ماجرا های مامانم و کون دادن من (۳)

1399/09/02

...قسمت قبل

با سلام خدمت همه دوستان که قسمت دوم داستان منو خواندند .
در اول از همه دوستانی که نظراتشون رو با کمال ادب نوشتن تشکر میکنم و تمام تلاشم رو میکنم که اشتباهاتم رو تصحیح کنم.
سرتون رو به درد نمیارم و میرم سراغ ادامه داستان
خلاصه اون شب خواب به چشمهای من نیومد و تمام شب بیدار بودم ولی مامانم برنگشت خونه، دم دمای صبح شده بود و من کاملا نگران شده بودم که نکنه بلایی سرش اومده باشه گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم تماس اولم رو جواب نداد دوباره تماس گرفتم بعد چندین بوق جواب داد ، با یه صدای بی حال…
مامان: سلام چیزی شده مامانی ؟
من : نه مامان نگرانت شدم ، کجایی؟ چرا صدات انقدر بی حاله ؟
مامان: چیزی نیست نیما جان کمی خستم تو بخواب منم دیگه میام خونه
که یه صدای مردونه اومد از اونور خط گفت : نمیمونی سعید بیاد ببینه نیستی شاکی میشه ها !
مامان: نیما مامانی تو صبحونتو بخور برو مدرسه من طرفای ظهر میام .
من : مامان من خیلی خستم تمام شبو نخوابیدم نمیتونم برم مدرسه .
مامان : باشه کاری نداری و گوشی رو قطع کرد.
من که خیالم راحت شده بود کم کم خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم ساعت از ۲ بعد از ظهر هم گذشته خیلی گشنم شده بود رفتم یه چیزی بخورم که کنار در آشپزخانه کیف مامانم رو دیدم ، مامانم برگشته بود ، رفتم در اتاقش نیمه باز بود داخل اتاق رو نگاهی انداختم دیدم خوابه درو آروم رو هم گذاشتم و برگشتم تو آشپزخونه غذا گرم کردم و خوردم .
ساعت دور ورای ۵ بود که مامانم بیدار شد اومد تو اتاقم دید بیدارم سلام کرد ، گفتم ساعت خواب مامانی
مامان: خیلی خسته بودم خوابم برد
من: خوش گذشت دیشب با خنده
مامان : خفه شو بیشعور بچه با مامانش اینجوری صحبت میکنه ، دیگه نمیخوام راجب این چیزا صحبت کنیم بعدم در رو بست و رفت .
سر شام هم با من سرسنگین بود منم حرفی نمیزدم راستش کمی دلخور بودم ازش که با منی که با کارش مرافقت کردم اینجوری رفتارکنه .
فرداش اومد منو بیدار کنه برای مدرسه ، وقتی بیدار شدم هنوز دلخور بودم از طرفی هم میدونستم اگر دلخوریمو بروز ندم باز هم همون طوری باهام رفتار میکنه ، برای همین هم باهاش خیلی سرد برخورد کردم و رفتم مدرسه .
یکی دو روزی همینطور گذشت تا اینکه بالاخره مامانم اومد سراغم و پرسید چرا با من اینقدر سرد شدی مگه نگفتی با کاری که من میکنم کنار اومدی و مشکلی نداری ، اگه پشیمون شدی بگو
من : نه پشیمون نشدم
مامان : پس چته چرا اینطوری رفتار میکنی ، خودت میدونی که من به جز تو هیچکس دیگه ای ندارم ، دارم دق میکنم بگو اخه چیکار کردم که باهام سرد شدی ؟
من : مهم نیست به کارات برس به منم زیاد فکر نکن فکر کن من مردم
تا اینو گفتم مامانم زد زیر گریه و گفت اگه بخاطر تو نبود هزار دفعه خودمو خلاص کرده بودم ، منم تحمل اشک مامانمو نداشتم و ندارم ،رفتم بغلش کمی دلداریش دادم و خودمو لوس کردم وقتی کمی ارومتر شد بازم پرسید دلیل رفتارم رو منم جواب دادم که خودت اون روز گفتی خفه شم منم به حرفت گوش کردم همین
مامان : من منظورم این نبود ، من فقط میخواستم راجب اون چیزا صحبت کنیم
من : چرا ؟ وقتی من میدونم کجا بودی و برای چه کاری رفته بودی چرا صحبت نکنیم
مامان: من برای خودم نمیگم برای خودت میگم که شاید ناراحت بشی
من : من اگر می خواستم ناراحت بشم از اول مخالفت میکردم ،در ضمن اگه به فکر ناراحتی من می بودی از همون اول با من مشورت میکردی نه این که تو خیابون مچ تو بگریم .
مامان: اخه من خجالت میکشم باهات راجب اون جور چیزا صحبت کنم ، من از جام بلند شدم رفتم داخل اتاقم تا یک ساعتی بیرون نرفتم که مامانم خودش اومد تو اتاقم گفت باشه ولی قول بده ناراحت نشی و بهت بر نخوره گفتم قول میدم
پرسید چی میخوای بدونی منم به شوخی پرسیدم از کاندوم ها چیزی مونده ؟
مامان: نکنه باز هوس خیار کردی و یه خنده بلند سر داد
من: مامان سعید کیه ؟
مامان : یکی از دوستهای منصور که تو کارهای بازاریابی کمکش میکنه
من: با سعید هم سکس داشتی ؟
مامان : بله
من : اون شب چند دفعه سکس داشتی ؟
مامان : نمیدونم ولی دو سه باری شد
من : تا حالا با دو نفر همزمان سکس داشتی ؟
مامان : نه ،منم دیگه چیزی نپرسیدم تا شب بعد شام رفتم تو اتاقم و داشتم یه فیلم میدیدم که رسید یه جاهای صحنه دارش و من حشری شدم ، بی اراده دستم رفت طرف کونم و کرمی افتاد به جونم و یاد حرف مامانم افتادم .
پاشدم رفتم اتاق مامانم دیدم بیداره گفتم مامان گفت جونم پرسیدم کاندوم داری ؟ گفت میخوای چیکار شیطون نکنه دوباره هوس کردی سرمو انداختم پایین گفتم اره که گفت خودتو تمیز کردی گفتم نه گفت برو تو دستشویی تا بیام یادت بدم رفتم مامانم اومد و یادم داد چطور با شلنگ داخل رو تمیز کنم وقتی خوب تمیز شد گفت حالا برو روان کننده ای رو که بهت دادم رو بیار خودم کمکت میکنم ، منم رفتم اومدم دیدم مامانم یه چیز لوله مانند تو دستشه داره روش کاندوم میکشه پرسیدم اون چیه گفت از خیار بهتره و خندید بعدش گفت خیار سرده درد میاره این بهتره جای برسهای منه ولی میشه ازش استفاده کرد.منو خوابوند رو پاهاش مثل دفعه قبل و شروع کرد گفت فقط مثل اون دفعه کثیف کاری نکنی ، راست میگفت از خیار خیلی بهتر بود من دیگه کاملا حشری شده بودم گفتم کاش از اون کیر پلاستیکی هایی که تو فیلم سوپر هست داشتیم خندیدو گفت اگه خیلی دلت میخواد بگم منصور بیاد جرت بده اینو که گفت من حشرم چند برابر شد و بعد چند تا تکون دیگه مامانم ابم اومد بدون اینکه دستی به کیرم بزنم یا به پاهای مامانم بمالم ، مامانم متعجب بهم نگاه کرد و پرسید ابت چطوری اومد تو که حتی دستم بهش نزدی یعنی اینقدر خوشت آمد و لذت بردی گفتم آره مامان دست خودم نیست بعد هم ازش تشکر کردم خواستم برم تو اتاقم که مامانم گفت نمیخواد بیا همینجا بخواب رفتم تو بغل مامانم و خوابم برد.
فردای اون روز جمعه بود منم خونه بودم داشتم بازی میکردم که مامانم صدام کرد گفت میره تا مغازه چیزی بگیره و رفت منم رفتم تو آشپزخونه تا آب بخورم دیدم گوشی مامانم رو میزه آشپز خونست فضولیم گل کرد شروع کردم چک کردن گوشیش رفتم تو گالریش شروع کردم فیلم و عکس هاشو دیدن تا این که به عکسش با منصور رسیدم خیلی با منصور عکس داشت که یکی از عکس ها نظر منو به خودش جلب کرد مامانم از روی شورت کیر منصورو تو دستش گرفته بود و زانو زده بود جلوش و سلفی گرفته بود اونو برداشتم و برا خودم بلوتوث کردم همینجوری داشتم گالریش رو زیرو رو میکردم که دیدم مامانم بالا سرم وایساده تا سرم رو بالا کردم گوشیشو از دستم قاپید گفت فضولی بسه دیگه که از دهنم پرید گفتم منصور باید کیر بزرگی داشته باشه که اینقدر دوسش داری خندید گفت اره خیلی گندست هر دفعه پدرم در میاد تا کارش تموم میشه ، من که این حرفارو از مامانم شنیدم داغ کردم گفتم مامان یه چیزی بخوام نه نمیگی گفت تا چی باشه گفتم میتونی یه عکس از کیر منصور برام بگیری با گوشی که مخالفت کرد ولی با کمی اصرار قبول کرد منم رفتم بوسیدمش. داشتم میرفتم سمت اتاقم که گوشیش زنگ خورد گفت ببین چه حلال زاده هم هست منصور بود مامانم گوشی رو جواب داد گفتم بزاره رو اسپیکر
منصور: سلام خانوم خانوما کجایی سراغی از ما نمیگیری
مامان: سلام بابا همین پریروز پیشت بودم
منصور: خب چیکار منم دلم زود به زود برات تنگ میشه (دلم هواتو کرده نازنینم )
مامان: خوبه حالا دروغ نگو دلت هوامو کرده یا کیرت ناقلا ؟
مامانم که اینو گفت من آتیش گرفتم کیرم یه دفعه ای به آخرین حد خودش رسید(مامانم فهمید)
منصور: اونم هست ولی بیشتر دلم برات تنگ شده میتونی بیای پیشم ؟
مامان: مگه زنت خونه نیست ؟
منصور: چرا هست ولی میریم خونه سعید خانوادش رفتن مسافرت کسی خونشون نیست
مامان: من حوصله سعید و ندارم اون دفعه ندیدی چه کاری باهام کرد اصلا ول کن من نبود
منصور: بابا تو بیا اون نمیکنه میفرستمش بره بیرون
مامان: نمیشه من اونجا نمیام ،منصور خیلی اصرار داشت ولی مثل این که مامانم از سعید خوشش نمیومد تا این که منصور گفت صبر کن ببینم جای دیگه ای میتونم پیدا کنم یا نه بهت دوباره زنگ میزنم و قطع کرد .
به مامانم گفتم مامان این چقدر حشریه مامانم گفت تازه این زنم داره نمیدونم چرا اینجوریه ، از مامانم پرسیدم حالا چیکار میکنی میری مامانم گفت خونه سعید نمیرم ، پرسیدم اصلا دلت میخواد بری پیش منصور با کمی مکث گفت اره فهمیدم حشرش زده بالا
منصور دوباره زنگ زد گفت جا پیدا نکرده خیلی ناراحت خداحافظی کرد. من دیدم مامانمم پکر شد گفتم اگه خیلی دلت میخواد بگو بیاد اینجا که مامانم چشاش گرد شد گفت جدی میگی منم با سر تععید کردم گفت پس تو چی گفتم من میرم تو اتاقم درم قفل میکنم بگو من رفتم بیرون که گفت نه زشته من گفتم برا من زشت نیست و مشکلی ندارم اونم شهوتش بهش غلبه کرد و زنگ زد به منصور و گفت بیاد خونه ،منصور پرسید نیما کجاست گفت با دوستاش رفته بیرون فقط زور بیا تا برنگشته .
بعد مامانم بهم گفت اون نهایتا تا ۱ ساعت دیگه میرسه اینجا و از من خواهش کرد از اتاقم بیرون نیام منم قول دادم بهش به شرطی که عکسی که ازش خواستم رو برام بگیره مامانمم گفت باشه .
من کلی استرس داشتم ولی نمیدونم چرا این کارو داشتم میکردم تو همین فکرا بودم که منصور به گوشی مامانم زنگ زد و گفت نزدیکه و منم رفتم تو اتاقم و درم قفل کردم………

اگه دوست داشتین بگید تا ادامه بدم اگرم که نه دیگه ادامه ندم
تو این قسمت خیلی تلاش کردم غلط املایی نداشته باشم امیدوارم موجب رضایت شما قرار بگیرد .
با تشکر از همه دوستانی که لطف داشتند

ادامه...

نوشته: نیما


👍 136
👎 30
287101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

778004
2020-11-22 00:43:24 +0330 +0330

ادامه نده ممنون

3 ❤️

778005
2020-11-22 00:44:22 +0330 +0330

ادامه نده تمام

3 ❤️

778012
2020-11-22 00:52:53 +0330 +0330

نه نه ی جندتو بده منم بکنم

0 ❤️

778028
2020-11-22 01:24:15 +0330 +0330

شاید یکم بزرگ نمایی کردی ولی من میدونم که بعضی ها خانوادگی تو این کار هستند
مثلاً دختر و مادر یا پسر و مادر با هم سرویس میدند که با این وضع جامعه و اقتصاد به جاهای باریک داره کشیده میشه

5 ❤️

778042
2020-11-22 02:35:30 +0330 +0330

ادامه بده

2 ❤️

778055
2020-11-22 03:39:23 +0330 +0330

ادامه بده

1 ❤️

778071
2020-11-22 08:31:49 +0330 +0330

salam be hame dostan man nima hastam nevisande dastan . man vaghean mamnonam az dostani ke nazarateshon ra ba ehteram minevisan.omidvaram mesle dafate ghabl betonam rezayate shoma dostano jalb konam ❤️ ❤️ ❤️ 😘 😘 😘 😎

2 ❤️

778076
2020-11-22 08:50:21 +0330 +0330

تععید؟؟؟؟؟ سعی کردی غلط املایی نداشته باشه؟ کس خل ننویس ادامه هم نده

1 ❤️

778077
2020-11-22 08:50:49 +0330 +0330

عالیه حتمن ادامه بده بیشتر هم بنویس با جزئیات

2 ❤️

778083
2020-11-22 09:13:36 +0330 +0330

کاری به واقعیت یا دروغش ندارم پسر خوب
ولی بی شیله پیله مینویسی و سوای محتوای داستان
آدموتا تهش میکشونی
بقیه اش رو هم بنویس دمت گرم

1 ❤️

778084
2020-11-22 09:24:37 +0330 +0330

خوبه ادامه بده

3 ❤️

778093
2020-11-22 10:54:38 +0330 +0330

ما که هر جور میگیم ننویس تو بازهم مینویسی پس چرا میپرسی؟

1 ❤️

778097
2020-11-22 11:22:44 +0330 +0330

از بیغیرتی خوشم نمیاد و پشتیبانیش نمیکنم
ولی
1- حقیقت جامعه اس
2- گذشته ات اینده ات رو نشون داد (ولی خواننده هات اینو نفهمیدن)
خواننده هات درک نمیکنن که چه فشاری رو همچین کسی میاد
طرف مفعول باشه کلی فشار فکری داره در حد مرز خودکشی دیگه چه برسه به شخصیت اصلی داستان ( چه واقعی چه داستانی )
3- نوع نگراشت بنظرم جالب بود و به سلیقه من نشست
قسمت بعدی رو نخوای ادامه بدی برام بفرست :| خوب بود لایک

5 ❤️

778098
2020-11-22 11:25:42 +0330 +0330

عزیزانی که این داستان رو دنبال میکنن حساب کاربری nimanamik00n98 بنظرم تقلبیه
داستان اول دوم قبل از تاریخ ساخت حساب ایشون ارسال شده
100% مطمئن نیستم ولی اگر خواست تو داستان بعدی به عنوان نویسنده داستان ایدی حسابشو بزنه

2 ❤️

778105
2020-11-22 12:02:23 +0330 +0330

مشتاق ادامه ایم نیما جان
اما قسمت 3 کمی کوتاه بود

0 ❤️

778107
2020-11-22 13:16:56 +0330 +0330

حتما ادامه بده. به حرف اونایی که عقلشون نمیرسه خوششون نمیاد نخونن هم هیچ توجهی نکن.

0 ❤️

778112
2020-11-22 14:10:01 +0330 +0330

من که دوس داشتم… بازم بنویس لطفا

0 ❤️

778114
2020-11-22 14:17:38 +0330 +0330

ادامه بده حشری کننده بود

1 ❤️

778123
2020-11-22 16:02:43 +0330 +0330

سلام خیلی تنهام

1 ❤️

778129
2020-11-22 16:35:25 +0330 +0330

اینجا هر چی بنویسی یه عده میان و دری وری میگن که تخلیه شن. آقا یا خانم شما که خوشت نمیاد با احترام: نخون اصلا، از سایت برو بیرون. مجبوری؟ میای میخونی و فحش هم میدی.
ادامه بده

5 ❤️

778132
2020-11-22 16:48:41 +0330 +0330

خیلی تنهام خیلی خیلی

1 ❤️

778134
2020-11-22 16:54:15 +0330 +0330

واقعا نمیتونم درک کنم که یه همچین کوس شعری 49 تا لایک خورده… به کجا داریم میریم

0 ❤️

778139
2020-11-22 17:58:41 +0330 +0330

قصه ات بد نبود

0 ❤️

778144
2020-11-22 18:39:17 +0330 +0330

جون خودت ادامه نده

0 ❤️

778145
2020-11-22 18:40:30 +0330 +0330

ادامه بده

1 ❤️

778148
2020-11-22 18:48:15 +0330 +0330

حتماااااااااا ادامه خواهش میکنم

0 ❤️

778152
2020-11-22 20:00:46 +0330 +0330

بنویییییییییسسسسسسسسسسس ادامه شو

0 ❤️

778164
2020-11-22 22:31:12 +0330 +0330

عالی
ادامه بده

1 ❤️

778214
2020-11-23 01:03:59 +0330 +0330

چقدر تفاهم 💫

0 ❤️

778321
2020-11-23 10:20:31 +0330 +0330

خیلی جالبه ادامه بده

1 ❤️

778341
2020-11-23 13:20:28 +0330 +0330

نیما جان چه راست باشه چه دروغ داستانت عالیه.ادامه بده.ممنون

2 ❤️

778344
2020-11-23 14:17:40 +0330 +0330

ببند کونا

0 ❤️

778354
2020-11-23 18:41:50 +0330 +0330

تو داستانهاي اروتيك ، هميشه داستاني مورد توجه قرار مي گيره كه از حالت روتين و قابل بيش بيني بدر بياد

اگه قرار باشه داستاني بعدي فقط نحوه دادن مامان نيما به منصور و در ادمه وارد شدن نيما به جريان سكسشون و نهايتا كردن نيما توسط منصور باشه ، كه ميشه يه داستان روتين و تكراري كه نمونه اش صد تا در اين سايت هست

اما اين مسيله رو بخودت مي سپرم كه با هوشي كه در اين زمينه پيدا كني كه نيما رو از حالت مفعول كامل در بياري و رابطه سكس بين خودش و مادرش رو به نحوي بيان كني كه جديد و اروتيك باشه

خوب فكر كن ببينم اخرش يه داستان تكراري مي نويسي يا يه داستان اروتيك جذاب

در ضمن از اينكه بالاي هفتاد تا لايك واسه داستانت گرفتي خوشحالم ، اين جو تعداد زيادي اكانت دولتي و حتي فيك كه زير داستانهاي نويسنده هاي روتين اين سايت ديسلايك و فحش مي نوشتند باعث شده بود كه بيشتر نويسنده ها يك داستانه شوند

خدا رو شكر سايت هك شد ، خيلي از اين اكانت ها از بين رفت

2 ❤️

778403
2020-11-24 01:25:02 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

778406
2020-11-24 01:31:17 +0330 +0330

غلط هات اصلا مهم نیست و داستانت عالیه
بی صبرانه منتظر ادامشم عزیزم❤

0 ❤️

778428
2020-11-24 02:40:43 +0330 +0330

سلام خدمت همه دوستان عزیز شرمنده من کمی کار داشتم ولی سعی میکنم فردا قسمت بعدی رو بزارم ولی نمیدونم کی ادمین بزاره رو سایت و در ضمن از همه کامنتهای زیبا تون متشکرم و دوستانی که از داستان ایراداتی گرفتن و با احترام نظرشون را دادند هم تشکر میکنم و تمام تلاشم رو میکنم که رضایت شمارو جلب کنم ولی دوستانی که بی احترامی میکنند مثل mk6188 خواهش میکنم نیاید داستان رو بخونید و فحش بدید .
مرسی از همه تون ببینم این قسمت لایک ها به ۱۰۰ تا میرسه یا نه

0 ❤️

778434
2020-11-24 02:59:30 +0330 +0330

عاااااااااالیه
ادامه بده پسر

0 ❤️

778460
2020-11-24 09:08:12 +0330 +0330

از تلاشت برای نداشتن غلط املایی بسیار ممنون. جز دو مورد : یکی تعیید که تایید درستشه و دیگری راجب که درستش راجع به است . از اونجایی که شما داری داستان می نویسی نمی تونی از متد نوشتاری چت و خلاصه نویسی مختص اونجا در داستان نویسی استفاده کنی و مثلا راجع به رو راجبه بنویسی.
در خصوص داستانت هم خب کما بیش خوانندگان نظر دادن و خوب هم لایک گرفتی. به شخصه در زمره موضوعات داستان سکسی مورد علاقه من نیست اما برای سلیقه های متفاوت باید همیشه فضا باز کرد. بیشتر فکر می کنم ساده نویسی و بی تکلف بودن متن خواننده رو ترغیب به ادامه خوندن ماجرا می کنه اما حالا که ادامه دارش کردی کارت سخت تر شده.
موفق باشی

0 ❤️

778465
2020-11-24 09:54:57 +0330 +0330

ادامه بده من خیلی دوس دارم

0 ❤️

778497
2020-11-24 15:07:12 +0330 +0330

خیلی خوبه ادامه بده

0 ❤️

778500
2020-11-24 15:46:15 +0330 +0330

خداییش این حجم از لایک تعجب آوره

0 ❤️

778506
2020-11-24 17:08:37 +0330 +0330

خوب بود منکه کلی خوش بحالم شد مخصوصا کیرم

0 ❤️

778625
2020-11-25 06:05:49 +0330 +0330

عالیه قسمت بعدیشم بده

0 ❤️

778726
2020-11-26 00:33:44 +0330 +0330

ادامه بده ممنون

0 ❤️

778845
2020-11-26 16:28:35 +0330 +0330

ادامه بده عالیمه
منتظریم

0 ❤️

779018
2020-11-27 11:52:37 +0330 +0330

آفرین عالی

0 ❤️

945031
2023-08-31 01:58:15 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️