ماجرا با مریم دختر عمه ام

1390/11/26

من اصلاٌ نمیخوام داستان بگم میخوام خاطره بگم میتونم دروغ بگم قدم فلان و وزنم فلان و دختره هم اینجور و اونجوره ولی همیشه فیلمها و داستانهای واقعی راحت تر باور میشن پس مطمئنم که اگر این متن رو بخونین میفهمین که واقعیه.
در ضمن اسامی دروغین و شخصیت ها واقعی هستن.
من 25 سال دارم زیاد جذاب نیستم، یک چهره ی عادی دارم و همین. خونمون نزدیک خونه ی عمه ام بود، عمه ام 4 تا بچه داره یک دختر 16 ساله، یک پسر 13 ساله و یک جفت دوقلوی 4 ساله. مریم (دختره 16 ساله)که الان 20 سالشه اون موقع دبیرستان میرفت و من 21 سال داشتم با تمام نیازهای دوران جوانی آه… . رفت و آمد ما با خونه ی عمه خانم زیاد بود چون دو تا دوقلو هاش واقعاً خواستنی و تو دلبرو بودن و اگه یه روز نمیدیدمشون دلم تنگ میشد و از اونجایی که خیلی بچه دوستم زیاد میرفت اونجا چه با دلیل چه بی دلیل. مریم که هم حسودیش میشد و هم تازه اوایلی بود که یکم قاطی آدم بزرگا شده بود همیشه با من کل کل میکرد و گاهی هم دعوا ولی چون من معمولاً با همه عادی رفتار میکنم زیاد از بی ادبیهاش ناراحت نمیشدم. اما از یه روز که مریم امتحال زیست داشت و من دو تا از مباحث درسی شو مثل کنفرانس واسش توضیح دادم یه خورده ای اخلاقش عوض شده بود، کم کم با هم شوخی میکردیم گاهی لفظی گاهی دستی اما جانب شرع رو هم نگه میداشتیم که جلوی دیگران گاف ندیم که چرا؟… خلاصه این شوخی ها به اونجا رسیده بود که چند باری اتفاقی یا از عمد دستم خورده بود به جاهایی که نباید میخورد. که البته از جانب مریم هم این اتفاق تکرار شده بود ولی من از عمد یا غیر عمدش اطلاعی نداشتم.
تا اینکه یه دفعه از قصد دستمو زدم به سینش با نگاش فهموند بهم که کاره بدی کردم. حالا از اون شب امتحان زیست 5و6 ماه میگذشت و تابستون بود، ما یعنی منو مریم و داداشش تو حیات خونه ی اونا میخوابیدیم چون خونه ی ما آپارتمان بود. شبا واسه هم حرف می زدیم هر سه تایی مون توی این حین من دستگیرم شده بود که داره اتفاقاتی بین دختر عمه مریم و دادشش میوفته و من هم از روی کنجکاوی و هم از روی شهوت کارا و رفتارشون رو بررسی میکردم و کشیشک می دادم که کجا سوتی میدن که یک شب که فکر میکردن من خوابم مچشون رو گرفتم، اینا صحبتای مریم و دادشش هستن:
مریم-دستتو بده من
دادش- بیا
مریم-بمالش بازم بازم آروم اه بابا میگم آروم دیوونه
داداش-خوب دیگه چرا بلند حرف میزنی
خلاصه اون شب این خواهر برادر باهم یک سکس از روی لباس یا شاید دست تو لباس داشتن و من با کمال میل و حشر به ذره ذره اش گوش دادم و از شق درد مردم. حالا دیگه با خودم نقشه میکشیدم که چطور میتونم از این برگ برنده استفاده کنم، کم کم شوخی هامو قبیح تر کردم و خیلی طبیعی میزدم به سره سینش که هنوز زیاد گنده نشده بود و چند باری با پا به کس و کونش زده بودم، که مریم هر بار مثل همیشه ناراحت میشد و من پر رو ادامه میدادم تا اینکه یه روز برگشت گفت نکن بدم میاد تا اینو گفت منم یه مکث کوچولو خیلی سریح گفتم چطور دادش جونت دست بزنه خوبه من دست بزنم بده. اینو که گفتم انگار مغزش هنگ کرده باشه یه چند لحضه بهم خیره شد بعد با بغض گفت دروغ گوی کثافت گفتم باشه وقتی به عمه گفتم اون وقت مشخص میشه خداحافظ. راه افتادم که از اتاق بیام بیرون که دستمو گرفت وای یخ کرده بود مثل مرده سرد بود برگشتم دیدم کم کم اشکاش داره در میاد دلم سوخت بهش گفتم باشه نمیگم دستمو کندم رفتم، من تقریباً مریم رو دوست داشتم ولی از روی بچگی نه از روی عشق، فرداش که رفتم خونشون تا در خونه رو باز کردم رفتم تو هراسون اومد جلو گفت سلام بیا کارت دارم مامانش واقعاً بد نگاه کرد من سلام کرده و نکرده رفتم تو اوتاق دوقلو ها هم دنبالم اومدن نشستم رو تخت یکیشون رو بغل کردم و یکی شون نشست روی پام، مریم گفت جون من نگی به مامان باشه خواهش میکنم منم پرو پرو گفتم یه شرط داره تا اینو گفتم مریم تا تهش خوند لباشو کج کرد با یه حس اکراه گفت باشه، رفتم تو هال و با دوقلو ها کلی بازی کردم مریم دوباره اومد گفت بیا تو درسم مشکل دارم منم با کمال میل گفتم باشه الان میام ولی نمی دونم چرا یهو دستام میلرزید و یخ کرده بودم، حول شده بودم مریم نشست منم نشستم کنارش دفترشو باز کرد خم شد ولی نه مثل همیشه که با دست جلوی یقه لباسش رو میگرفت منم از توی یقه پیرهن گشادش تا نافش رو دیدم. وای داشتم میمردم نمی دونم از چی بود این حس از شهوت، از ترس یا … خلاصه نمیدونم مریم گفت اینجا چطوری حل میشه منم دستمو گذاشتم رو دستش گفتم این، دیگه نفهمیدم اون لحظات چطور سپری شد چند باری سینه هاشو دید زدم چون زیاد بزرگ نبود سوتین نمی بست، شفق نور خورشید توی لباسش تنش رو خشگل تر کرده بود من کم کم داشم گرم میشدم که عمه یهو اومد تو قلبم وایساد و دوباره یخ کردم، اومد بگه بریم واسه چای اون روز گذشت و من رفتم خونه و رفتم حموم و از خجالت اسپرمام در اومدم چون دیگه طاقت نداشتم. چند روز بعد من خونه پای کامپیوتر بودم واسه پروژه دانشگاهییم که مامانم گفت من میرم خونه ی عمه ات منم گفتم باشه من خونه ام، بعد 5 دقیقه دیدم در خونه زنگ میزنن مریم بود با کتابش اومد تو گفت اومدم ازت سوال بپرسم منم گفتم باشه ولی صبر کن که این قسمت کارم تموم بشه نشستم روی صندلی مریم نشست لب تخت کنار پای من شروع کرد به سوال پرسیدن راجع به دانشگاهو درس و پروژه و … آروم آروم روسریش افتاد و منم برگشتم بهش نگاه کردم دیدم یه چهره ی معصوم و نسبتاً قشنگ با دوتا چشم قهوه ای داره نگام میکنه گفتم خوب بگو مشکلت چیه کتابو وا کرد گفت اینو بگو منم در حین توضیح همه جاشو دید میزدم با اینکه ازش آتو داشتم ولی بازم روم نمیشد که یه دفعه وقتی به سینه هاش خیره شده بودم گفت به چی خیره شدی دیگه دلمو زدم به در یا گفتم به اون سینه های نازت و دست دراز کرد و با سر انگشت زدم به سینش که با یه تبسم خیلی ریز گفت بیخود بعد من با نگاه تهدید و تکون دادن سر گفتم بیخود؟ گفت آخه الان درس دارم گفتم منم پروژه دارم پاشو برو گفت خوب حالا قهر نکن تو ام منم دباره با حس بیشتر دستمو زدم به سینش و این بار دیگه سینشو گرفتم تو دستم هیچی نمیگفت فقط تو چشام نگاه میکرد من اون سینه ی دیگش رو هم مالوندم و آروم خوابوندمش روی تختی که روش بودیم از لپش شروع کردم به بوسیدن و دستم روی سینش و پا مو آووردم بالا زانو مو گذاشتم روی کسش استخون کسش رو زیر پام حس میکردم بعد چند لحظه مریم هم با من هماهنگ شد و یه سکس خوب ولی بدون پاره شدن و جر خوردن داشتیم من با خوردن سینه هاش و کس کم پشمش که تازه داشت رنگ و بوی بلوغ میگرفت ارضاش کردم بعد کیرم رو لای کپلای کونه سفیدش بالا پایین کردم تا آبم اومد ریختم روی پشتش که از عمد نبود و بعد از پاک کردنش با دسمال کاغذی ازش معذرت خواهی کردم از اون تاریخ تا پارسال که مریم ازدواج کرد من و اون ده ها بار باهم سکس داشتیم توی این سکسا به هم علاقه مند شدیم ولی یک سری اتفاقات رخ داد که ما متاسفانه یا خوشبختانه به هم نرسیدیم الان وقتایی که توی جمع فامیل هستیم یا من هستم یا اونو شوهرش.
من واقعاً شرمنده ام اگر زیاد شهوانی نبود ولی واقعی بود.


👍 0
👎 0
86135 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

311528
2012-02-15 01:26:55 +0330 +0330
NA

6 ساعت اومدی میگی رفتم خونشون اومد خونمون بازی کردیم درس خوندیم سر آخر هم میگی یه سکس خوب داشتیم ؟؟؟ واقعا خسته نباشی اینجا باید بیشتر از سکس صحبت کنی و شرح بدی نه ماجرای سوتی گرفتن دختر عمه جونتو
میگما چرا پسرای فامیل ما اصولا درساشون ضعیفه و ما دخترا ازشون زرنگتریم ولی تو این سایت اصلا اینطور نیست :? :? :?
بعدش از وقتی هم 3 یا 4 سالمون بود وقتی با هم بازی میکردیم چه با پسرا چه دخترا باید تو دید خونوادمون بازی میکردیم اگه هم تو اتاق بودیم در رو نمیبستیم ولی خونواده های شما چقدر ریلکسن عمهاجازه داده دخترش بره خونه برادرش با علم به اینکه برادرزادش خونه تنهاس واقعا اعتماد تا این حد زیاده ؟؟؟؟ به قول نگار عجب

0 ❤️

311529
2012-02-15 06:12:07 +0330 +0330
NA

به نظر من نباید اتو میگرفتی ازش باید کمکش میکردی که از برادرش دور بشه چون متمئنا اون دلش نمیخواسته با برادرس سکس کنه توام از اتو استفاده کردیو کون طرف گذاشتی کارت بد بود باید کمکش میکردی ادم کسیو که به قول خودت دوست داره کمک میکنه نه اینکه همین یه اتو گرفت ببره کونش بزاره و ازش سوء استتفاده کنه از داستانت خوشم نیومد حالمو بهم زدی کس خل روانی کیرم تو فرق سرت باشه

0 ❤️

311530
2012-02-15 06:24:13 +0330 +0330
NA

آخه بچه ها چرا اینقد میزنین تو ذوقش من باورکردم داستانت رو ولی چرا به قول ساینا جون اینقدرخانواده هاتون ریلکسن ولی من تا حالا ازاین نوع ندیدم،حتی باداداشا اونقدر راحت نیستیم چه برسه به دخترعمه وپسر دایی جالبه ها!!! اصلا سکسی نبود فقط خیانت بود

0 ❤️

311531
2012-02-15 10:14:35 +0330 +0330
NA

کمال نامردی یک ادم رو رسوندی .کارت واقعا زشت و شرم اوره.

0 ❤️

311532
2012-02-15 14:00:31 +0330 +0330

طفلی دختره هنوز سنی نداره به سه نفر حال داده، هم این یارو هم داداشش هم الان شوهرش

0 ❤️

311533
2012-02-15 17:56:29 +0330 +0330

از افرادي كه مثل كفتار از نقطه ضعف ديگران استفاده ميكنن حالم به هم ميخوره

0 ❤️

311534
2012-02-15 20:08:28 +0330 +0330
NA

دوستان عزیز شهوانی حسابی از خجالت آدم…مثل تو در اومدن ولی منم یه چی بگم این دلم خنک بشه.
آخه الاغ جان انکرالاصوات مگه اجباری برات گذاشتن میای جفنگ میگی مجبورت که نکردن کُس بگی نگو خب تا فحش نثار نوامیس محترمه نشه عزیزم.
مثل خیلی از بچه ها خواننده باش بهتره واست هم خودت هم مامان جونت از شر فحش خوردن راحت میشید.البته اگر خودت اونجات خارشک نداشته باشه که فحشت بخوری کهخ میدونم بدجوریم میخاره.
پیشنهاد من به تو اینه که بری از صابون گلنار برای خلاصی از شهوت کیریت استفاده کنی تا این تخیلات کیری به سراغ اون مغز فندقیت نیاد گلم.
خدا بگم این دوستان شهوانی رو چیکار نکنه که منم مجبور کردن چندتا فحش نثار این به ظاهر نویسنده های تهی مغز کنم.
البته تو یکی واقعا لیاقتت بیشتر از اینه که من و دوستان از خجالت مادر گرامی و محترمه تو که این الاغ گوش دارزُ به دنیا اورده و تو این جامعه به حال خودش رها کرده در بیایم و چندتا فحش کش دار نثار اونجاش کنیم باشد که درس عبرتی بگیره دیگه از این کونی بچه ها به بدنیا نیاره.

0 ❤️

311535
2012-02-15 21:09:32 +0330 +0330
NA

x-( مرسی

0 ❤️

311536
2012-02-16 00:31:52 +0330 +0330
NA

هرکی هرچی بنویسه فحش روشاخشه
بابا یه جورکارکنیدملت بفهمن ازچه داستانهایی خوشتون میاد

0 ❤️

311537
2012-02-16 06:59:49 +0330 +0330
NA

گفتنی ها رو دوستان گفتند.
بنده هم به سهم خودم میگم کیر سگ آنگولایی تو کونن کس کش ولدالزناء

0 ❤️

311538
2012-02-16 18:59:27 +0330 +0330

به واقعيت نزديك بود اما قسمت سكسش كم بود،يعني اصن نبود كه خودتم بابت اين موضوع معذرت خواستي.در كل واسه زحمتت تشكر

0 ❤️

311540
2012-02-16 20:24:59 +0330 +0330
NA

دوست گلم شوشولی به نظر تو اینایی که خوندی داستان بود؟؟؟؟
وقتی میان به شعور خواننده توهین میکنن سزاوار چی هستن؟؟؟
اینو من بهت میگم:یه کیر گنده که بره تو کون خودشون بعد در بیاد بره تو کُس اون ننه ایی که چنین کیر مغزی تحویل این جامعه داده.

0 ❤️

311541
2012-02-16 21:38:53 +0330 +0330
NA

ehsas mikonam dg akharesho vaq nadashti benevisi . khowb mohem hamun akharesh bud !!!ajabZ

0 ❤️

311542
2012-05-25 09:45:48 +0430 +0430
NA

۱۰% باور کردم.
کس خل

0 ❤️

577525
2017-02-03 23:39:18 +0330 +0330

شفق نور خورشید تو لباسش ؟؟؟

یعنی این ادبیاتت یه طرف خودت یه طرف ? ? ? (clap) 🙄

0 ❤️