لگد زدم به بخت خودم

1401/01/26

سلام خدمت دوستان گلم.
اسم من محمد بچه ی اصفهان الان ۲۸سالمه و این داستان که میخوام واستون تعریف کنم مال تقریبا ۴ساله پیشه.
من یه دختر عمو دارم که هم سن هم هستیم و از بچگی با هم بزرگ شدیم.وقتی تقریبا ۲۰سالمون بود با هم خیلی سکس میکردیم ولی فقط از کون.چون پرده داشت و خب نمیشد دست زد.یکی دو سالی هر موقع که فرصت پیش میومد یه سکسی باهم میکردیم ولی خب اون دوس پسر داشت و منم دوست دختر و فقط برای سکس بود که در ارتباط بودیم.
از دختر عموم بگم که قدش ۱۶۰ با سینه های ۷۵که واقعا سفت و خوشگلن.اون چند سالی هست که باشگاه بدنسازی میره و خب خودتون میتونید حدس بزنید که چه بدن عالی داره.
منم یه پسر سبزه با قد ۱۸۰ که خیلیم معمولی هستم و الکی ادای آدمای جذاب رو در نمیارم.بگذریم…

تو این مدت که با هم سکس میکردیم همیشه دلم میخواست اون کص خوشگل تپلشو بگام.همش به خودم میگفتم کی میشه من این کصا بکنم.واقعا سکس های عالی داشتیم و تقریبا همه ی فانتزی هامونا پیاده کرده بودیم.یکی دوماهی از آخرین سکسمون گذشته بود و من ازش هیچ خبری نداشتم.تا اینکه یروز از سرکار آمدم خونه که مامانم خبر ازدواج ستاره رو بهم داد.راستش یکم خورد تو حالم.بهش پیام دادم و تبریک گفتم.اونم از آشناییش با پسره واسم گفت و یکمی چت کردیم و خدافظی.
اینم بگم که قرار شد دیگه باهم سکس نداشته باشیم و اون گفت دیگه دارم متاهل میشم و نمیخوام خیانت بکنم به همسرم.
مراسم عقد برگزار شد و ستاره دیگه ازدواج کرده بود.یه چند باری خونه فامیل دیدمش بعد از ازدواجش و خب واقعا محشر شده بود.همش تو کف این کص بودم و به خودم میگفتم لعنتی یه راهی پیدا کن .
از اونجایی که میدونستم ستاره دختر خیلی شهوتی هست مطمعن بودم به عروسی نمی‌ذاره بکشه و همون روزای اول پسره ترتیبشو داده.
تو اینستا همدیگرو فالو داشتیم و بعضی وقتا دایرکت یه حالی از هم دیگه میگرفتیم.البته من همش بهش پیام میدادم.اخه میخواستم یه راهی دوباره پیدا کنم.راستش بد زده بود به سرم این کصو بکنم.
تا اینکه یه فکری زد به سرم.
بهش پیام دادم بعد کلی احوالپرسی و این چرت و پرتا ،گفتم راستش خیلی دلم واست تنگ شده.کیش بودم و یه ادکلن واست خریدم.یه عکس از ادکلن مادرم که تازه خریده بود گرفتم و فرستادم واسش.
بهش گفتم یروز که وقت داری بیا هم ببینمت و هم هدیه ای که گرفتم بهت بدم.اونم گفت باشه ولی خونتون نمیام.یه قرار بیرون بزاریم.اقا ماام با کلی کص لیسی و اینکه قول میدم بهت دست نزنم راضیش کردم که بیاد خونمون.
بعد از چند روز …
صبح شنبه بود.خواهرم که مدرسه ،پدر و مادرمم سرکار.شبش باهاش هماهنگ کردم که صبح به بهانه ی رفتن به باشگاه بیاد خونمون.دل تو دلم نبود.همش به اینکه وقتی آمد چطوری راضیش کنم بزاره باهم سکس کنیم قرارمون ساعت ۹:۳۰بود. ساعت ۸بود صبحونمو خوردم.رفتم یه دوش گرفتم تمیزش کردم آمدم بیرون.یه لباس خوب پوشیدم.یه عطر تلخ مردونه زدم.ساعت تقریبا ۹بود.رفتم سر کمدم اسپری تاخیری برداشتم و خالی کردم رو کیرم.استرس و هیجان داشتم.دل تو دلم نبود.گوشیم زنگ خورد.ستاره بود.گفت پشت درم.سریع رفتم درو باز کردم.وارد حیاط که شد با همدیگه دست دادیم و هدایتش کردم داخل پذیرایی.رفت نشست رو مبل.منم رفتم آشپزخونه دوتا شربت درست کردم و آمدم پیشش.یکمی با هم صحبت کردیم گفت بدو بدو ادکلن منو بیار ببینم.بهش گفتم راستش دروغ گفتم و من اصلا مسافرت نرفتم.میخواستم به یه بهونه ای بکشونمت اینجا.ستاره بخدا من همش تو فکرتم.تروخدا همین دفعه رو بزار.دیدم عصبی شد و گفت من قبلاً در مورد این مسأله باهات صحبت کردم و نمیخوام به شوهرم خیانت کنم.الانم میخوام برم.محمد کارت خیلی زشت بود واقعا.
من غرق شهوت.دیگه زده بودم به سیم آخر.به خودم گفتم اگه این رفت دیگه رفته.هر کاری کردی الان کردی.نزدیکش شدم دستمو بردم سمت گردنش دستمو پس زد.گفت چیکار میکنی برو کنار.من دیوونه شده بودم.واقعا کنترلی روی رفتارم نداشتم.به زور دستاشو گرفتم و صورتمو بردم جلو که ازش لب بگیرم ولی نمی‌ذاشت.اصلا انگار نه انگار که یروزی با هم سکس میکردیم.واقعا نمی‌خواست بده.بغلش کردم و بلندش کردم ببرمش توی اتاق اینقدر دست و پا زد کل گردن و سینم زخم شده بود با اون ناخنای بلندش.
هیچی حالیم نبود.انداختمش رو تخت و افتادم روش.اون زیرم دست و پا میزد و من سعی میکردم لباسشو در بیارم.مثه ابر بهار گریه میکرد و التماس میکرد که ولش کنم بره.ولی من رسماً داشتم بهش تجاوز میکردم.یکی از سینه هاشو از تاپش انداختم بیرون.سنگینی بدنمو انداخته بودم روی بدنش.با دستام دستاشو محکم گرفته بودم و سینشو کرده بودم تو دهنم و مثه دیوونه ها مک میزدم.دستاشو دادم بالا و با یکی از دستام گرفته بودم و با اون دستم داشتم سعی میکردم شلوارشو بکشم پایین.مگه میزاشت لامصب.با یه مکافاتی شلوار و شرتشو دادم پایین.شلوار شورت خودمم تا نصفه سریع کشیدم پایین و کیر شق شدمو گذاشته بودم لای کصش .کل هیکلمو انداخته بودم روش تا نتونه تکون بخوره.تو صورتش نگاه کردم.
اشک هاشو با دستام روی صورت زیباش پاک کردم و بهش میگفتم فقط همین ی باره.خواهش میکنم اذیت نکن.جون محمد گریه نکن.بخدا از فکرت نتونستم در بیام.قول میدم آخرین بار باشه.با حرفام راضیش کردم.اونم دید دیگه لخت شده و کار از کار گذشته.یکمی وا داد و آروم تر شد.خیلی بی میل شروع کرد به لب دادن.یکمی که لب و گردنشو خوردم دیدم صدای نفساش داره زیادمیشه.از روش بلند شدم.شلوار و شورت خودمو اونو کامل در آوردم.پاهاشو از هم باز کردم.افتادم به جون کصش.مزش شور بود.اب کصش راه افتاده بود.دیگه اون گریه ها جاشو داده بود به لذت.زبونمو توی کصش تکون میدادم،دستشو گذاشته بود روی سرم و فشار میداد.صدای ناله هاش رفته بود بالا.دیگه نمیتونسم تحمل کنم.کصش حسابی آب انداخته بود.سرمو آوردم بالا.کیرم داشت میترکید.دیگه وقتش بود این کصی که این همه تو فکرش بودمو جر بدم…بهش گفتم بازه دیگ.گفت اره فقط زود تمومش کن تروخدا.
کیرمو گذاشتم دم کصش و آروم آروم فشار دادم تو.خیلی داغ بود.خیلیم تنگ.سرعتمو بیشتر کردم.مثله سگ تلمبه میزدم.صدای هر دومون رفته بود بالا.به چند پوزیشن مختلف کردمش.دیگه نزدیکای ارضا شدنم بود کشیدم بیرون و رو کمرش خالی کردم.انگار جونم در آمده بود.پاشدیم لباس پوشیدیم.اون خودشا مرتب کرد.خداحافظی کرد و رفت.شبش بهم پیام داد و کلی فحش و ناسزا.بهم گفت اعتمادی که بهت داشتم از دست رفت.برا همیشه از زندگیم حذف شدی.بعد از ۲ماه عروسی کرد و همین ۱سال پیش از شوهرش جدا شد.شما فک کنید الان یه زن جا افتاده.با یه اندام فوق العاده سکسی.بعد از جدایی از همسرش چند باری رفتم جلو ولی اون به خاطر کاری که کرده بودم محل سگم بهم نمی‌ذاره.
هر روزی که میبینمش به خودم لعنت می‌فرستم که اگه اینکار نمی‌کردم الان هر هفته میگایدمش.
لعنت به این کیر که وقتی شق میشه اونه که برات تصمیم میگیره نه مغزت.
پایان.

نوشته: محمد


👍 6
👎 14
30301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

868838
2022-04-15 01:21:30 +0430 +0430

تف تو روت متجاوز🤣

2 ❤️

868839
2022-04-15 01:21:42 +0430 +0430

بعضی وقتا دایرکت یه حالی از هم دیگه میگرفتیم.
یه حالی از هم می‌گرفتین؟ منظورت احوال‌پرسیه دیگه. حال‌گیری چیز دیگه‌ایه!
چرا خودت باهاش ازدواج نکردی که بتونی به هدفت برسی؟
دیگه ادامه ندادم. اصلش اینه که طرف شوهر می‌کنه، به بهونه‌ای راضی‌ش می‌کنی بیاد خونه‌تون، ولی با شوهر، پدرشوهر، هشت برادر خودش و دوازده برادرای شوهرش میاد سر قرار و فوقع ماوقع!!
الان هم کونت بودبود کرده، یادشون افتادی، اومدی خالی بستی!
تمام صندلی‌های تمام تالارهای عروسی حواله‌ت بادا ابله خالی‌بند!

3 ❤️

868895
2022-04-15 03:07:33 +0430 +0430

همین که شربت توی داستان بود ینی ارررره

گوزوی کون‌نشور جقی چشم ضعیف کف دست صاف

0 ❤️

868928
2022-04-15 06:44:47 +0430 +0430

شاید اگه بهش تجاوز نمی‌کردی الان سر خونه و زندگی خودش بود

0 ❤️

868966
2022-04-15 15:18:24 +0430 +0430

برو التماسش کن یه مدت شدید برو طرفش

شاید قبولت کرد ولی با مشخصاتی که از خانمه دادی سکسی و جالب و نیست

0 ❤️

868999
2022-04-15 23:29:50 +0430 +0430

ای تف تو گورت شیخ پشم الدین ساک بوقی

0 ❤️

869090
2022-04-16 05:17:49 +0430 +0430

ناراحت نباش بری رو مخش بازم وا میده

0 ❤️

869133
2022-04-16 10:26:33 +0430 +0430

تو مسلمون نیستی😅😅😅😅

0 ❤️

869162
2022-04-16 16:40:34 +0430 +0430

دیگه از دست رفته تو فکر بعدی باش😅🤣🤣

0 ❤️