لیلا و دوست دوجنسه اش (۱)

1399/08/20

سلام ایی که مینویسم داستان من دراوردی نیست اینا خاطراته منه
من سامانم 25 سالمه از تیپ و ظاهرم بگم  قبلا هم باشگاه میرفتم هم  تیپم درست بود ب تدریج با کار و دانشگاه رفتن دیگه حوصله نکشید که به اندام و تیپ زیاد برسم و همینجوری میگذشت زندگی
خاطره برمیگرده به دو سال قبل که تو لباس فروشی و این ور اون ور کار کرده بودم تا که تو بالای شهر یه رستوران با پول خوب گیر اوردم و اونجا مشغول شدم.رستوران زیاد شلوغ نبود اکثرا غذا میفرستادیم و اوناییم که میومدن تعدادشون کم بود و همه پول دار بودن انعام های خوبی میگرفتم و خوب بود زندگی کم کم هم به خودم میرسیدم هرزگاهیم باشگاه میرفتم.
زیاد پسر پررویی نبودم زیاد اهل این نبودم برم پیله بشم یا دنبال دوست دختر بگردم ولی حشری هم بودم  یکی دوبارم خواستم که به یکی دو نفر شماره بدم ولی ترس از اینکه طرف ابروریزی کنه و بره صاحب رستوران بگه نمیذاشت کاری بکنم.یه رو ز یه شاسی بلند اومد پارک کرد  یه دختر جوون و خوشگل و خوش هیکل سینه تقریبا 85 هیکل گوشتی ولی نه چاق پیاده شد اومد  داخل نشست یکی از میزا رفتم خوشامدگویی کردم و منو رو جلوش گذاشتم و گفتم چی میل دارین
سفارش و داد منم زدم   دوستم که  پسر سر به زیری هم بود سفارش رو اورد. نمیدونم چرا ضربان زده بود بالا و دست و پامو گم میکردم  هر روز دختر خانم خوشگل خوش هیکل میومد رستوران ولی نمیدونم این یکی منو چرا اینجوری کرده بود.
میرفتم طبقه بالا میومدم پایین نمیدونم چیکار میکردم فقط میخواستم که صورتشو ببینم یکی دو بار چشم تو چشم شدیم که دفعه اول زود برگردوندم صورتمو ولی دفعه دوم  همینطوری مست نگاه میکردم که لبخند زد و به غذاش ادامه داد.بعد تموم شدن غذا بلند شد بره سر صندوق که باز چش تو چش شدیم این بار برگشتم رفتم آشپزخونه بعد دو دقیقه برگشتم که دیدم ماشینو ازپارک دراورده بود و داشت میرفت. اون روز کلایه حالی شده بودم هی چهرشو لبخندش میومد جلو چشمم شب شد رفتم خونه عادت دارم موزیک گوش میدم فیلم میبینم حدود یکی دو ساعت بود که با اهنگ تو فکرش بودم که خستگی باعث بسته شدن چشمم و به خواب رفتنم شد.
صبح با یه انرژی خاصی بلند شدم و رفتم رستوران خدا خدا میکردم امروز هم بیاد با هیجان منتظر بودم که دور بر ساعت 4 بود که دیدم باز همون اسپورتیج سفید پارک کرد باز استرس و هیجان قاطی شد و نمیدونستم چیکار کنم اومد تو میخواست محسن دوستم بره خوشامدگویی که دستشو گرفتمو بدون اینکه چیزی بگم من رفتم جلو خوشامگویی کردم گفتم بفرمایین که گفت میرم طبقه بالا اونجا راحت ترم منم گفتم هرجور میلتونه بفرمایین رفت نشت بعد 30 ثانیه رفتم سفارش بگیرم رسیدم سر میز نگاه کرد گفت خسته نباشین خوب هستین گفتم خیلی ممنون شما خوبین گفت ممنونم سفارشو وقتی میگفت بعد هر کلمه نگاه میکرد منم یکی دوبار نگاه کردم که چشم تو چشم شدیم ولی زود نگاه میکردم تبلت بعد اینکه دوستم سفارش رو برد بعد 10 دقیقه رفتم گفتم چیزی کم و کسری ندارین که گفت ممنون برگشتم که برم پایین گفت غذاهاتون واقعا خوشمزس برگشتم گفتم نوش جان گفت هر روز بازین گفتم بله اگه مراسمی یا جشنی باشه که بسته هستیم که گفت میتونم شمارتون رو بگیرم وقتی میخوام بیام زنگ بزنم میخواستم بگم بله الان کارت بیارم که گفت شماره خودتون رو ی لحظه جاخوردم بعد از چند لحظه مکث گفتم یادداشت کنین زد تو گوشیش بعد گفت اسمتون گفتم سامان که زنگ زد گفت شماره من افتاد؟ گفتم بله گفت اسم منم لیلا هست بلند شد گفت پس وقتی اومدم ازتون خبر میگیرم گفتم چشم رفت پایین کنار صندوق که من مات مونده بودم بعد چند لحظه پله هارو میرفتم پایین که یه نگاه کرد لبخند زد و رفت مات و مبهوت مونده بودم که شب شد و رفتم خونه ساعت 11 بود پیام اومد دیدم خودشه
لیلا:سلام اقا سامان خوب هستین؟
سلام ممنون شما خوبین
:مچکرم دو روزه زحمت میدیم به شما
نه اختیار دارین چه زحمتی
واقعا غذا هاتون خیلی خوب بود شما هم که خیلی مودب و خون گرم بودین
اختیار دارین بازم منتظرتون هستیم
بعد 5 6 دیقه پیام اومد بیاین تلگرام
رفتم باز سلام و این چیزا که گفت روراست بگم تا حالا به پسری نه شماره داده بودم نه اینقدر هیزی کرده بودم
متوجه شدم که بله اونم داشت منو دید میزد که من حواسم نبوده ادامه داد
خیلی هیجان زده شدم بعد دیدن شما نتونستم جلوی خودمو بگیرم و خواستم که آشنا بشیم البته اگه شما بخواین
قبلا دوست دختر داشتم آشنا بودم به این صحبتا ولی خیلی هیجان داشتم گفتم منم از وقتی شمارو دیدم یه حس عجیبی دارم منم میخواستم با شما آشنا بشم ولی نمیتونسم شماره بدم یا بهتون بگم
گفت پس آشنا میشیم من لیلا 21 سالمه
سامان 23 سالمه
چند ساعت حرف زدیمو از علایق و اینجور چیزا و غیره و غیره که نصف شب خوابیدیم صبح شد بلند شدم دیدم دیر کردم به سر کار که پیام هم اومده بود صبح بخیر اونم ساعت 9 الانم ساعت 11 بود پیام دادم یکم دیر شده ولی صبح شمام بخیر
تو مسیر رستوران زنگ زد یه نیم ساعتی از این ور اون ور حرف زدیم رسیدم رستوران گذشت یه دو سه هفته ای بود  که حرف میزدیم  میرفتیم بیرون یه روز پیام داد بریم بیرون ناهار اجازه گرفتم رفتیم یه رستوران دیگه ناهار خوردیم و حرف زدیم بعد رفتیم قدم زدن که وسطا گفت بشینیم حرف بزنیم نشستیم گفت میخوام یه چیزی بهت بگم گفتم بگو یکم من من کرد گفت من شوهر دارم جا خوردم از چهرم فهمید گفت نگران نباش توضیح میدم
گفت یه سال پیش دوست صمیمیم که منشی مطبی بود بهم گفت طبقه بالا دکترش دنبال منشیه بیا اینجا کار کن نزدیک باشیم به هم منم رفتم یه ماهی گذشته بود که یه روز وقتی میخواستیم بریم خونه دکتر گفت چند دقیقه صحبت کنیم نشستیم دکتر گفت که من هم همسرم هم بچه هام خارج از کشورن البته از همسرم جدا شدیم
گفتم خب گفت اگه شما راضی هستین بهتون پیشنهاد ازدواج میدم من یکی دو سال ایرانم بعد میرم خارج  میخوام که تو این مدت ازدواج کنم
مونده بودم چی بگم که گفت خونه ماشین مهریه هم مهم نیست با دوست صمیم حرف زدم گیج شده بودم گفت یکی دو سال ازدواج کن پول یه عمرت رو تعمین کن به زندگیت برس پدر مادرم مخلاف بودن ولی احترام میذاشتن به تصمیمم هرچند که راضی نبودن منم قبول کردمو ازدواج کردم الان هم خونه هم ماشین هم پول تو حساب دارم بعد چند ماهم که از ایران میره و طلاق میگیرم و پول مهریمم هست
من مونده بودم چی بگم که گفت توروخدا بگو که ناراحت نشدی من واقعا دوست دارم نمیخوام از دستت بدم
گفتم ناراحت نشدم ولی اگه شوهرت بفهمه که گفت روز اول ازدواحمون شوهرم بود بعد از اون دیگه چیزی بینمون نبود و فقط با احترام حرف میزدیم تو خونه و فقط سلام و احوال پرسی داشتیم فهمیدم که دکتر فقط شب اول آره
گفتم پس خب مشکلی نست چرا اینقدر استرس داری راحت باش عزیزم که استرس رفت از چهرشو یه بوس کرد رفتیم خونه
شب پیام دادم لیلا یعنی فقط شب اول آره ؟ که گفت یعنی چی بعد یه دیقه پیام داد اوهوم گفتم پس تو این چند ماه چی گفت هیچی باور کن راست میگم خیلی رسمی هستیم تو خونه که اونم فقط یکی دو ساعت با همیم بعدش سر کار و مشغولیت گفتم اوکی
حس شهوت زد بالا پیام دادم از ساعت چند تا چند سر مطبه گفت بیشتر وقت سرکاره چطور گفتم هیچ اگه شد بیام تو خونه راحت باشیم گفت باشه بعد یه دیقه پیام داد فقط سامان یه دفعه برنگرده ببینه  با این حرف منم یکم ترسیدم گفتم پس میریم یه جای دیگه که گفت خونه الناز دوستم کلیدشو میگیرم میریم گفتم خونه داره مگه گفت اره گفتم عه تنهایی ؟ گفت بیشتر موقع ها با دوستاش هست و تنها نیست گفتم اوکی فردا صبح زنگ زد گفتم کجا همو ببینیم گفت سامان امروز نه فردا همدیگرو میبینیم گفتم چرا گفت همین الان میریم محظر واسه طلاق گفتم عه چی شده گفت دکتر شب میره خارج گفتم کلا گفت اره من برم زنگ میزنم
یکی دو ساعت دیگه زنگ زد گفت رفتیم کارارو انجام دادیم گفتم میری خونه خودتون که گفت نه به الناز گفتم بیاد من نمیخوام برم خونه پیش مامانم اینا گفتم چرا که گفت اینجوری راحتترم گفت شب توهم بیا که گفتم نه شما راحت باشین گفت الناز هم از خودمونه دختر راحتیه تو بیا
شب رفتم دروباز کرد یه ماچ و احوال پرسی رفتم تو که الناز رو دیدم باز هیجان زده شدم قد 170  وزن نمیدونم نه لاغر بود نه چاق سینه 80 باسنم که لاغر نبود ورزشکاری بود چهرشم یکم استخوانی و خوشگل  تاب و شلوار داشت موها باز تابشم باز بود شلوارم چسبان سلام احوال پرسی کردیم شام خوردیم  یکم حرف از اینو اون ور  لیلا فیلم گذاشت تایتانیک نشتیم فیلم ببینیم که من کم کم راحت شده بودم هرزگاهی هم یه نگاهی مینداختم به الناز که یکی دوبار چش تو چش شدیم فیلمو ول کرده بودیم داشتیم حرف میزدیم لیلا از رابطه دوستی صمیمیمش با الناز میگفت و قربون صدقه هم میرفتن بعد از رابطه منو خودش  بعد از طلاق و مهریه و دکتر و اینو اون ور که دیدیم فیلم 3 ساعتی هم تموم شد بلند شدم خداحافظی کنم برم که لیلا چند بار گفت بمون که گفتم نه شما راحت باشین( خونه هم بالاشهر بود هم محله نگهبان داشت هم دوربین جای مطمئنی بود ) رفتم شب تو فکر لیلا و الناز که بیشتر تو فکر سکس با لیلا بودم حالا که طلاق گرفته بود صبح زنگ زد حرف زدیم باز رفتیم بیرون قدم زدن که گفت سامان گفتم بله گفت میخوام تا الان و برا همیشه کنارم باشی سرشو گذاشت رو شونم منم گفتم کنارتم عزیزم گفت پس … گفتم پس چی گفت پس موافقی این رابطمون رو رسمی بکنیم چند لحظه مکث کردم گفتم از خدامه عشقم  که یه لب گرفتم و بعد گفت همین الان بریم گفتم همین الان باشه فردا گفت نه الان زود باش رفتم شناسنامه برداشتم و رفتیم رسمی کردیم رابطمون رو بعد رفتیم ناهارو شاد شنگول رفتیم خونه.
از در خونه که وارد شدیم کلا هوامون عوض شد حس شهوت و  فکر سکس اول  ازدواجمون و این چیزا تو یه ثانیه اومد تو مغزم  مانتوش رو که دراورد برگشت نزدیکش بودمو از نزدیکترین فاصله چش تو چش شدیم  نفس نفس زدن لیلا شروع شد که منم نفسامو نمیتونستم کنترل کنم یه حس خیلی عجیبی داشتم نگاه کردم به لبش و اروم لبشو بوسیدم که شروع شد چند لحظه لب گرفتیم از همو جدا شدیم پیشونیش رو بوسیدمو گفتم بریم حمام.
رفتیم حمام و باز لب تو لب شدیم زیر اب نه خودمون رو شستیم نه چیزی بعد 5 دقیقه زیر اب لب گرفتن ابو بستمو دستشو گرفتم رفتیم روی تخت خیلی اروم با حس عشق شهوت و نفس زدنای نا منظم لب تو لب بودیم کنار تخت که اروم خوابوندمش روی تخت و ادامه دادم به لب گرفت بعد چند لحظه از لبش جدا شدم چشم رو نگاه کردم لیلا غرق در شهوت و عشق بود خیلی مست بود باز لبشو بوسیدمو اومدم پایین قبلا لیلا رو با لباس راحت دیده بودم ولی لخت نه تا اون لحظه کل ممشو لخت ندیده بودم که چشمم زوم شد روی ممه هاش (سایز 85 یکم شل نوک کوچیک) افتاد بوسیدم بعد گرفتم دستم که لیلا یه آه کشید آآآهه هیییییم  اااههه بازی کردم بوسیدمشون تا اون لحظه نه دسته زده بودم به کیرم نه نگاهش کرده بودم که ببینم تو چه وضعیه نگاه کردم  کیرمو تا حالا اینطوری ندیده بودم(18سانت کلفتی معمولی) چه رگهایی زده بود کیرم گرفتم دستم گذاشتم لب کس لیلا (بدون حتی کوچکترین مو بسته انگار اصلا باز نشده بود) یکم بالا پایین کردم یکم فشار دادم آبش خورد سر کیرم یکم دیگه فشار دادم سر کیرم رفت تو لیلا آآآه عمیقی کشید یکم از ته دل آآآآآاههه ههه ههه باز نفس نفس سر کیرم توش بود بقیه کیرمو با دستم گرفته بودم رفتم جلوتر و با لب تو لب شدیم یکم دیگه فشار دادم گفت آآآآی زود کشیدم بیرون باز فقط سر کیرم موند تو  نمیتونستم حرف بزنم به سختی گفتم عشقم دردت گرفت گفت آآآآهه یکم ولی ادامه بده باز کیرمو کشیدم بیرون دیدم پر آبه کسش خیس بود ولی تنگ بود باز گذاشتمو فشار دادم رفت تو نصفش رفت لیلا آآهه میکشید چشمش بسته بود داشتم نگاش میکردم روشو بوس میکردم سینشو بوس میکردم عقب جلو عقب جلو هر بار یکم بیشتر فشار میدادم
لیلا آآآآآه آآآآآآآیی  هههههههیییییم  آآآآههههه
عشقم جونم تا ته که فشار دادم لیلا بلند آه میکشید یکمم ابروش و چشمش بهم گره میخورد درد میکشید  تا ته که فشار دادم چند بار جلو عقب کردم لبش رو  بوسیدم بود تو فاصله یکی دو سانتی صورتش عقب جلو کردم دیدم انگار میخواد بیاد سرعتمو بیشتم کردم نفس زدنای لیلا بیشتر شد گرمی نفسش رو حس میکردم  صداش کلا تو گوشم بود منم نفسام ریتمش رفته بود بالا بعد چند لحظه همینطور بدون کنترل من کیرم وقتی رفت تو تا ته دیگه نتونستم بکشم عقب و ابم سرازیر شد لیلا صدای آهه کشیدنش بلند شد لرزید منم میلرزیدم برای اولین بار این حس رو داشتم  نفس نفس پیشونیم روی پیشونی لیلا  بعد چند لحظه حس کردم کلا خالی شدم لیلا هم هم صدای اه کشیدنش هم نفساش داشت اروم میشد لب تو لب شدیم بعد یک دقیقه چشمشو باز کرد از لبش جدا شدم چش تو چش شدیم یه نگاه متفاوتی داشت لیلا خیلی عاشقانه تر خیلی شهوتی تر باز پیشونیش رو بوسیدم افتادم کنارش حرفی نمیزدیم فقط صدای نفس کشیدن بود  سرش روی سینم بود سینم رو بوسید چند بار اومد بالا جلوی صورتم گفت سامان عاشقتم تو عمر منی باز بوسیدمشو گفتم خیلی دوست دارم زندگی من باز لب تو لب شدیم و سرشو گذاشت روی شونم بعد چند دقیقه با هم بلند شدیم رفتیم حمام یه حس عجیبی داشتم لیلا هم این حس رو داشت لبخن داز لبمون نمیرفت از یه طرفم خیلی بدنامون خسته شده بود ولی عشق شهوت جلوی خستگی رو گرفته بود اومدیم بیرون لباس پوشیدیم تو این مدت حرف نزده بودیم گفتم غذا چی سفارش بدم بیاد گفت هر چی که میخوای عشقم هم من قیمه زیاد دوس داشتم هم خودش غذا سفارش دادم که لیلا گفت واسه منم دو تا بگیر خیلی گشنمه غذا اومد خوردیم و رفتیم تخت خواب بغل هم به خواب رفتیم  صبح بلند شدم دیدم لیلا نیست از اتاق رفتم بیرون دیدم یه اهنگی باز کره داره صبحانه درست میکنه رفتم بغلش کردم موهاشو بوسیدم گفت تا دست و صورتتو بشوری صبحونه رو اوردم نشستیم صبحونه خوردیم جمع کردیم روی مبل نشستیم لیلا نشست بغلم گفت خدارو شکر که تورودیدم خداروشکر که مال همیم گفتم صد هزار بار شکر لیلا تو نفس من شدی زندگی من شدی لب تو لب شدیم گوشی رو برداشتم باز کردم اسمس اومد دوستم 7 8 بار زنگ زده بود بعد پیام داده بود مرخصیت تموم شد چرا نمیای که وقتی اسمسو خوندم لیلا گفت سامان دیگه نیاز نیست بری رستوران گفتم اخه گفت اخه نداره من نمیخوام ازت جدا باشم هم خونه هست هم ماشین هم پول پس چرا باید از هم جدا باشیم به خاطر کار که من گفتم باید پول دربیارم نمیشه اینجوری گفت عه سامان چرا نشه قبلا نه میذاشتی پول چیزی رو من حساب کنم نه میذاشتی هدیه برات بگیرم الان دیگه زن و شوهریم زندگی ما شده یکی دیگه از هم جدا نیستیم میخواستم باز یه چیزی بگم که گفت تورو جون لیلا چیزی نگو مخالفت نکن از الان حسابمون زندگیمون عمرمون همه چی یکی شده جون من چیزی نگو که غرورم رفت  گفتم باشه عشقم
به پدر مادرم گفتم که ازدواج کردم یکم اعصبانی شدن و مخالفت که من با خونسردی توضیح دادم که همو دوست داریم و نخواستیم زیاد مراسم و این چیزا باشه بعد اون هم خانواده ها هم با هم اشنا شدن گذشت یه هفته…

ادامه دارد…

نوشته: س ل


👍 17
👎 25
82101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

776266
2020-11-10 00:56:32 +0330 +0330

کسشعر محض!

4 ❤️

776273
2020-11-10 01:12:24 +0330 +0330

باز بدون تف جق زدی و توهم زدی تایپ کردی دیوص؟؟؟؟😂😂😂

4 ❤️

776277
2020-11-10 01:17:39 +0330 +0330

دکتره یه خونه یه ماشین یه پول سنگین با مهریه داد برای فقط یه شب؟؟ میشه همچین چیزی؟؟ پس این دکترا که منشی شونو هر روز میکنن حتما کل شهرو میزنن به نامشون!! چون دوسال دیگه میخواست از ایران بره باید حتما ازدواج میکرد؟ خودت فهمیدی چی زر زدی؟ همه اینا به کنار دختره پول ماشینو خونه و همه چی داشت توی عمله گوزو رو میخواست چیکار؟ یه پسر با کلاس آدم حسابی پیدا نمیشد دوست پسرش بشه؟
اصل ماجرا به مشتری ها هیزی کرده صاحب رستوران هم به آشپز گفته دیگو بکنن تو…! 🤤

7 ❤️

776289
2020-11-10 02:20:06 +0330 +0330

حتی یه درصد هن واقعیت نداره. اتفاقات عجیب زیاد میوفته توی زندگی آدما ولی از مدل نوشتنت تابلوعه که داری آرزوهاتو مینویسی نه اینکه واقعیت باشه

4 ❤️

776292
2020-11-10 02:46:39 +0330 +0330

سوتی اول : دختره از دکتر طلاق گرفت بلافاصله رفتین محضر و شناسنامه هم بردین عقد رو رسمی کردین !! امکان نداره با قوانین کشور باید حداقل مدت زمان عده (مدت زمان عده‌ی طلاق برابر با سه دفعه پاکیزگی است) رو بگذرونه
سوتی دوم : دنبال خونه دوستش بودین خوب شب که دکتر می خواست بره خارج پس هماهنگی برای خونه دوستش جفنگی بیش نبود
**برو کمتر جق بزن **دوستان عزیز از خجالتت در میان


776296
2020-11-10 03:40:07 +0330 +0330

اینجا هنوز ایرانه ؟

2 ❤️

776297
2020-11-10 03:41:19 +0330 +0330

من کاری ندارم داستان واقعیه یانه ، قشنگ بود ولی سعی کن اگرم واقعی نیس به واقعیت نزدیکش کنی ، غلط املاییم زیاد داشتی و سوتی های لغویتو برطرف کن
مرسی از ایده ت

0 ❤️

776300
2020-11-10 03:55:52 +0330 +0330

میخوای داستان بنویسی سعی کن باور پذیر باشه خودت یه بار
بخون چقدر سوتی دادی اخه بعد از طلاق مگه فوری عقد میکنن، دوست دوجنسه ای که اسم کستانت بود کجاست؟.

1 ❤️

776313
2020-11-10 08:06:49 +0330 +0330

وقتی به خاطر دوجنسه طرف رو میکشونی این همه مطلب رو بخونه حداقل 1 خط در مورد دوجنسه مینوشتی نامرد

1 ❤️

776314
2020-11-10 08:13:01 +0330 +0330

شما کجا زندگی میکنید اینقدر راحت طلاق میدن اینقدر راحت بدون عده نگه داشتن عقد میکنید!!!
چرا ما رو اسگل فرض میکنید!!!

1 ❤️

776322
2020-11-10 10:25:12 +0330 +0330

مهم نیس که خاطره باشه یا داستان …مهم اینه که سعی کنی جوری بنویس که باورپذیر باشه دیدی که اینجا شهوانیه و دوستان به کوچکترین جزییات توجه میکنن پس اگه میخوای بازم بنویسی بیشتر دقت کن وعنوان داستانت هم اصلا مناسب متن نبود

0 ❤️

776354
2020-11-10 20:05:15 +0330 +0330

آخه چرا کسشر تفت میدی بچه کونی؟ آقا نزارین این داستانارو اه اه

0 ❤️

776356
2020-11-10 20:28:29 +0330 +0330

اصلا با مابقی کوس شعرات کاری ندارم فقط تو ضیح بده کدوم محضر زن تو عده را برای تو خطبه خوند

0 ❤️

776358
2020-11-10 21:37:35 +0330 +0330

هنوز طلاق نگرفته رسمی شدین
شماها خونواده ندارین
خودتون رفتین محضر
چقدر چاخان اخه
دیگه ننویس

0 ❤️

776361
2020-11-10 23:18:54 +0330 +0330

کسی از این دکترا سراغ ندارع بهش بدیم خونه ماشین پول بهمون بدع یبارم ن صدبار بهش میدم 😁 😁 😁

0 ❤️

776392
2020-11-11 01:29:17 +0330 +0330

دکتر جنده میکرد ارزونتر بود🤣🤣

0 ❤️

776400
2020-11-11 02:46:31 +0330 +0330

این کدوم دفتر عقد و ازدواجی که زنای تازه طلاق گرفته رو بدون معطلی و مراعات عده عقد میکنه.
داستانی با عشق ملایمی بود

0 ❤️

776408
2020-11-11 04:34:14 +0330 +0330

تعمین
مخلاف
اعصبانی
و… من ریدم سر در اون آموزش پرورش!
آخه با این کمالات و ماشین شاسی میاد خودش شماره به یکی مثل تو بده؟!
دکترِ واسه یه شب کردنش این همه بهش آپشن داده؟! حتماً اون دو سالی هم که با هم بودن به یاد لیلا خانم جقِ ناشتا میزده!
بعدش مگه میخواستن برن ساندویچی دقیقه ۹۰ فهمید میخواد خارج 😂 و باید طلاق بگیرن؟!
با همه ی این تفاسیر گیریم که حقیقت باشه! فردای طلاقش رفتید رسمیش کردید؟! ۳ ماهُ ۱۰ روز عده رو لوله مقوا کردی، فرو کردی تو باسنت؟!
ریدی ولی آب قطع بود 💩

1 ❤️

776420
2020-11-11 09:49:22 +0330 +0330

کسشعر. این داستان رو به عنوان یه داستان دوست دختری تعریف میکردی یه چیزی ولی یهو بلود شدید رفتید عقد کردید اونم تو ۲۳ اون ۲۱ بدون اطلاع خانواده فوق العاده کسشعر بود

0 ❤️

776453
2020-11-11 19:31:33 +0330 +0330

نوش جونت

0 ❤️

776463
2020-11-11 23:56:43 +0330 +0330

تا اینجاش که همش تخیلی بود ودیس تقدیم شما اگر قسمت بعدی باور پذیر تر بود لایک میزنیم برات. موفق باشی

0 ❤️

776467
2020-11-12 00:15:42 +0330 +0330

تنها نکته‌ی مثبت کصتانت این بود چه نوشتی گذاشت، می‌ذاره، بذار
بقیه انگار سوادشون در حد کلاس چهارم دبستانه اشتباه مینویسن!
تو ظاهراً سیکل داری:/

0 ❤️

776580
2020-11-12 19:44:56 +0330 +0330

دوست عزیز واقعا شانس داری که همچین موردی واست پیش اومده هر چند هر طوری و از هر زاویه‌ای به قضیه نگاه میکنم بعضی از نکاتش مبهمه و باهم جور نیست عزیزم در ابتدا هر خانمی که جدا میشه باید یه مدت زمانی (اگه اشتباه نکنم ۴۰ روز) عده طلاق را باید بگذرونه و امکان نداره به هیچ وجهی بشه بعد از جدا شدن سریعا یه خانم با کس دیکه عقد بکنه بعد این خانم ازدواج اولشون اونطوری بوده و خانواده خدشون بهقولیو تا حدودی مخالف بودن پس چطور بهش اجازه دادن باردوم حتی بدون اطلاع دادن به اونها ازدواج کنه در ضمن داداش خودت چی الیور تویست هم اگه بود آقای پامبل چوک مسوول یتیم خونه به عنوان سرپرست و فامیلش اینجور وقتها باهاش میومد یعنی تو در حد الیور تویست هم نبودی آخه پسرجون مگه مئشه تو ایران بدون اینکه به پدر و مادر و اقوام بگی بری همینطوری با کسی که دوسه بار دیدیش ازدواج کنی مگه میشه مگه داریم 😳😳😳😉😉😉

0 ❤️

776613
2020-11-13 01:03:59 +0330 +0330

من چندبار دیگه بخونم چون فکر کنم دوجنسه توش هست ولی من ندیدم😂😂😂😂

0 ❤️

776696
2020-11-13 12:12:32 +0330 +0330

دمتون گرم ، من فقط میام کامنت های مردم همیشه در صحنه رو بخونم 😂😂😂😂

2 ❤️

779465
2020-11-30 10:37:37 +0330 +0330

دوجنسه نداریم ما شمیل هستن احمق
یکی بیاد بزنم بهش جر بخوره

0 ❤️

782789
2020-12-22 04:13:21 +0330 +0330

این که خیلی ساده هست. شب که میره خونه دکتر میخوابه صبح که بیدار میشه میبینه دکتر روش خوابیده وداره میکنه. الان روزها سامان کارگر رستورانه وشبها لیلای دکتر. این یعنی دوجنسه دیگه.

0 ❤️

788465
2021-01-26 13:29:41 +0330 +0330

یه shemale شیراز هست؟

0 ❤️

813411
2021-06-03 16:44:26 +0430 +0430

داستان یک بچه سال و عشق دوهفتش😂🌹

0 ❤️

865066
2022-03-23 05:23:21 +0430 +0430

بقیش چیشد ؟

0 ❤️