ماجرای مهرداد و آقا عنایت (۱)

1400/07/04

سلام.اسمم مهرداد .،الان ۲۳ سال دارم .و دانشجو هستم .
این ماجرایی که برام اتفاق افتاد برای ۱۹ سالگیمه.
خانه ما تو یه مجتمع آپارتمانی است
و همه همسایه ها همدیگر رو می‌شناسند. و هر هفته تو سالن اجتماعات به مدت ۱ ساعت دور هم جمع میشن .و همه باهم حرف میزنن .و خانمها هم
میوه وچای میارن .خلاصه کنم .؛
تواین همسایه ها یه همسایه داشتیم. که ط ۳ می‌شست.
آدم خوبی بود و فروشگاه پوشاک داشت .و سرش به کار خودش بود .و از زمانی که زنش ازش طلاق گرفته بود (۲ سال بود زنش طلاق گرفته بود و چند سالی با هم دعوا داشتند و همه همسایه ها هم وساطت کرده بودند .اما بازم زنش گفت که طلاق میخاد) تو جمع هفتگی نمی آمد.
(اینها رو گفتم برای شروع ماجرام ) :::خریدام تو دستن بود ووارد ساختمان شدم . که آقا عنایت هم ماشینشو پارک کرده بو د و اومد با من طرف آسانسور .و باهم سلام علیک کردیم و دستشو دراز کرد وباهم دست دادیم .
آقا عنایت طبق عادت همیشه .که من میدیدمش . دستشو برد و از رو شلوار ،کیر و خایشو خاروند.
همیشه آقا عنایت عادت داشت و اگه با کسی هم حرف می‌زد. حین حرف زدن با طرف .،،کیرشم میخاروند . که این عادت .به نظر من عادت زشتی بود …و معمولا شلوارشو زیاد میکشید بالا .
اما آدم محترمی بود وخیلی با ادب بود .؛و با اینکه ۵۰ سالش بود،، .به من که اینقدر ازش کوچکتر بودم …اول اون سلام می‌کرد و احوالپرسی می‌کرد.
خلاصه .یه روز رفته بودم خونه دوستم .با دو تا از دوستای دیگمون .
خانواده کیوان خونه نبودند و به ما گفت که دور هم باشیم .و یه نوشیدنی هم گرفته بود . رفتیم خونشون .ودور هم خوردیم و آهنگ گذاشتیم و رقصیدیم .حسابی داغ کرده بودیم .اما سر حال بودیم .
بعد یه فیلم سوپر گذاشت .دو ر هم نگاه کردیم .و کیر هممون سیخ شده بو د.
بعد کیوان پیشنهاد داد بیایین جق بزننیم .بریزیم تو سرنگ ۵ سی سی و اندازه بگیریم. ،واسه هر کی آبش کمتر بود .به بقیه بستنی بده .گفتیم باشه . بعد که داشتیم فیلم می‌دیدیم. یه تراکش ،سوپر گی بود و یه مرد درشت داشت یه پسر جوان رو می‌کرد. و عجب کیر کلفتی وباحالی داشت .و چه خوب با پسره حال می‌کرد. و برای من خیلی جذاب اومد. که چطور کیر به اون کلفتی تو کون پسره جا میشد و حتی آخ هم نمی‌گفت.
خلاصه هر کی رفت یه گوشه و پشت به بقیه ،که دیده نشه .
زیپشو کشید پایین و جق زد .و منم زیپمو کشیدم پایین و ته سرنگ رو در آوردم و شروع کردم جق زدن .و وقتی احساس کردم .آبم میخاد بیاد . سر لوله سرنگ رو چسبوندم به سوراخ کیرم .و با انگشتم شروع کردن مالیدن زیر سر کیرم رو .ومحکم چسبونده بودم که آبم بیرون نریزه .و همش بریزه تو سرنگ .
آبم ریخت تو سرنگ .و همه سرنگ ها رو آوردند و بعد اندازه گیری .،،،
برای مهرداد از همه کمتر بود،، .و اون قرار شد به همه بستنی بده .مهرداد هم گفت :صبح تو حمام جق زده .به خاطر این ابش کم بوده .
خلاصه خیلی خوش گذشت .
و‌همه بعد از خوردن بستنی رفتیم خونه هامون.
خلاصه شب تو رختخواب. ،خابم نمی‌برد و همش اون مرده با پسره تو زنم بود .و چون تا حالا فیلم گی هم ندیده بودم.
اصلا بد رفته بود رو مخم .و رفته بودم تو خیال پردازی .و انقد ر دوست داشتم .یه کیر گنده بگیرم دستم و باهاش ور برم .
خلاصه خابیدم .و صبح که ساعت ۱۰ داشتم میرفتم بیرون .آقا عنایت رو تو پارکینگ دیدم .و دست دادین و سلام علیک کردیم.
آقا عنایت هم طبق عادت شلوارشو کشید بالا و کیرشو خاروند .
که به من گفت ؛هومن بند کتانی تو نبستی .
نشستن بند کتانی مو ببندم و اونم داشت حرف می‌زد. سرمو‌ که بالا کردم. ناخودآگاه. چشمم خورد به جلوی آقا عنایت .
چون شلوارشو بالا کشیده بود .قشنگ برجستگی کیرش معلوم بود .و حتی لبه سر کیرش قشنگ تو شلوار مشخص بو د .
بدون اینکه بفهمم …به جلوش زل زدم و نگاهم به جلوش با مکس کردن .گره خورده بود .
بعد آقا عنایت باز کیرشو گرفت دستش و خاروند و منم بند کتانی ر سفت کرده بودم و بلند شدم.
ورفتم بیرون که به کارم برسم و آقا عنایت هم رفت که مغازشو باز کنه( …باز کیر اون فیلمه رفت تو ذهنم و کیرم تو خیابون سیخ شد و کیر آقا عنایت هم آومد تو فکرم. و رفت تو خیال پردازی هام ).
تو خلوتم و شبها موقع خواب .ذهنم خیلی درگیر بود و همش تو رویا بودم .و هر لحظه عاشق این بودم که یه مرد کنارم بخابه و من کیرشو .تو دستام بگیرم .و سرمو روی رون پاش بزارم و کیرشو با دستام بمالم و همین طور که سرم لای پاشه بخوابم…
بعدچند هفته ای گذشت.بعد این همه خیال و رویا پردازی. تصمیم گرفتم. خودمو به یکی نزدیک کنم .سینما رفتم .پارک‌های مختلف رفتم. تو اتوبوس سعی کردم خودمو به اونیکه خوشم اومد نزدیک کنم … اما جور نشد
بعد به فکر آقا عنایت افتادم .که به اون نزدیک بشم. ببینم چی میشه.
بعد هر موقع میدیدمش و اونم دستشو می‌برد. که جلوشو بخارونه. من به جلوش نگاه میکردم .که اونم یه جورایی متوجه بشه .
اما اتفاقی نیفتاد. که نیفتاد.
شلوارم کهنه شده بود ،.از بابام پول گرفتم که برم شلوار بخرم و یه تیشرت . باهاش ست کنم .
پول رو گرفتم و پیش خودم گفتم برم مغازه آقا عنایت .آدرسشو بلد بودم .
و تصمیم گرفتم .سر ظهر برم مغازه که خلوته .
خلاصه ساعت ۲ بود که رفتم مغازش و داشت ناهار می‌خورد .و بعد حال احوال و تعارفات . ناهارش که تموم شد .
شروع کرد شلوار های مختلف بهم نشون دادن .
و یکی رو انتخاب کردم و رفتم تو پرو .
و اونم بیرون پرو می‌پرسد که اگه سایزش خوب نیست یکی دیگه بدم .و گفتم تنگه .و اون سایز بزرگترش آورد. ‌و در پرو رو کامل باز کرد و من با شورت بودم .و نگام کرد و شلوار رو به من داد و باز کیرشو خاروند.
و شلوار رو پوشیدم و گفتم یه کم گشاده .
در پرو ر باز کرد و از پشت سایزش نگاه کرد .و نشست جلوم و شلوارمو کمی بالا کشید و زیپم باز کرد .و دوباره خودش بست .و به پشتم دست کشید و گفت ؛هومن. گودی کمر داری .دو تا ساسون برات میگیرم .که درست بشه .و تو همین احوال .(دستش به کیرم هم خورد .)و من ناخودآگاه کمی کیرم سفت شد .و بعد تیشرت داد و تیشرتمو خودش دراورد.و تیشرت داد بهم و پوشیدم .و پسندیدم .
خلاصه تخفیف داد و پولشو دادم. و گفت بیا یه چای بخور بعد برو .
بعد چای ریخت .و خودش رفت پشت میزش وبه منم چارپایه داد و نشستم روبروش و چایرو گذاشتم رو میزش .کمی از این ور اونور حرف زد .و کیرشم میخاروند وبعد دستش رو گذاشت روی رون پاش و تکون نمی‌داد…و
دستشو موقع برداشتن چای ،، از رو رونش برداشت .
چشمم خورد به جلوش .کیرش سیخ شده بود و خابونده بود رو رونشو و قشنگ برجستگیش معلوم بود .
و‌همین طور که حرف می‌زد. من یه نگاه به صورتش مینداختم و یه نگاه به جلوش .و در واقع به کیرش .
چای رو خوردیم .
گفت هومن حالا که اینجایی .کمک.کن این چند جین پیرهنی که اومده رو بزارم بالای قفسه .
بعد بلند شد و چهارپایه رو از من گرفت . و رفت روش و منم جعبه پیرهنارو از زمین برداشتم و میدادم بهش .
و تو این حین هم به جلوش نگاه میکردم .
و اونم همین طور که سرش بالا بود و جعبه ها رو جابه جا می‌کرد.
چند باری کیرشو تکون داد .
تبش قلبم رفته بود بالا .و مطمعنا داشت با این کارش به من آمار میداد .
منم دل رو زدم به دریا و جعبه بعدی رو که میخاستم بدم بهش .پشت دستمو زدم به کیرش …و جعبه ها تمام شد و اومد پایین .
و تشکر کرد وگفت مبارکت باشه لباسات. ومنم خریدم ورداشتم و اومدم خونه .
تو راه همش فکر کیر آقا عنایت بودم .و افکارم همش درگیر بود و میدونستم که اونم با این کارش حتما خاسته به من آمارو بده و متوجه شده که .هر موقع میبینمش به جلوش نگاه میکنم … رسیدم
خانه.،پوشیدم و اومدم پیش مادرم و نشان دادم.
گفت ؛هومن از کجا خریدی بهت میاد و قشنگه .
منم گفتم از مغازه آقا عنایت .
کمی پکر شد و گفت :دیگه از اون خرید نکن . این همه مغازه .چرا رفتی پیش اون .
گفتم چرا .؟
هیچی نگفت… بعد گفت؛ .زنش ازش بد می‌گفت.
خلاصه همه چیزم شده بود ،فکر کیر آقا عنایت.
و به یاد اون جغ میزدم .
بعد چند روز بعد رفتم در مغازش .به بهانه اینکه .گودی کمرمو ساسون بگیره .
ورفتم تو پرو و شلوارمو درآوردم و شلوار نو رو پوشیدم .و آقا عنایت در پرو رو باز کرد .و همین طور که شلوارمو اندازه ساسون می‌زد .به کونم چند بار دست کشید .و وقتی بلند شد .
کیرشو از پشت چسبوند بهم .
و منم چیزی نگفتم و اومد جلوم و نشست و زیپمو باز کرد .و منم که کیرم سفت شده بود رو فهمید .
و گفت حالا در بیار .من شلوارمو در آوردم. و اون موقع .گفت ؛انتنت بلند شده هومن .
نکنه منو تو پرو خفت کنی .
خندید و منم چیزی نگفتم .
بعد دستشو آورد و کیرمو گرفت تو دستش .
و مالید .و بعد دست منو گرفت و گذاشت رو کیرش و فشار میداد و میمالید .
گفت ؛معلومه اهل حالی .
گفتم آره آقا عنایت .
میخای یه چیز خوب بهت نشون بدم.
گفتن آره.
اومد بیرون از پرو و رفت در مغازه رو قفل کرد .و جلوی در شیشه ای پرده کرکره ای داشت و اونم باز کرد .
و اومد تو جلوی پرو و گفت ؛زیپمو باز کن .
و زیپشو باز کردم .کیر هر دوتاییمون سیخ بود .
و کمرشو باز کرد و گفت چشماتو ببند .هر موقع گفتم باز کن .
و گفت چشماتو باز کن .
یه کیر بزرگ کلفت جلوی چشمم بود .و اونم داشت از بالا نگام می‌کرد.
گفت بگی دستت .ببین چقدر بزرگه .
کیرشو گرفتم دستم .کیرشو وجب زدم .اندازه یه وجب من بود .و کلفتی کیرش به اندازه .قوطی آبمیوه رانی بود .
بزرگی کیرش مثل همون فیلم سوپر بود که توخو نه کیوان دیدم.
آقا عنایت همین جور حرف می‌زد و من اصلا نمیفهمیدم چی میگه .فقط به کیر آقا عنایت نگاه میکردم .و براش میمالیدم .و خودم تو آسمونا بودم .
بعد گفت .؛هومن دهنتو وا کن .
دهنمو وا کردم و سر کیرشو آورد جلو و کرد تو دهنم .
که من اوق زدم .وداشتم بالا می‌آوردم.
نتونستن بخورم .آخه تا حالا از این کارا نکرده بودم.
کیر وخایشم بوی عرق میداد و پر پشم بود .
بعد آقا عنایت کیرشو انداخت تو شرتش و شلوارشو کشید بالا و اومد از پرو بیرون .
منم اومدم بیرون .
و گفت ،؛اگه رابطه با هم جنستو دوست داری .میتونم باهات باشم.
و این راز بین من و تو میمونه.
گفتم باشه .گفت پس من بهت خبر میدم . که کی باهم باشیم .
گفتم باشه .و خدا حافظی کردم و اومدم به طرف خونه .
کیرم هنوز سیخ بود .
تو مسیر یه پارک کوچک بود .که دستشویی داشت .دیگه نمیتونستم خودمو نگه دارم. حشرم بد زده بود بالا .رفتم تو دستشویی و اونجا جق زدم و خودمو خالی کردم.

ادامه...

نوشته: هومن


👍 22
👎 3
16701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

834276
2021-09-26 05:30:22 +0330 +0330

خیلی با ادب بودن یعنی شلوارت را خیلی بالا بکشی و همه اش کیر و خایه ات را بخارانی. خدا را شکر نمردم و معنای خیلی با ادب بودن را فهمیدم.

1 ❤️

834280
2021-09-26 06:06:16 +0330 +0330

فقط اونجا که آبتون رو ریختین تو سرنگ😂😂😂

در کل بد نبود👏👏👏

0 ❤️

834287
2021-09-26 07:01:56 +0330 +0330

خوش به حال عنایت چه کونی گیرش امد منم میخوان

0 ❤️

834292
2021-09-26 07:50:39 +0330 +0330

پسر جون تکلیف اسمت رو روشن کن
بلاخره مهردادی یا هومن ؟؟ وقتی یه اسم رو نمیتونی مشخص کنی چجور توقع داری داستان برای مخاطب جداب باشه .

1 ❤️

834299
2021-09-26 09:41:44 +0330 +0330

کلفتیش اندازه قوطی رانی؟ تا حالا رانی دیدی؟ حالت خوبه؟

1 ❤️

834318
2021-09-26 13:48:46 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

834352
2021-09-26 20:58:27 +0330 +0330
E2r

عالی از کدوم شهر بودی عزیز
شماره آقا عنایت را بفرست منم باهاش حال کنم

0 ❤️

834526
2021-09-27 22:22:55 +0330 +0330

قیافه اون مرده که میگه همین چرخ خیاطیو بکنم تو کونش جلو چشمم بود. . . باید به حرف مادرت گوش میکردی

0 ❤️

862545
2022-03-06 17:43:34 +0330 +0330

الان اسمت هومن یا مهرداد؟

0 ❤️