قبل از اینکه ماجرای آیدین و زنم رو بدونم هرگز فکرشو نمیکردم یه روزی اونقدر بی غیرت بشم که بتونم با ماجرای سکس زنم با یه پسر دیگه اینقدر لذت ببرم اما همون موقع هم بعد از فهمیدن کوس دادن زنم به آیدین فکر نمیکردم یه روزی برسه که زنم توی دوران متاهلیش هم وادار به سکس با یکی دیگه بشه و من نه تنها مانع نشم، حتی ماجراشونو دنبال کنم و به یادشون هم ناخواسته جق بزنم. آیدین وقتی زن منو کرده بود که هنوز مجرد بود و هیچ تعهد و تعلقی نسبت به من نداشت. به خاطر همین عذاب وجدانم زیاد شدید نبود و اصلا احساس خیانت نداشتم. علاوه بر اون آیدین با اصرار زن من اونو کرده بود و هیچ اجباری در کار نبود. هر دومون شک نداشتیم که آرمین چیزی جز سکس از زن من نمیخواد و با توجه به عدم تمایل آتوسا، این چیزی جز تجاوز نبود. نمیدونستم چکار کنم. وجدانم میگفت نذار ناموست بره زیر غریبه. باید یه کاری کنی. حق نداری اجازه بدی این اتفاق بیفته. میخواستم به آرمین پیام بدم و جلوشو بگیرم یا با خود آتوسا حرف بزنم و همه چیزو بهش بگم تا با هم یه چاره ای بکنیم اما وقتی عکس آرمین رو توی تلگرام زنم چک میکردم، به این نتیجه میرسیدم که کاری از دست من بر نمیاد. توی تلگرامش یه عکس داشت که روی آسفالت نشسته بود با چهره اخمو یه رکابی قرمز تنش بود که سینه های قدرتمندش برای هر کسی دلبری میکرد. یه دستش روی زانوش بود و اون یکی دستش هم به زمین تکیه داده بود. رگش روی بازوی عضله ای و سفیدش حس شهوت توام با وحشت من رو تشدید میکرد. علاوه بر ترسم، وقتی قیافه شو میدیدم نمیتونستم با تصور اینکه زنم زیر این موجود جذاب ناله کنه، لذت نبرم. قیافش از آیدین بیبی فیس تر و سفید تر بود و به خاطر همین ته ریش خیلی بهش میومد. چیزی که بیشتر منو دیوانه میکرد، تفاوت رنگ پوست بازوهای قدرتمندش بود که رد پیراهن و تیشرت باعث شده بود قسمت بالای بازوش سفید تر باشه. مطمئن بودم آتوسا هم بدش نمیومد به آرمین بده ولی نمیدونم چرا توی تلگرام چیزی راجع به آرمین به سپیده که صمیمی ترین دوستش بود نگفته بود. تو همه این مدتی که آتوسا رو از تلگرام کنترل میکردم ندیده بودم چیزی رو از سپیده مخفی کنه. جزئیات رابطش با رامین رو هم از همونجا فهمیده بودم. ناخودآگاه رفتم اینستا تا اسم آرمین رو سرچ کنم ولی پیداش نکردم. رفتم توی فالویینگ های خودم اسم آتوسا رو آوردم (نمیخواستم با اکانت خودش سرچ کنم) بعد از توی فالووینگ های زنم اسم آیدین رو آوردم. آیدین ۱۲ هزار تا فالوور داشت با ۲۱۰ تا فالووینگ. مطمئن بودم اسم آرمین رو میتونم تو فالووینگاش پیدا کنم. نمیدونستم نسبت آرمین با آیدین چیه ولی قطعا آشنای نزدیک بودن که آیدین فیلم کردن زن من رو بهش داده. آرمین رو پیدا کردم و محو تماشای عکساش شدم. یه لحظه ناخواسته استوریشو باز کردم و سریع بستم. این چه کاری بود کردی احمق؟ قلبم داشت تند تند میزد نمیدونستم باید چکار کنم. نباید استوری بکن آینده زنم رو نگاه میکردم. هیجان و استرس و شهوت به اوج خودش رسیده بود و کیرم داشت شورتم رو پاره میکرد. با خودم گفتم این که نمیشینه دونه دونه ویوی استوریاشو چک کنه. این همه در و داف استوریاشو نگاه میکنن تازه از کجا میخواد منو بشناسه! حالا من که استوریشو باز کردم چرا دوباره بستم؟ استوریشو دوباره باز کردم و دستمو گذاشتم روش تا نره استوری بعدی. توی باشگاه روی نیمکت نشسته بود و داشت اندامشو توی آینه نشون میداد. یه رکابی و شلوارک سبز لجنی که بدن سکسیشو به رخ میکشید. وقتی یه لحظه یادم افتاد که این قراره زنمو بکنه، نبض کیرم شروع به زدن کرد بدون اینکه بهش دست بزنم. نمیخواستم آبم بیاد سریع گوشی رو گرفتم اونور اما دیگه دیر شده بود. در حالی که تصویر رگ دست آرمین و بدن ظریف و سفید زنم داشت از جلوی چشمم میگذشت، شورتمو خیس کردم. حس بدی داشتم. حالم از خودم به هم میخورد. دوست داشتم گریه کنم و داد بزنم اما این حس همیشه بعد از ارضا شدن سراغم میومد و میدونستم دوام زیادی نداره. بدون اینکه خودمو بشورم، گوشی به دست خوابم برد. فرداش با آتوسا رفتیم بیرون اما حالش مثل همیشه نبود. همش تو خودش بود و هر بار برای اینکه جوابمو بده باید حرفمو تکرار میکردم. دوست داشتم بدونم اون لحظه که صدای منو نمیشنوه داره به چی فکر میکنه. البته همه اینارو بعدا با جزئیات کامل ماجرا فهمیدم. به خاطر همین ادامه داستان رو از زبان آتوسا روایت میکنم:
حالم خیلی بد بود! کوروش اینو از چهره و رفتارم قشنگ درک میکرد. هر بار برای اینکه جوابشو بدم باید حرفشو تکرار میکرد. کاش زودتر این کابوس تموم میشد و بدون اینکه کوروش خبردار بشه همه چیز تموم میشد. من زندگیمو دوست داشتم. کوروش اصلا پسر جذابی نبود ولی با پولش میتونستیم زندگی آروم و خوبی داشته باشیم و خوشبختی رو لمس کنیم. این تصمیمو وقتی که با چشم گریان خبر خواستگاری کوروش رو به رامین دادم گرفته بودم. رامینو خیلی بیشتر از کوروش دوست داشتم ولی نه اونقدر که با نداریش بسازم و چشممو روی ثروت بابای کوروش ببندم. تنها کسی که به خاطرش حاضر بودم هر چیزی رو زیر پام بذارم آیدین بود که اونم محال بود به من پا بده. همون دو ساعتی هم که تو خونش بودم و بهش کوس دادم از سرمم زیاد بود و مطمئنم خیلی از دخترا و زنای دیگه حسرت همون دو ساعت من رو میکشیدن. من نمیخواستم به کوروش خیانت کنم. آرمین چیزی از آیدین کم نداشت اما دیگه الان من متاهل بودم. وقتی به لحن زشت و بی ادب آرمین فک میکردم حالم ازش به هم میخورد. هر چقدر که آیدین جنتلمن و با شخصیت بود، این آرمین چندش و عقده ای بود. آیدین حتی اگه بهم فحش هم میداد ناراحت نمیشدم. شاید اگه آرمین تو دوران مجردیم بهم پیشنهاد میداد، علیرغم سن کمش قبول میکردم و راحت باهاش سکس میکردم اما الان حس میکردم توی جهنمم. مطمئن بودم قراره آرمین منو بکنه و هیچ راه فراری نداشتم. کاش میشد یه راهی پیدا کنم پولی چیزی بهش بدم دست از سرم برداره و فیلمو پاک کنه. به خودکشی فکر میکردم اما فکر کردن به آینده بدون آرمین و زندگی مرفه در کنار کوروش منصرفم میکرد. از ترس اینکه کوروش ماجرا رو بفهمه، جرات نمیکردم تلگراممو پیشش چک کنم و مطمئن بودم آرمین قراره بهم پیام بده. برگشتم خونه و تلگراممو چک کردم دیدم آرمین پیام داده:
کاش میتونستم همون لحظه بلاکش کنم و همه چی تموم میشد. اما آبروم جلوی همه میرفت. خودمو برای لحن تحقیرآمیز آرمین آماده کرده بودم و راهی نداشتم. با بی میلی جوابشو دادم:
آنلاین بود سریع پیاممو دید.
ناخودآگاه اشک از چشمام سرازیر شد. خبری از لحن بی ادبانه آرمین نبود ولی باز مثل یه جنده باهام رفتار میکرد و منم هیچ راهی جز اطاعت نداشتم. یاد اون روزی افتادم که آیدین بهم پیام داد و گفت بیا خونم. مثل همون موقع قلبم داشت مثل یه گنجشک میزد اما این بار خبری از شهوت نبود. هر چی بود استرس و عذاب وجدان بود. فرداش رفتم یه دوش گرفتم و خودمو اصلاح کردم. هیچ حسی نسبت به آرمین نداشتم ولی با خودم گفتم من که بخوام یا نخوام قراره به آرمین بدم. لاقل بدن و کوسم رو با مو نبینه. ولی اصلا آرایش نکردم. فقط یه ذره روژ کمرنگ صورتی به لبم زدم. اسنپ گرفتم و رفتم پیش آرمین.
یه لبخند گرم زد و گفت سلام آره خودمم و دستشو دراز کرد سمتم.
تو دلم خدا رو شکر کردم که اینجا تحقیرم نکرد و بهم نگفت جنده ولی کماکان حالم ازش به هم میخورد. با بی میلی دست دادم و نشستیم روی نیمکت.
یکم از این در و اون در حرف زدیم و بعدش به پیشنهاد آرمین رفتیم توی ماشین. یه دویست و هفت نوک مدادی اسپورت که خدا میدونه چند تا دختر و زن رو قبل من سوارش کرده.
رفتار احترام آمیز آرمین برام عجیب بود. اصلا به روی خودش نمی آورد که از چه راهی با هم آشنا شدیم. یه جوری رفتار میکرد که انگار تازه با هم آشنا شدیم و قرار گذاشتیم و میخوایم دوست دختر دوست پسر عادی باشیم که شاید چند ماه با سکس فاصله داشته باشن. یه ساعت با ماشین چرخ زدیم و منو نزدیک خونمون پیاده کرد. حدسم کاملا اشتباه بود. من خودمو برای یه تجاوز توافقی آماده کرده بودم و امیدوار بودم بعد از اینکه آبش اومد یه دونه بزنه در کونم و بگه خدافظ و همه این خاطراتو بریزم دور و به زندگیم برسم.
از یه طرف خوشحال بودم که نه تنها تحقیرم نکرد بلکه خیلی با محبت و احترام باهام رفتار میکرد و از یه طرف دیگه هم ناراحت بودم که این قضیه قراره کش پیدا بکنه و حالا حالا ها قرار نیست از دست آرمین خلاص بشم. وقتی رسیدم خونه نوتیفیکیشن پیام آرمین رو بالای گوشیم دیدم:
به خاطر برخورد خوب آرمین کمی جسور تر شده بودم و دیگه نمیترسیدم اگه پیامشو سین کنم و جواب ندم، عواقبی برام داشته باشه. آرمین بر خلاف برخورد اولش توی تلگرام، منو خیلی دوست داشت و ظاهراً اون دفعه هم چون چند بار توی اینستا ریکوئست داده بود و قبول نکرده بودم و آخرش هم بلاک کرده بودم، یکم دلش پر بود. آرمین به خاطر تیپ و هیکلش دست رو هر دختری میذاشت نه نمیشنید و این دلیل دیگه ای بود که دوست داشتنشو به من ثابت میکرد. ولی این دوست داشتن دلیل نمیشد من تو دلم بهش فحش ندم و نفرینش نکنم.
سه روز بعد آرمین دوباره قرار گذاشت و مجبورا قبول کردم. با ماشین اومد دنبالم و یکم با هم چرخ زدیم و مثل دفعه قبل رسوندم نزدیک خونه. آرمین با وجود سن کمش همیشه حواسش بود و بی احتیاطی نمیکرد که باعث آبروریزی بشه. میدونست کی بهم پیام بده و کجا سوارم کنه و کجا پیادم کنه که کوروش و خانواده خودم شک نکنن. آرمین قرار سوم رو برای سه روز بعد گذاشت. دستفرمان آرمین عالی بود. کوروش همیشه با محافظه کاری رانندگی میکرد و خیلی آروم میروند اما با این وجود اصلا کنارش احساس امنیت نداشتم چون تسلطش پایین بود. اما آرمین هم تیز بود و هم با سرعت میرفت اما احساس امنیت کامل داشتم و اصلا نمیترسیدم. فقط یه بار تو قرار سوم تو اتوبان چمران که میرفتیم، ماشین جلویی یهو بی هوا ترمز کرد و کم مونده بود تصادف کنیم که من از ترسم ناخودآگاه بازوی آرمین رو گرفتم. بازوش سه برابر بازوی کوروش بود و سفتیش آرامش عجیبی بهم میداد. حس امنیتی که از آرمین میگرفتم و محبتی که نسبت به من داشت کم کم باعث میشد خودشو تو دلم جا کنه. اون لحظه اگه خجالت نمیکشیدم، دوست داشتم لبمو بذارم روی رگ بازوش و اونقد بخورم تا کبود بشه. وقتی حسم نسبت به آرمین بهتر شد، دیگه حسم نسبت به سکس باهاش تجاوز نبود. بدم نمیومد یه بار تسلیم اون بدن سفت و خوش تراش بشم و عقب جلو شدن کیرش توی کوس لیزم رو تماشا کنم و محکم ناله کنم. مخصوصا اینکه عذاب وجدانم هم کمتر شده بود و دیگه داشتم با این موضوع کنار میومدم که من مقصر نیستم و راه دیگه ای ندارم. ولی مشکل این بود که آرمین یه جوری رفتار میکرد که انگار بیخیال سکس با من شده و میخواد فقط باهام دور دور کنه. اما جفتمون هم میدونستیم اون اتفاق بلاخره میفته و فقط دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره. به خودم قول دادم که بعد از عروسی با کوروش، آرمین رو با خاطرات شیرین مجردیم خاک کنم و کلا بلاکش کنم. آرمین هر شب حدود یه رب با من چت میکرد و ازم خبر میگرفت و منم سعی میکردم جلوش سنگین باشم اما بعد از قرار سوم یه ذره یخم باز شده بود هر چند کماکان اون شروع کننده چت بود و من اصلا دوست نداشتم اول خودم بهش پیام بدم. انتظار داشتم قرار چهارم رو هم با سه روز فاصله ست کنه و به خاطر همین شب قبلش منتظر بودم پیام بده و محل قرار رو اعلام کنه. ساعت یازده شب شده بود و خبری از آرمین نبود. دلم میخواست خودم بهش زنگ بزنم و بگم فردا بریم بیرون اما جلوی خودمو گرفتم.
تا اون روز نمیدونستم به آرمین وابسته شدم و فکر میکردم اگه اون رضایت بده دست از سرم برداره، منم خوشحال میشم و میرم پی زندگیم. اما بی قراری اون روزم خلاف این رو بهم ثابت میکرد. تا حالا سابقه نداشت یه پسری سر راهم قرار بگیره که ازش بدم بیاد و بعداً حسم نسبت بهش تغییر کنه. یا از اولش خوشم میومد یا کلا دیگه نمیتونست خودشو تو دلم جا کنه. تعداد پسرایی هم که ازشون خوشم اومده بود کمتر از تعداد انگشتای دست بود. یکیش دوست پسر سابقم رامین بود یکیشم آیدین که دیوانه وار عاشقش بودم. بقیه مورد ها یا من نخ داده بودم و اونا نگرفته بودن یا اینکه شرایط نخ دادن نداشتم یا توی دوره متاهلیم یا دوره دوستیم با رامین بود. ولی اونقدری مهم نبودن که بعد از چند ساعت نتونم فراموششون کنم.
آروم و قرار نداشتم که نوتیف تلگرام اومد. نمیدونم چجوری خودمو رسوندم به گوشی. خیلی بد خورد تو ذوقم. کوروش داشت میگفت فردا با هم بریم بیرون. با امید اینکه آرمین قراره پیام بده و واسه فردا قرار بذاره، بهونه آوردم و پیشنهادشو رد کردم. کوروش میخواست باهام حرف بزنه ولی اصلا حوصلشو نداشتم. با زور و زحمت دست به سرش کردم و گوشیو بغل کردم و منتظر پیام آرمین موندم. ساعت سه نصف شب گوشی به دست خوابم برد و خبری از آرمین نشد. فرداش حالم اصلا خوب نبود. از دست آرمین و بی توجهیش خیلی دلگیر بودم. یعنی چه کار مهمی داشته که یه خبر از من نگرفته؟ اون روز برام جهنم بود و از کنار گوشی تکون نمیخوردم. آرمین دو بار جهنم رو برای من چشوند. یه بار وقتی که فهموند میخواد منو بکنه و یه بارم وقتی که نمیخواست بگه کی میخواد منو بکنه. اون روز رو به زور شب کردم و خبری از آرمین نشد. نمیدونستم چکار کنم. نه غرورم اجازه میداد بهش پیام بدم نه میتونستم صبر کنم. اینستای آرمین رو پیدا کردم و رفتم پستاشو دونه دونه نگاه کردم ولی حواسم بود که لایک نکنم. جذابیت آرمین غیر قابل وصفه. ناخودآگاه وقتی که عکساشو تماشا میکردم یه لکه خیس روی شورتم افتاد.
خدا خدا میکردم الان آرمین پیام بده و قرار رو برای فردا فیکس کنه. توی تلگرام براش یه آهنگ فرستادم تا شاید سر صحبت باز شد. کوروش رو میوت کردم تا اگه بهم پیام داد، نوتیفش تو ذوقم نزنه. آرمین یه ساعت بعد جوابمو با یه ایموجی 👍 داد و بلافاصله ایز تایپینگ شد ولی بعدش آفلاین شد. اون یه ربی که آرمین آفلاین شده بود تا پیام بعدی رو بنویسه برام یک سال گذشت
آرمین دوباره آف شد. دوست داشتم گوشی رو بکوبم توی دیوار
باز یه رب دیگه جوابمو داد.
قلبم داشت تند تند میزد. دوست داشتم یه چیزی بنویسم که قبل از آف شدن مجددش سر صحبت باز بشه ولی اصلا نمیدونستم چی بگم و تعادل نداشتم. همون لحظه کوروش زنگ زد تماسشو رد کردم.
چرا آرمین اینجوری میکرد؟ چرا مثل همیشه باهام لاس نمیزد؟ چرا نمیگفت کی قرار میذاریم؟ مگه آرمین اولش منو تهدید نکرده بود؟ پس چرا نمیگفت بلاخره کی قراره منو بکنه؟
بدون اینکه قدرت تصمیم دیگه ای داشته باشم، سریع گوشی رو برداشتم و شماره آرمینو گرفتم.
بردار آرمین تو رو خدا جواب بده. ااااه لعنت
آرمین جوابمو نداد و دومین بار که گرفتمش رد تماس داد.
همون لحظه بلافاصله کوروش زنگ زد:
چند ثانیه مکث کردیم. چیزی نداشتم بگم. انتظار داشتم مثل همیشه خودش صحبت رو دست بگیره و ازم تعریف کنه که یهو با صدای جذاب مردونش به خودم اومدم
تلفنو قطع کرد و تا چهار روز ازش خبری نبود. ۲۴ ساعته گوشی به دست منتظر پیامش بودم ولی خبری نبود. غرورم اجازه نمیداد دوباره ازش بخوام قرار بذاره خونه هم برام غیر قابل تحمل بود. به کوروش اس دادم و ازش خواستم فردا شام منو ببره بیرون که شبش آرمین پیام داد:
با ناامیدی پا شدم. آرمینم پشت من اومد. یهو مثل دیوانه ها برگشتم و لبمو گذاشتم روی لبای آرمین و شروع کردم به خوردن. با یه دستم دستشو ماساژ میدادم و دست دیگمو از زیر پیراهنش برده بودم تو و داشتم شکم زبرشو نوازش میکردم و همزمان کوسمو از رو شلوار میمالیدم به کیرش. خیلی وقت بود اینجوری خیس نشده بودم. کیرش داشت تکون میخورد و منم رو ابرا بودم. کیر کوروشو ندیده بودم ولی چند بار پشت فرمون با دیدن من سیخ کرده بود و سایزشو میدونستم. کیر نیم خیز آیدین هم از کیر شق شده کوروش دراز تر بود هم کلفت تر. داشتم کمبرندشو باز میکردم که خودشو ازم جدا کرد
شهوت از چشمام میبارید
آرمین گفت بیا بریم یه روز میکنمت
انگار فهمیده باشه چرا مکث کردم گفت:
بعداً فهمیدم آرمین اون بار دوست دخترشو برده بوده اونجا بکنه و ازش فیلم گرفته بوده که بعد چون فرصت مناسب گیرش نیومده بره دوربینو برداره، فیلم سکس من و آیدین هم توش افتاده.
روز موعود فرا رسید و من دل تو دلم نبود. بر خلاف تصورم آرمین منو زوری نکرد. با تجربه ای که تو این کار داشت یه کاری کرد من با سه تا قرار مخم زده بشه و خودم پیشقدم سکس بشم. من اون روز دور از چشم همسرم داشتم خودمو آماده میکردم تا وقتی برای دادن پیش یه پسر غریبه میرم، بهترین قیافه و لباس و استیل رو داشته باشم. این اولین بار بود که میدونستم شیو کردنم به درد میخوره و کار بیخودی نمیکنم. کلی تو اینترنت گشته بودم تا سکسی ترین و کردنی ترین نوع آرایش و پوشش رو انتخاب بکنم. مانتو طوسی اون روزم رو با یه شلوار کوتاه مشکی پوشیدم. وقتی خودمو تو آینه نگاه کردم دهنم به خاطر کونم آب افتاد. از زیرشم یه شورت و سوتین سرمه ای پوشیده بودم و ناخن هامم لاک قرمز زده بودم. وقتی درو باز کرد بهش مهلت ندادم و لبمو گذاشتم رو لبش و با دستم از پشت درو بستم. بوی تنش دیوانه ام میکرد.
اونقدر تو این چند روز بی محلی دیده بودم که دیگه نمیخواستم تصمیمش عوض بشه. آرمین داشت لبامو میخورد و منو به سمت تخت خواب میبرد. گوشیم زنگ خورد کوروش بود. سریع رد کردم و به خوردن لبای شیرین تر از عسل آرمین ادامه دادم. زبونمو روی ته ریش آرمین میکشیدم و لذت میبردم. شورتم یه جوری شده بود که انگار تازه شستمش. با کشیدن دستای قوی آرمین به شیار کوسم خیسیش بیشتر هم میشد. کمربند آرمینو باز کردم. سنگینی کیرش شورتشو از شلوار پرت کرد بیرون. گردن آرمینو میک میزدم و صدای آه خفیفش حشری ترم میکرد. آرمین فقط تو مخ زدن حرفه ای نبود. خوب میدونست باید به کدوم قسمت از کوسم دست بزنه تا منو دیوانه کنه. آرمین منو تو تخت دراز کرد. با حرکت بدنامون کیر آرمین از روی شرتش به شکم لخت من میخورد. لذت برخورد کیر آرمین به شکمم اونقدر بود که نمیتونستم تصور کنم اگه اون کیر از توی شورتش بیرون بیاد و بره توی کوسم چقدر برام لذت بخشه. آرمین کیرش خیلی بزرگ بود. این هم بهم هیجان میداد هم یه ذره میترسیدم. آرمین از روم بلند شد و گفت مانتوت رو در بیار با یه چَشم سریع مانتومو کندم و انداختم اون ور. با تماس زبان آرمین با قسمت بالای سینه م رفتم هوا. آرمین سوتینمو در آورد و ممه مو کرد تو دهنش. حتی یه لحظه هم نمیتونستم به کوروش فکر کنم. آرمین نوک سینه هامو که سفت شده بودن میخورد و آه و ناله ی من رو با یه جووون مردونه و کلفت جواب میداد. چشمامو بسته بودم و داشتم توی آسمون سیر میکردم. آب از کوسم مثل رودخونه میومد. آیدین هم اینقدر نتونسته بود آبمو بیاره. آرمین اونقدر ممه هامو خورده بود و کوسمو از زیر شلوار مالیده بود که داشتم از شدت لذت از حال میرفتم. داد میزدم آرمین کیرتو میخوام. آرمین کوسم کیییییییر میخواااااااااد. آرمین یه گردنبد چوبی داشت که کرده بودم توی دهنم و میخوردمش. در حالی که آه آهم کل خونه رو برداشته بود، شلوار و شورتمو از پام در آوردم که آرمین کوسمو بخوره. نا نداشتم بهش بگم و فقط تونستم به سرش فشار بیارم اما آرمین با چسبوندن شورتش به صورتم پیشنهادم رو رد کرد. انگار هر پسری که تو این خونه پا گذاشته با خوردن کوس مشکل داره. همیشه دوست داشتم یه نفر کوسم رو بخوره اما به جز چند باری که رامین برام خورده بود، کسی اینکارو نکرده بود. برای این کار باید منتظر عروسی میموندم تا جایی رو که آرمین و آیدین با کیر پر ابهتشون فتح کردن، کوروش با زبونش لیس بزنه. بوی شورت آرمین مستم میکرد. بوی کیری بود که الان آرمین داشت ازم میخواست بذارمش توی دهنم و بخورمش. نا نداشتم دستامو بلند کنم به خاطر همین با لبم شورتشو گرفتم و به زور کشیدن پایین. آرمین کیرشو گذاشت توی دهنم و منو به آرزوی یک هفته ایم رسوند. باورم نمیشد بعد از این همه انتظار و دلتنگی الان میتونم کیر آرمینو بخورم. آرمین هم از اول هدفش همین بود. کاری کرد که الان برای کیرش له له بزنم. کوروش دوباره زنگ زد. با این سیریش بازیاش همیشه حرصمو در میاورد.
یه لحظه کیر آرمین رو از دهنم در آوردم و با صدای شهوت آلودم گفتم نمیدونم بردار براش بنویس زنگ نزن خودم بعدا بهت زنگ میزنم.
با رفتن کیر آرمین توی کوسم، لبم رو گاز گرفتم و یه آه از ته دل کشیدم. آرمین اونقد حشریم کرده بود که فکر نمیکردم توی عمرم همچین سکسی رو تجربه کنم. کیر آرمین داشت توی کوسم عقب جلو میشد و من با آه و اوهم احساس لذتم رو بیان میکردم. دوست داشتم هیچ وقت از زیر کیر آرمین بیرون نیام. با دیدن برخورد بدنه کیر آرمین به دیواره های کوسم حشری تر میشدم. یک دقیقه بیشتر طول نکشید لرزیدم و به ارگاسم رسیدم ولی باز کوسم از کیر آرمین سیر نشده بود و داشتم التماس میکردم کیرشو بیشتر بیاره ته. مایع روی کیر آرمین که از کوس من ترشح شده بود، هیجان و لذتمو بیشتر میکرد. آرمین یه بار ارضا شده بود و انگار خبری از آبش نبود و این بهترین خبر برای من بود که داشتم زیر تلمبه های آرمین ناله میکردم. آرمین مثل اسب داشت تلمبه میزد و با کیرش کوسم رو حفاری میکرد. بار دوم با هم ارضا شدیم اما آرمین بر خلاف تقلای من یک قطره از آبش رو هم نذاشت از کوسم بیرون بریزه. آرمین آبشو تا ته توی کوسم خالی کرد و منم جرات اعتراض نداشتم. بهم گفت قرص میخوری و قرصا به شدت روی اخلاقم تاثیر میذاشت و این باعث شد یکی دو روز با کوروش سگ تر از همیشه باشم. بیچاره کوروش داشت تاوان آبی رو که از کیر آرمین توی کوس زنش خالی شده بود پس میداد و خودشم خبر نداشت.
روی تخت ولو شدیم و سرمو گذاشتم روی شکم قوی آرمین و داشتم با دستم پاهاشو نوازش میکردم. اون روز آرمین یه بارم منو از کوس و بعدش از کون کرد و آبشو توی کونم خالی کرد. این یکی از بهترین سکس های عمرم بود که مسیر زندگی من و کوروش بدبخت رو به کلی تغییر داد.
نوشته: کوروش
تو که شر و ور مینویسی یکبار خودت بخون بعد بیرون بده
آخه این کاندوم بی پدر کارش چی هست مگه شایدم فراموش کردی بگی آخر کردن کاندوم در آورد بعد خالی کرد تو کصت
نتیجهگیری
نه به بیغیرتی
رک و پوست کنده بگو توهمات ذهن جغی
تو اگه مثلاً بچه مایه داری و خبر داری زنت داره کص میده آشغالم حسابت نمیکنه چرا باهاش موندی یا شاید طرف راست گفته تو یه بچه کونی زن جنده ای حالا جان مادرت چرا اسم کورش به گه کشیدی
سلام گلم خوب بود موفق باشی.سعی کن اشتباه املایی نداشته باشه فقط.موقع خواندن آدم حواسش پرت میشه یا سعی میکنی بخوانی بعد حس داستان میره
قسمت بعدشو اینطوری بنویس که آرمین و آیدین در حالی که با هم زنتو میگاییدن تو واسشون ساک میزدی
به این بلندی عین یه رمان میمونه
تو تیتر زدی پایانی
آخرش زدی ادانه دارد …