مامانم و عموم (۱)

1400/01/13

من شبو از استرس و اینکه عموی خوش هیکلم مامان تنگمو چجور میخواد بکنه خوابم نمی‌برد و هی به این فکر میکردم چجوری برم و سکس اینارو ببینم تو ذهنم بود صبح شد منم که کل شبو بیدار بودم.ساعت ۷ بابام رفت سر کار.و ساعت ۸ اینا مامانم بیدار شد و رفت حموم منم گفتم الان بهترین موقعس برم خونه عمو و یجا قایم شم.رفتم خونشون و به مامانم گفتم مامان من دارم میرم پیش یکی از رفیقام و بعدمیرم باشگاه.مامانم هم از اونجا که فکرش پیش عموم بود شک نکرد و زود گفت برو.
من از دیوار پریدم و رفتم خونه عمومینا و تو اتاق پسر عمم قایم شدم چون میدونستم اونجا نمیان و اگر هم میومدن برا من بد نبود برا اونا بد میشد.رفتم اونجا و درو از پشت قفل کردم .دو ساعت گذشت و من دیگه فکر کردم نمیان بعد صدای در اومد عموم اومد خونه ساعت ۱۱ بود رفت دوش گرفت و بعد ی ربع اومد بیرون زنگ زد به مامانم گفت خانوم خوشگله پس کجا موندی نمیایی؟بعد رفت رو مبل نشست.بعد صدای زنگ اومد و عموم درو باز کرد.مامانم همون شلواری که عموم دوست داشتم پوشیده بود و چادر مشکی سر کرده بود همون جور عموم بغلش کرد گفت خانوم خوشگله برو رو مبل بشین تا برات شربت بریزم.مامانم لپاش گل انداخته بود چادرشو در آورد و میخواست لباس شم در بیاره که عمو گفت بزار اون دیگه وظیفه منه عزیز.مامانم گفت کاش اون چاقالو(منظورش بابام بود)هم مثل تو تعریف میکرد. با اون کیر کوچولوش…بعد هردوتاشون مستانه میخندیدن . شربتو خوردنو عموم مامانمو آروم خوابوند رو مبل .من که از زیر داشتم اونارو نیما می‌دیدم رفتم آروم صندلی کامپیوتر رو نزدیک در گزاشتم و رفتم بالاش دیدم سرشون سمت من نیست و عمرا منو ببینن .میگفتم دیدم عموم دکمه های لباس مامانمو داره آروم آروم باز میکنه و گردن مامان حشریمو میخوره مامانم انقدر حشری شده بود که محکم عمومم بغل کرد و گفت چقدر تو سکسی هستی آخه .؟عموم کامل پیرهن مامانمو در آورد و سوتین صورتیش رو ممه های سفیدش چشمو کور میکرد من خودم کیرم سیخه سیخ شده بود و داشتم به عشق مامی جغ میزدم آنقدر شلوار مامانم تنگ بود بزور اونو از پاش درآورد و شرت سفیدش هم معلوم بود عموم گفت کونی بیا شلوارو شورتمو در بیار ترتیبتو بدم بعد عموم خوابید رو مامانم و سینشو میخورد مامانمو گردن عمومو میخورد بعد گفت بیا کیرمو بخور و بلندش کن مامانم شرته مشکین عمومو در آورد و گفت وایییی چه بزرگه لعنتی سه برابر واسه چاقالوعه …بعد مامانم شروع به مک زدن کرد و عمومم داشت موهای بلوند شده مامانمو نوازش میکرد…بعد مامانمو خوابوند و آروم آروم گذاشت تو کسه تنگش تا نصفه رفته بود که صدای جیغ مامانم در اومد عموم گفت تازه سرشه بعد آروم آروم جاش انداخت و مامانم از شدت لذت می‌لرزید بعد پنج دقیقه به مامانم گفت بزار من بخوابم تو تلنبه بزن …مامانم یجور تلنبه میزد عموم گفت کاش ستاره هم مثل تو اینجور خوب بود.بعد آنقدر تند تند تلمبه زد عموم داشت آبش میومد گفت بسه بلند شو …مامانم انقدر حشری شده بود داشت شکم عمومو می‌لیسید و بعد برا عموم جغ میزد تو همون موقع ابه عموم اومد و تمام ازشو ریخت رو سینه مامانم بعد عموم گفت برای کستو بخورم یجور کس مامانمو میخورد مامانم صدای آه آهش بلند شده بود بعد عموم گفت بسه دیگه برم حموم مامانم که حشرش تازه زده بود بالا گفت منم میام بعد رفتن دوتایی تو حموم مامانم صداش میومد که فقط داشت می‌خندید انگار خسته شهوت شده بود منم آروم درو باز کردم و داشتم میرفتم و تو حال لباساشونو دیدم شرت سفید و سوتین صورتی مامانمو بوکردم و لیسیدم بعد آروم اومدم بیرون…


من شبو از استرس و اینکه عموی خوش هیکلم مامان تنگمو چجور میخواد بکنه خوابم نمی‌برد و هی به این فکر میکردم چجوری برم و سکس اینارو ببینم تو ذهنم بود صبح شد منم که کل شبو بیدار بودم.ساعت ۷ بابام رفت سر کار.و ساعت ۸ اینا مامانم بیدار شد و رفت حموم منم گفتم الان بهترین موقعس برم خونه عمو و یجا قایم شم.رفتم خونشون و به مامانم گفتم مامان من دارم میرم پیش یکی از رفیقام و بعدمیرم باشگاه.مامانم هم از اونجا که فکرش پیش عموم بود شک نکرد و زود گفت برو.
من از دیوار پریدم و رفتم خونه عمومینا و تو اتاق پسر عمم قایم شدم چون میدونستم اونجا نمیان و اگر هم میومدن برا من بد نبود برا اونا بد میشد.رفتم اونجا و درو از پشت قفل کردم .دو ساعت گذشت و من دیگه فکر کردم نمیان بعد صدای در اومد عموم اومد خونه ساعت ۱۱ بود رفت دوش گرفت و بعد ی ربع اومد بیرون زنگ زد به مامانم گفت خانوم خوشگله پس کجا موندی نمیایی؟بعد رفت رو مبل نشست.بعد صدای زنگ اومد و عموم درو باز کرد.مامانم همون شلواری که عموم دوست داشتم پوشیده بود و چادر مشکی سر کرده بود همون جور عموم بغلش کرد گفت خانوم خوشگله برو رو مبل بشین تا برات شربت بریزم.مامانم لپاش گل انداخته بود چادرشو در آورد و میخواست لباس شم در بیاره که عمو گفت بزار اون دیگه وظیفه منه عزیز.مامانم گفت کاش اون چاقالو(منظورش بابام بود)هم مثل تو تعریف میکرد. با اون کیر کوچولوش…بعد هردوتاشون مستانه میخندیدن . شربتو خوردنو عموم مامانمو آروم خوابوند رو مبل .من که از زیر داشتم اونارو نیما می‌دیدم رفتم آروم صندلی کامپیوتر رو نزدیک در گزاشتم و رفتم بالاش دیدم سرشون سمت من نیست و عمرا منو ببینن .میگفتم دیدم عموم دکمه های لباس مامانمو داره آروم آروم باز میکنه و گردن مامان حشریمو میخوره مامانم انقدر حشری شده بود که محکم عمومم بغل کرد و گفت چقدر تو سکسی هستی آخه .؟عموم کامل پیرهن مامانمو در آورد و سوتین صورتیش رو ممه های سفیدش چشمو کور میکرد من خودم کیرم سیخه سیخ شده بود و داشتم به عشق مامی جغ میزدم آنقدر شلوار مامانم تنگ بود بزور اونو از پاش درآورد و شرت سفیدش هم معلوم بود عموم گفت کونی بیا شلوارو شورتمو در بیار ترتیبتو بدم بعد عموم خوابید رو مامانم و سینشو میخورد مامانمو گردن عمومو میخورد بعد گفت بیا کیرمو بخور و بلندش کن مامانم شرته مشکین عمومو در آورد و گفت وایییی چه بزرگه لعنتی سه برابر واسه چاقالوعه …بعد مامانم شروع به مک زدن کرد و عمومم داشت موهای بلوند شده مامانمو نوازش میکرد…بعد مامانمو خوابوند و آروم آروم گذاشت تو کسه تنگش تا نصفه رفته بود که صدای جیغ مامانم در اومد عموم گفت تازه سرشه بعد آروم آروم جاش انداخت و مامانم از شدت لذت می‌لرزید بعد پنج دقیقه به مامانم گفت بزار من بخوابم تو تلنبه بزن …مامانم یجور تلنبه میزد عموم گفت کاش ستاره هم مثل تو اینجور خوب بود.بعد آنقدر تند تند تلمبه زد عموم داشت آبش میومد گفت بسه بلند شو …مامانم انقدر حشری شده بود داشت شکم عمومو می‌لیسید و بعد برا عموم جغ میزد تو همون موقع ابه عموم اومد و تمام ازشو ریخت رو سینه مامانم بعد عموم گفت برای کستو بخورم یجور کس مامانمو میخورد مامانم صدای آه آهش بلند شده بود بعد عموم گفت بسه دیگه برم حموم مامانم که حشرش تازه زده بود بالا گفت منم میام بعد رفتن دوتایی تو حموم مامانم صداش میومد که فقط داشت می‌خندید انگار خسته شهوت شده بود منم آروم درو باز کردم و داشتم میرفتم و تو حال لباساشونو دیدم شرت سفید و سوتین صورتی مامانمو بوکردم و لیسیدم بعد آروم اومدم بیرون…

نوشته: امیرفداکار


👍 5
👎 18
162801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

801360
2021-04-03 00:01:25 +0430 +0430

کسشعر خالص

2 ❤️

801361
2021-04-03 00:02:10 +0430 +0430

ریز علی جلو قطار وایساد دهقان فداکار شد تو احتمالا در ادامه ماجرا جلوی چیز عموت وایسادی که به خودت میگی فداکار!! 😁

7 ❤️

801396
2021-04-03 00:33:42 +0430 +0430

کونی دیگه چی بود اون وسطا شیطون فکر کنم خودت رو کیر عموت کراش زده بودیو داشتی داستانو واسه خودت مینوشتی که پاچه های ننت فکراتو عوض کرد

1 ❤️

801435
2021-04-03 02:39:30 +0430 +0430

دهقان فداکار باباته گلم؟

0 ❤️

801475
2021-04-03 08:47:06 +0430 +0430

دوستان اعصاب خودتون رو خرد نکنید!
یه جلّاق بلند بلند فکر کرده، افکار تخمیش رو یه دستی تایپ کرده، فرستاده!
خرچنگ!
دیگه ننویس. صدای اَه اَه همه رو در آوردی!

1 ❤️

804339
2021-04-16 18:57:40 +0430 +0430

نمی دونم چرا بعضی ها میان فوش میدن ولی یه چیزی شبیه این ولی نه در این حد برا من پیش اومد.زمان دبیرستان

0 ❤️