ماری دختر داستان مال حدود ۱۰ سال قبله وقتی مجرد بودم و خ ازادی خونه داشتم. اون زمان چت یاهو هنوز مد بود. با یه دختر به نام ماری اشنا شدم و قرار شد پارک طالقانی همدیگه رو ببینیم.
یه روزی برفی بود. رفتم و اونجا پیداش کردم. با هم کمی حرف زدیم و لای درختا گم وگور کردیم خودمونو. می گفت که بسیجیه و بسیار با حجاب. سرتا پاش رو چادر قجری پوشیده بود. میگفت از بس باحجابه کلا با وسرا میونه ای نداشته. اما دیگه دل رو زده به دریا.
همین طور که حرف میزدیم پاش لیز خورد روی برف و افتاد روی یه قلمبه برف. نگاش میکردم دستم رو دراز کردم که بلندش کنم گرفت اما حس کردم بجای اینکه سعی کنه بلند شه داره منو میکشه پایین. فهمیدم میخواد بهش بمالم خودم رو. خودمو انداختم روش . کیرم شق شد در کمتر از ۱۰ ثانیه قشنگ محل قرار گیریش شده بود روی کوسش اما شلوار لی پاش بود. حس کرد و کمی خجالت کشید که چرا منو کشیده اما شیطونیش گل کرد. کیرم رو از رو شلوار گرفت و یهو گفت وای خاک بسرم ببخشید تو رو خدا. من کمی شهوتی شده بودم نمی تونستم حرف بزنم خوب. اما فهمیدم که دلش میخواد.
اون روز گذشت و دو روز بعدش زنگ زد بهم. گفت ازمایشگاه کار میکنه. و بهم حالی کرد که اصلا کسی شک نمیکنه اگه شب حتی خونه نباشه، به همه میگه من شیفتم.
دعوتش کردم بیاد خونه. و قبول کرد. اصلا تعارف معارف نمیکرد. به وضوح تمام بهم گفت پشت تلفن که فلانی میام پیشت شبم میمونم. هر کاری خواستی بکن باهام اما اون کار رو نکن ، من دخترم. گفتمچشم.
اومد خونه حدودای مغرب بود. اولین دختری بود که می اومد خونم. خیلی راحت لباسشو دراورد و لباس خونه پوشید. من اصلا برام قابل تحمل نبود. اخه من و یه دختر ۲۳ ساله تنعا تو خونه؟؟؟
رفتم کنارش و اروم بغلش کردم. قد بلندی نداشت اما ممه هاش قشنگ و تپل از زیر تاپش گرد شده بود. ممه هاش رو کمی به خودم چسبوندم دیدم که خیلی بیشتر اون راغبه که بهم بماله. منم دیگه راحت شل کردم. کیرم رو گذاشتم لای پاعاش و از جلو بغلش کردمحدود پنج دقه هیچکدوم حرف نمیزدیم. گفتم چرا اینقد شهوتی هستی دخترا معمولا اینطوری نیستن.
گفت ولش کن نپرس فقط میخوام پسرا رو تجربه کنم. خودم عاقل ام میدونم چی خوبه چی بده. سنم داره میره بالا اما چش و گوشم بسته است. میگفت دانشگاه همش توی بسیج بوده و اصلا شانس ارتباط با پسرا رو از خودش گرفته. الان اما واقعا دلش کیر میخواد.
دستم رو اروم کردم تو شلوارش . چشاش رو بست و تکون نمیخورد. کل کوسش اومده بود تو دستم. نمی دونستم باید چکار کنم. کیرم داشت میترکید. خودش فهمید. شلوارمو باز کرد و کرد و نشست جلوم و تا نصفهکرد تو دهانش… چنان کیرم رو مکمیزد و لیس میزد که تعجب میکردم چرا اینطوریه این ماری. اصلا بعش نمیخورد اینقدر شهوتی باشه.
شورتش رو خودش دراورد و نشست روی کیرم. اما نمیذاشت بره توش. فقط کیرم رو میمالید به شکاف کوسش اونقد مالید که ابم اومد. مثل بهت زده نگاه میکرد بهش… میگفت اینا همش نی نیه؟
اون شب سه بار منو به همین شیوه با کوس تپل و کوچیکش ارضا کرد. بار چهارم ساعتای ۵ صبح بود هر دو خوابمونمی اومد. گفتم بخواب این دفعه خودم بمالم بهت. به پشت خوابوندمش و کیرم رو می مالیدم به کوسش اما باسنش بد جوری تحریکم میکرد. گفتم از پشت بکنمت ماری؟ گفت نه قول دادی بهم. نمیخواستم بد قول باشم. چونممکن بود بره دیگه نیاد.
با سوراخ کونش و کله کیرم هی باهاش ور میرفتم. لیز شده بود یهو قلپی سرش رفت تو. یه جیغ زد. بعدش هیچی نگفت و گفت مقصر خودم بودم که اومدم خونه تو. من همونجا ارضا شدم.
عذر خواهی فایده نداشت. ماری از اون به بعد خونم نیومد…
هر جا هست خدا نگهدارش باشه.
نوشته: بامداد
ا.لا ماری یک اسم مسیحی است و یکی از تلفظ های ماریا و یا به عربی مریم مادر حضرت عیسی! بسیجی مسیحی نداریم!! دوما اینکه نداده رو میشه باور کرد ولی دخترای دبیرستانی هم با اینکه شاید نداده باشن پدر مادرشون رو درس میدن بعد این دانشگاه رو تموم کرده منی نمیدونسته چیه؟؟ افتادی روش و راست شد؟؟ تو مسلما از اینایی که شلوار جین پاره پات بوده بسیج قزوین بازداشتت کرده!! 😀
اسم بزرگی رو برای خودت انتخاب کردی پسرجان…بهتره به فکر یه اسم در حد و اندازه خودت باشی.
چه راحت!
پاش سُر خورد، افتادی روش!
کیونش لیز شد، کردی توش!
چادری بود،
بسیجی بود،
راحت شب موند خونه تو،
آزمایشگاه کار میکرد به آب منی میگفت نی نی،
خوب شد از اون بسیجی دریده ها نبود، خجالتی بود، وگرنه حامله ت میکرد!
لعنت به هرچی بسیجیه، ولی خودت خاطره اون شب عملیات، تو ایست بازرسی، با حاجی و سید رو هم تعریف کن!
ملت یه هفته خونه دستشون باشه نصف شهرو میارن خونه خالی اونموقع تو خونه داشتی ولی تاحالا دختر نیاورده بودی؟با این اوصاف بچه خرخون بودی که متاسفانه خرخونا هم اعتماد بنفس واسه دختر بازیو ندارن پس نتیجه میگیریم کونت میخاریده رفتی پارک دنبال کیر
پ.ن:پس راسته که میگن هوای بارونی و برفی،هوای لواطه😀
کدوم آزمایشگاه شب توی این مملکت کار می کنه که ماری جاکش پدر تو شیفت شبش بشه ؟
بی تجربه تحویل گرفتی با تجربه تحویل بعدی دادی😁😁😁
عن سگ ده سال پیش لاین مد بود نه یاهو😒
بنده ترجیح میدم رو به دیوار بشینم و با ترک هاش جلق بزنم تا اینکه این کوستان های کبصشر رو بخونم!شما چطو؟
خدا نگهدار تو باشه که به خاطر جق زیادی تبخیر نشی
کسکش
لایک کردم چون به نظرم داستانت واقعیه
نگارشت ولی ضعیفه
هیچ حس شهوانی درش نیست
اسمش که ماری بود. بسیجی هم بود. با پسرا رابطه نداشت.بعد اجازه داد بمالی و… من ریدم تو بسیجی بودنش 😂 😂ای تو بسیج قسمت جنده ها کار میرده 😂
بگو چرا امریکا داره همه بالا مقاما بسیج یا کلا بسیجی هارو تحریم میکنه. چون ممکنه اونجا یه بسیجی با یه نفر از برازرس همنشین بشه و ای داستان در بیاد. ده اخه ماری بسیجی؟ 😂 بخدا تا اونجاکه شخصا اشاره کردی ماری زنه فکر میکردم ماری همون مار جنگله 😂 😂
دلاور با خوندن یکی دو بند از داستان اولین چیزی که به فکرم رسید این بود که این داستان زاییده ذهن تخمی دو نویسندست یکی از صدا سیما اون یکی از برازرسه ماری بسیجی مگه میشه مگه داریم