سلام ، من بیتا ۲۲ سالمه اولش بگم من خیلی بلد نیستم خلاصه بنویسم ، اگر خاطرم یکم طولانی میشه ببخشید .
این خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به ۱۷ سالگیم ، من یه دختر عمه دارم به اسم الناز که از بچگی با الناز بزرگ شدم و خیلی با هم صمیمی هستیم ، در مورد همه جور مسائل هم با هم صحبت میکنیم خلاصه هم دیگه رو خیلی خوب میشناسیم .
در مورد هیکلمون هم بگم من الان سایز سینم ۷۰ وزنمم یکم بالاس ولی چاق نیستم ، کلا خانواده پدریم خیلی هیکلی هستن و منم رون تپلی دارم ، اما صورتم خیلی تپل نیست و معمولیه ، ژنم خوبه دیگه خخخخخ ، چشمام معمولیه یعنی سیاه . الناز هم سایز سینش دور و ور ۶۵ یا ۷۰ و مثل من رون بزرگی نداره ، کلا هیکلش معمولیه و موهای فرفری .
اصل قضیه از اینجا شروع میشه که ۵ سال پیش منو الناز سال سوم هنرستان بودیم رشته طراحی و دوخت و اون سال دیپلم میگرفتیم و تصمیم گرفتیم که درسامونو خوب بخونیم که با معدل خوب قبول شیم و به همین خاطر همیشه یا من خونه اونا بودم یا اون خونه ما ، یه روز عمم و الناز اومدن خونه ما برای نهار ، بعد نهار من از مامانم و عمم اجازه گرفتم بریم خونه عمه اینام با الناز برا درس خوندن ، داداش کوچیکه من که اون موقع یکسال و سه ماهش بود خیلی شلوغ میکرد و مامان و عمم چون میدونستن نیما داداشم نمیزاره ما درس بخونیم بدون مخالفت کلید رو بهمون دادن و من هم کتابام رو برداشتم و با الناز رفتم خونشون .
هول و هوش ساعت ۳ بود رسیدیم خونه عمم ، فاصله خونمون تا اونجا چهار کوچه بود ، تا رسیدیم خونه الناز گفت : بیتا من میرم حموم سریع میام بیرون ، من گفتم : بیخیال من تا قبل اومدن مامانت باید برگردم بیا ۲ ساعت درس بخونیم بعدش من رفتم برو حموم ، الناز گفت : الان بعد از ظهره فشار آب زیاده میرم بیست دقیقه ای میام بیرون ، خلاصه الناز رفت تو حمومو منم گفتم با کامپیوترش سرمو گرم کنم تا اون بیاد بیرون ، ده دقیقه از حموم رفتن الناز خانوم نگذشته بود که الناز از تو حموم داد زد : بیتااااااااا ، یکم آب بریز تو کتری داغ شه بیار برام آب گرم بالا نمیاد ، منم با اعصاب خورد رفتم در حموم و گفتم : میمردی میزاشتی بعدا بری حموم ، بعدش رفتم آشپزخونه و کتری گذاشتم بالا آب داغ شه ، آب که داغ شد کتری رو با دست گیره برداشتم بردم در حموم گفتم : درو وا کن تشت رو بزار جلو در ، الناز در رو باز کرد و تشت رو آورد جلو و منم آب جوش رو ریختم تو تشت و یه نگاهی به الناز کردم ، الناز لخت جلوم وایساده بود عین موش آب کشیده ، این اولین باری نبود الناز رو لخت میبینم و برام عادی بود ، لای پای الناز رو که دیدم ، دیدم موهای کصش خیلی زیاد شده ، بهش گفتم : خجالت نمیکشی این چه وضعشه ، الناز گفت : برا چی ؟؟ گفتم لاپاتو دیدی ؟؟ الناز گفت : ول کن بابا حوصلشو ندارم بزنمش ، دلت خوشه ها برای کی سفیدش کنم . منم گفتم : مگه حتما باید برای کسی موهای کصتو بزنی ؟؟ گفت : فعلا که آب نیست بزا بعدا میزنم . اینو گفت و درو بست و یه ذره از آب سرد شیر حموم ریخت رو آب جوش تشت و خودشو شست ، بعد ۵ دقیقه که کتری دومو که گذاشتم بجوشه الناز در حمومو وا کرد گفت : بیتا آب گرم حموم درست شد دیگه نمیخواد آب بریزی تو کتری ، منم بلند گفتم خدا رو شکرررر فقط زود بیا بیرون ، بعد الناز گفت : بیتا یه لحظه بیا منم رفتم در حموم و الناز گفت : بیتا تو برام موهای کصمو میزنی ؟؟ من گفتم : خودت بزن دیگه این چه کاریه . الناز گفت : خودت دیدی که چقد زیاد شده ، بیا عیبی نداره که جفتمون دختریم . منم یه چند ثانیه ساکت موندمو بعدش الناز گفت : بیا ، شلوارتو دربیار بیا تو ، بعد درو بست .
من پیش خودم فکر میکردم که الناز ۱۰۰% حشری شده که میخواد براش موهای کصشو بزنم ، بعدشم چرا گفت شلوارت در بیار چرا نگفت پاچه شلوارت بده بالا ؟؟؟ تو همین فکرا بودم الناز دوباره درو وا کرد گفت : برو تو کشو آخری کمد که برا بابامه یه ژیلت ور دار و بیا ، من رفتم یه ژیلت آوردم و شلوارمو درآوردم و رفتم تو حموم ، اون لحظه منم یه حسی بهم دست داد ، تا حالا به لزبین فکر نکرده بودم و هیچ موقع فیلماش رو نگاه نمیکردم چون حالم بهم میخورد اما اینبار یجوری شده بودم و رفتم تو حموم ، الناز چهارپایه آورد و نشست روش و پاهاشو کامل باز کرد ، من ژیلت رو بردم نزدیک کصش که الناز دستمو گرفت و گفت : مگه صابون نمیزنی ؟؟ اینجوری زخم میشه هااااا ، منم گفتم : من صابون بزنم ؟؟ النازم گفت : آره دیگه ، منم صابون رو برداشتم و با یکم آب کف درست کردم و با دستام مالوندم به دور کص الناز ، الناز سرش رو عقب برد و یه آهی کشید ، دستام رو برداشتم که بشورم الناز دستمو گرفت و گفت : یکم بیشتر بمال !!! منم گفتم : پر رو شدی ها ، عمر دیگه ای نیست ؟؟ الناز گفت : بیتا لج نکن دیگه ، معلوم نیست کی دوباره چنین فرصتی پیدا کنیم ، نترس این کارو برام بکن منم برات اینکارو میکنم که حال کنیم ، الانم شرت و لباست رو در بیار و مثل من لخت شو ، منم گفتم : دیوونه ای اگه مامانت بیاد چی ؟؟ الناز گفت خیالت راحت اون تا ساعت شیش نمیاد ، منم که حسابی حشری شدم گفتم باش ، تو لباسامو در بیار ، النازم لباس و شرتمو درآورد و انداخت بیرون حموم تا خیس نشه ، حالا هر دومون لخت بودیم ، من حالت چمباته جلوی الناز نشسته بودم و لای پام کاملا معلوم بود ، الناز گفت : بیتا تو هم که کصت موهاش دراز شده ، منم گفتم : اشکال نداره تو برا منو بزن منم برا تو رو ، بعد شروع کردم با دستای کفیم کص الناز رو مالوندن ، الناز هر چند ثانیه یه بار یه ناله ضعیفی میکرد ، منم دو دقیقه ای براش مالوندم و بعد دستام رو شستم و شروع کردم زدن موهای کص الناز ، بعد اینکه موهاشو زدم الناز گفت : بیتا یکم کصمو لیس میزنی ؟؟ منم بدون تعلل گفتم : نه بدم میاد ، الناز گفت : مگه تا حالا اینکارو کردی ؟ گفتم : نه ولی خوشمم نمیاد این کارو کنم ، الناز گفت : مگه تو فیلما ندیدی دخترا برا همو میلیسن و خیلی هم حال میکنن منم گفتم : من تا حالا فیلم لزبین ندیدم ، الناز گفت : باش تو بیا بشین رو چهار پایه تا من موی کصتو بزنم و برات لیس بزنم ، من گفتم : نمیخواد لیس بزنی فقط موهای کصمو بزن ، النازم گفت : بیتا لج نکن دیگه ، تو چیکار داری من برات لیس میزنم تو که نمیزنی ، بعدش کصم رو با صابون کفی کرد و با شصتش کصم رو میمالوند ، حس عجیبی داشتم و دوست داشتم همینجور ادامه بده ، بعد موهای کصمو رو زد و گفت حالا پاشو منم پاشدم و الناز منو تکیه داد به دیوار و دو زانو جلوم نشست و گفت یه پاتو بنداز رو شونم ، منم اینکارو کردم و با این کار الناز کاملا کصم رو میدید ، الناز زبونش رو گذاشت رو کصم و من از شدت لذت چشامو بستم و سینم رو فشار میدادم ، الناز اولش زبونش رو هی رو کصم میذاشت و برمیداشت بعدش شروع کرد به تند تند لیس زدن ، منم کم کم شروع کردم به آه آه کردن ، الناز با یه دستش کصمو میمالوند و هم زمان لیس میزد ، منم که تا حالا چنین حسی رو تجربه نکرده بودم سعی میکردم هرچی الناز میگه گوش کنم ، بعد پنج دقیقه حس کردم بدنم یخ شد و یه جیغ آرومی کشیدم و بدنم شل شد ( نه در حد افتادن ) و آب کصم بیرون پاشید ، آروم آروم نشستم کف حموم و وحشیانه شروع کردم لب گرفتن از الناز بعد به حالت قیچی کص هامون رو به هم میمالوندیم ، بعد من الناز ارضا شد ، بعد هم دیگه رو شستیم و از حموم بیرون رفتیم و لباسامون رو پوشیدیم ، الناز گفت : فک نکن یادم رفت برام لیس نزدیا ، منم با خنده گفتم : بیا تا الان برات لیس بزنم ، الناز یه نگاهی به ساعت کرد و دید ساعت چهار و بیست دقیقش ، گفت باشه بریم رو تختم و بعد چند تا دستمال کاغذی با خودش آورد ، گفتم : برا چته اینا ، گفت اگه ارضا شدیم نریزه رو تخت ، رفتیم رو تخت و الناز شلوارش رو تا زانو کشید پایین ، گفتم دربیار کامل ، گفت نه یهو دیدی مامانم اومد ، شانس نداریم که آبرومونم میره ، منم شروع کردم به لیس زدن و الناز بلند آه آه میکرد ، منی که اولش بدم میومد از لیس زدن الان با انگشتام کص الناز رو کامل باز کرده بودم و سعی میکردم تو کصش رو میک بزنم ، تا ساعت ۵ لیس زدم براش و لب گرفتیم ، بعدش الناز گفت : الاناس که مامانم بیاد ، بیا کتابارو باز کنیم الکی بریزیم رو تخت که فک کنه درس خوندیم ، بعد الناز کامپیوتر رو روشن کرد که فیلم لزبین ببینیم ، فیلم هر ده ثانیه قطع میشد به خاطر نت ضعیف اما بدن هر دومون داغ شده بود و دستمون رو کرده بودیم تو شرت هم دیگه و کص هم دیگه رو میمالوندیم ، یه ربع بیشتر تو این حال نبودیم که صدای زنگ آیفون اومد الناز سریع دکمه آف کامپیوتر رو زد و گفت : برو در رو باز کن ، منم گفتم : من نمیتونم ، من کصم یکم خیس شده باید برم دستشویی ، خلاصه بعد از اون بار چند بار دیگه با هم لز کردیم و هر بار حرفه ای تر شدیم ، من الان دانشجوی کارشناسی ارشد هستم اما الناز باباش نذاشت دانشگاه بیاد و سه تا خواستگار رد کرد و تا الان مجردیم جفتمون ، اگه میخواین خاطره لز با زن عموی الناز رو براتون تعریف کنم لایک کنین ، ممنون .
نوشته: الی
ن خداییش خوب بود.داستان بعدی رو هم بنویس حتمااااااا
بیا اینم لایک???
نگارشت خوب بود، محتوی داستان هم که در حد توان و استعداد جنسی خودت نوشتی،درکل بازم بنویس
آفرین 7
دستمال برد ک نریزه رو تخت مگه چه خبره o_O
ای بدک نبود
اگر پا هستی بیا خیلی خوشمم اومد ازت و داستان قشنگت برا بار اولت هم خیلی خوب لز کردی تو داستان آفرین ای دی بده دوست شیم من هم زنم
قشنگ بود ولی میتونستی لحظات سکسیتو بیشتر توضیح بدی چون هنوز راس نکرده داستانت تموم شد