مترو (۱)

1396/03/31

اه یخ زدم ، دوباره این کولرو روشن کرد .
بلند شدم و به سمت دکمه توی واگن رفتم و فشارش دادم
_داداش این کولرو خاموش کن یخ زدیم بابا
ولی هیچ جوابی نشنیدمو برگشتم سر جام و مشغول کار خودم شدم .
خوب سوژه اول امروز چی باشه بزار ببینم
اون دختر پسره که چسبیدن به هم . نه قدیمی شد دیگه
اون پسره که داغونه . اینم حتما شکست عشقیه بابا دیگه خز شده
وایسا ببینم به نظرم اون زنه که داره گریه میکنه خوبه بزن بریم.

_خانوم خانوم خانوم
_فال میخری ؟؟؟
_برو فال نمیخوام برو
_حالا بخر چیزی نمیشه که
_نترس گرون نمیدم ۱۰۰۰ تومن بسه

برای اینکه از دستم خلاص بشه فالو گرفت پنج تومن از جیبش پول درآورد .
الان وقتشه از قصد دستمو زدم به دستش و حالا

حالا چیکار کنم اگه مسعود بفهمه بیچارم میکنه حالا چیکار کنم .
)مثل اینکه اینم داستانش تکراریه ولی دیگه اومدم تو فکرش بزار یکم برم عقب)
فکر نمیکردم مسعود انقدر خشن باشه جوری موهامو چنگ میکشید که میخواستم فریاد بکشم ، تمام تنم پر از عرق بود کیر بلند و سفت مسعود رو تو شیکمم حس میکردم خیلی درد داشت ولی لذتش بیشتر بود کیرشو از کسم بیرون کشید یه نفس عمیق کشید نفسش بند اومده بود موچشو وا کرد و برم گردوند و خوابوندم روی تخت و محکم سینه هام رو فشار میداد .
زانو هاشو گذاشت دو طرف بدنم و نشست روی سینم سنگینیه بدنش و عضلات بزرگش داشت سینم رو منفجر میکرد ، کیرشو کرد توی دهنم و فریاد میکشید ساک بزن ساک بزن جنده ، این کاراش خیلی درد داشت ولی من عاشق این کاراش بودم
کیرش که حسابی خیس شد از روم بلند شد و دوباره منو چرخوند و به حالت سگی در آورد انقدر بدنم درد میکرد که دیگه نمیتونستم خودمو تکون بدم تمام قدرتمو جمع کردم و دستامو ستون کردم تا بتونم صورتو از روی تخت جمع کنم و بتونم نفس بکشم ، نفس عمیقی به داخل ریم کشیدم تمام قفسه سینم شروع به سوزش کرد دیگه نمیتونستم تحمل کنم هنوز نفسمو بیرون نداده بودم که احساس درد عجیبی توی سوراخ کونم کردم وای از پشت نه ، مسعود دیگه چیزی نمی شنید آروم آروم کیرشو وارد کونم کرد احساس لذت داشت توی احساس درد گم میشد ، ستون های بدنم دوباره ریختن و با صورت افتادم روی تخت مسعود با سرعت کیرشو ع
قب و جلو میکرد و فشار عجیبی به من وارد میکرد .
وقتی دستشو محکم روم کونم کوبید تمام بدنم بی حس شد و بعد انگار تموم شد کیرشو بیرون کشید گرمای عجیبی روی کمرم احساس کردم که داشت از پایین ستون فقراتم تا گردنمو میسوزوند .
بعد محکم کوبید به کونم و گفت
_میتونی امشبو اینجا بخوابی جنده خانوم
اینو که شنیدم خوابم برد.
صبح وقتی چشمو بازکردم داشت کت و شلوارشو میپوشید

_خدافظ آقای مدیر حقوق ما فراموش نشه .
_گذاشتمش تو حموم برو سریع ور دار دوش بگیر برو که زنم امروز میاد خونه ، نگیری دوباره بخوابیا
تو که نمیخوای حقوقت قطع بشه
اینارو گفت و از خونه زد بیرون .وقتی میخواستم از جام بلند شم تمام بدنم تیر میکشید رفتم توی حموم و پولمو برداشتم ، مسعود مرد خوش حسابی بود ، البته خیلی خشن و قوی بود رفتم زیر دوش تا با آب سرد مسعود و درد تنم رو بشورم .اومدم بیرون و سریع لباسامو پوشیدم و سریع از خونه خارج شدم تا سریع به شرکت برسم ، آخه کدوم منشی ای دیر تر از مدیر میرسه به شرک
)ای بابا گفتم اینم تکراریه همش تقصیر آقای رانندس داداش کولرو خاموش نکردی مغزمون چایید اشتباهی سوژرو گرفتیم )
این دیگه بدبخت شده زن آقای رییس همه چیو فهمیده ولی خوب چیزی بودا برم سر مشتری بعدی

_داداش چند ماه خدمتی
_ولم کن حوصله ندارم
چرا انقد داغونی بیا نترس یا خودش میاد یا پیامش ، دمت گرم بیا یه فال بخر
_دو تومن
_چه خبره مگه میخوای مشاوره خانواده بدی
_داداش بهتر از اون
_بده یدونه به حالا ولی گرون مدیا

و…
زیاد طولانیش نکردم ولی ادامه داره

نوشته: ؟


👍 6
👎 5
29288 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

630856
2017-06-21 21:48:50 +0430 +0430

خودت یبارخوندی ببینی چی نوشتی؟

1 ❤️

630901
2017-06-21 22:13:35 +0430 +0430

کایوگا داداچ پس علامت سوال شدی و نگفتی به به اتفاقا بهترین انتخاب همینه گنگ و نا مفهوم و فلان…
بلا گرفته… ?

1 ❤️

631046
2017-06-22 00:31:45 +0430 +0430

خوب بود…خوشم اومد البته از آقای مدیر نه!
لایک ?

1 ❤️

631106
2017-06-22 02:53:27 +0430 +0430

لایک ۳
منتظر الباقیشم. اصل داستانم باید نفهمی چی به چیه تا اخرش

0 ❤️

631111
2017-06-22 03:02:48 +0430 +0430

چقدر مسعود قصه شما بد بود ؟

1 ❤️

631301
2017-06-22 07:50:36 +0430 +0430

مبهم بود و دوسش نداشتم

0 ❤️

631336
2017-06-22 08:20:47 +0430 +0430

تین وولف جان در اینکه از داستان خوشم اومده شکی نیست ولی من و نویسنده ی این داستان خیلی تفاوت داریم.
منم میدونی ترسو نیستم که بخوام چیزی بنویسم و خودمو قایم کنم. داستان دادم سایت. وقتی آپ بشه از اسمش می‌تونی تشخیص بدی منم. قربانت

0 ❤️

631346
2017-06-22 08:24:46 +0430 +0430

به‌نظرم نویسنده داستان رویه‌ی خوبی داره و از نوشتنش و مدل رفتنش به سمت نوشتن، تبدیل خود سوال از چی بنویسم، چطور بنویسم به یک داستان کار درستیه. یعنی داره تبدیل می‌کنه. بدیل داستانی پیدا میکنه و مخش کار میکنه و کلیشه ای نمی‌نویسه و من هم همه میدونن کلیشه ای و جوری که همه عادت دارن نمی‌نویسم و از هرکسی هم جدید بنویسه استقبال میکنم. نویسنده ی داستان هم خودش وقت نذاشته برا قصه اش. همینقدر گذاشته که از سر خیلی ها هم زیاده. نویسنده هایی که لایک میخورن یاد بگیرند نوشتن رو اینجا. زنگ رو براش می‌زنم که یک داستان نویس درست حسابی دیگه هم اومده. دمت گرم.

0 ❤️

631371
2017-06-22 08:42:04 +0430 +0430

عاشق-نقره.ای دوست عزیز
برای خودِ منم داستان مبهم بود…اما ابهامی جالب!..انگار نویسنده با نوشتن تو این سبک، مخاطبو تشنه‌ی دونستن نگه میداره…من اینجور داستانهارو میپسندم و کاملا هم سلیقه‌ای هس:) ?

0 ❤️

631446
2017-06-22 10:25:06 +0430 +0430
NA

بنظرث سبک منحصر به فرد خودته اسکل تخمی بود

0 ❤️

631486
2017-06-22 11:07:20 +0430 +0430

چی؟؟؟؟ من نفهمیدم :(

0 ❤️

631511
2017-06-22 11:44:14 +0430 +0430

الان تو (فالفروش)ذهن ادمارو خوندی اینو نوشتی؟

0 ❤️

631531
2017-06-22 12:21:38 +0430 +0430

اهل گلنارم ، روزگارم کیریست گنده کیری دارم
خونه خالی سر سوزن دافی . کمری دارم سفت تر از کون نهنگ . دوستانی شل تر از شاش روان

روزگاری که مرا گاییده _ لای این سختی ها پای ان کیر بلند
… و در ان دور دست ها میخورد تاب کسی ناب.

اهل گلنارم
روزگارم کیریست ___ #سهراب_جقی

0 ❤️

631701
2017-06-22 19:17:44 +0430 +0430

بلاتکلیف بود به نظرم، از لحاظ اینکه تیکه تیکه نوشتی و یه جوایی حالت فلشبک زدن داشت برام خوشم اومد ولی ارتباط مترو و مسعود رو نفهمیدم، به نظر موضوع جالبی میاد درصورتی که داستان پردازیت قوی تر بشه ! منتظر قسمت های بعد میمونم.

1 ❤️

631776
2017-06-22 20:54:26 +0430 +0430

کایوگا جان دوست خوبم قصدم صرفا این بود شبیه نوشته های شماست طوریکه یه داستان دیگه میخواد پاورقی یا در توضیح… اما من اگه کلیشه ای وفلان مینویسم و صدالبته اینکاره نیستم حداقلش به نظرات احترام میذارم و هرگز خودمو بیشتر وبهتر از کسی نمیبینم( تخیلات موهوم خود برتر بینی و فلان…

1 ❤️

632266
2017-06-23 10:46:55 +0430 +0430

گیج کننده بود چقدر

0 ❤️

633016
2017-06-24 08:06:16 +0430 +0430

تین وولف میتونی کلیشه ای ننویسی و بهتر از باقی باشی.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها