتیم نگو مشکل از دستگاه بوده.
یکم دیگه نشستیم و بعدش به راهمون ادامه دادیم.
وقتی رسیدیم نوشهر به محمود مسیج دادم دادا کاندوم خریدی یا نه که بلند گفت: ول کن بابا کاندوم میخوای چیکار؟
گوشت باید به گوشت بخوره تا حال کنی، من قبول نکردم و گفتم یه جا وایساد و کاندوم خریدیم و یه کمی هم تنقلات و مزه واسه مشروب و بقیه چیزایی که لازم بود رو خریدیم
همین که رسیدیم محمود زغال قلیون رو گذاشت و پیک های مشروب رو چید و پاسور آورد و شروع کردیم پیک زدن و ورق بازی کردن.
من که زیاد اهل مشروب نبودم و بیشتر با دود حال میکردم بعده چندتا پیک دیگه نخوردم و گفتم محمود جون این پیک نیک رو بیار که منم بازی خودم رو کنم و شروع کردم تریاک کشیدن.
بعده اینکه همگی میزون شدیم بچه ها آهنگ گذاشتن و شروع کردن به رقصیدن، منم که بلد نبودم فقط نگاهشون میکردم و گه گاهی مسخره بازی در میاوردم.
همینطوری که میرقصیدن محمود به سمت آوا حرکت کرد و بعد کمی رقصیدن باهاش شروع کردن به لب گرفتن و مالیدن بدن هم.
همونطوری یواش رفتن و دوتایی افتادن رو کاناپه و درحال لب گرفتن لباساشونم در میاوردن.
یه نگاهی به ساغر کردم ‌و به سمتش حرکت کردم و دستش رو گرفتم رفتیم رو کاناپه ی رو برو و نشستیم روش و شروع کردیم به لب گرفتن.
بعدِ کمی لب بازی بلند شدم که لباسامون رو دربیاریم دیدم محمود پاهای آوا رو باز کرده و داره کسش رو میخوره و آوا هم با شهوت زیاد سر محمود رو به کسش فشار میده.
لباسامون رو درآوردیم و ساغر فقط یه شرت تنش بود و سوتین.
یه چندتا لب از هم گرفتیم، لبام رو از لباش جدا کردم و شروع کردم به خوردن گوش و گلوش
و همونطوری بدنش و سینه هاش رو میمالیدم تا بوسه زنان رسیدم به سوتینش و اون رو باز کردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش.
سینه های سفید با سایز تقریبا هفتاد که نه خیلی سفت بود و نه شل و افتاده با یه هاله ی صورتی رنگ کوچیک دورتا دور نوک سینش.
حسابی سینه هاش رو خوردم و بلند شدم و ازش خواستم برام ساک بزنه که قبول نکرد و گفت چندشش میشه و منم زیاد اصرار نکردم.
به محمود نگاه کردم که آوا رو داگ استایل کرده بود و سعی میکرد کیرش رو وارد کونش بکنه ولی نمیتونست.
بعده کلی ور رفتن بیخیال شد و کیرش رو با کسش میزون کرد با آهی که آوا کشید متوجه شدم کیره محمود رفت تو کسش و شروع کرد به تلمبه زدن.
منم پاهای ساغر رو باز کردم و شروع کردم به خوردن کسش که با اینکه کوچیک بود ولی خوب پُف کرده بود، تمیز بدون ذره ای مو.
شروع کردم به خوردنش و از پایین تا بالا زبون میکشیدم و چوچولش رو میک میزدم.
به صورتش نگاه کردم که چشماش رو بسته بود و لذت میبرد.
یکم که کسش رو خوردم رو به محمود کردم و گفتم داداش یه کاندوم میندازی اینور؟
که گفت پیش من نیست و گذاشتم رو اوپن.
بلند شدم برم ساغر گفت بیا نمیخواد الان حسم میپره گفتم زود میام.
محمودم گفت ببینا داداشمون حالا بهداشتی شده واسه من.
همینطوری که به سمت آشپزخونه میرفتم به شوخی گفتم، سکس پر خطر؟؟؟
نه نه نه نه
هرچی گشتم کاندوما نبود رفتم تو ماشینم گشتم، نبود که نبود.
دیگه کیرم خوابیده بود و مونده بودم بدون کاندوم چیکار کنم.
برگشتم و گفتم نیست.
نگاه کردم دیدم محمود ساغر رو هم مثله آوا داگ استایل کرده و داره تو کونش تلمبه میزنه.
به شوخی گفتم آقا محمود ساغر واسه من بودا.
با خنده گفت داداش سوراخ زیاده بیا بکن تو یکیش بعدا عوض میکنیم.
گفتم کاندوم ها رو پیدا نکردم.آوا بلند شد و همونطور که به سمتم می اومد گفت اینو ببین چه جون دوستیه.
دستم رو گرفت و به سمت کاناپه برد و گفت خیالت راحت مریضی نداریم من رو نشوند رو کاناپه و شروع کرد برام ساک زدن خیلی حرفه ای ساک میزد و بعده کمی خوردن بلند شد و جوری که صورتش به سمت من بود کیرم رو با کسش میزون کرد و آروم نشست رو کیرم و آروم تا آخر جا داد تو کسش و آروم بالا پایین میکرد.
یهو محمود یه نعره زد و آبش رو ریخت رو کمر ساغر و لم داد رو کاناپه ی بغل و سیگارش رو روشن کرد و مارو نگاه میکرد و سیگار میکشید.
یکم تو همین حالت بودیم که بلند شد و داگ استایل شد و تا جایی که میتونست کمرش رو به سمت پایین کشید و کونش رو به سمت بالا داد.
از کاراش معلوم بود خیلی حرفه ایه.
کیرم رو فرو کردم تو کسش و شروع کردم به کمر زدن و نوازش کردن کمر و لمبرهای کونش.
چشمام رو بسته بودم و تموم تمرکزم رو گذاشته بودم تا رفت و آمد کیرمو داخل کسش دنبال کنم.
یکم بعدش رو زمین خوابوندمش و یه کوسن گذاشتم زیره شکمش و کیرمو کردم تو کسش و تند تند تلمبه میزدم و با دستم از زیر چوچولش رو میمالیدم یه یکی دو دقیقه ای تلمبه زدم و حس کردم آبم داره میاد، کشیدم بیرون و همش رو خالی کردم رو لمبرای کونش و رو زمین ولو شدم.
بعده تمیز کاری بچه ها بلند شدن و دوباره مشروب خوردن و من نخوردم و دوباره پاسور و بگو و بخند.
تا صبح یک بار دیگه یه سکس ضربدری کردیم و دم دمای صبح خوابیدیم
وقتی بیدار شدم ساعت نزدیک سه بود.
به اینور اونور نگاه کردم و محمود رو دیدم که لخت، با دهن باز خوابیده بود.
بلند شدم اینور، اونور رو نگاه کردم ولی از دخترا خبری نبود.
محمود رو صدا کردم و گفتم پاشو ساعت سه شده دخترا هم نیستن.
بعد از چند بار صدا زدن بلند شد و گفت همین گوشه کناران دیگه زنگ بزن آوا ببین کجان.
بلند شد دنبال گوشیش که دیدیم نیست گوشی منم نبود.
حتی شلوار و لباسامون هم نبود و کارت های بانکی و هرچیز بدرد بخوری که فکرشو کنید برده بودن.
بدو رفتیم تو حیاط که دیدیم ماشین هم نیست.
تا جلو در رفتیم ولی با شرت و رکابی بیشتر از اون نمیتونستیم بریم.
برگشتیم تو خونه و محمود همونطور که فحش میداد رفت سمت دستشویی، منم سیگار رو برداشتم داشتم روشن میکردم که متوجه یه نامه زیره پاکت سیگارم شدم.
نامه رو باز کردم توش نوشته بود:
محمود عزیزم سلام ببخشید که بدون خداحافظی رفتیم و تا آخر سفر نموندیم ولی واسه عملی شدن نقشه مون همین یک شبم کافی بود.
میدونم الان که این نامه رو میخونی چقدر اعصابت خورده و کلافه ای و قصد داری که پیدامون کنی و سر از تنمون جدا کنی واسه همین شلوار و لباسهاتون رو برداشتیم که به این زودیا نتونید بیاید بیرون، کارت های بانکیت رو هم برداشتم چون واسه تو راه پول لازم داشتیم و زیاد پول همراهم نبود غصه ی رمزشم نخور اونشب تو آشکده خودت رمزشو بهم گفتی.
گوشیاتونم درسته رمز داره و بدردم نمیخوره ولی فکر کنم به درد گوشی فروشیا میخوره، بزار اوراق کنن حالشو ببرن.
ماشینتم بردم چون واسه دوتا دختر خوب نیست پای پیاده راه بی افتن توی جاده، رسیدیم به مقصد و بعد از برداشتن چیزایی که لازم داریم یک گوشه کناری ولش میکنم.
و در آخر دنبال کاندوم ها هم نگردید چون پیشه منه.
“قشنگی سکس به اینه که گوشت به گوشت بخوره”
ه ه ه
راستی تا یادم نرفته اینم بهتون بگم.
به انجمن مبتلایان به ایدز هم خوش آمدید.
شاید براتون سوال باشه که چرا به ایدز مبتلاتون کردم.
چون حالم از همه ی شما بچه پولدارا به هم میخوره، من و ساغر رو هم یکی از همین بچه پولدارهای آشغال مبتلا کرد.

دوستدار تو آوا.

نوشته:: hamid30gari


👍 13
👎 5
9301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

843335
2021-11-19 01:15:20 +0330 +0330

👍

4 ❤️

843339
2021-11-19 01:23:10 +0330 +0330

حمیدجان!
از پشتکارت ممنونم که داستان‌های بازیابی‌شده‌ت رو دوباره آپ می‌کنی! دمت گرم! 🌹
راستی! گوشی جدید مبارک! 🌹❤

7 ❤️

843416
2021-11-19 10:41:59 +0330 +0330

به‌به حمید سیگاری عزیز برام باز هم دست به قلم‌شدی پسر ایول خوشم‌امد اتفاقا همان‌چند سال قبل که شروع کرده بودی خیلی بهت گفتم میتونی‌موفق بشی اما نمیدونم‌چرا خبری ازت دیگه نشد و منم مثل همیشه اکانتم‌مدنی نبودم رمز و‌یاد رفت حرف کردم و دوباره شروع کردم از وقتی مجرد شده بودم امانت ساختم و اینجا آمدم

1 ❤️

843436
2021-11-19 11:53:19 +0330 +0330

ایدز هم مثل کرونا می مونه.خیلیا که مبتلا میشن می خوان بقیه هم مبتلا کنن تا اتیش دلشون کم بشه

2 ❤️

843449
2021-11-19 14:03:53 +0330 +0330

حمید اقا سلام
وقتتون بخیر
داستان روان و سلیسی بود.
و
دلنشین و اموزنده.
گذشته از نداشتن اشتباه نگارشی.
که باعث خوشحالیم شد.
چون نشون دهنده وقتی بود
که
واسه مخاطبتون گذاشتید.
کاری رو که اکثر نویسندها انجام نمیدن.
وبنظرم نشون دهنده اخترامیست که به خوانندهاتون میذارین.
و در نهایت
یک لحظه هوسرانی
یک عمر پشیمانی.
امیدوارم تا درسی باشه واسه همگان جونم.
این منظره هم تقدیمتون

1 ❤️

843450
2021-11-19 14:06:04 +0330 +0330

ببخشید
از اینکه اشتباه کردم.
باشد
تا دراینده جبران کنم.
چون خودم
خیلی مقیدم
به حرفی که میزنم
پای بند باشم عزیز.
💅💅💅💅💅💅💅

1 ❤️

843463
2021-11-19 16:09:04 +0330 +0330

سلام خدمت همه رفقا، ببخشید که دونه دونه نمیتونم جواب کامنت های قشنگتون رو بدم.
همونطور که نوید عزیز اشاره کرد گوشیم ترکیده بود و ده روز پیش تصادف کردم و علاوه بر اینکه گوشیم ترکیده تر شده سر و کله ام هم ترکید و زیاد نمیتونم سرم رو پایین بگیرم و با گوشی کار کنم.
ممنون بابت وقتی که گذاشتید و داستان رو خوندید.
دوستتون دارم.😘

4 ❤️

843554
2021-11-20 03:46:47 +0330 +0330

نمیخوام بگم داستان بد بود یا این چیزا چون واقعا مو به تن آدم سیخ میکنه این داستان ولی لطفا دیگه اینجور داستانی ننویس واقعا آدم از هرچی زن و سکس حالش بهم میخوره.
احتمالا من تا سه روز خواب این اتفاق رو ببینم.

0 ❤️

843629
2021-11-20 15:49:47 +0330 +0330

یه البرز و یه حمید سیگاری،اونم چی از نوع اسفندی اونم چیکاره؟یه عطار مهربون 😍
راستی حمید بهتر شدی ؟یا هنوز راست میکنی برای پوست سرت مشکل پیش میاد؟😅😅

1 ❤️