مجبور بودم زیرش بخوابم (۱)

1397/08/16

بعد از سه سال این دست اولین غریبه ای بود که میرفت بین پاهام. تو این سه سالی که از ازدواجم با امیر میگذشت هیچوقت بهش خیانت نکردم. هر چند تنوع طلب بودم و زمان مجردی دوست پسرای زیادی داشتم اما بعد از ازدواج با امیر، هرگز با کسی دوست نشدم. سکسم با امیر خوب بود و واقعا نیازی نمی دیدم با کسی دوست بشم. اینا همه تا زمانی بود که فهمیدم امیر هنوزم مثل زمان مجردی با دخترای مختلف رابطه داره. شاید همه اینا نتیجه آشنایی اشتباه من و امیر بود. همه اینا باعث شده بود بعد از مدت ها با پسری دوست بشم و باهاش بیام بیرون. تو چند باری که دیدمش پسر جذابی به نظر میرسید ولی غرور من باعث شده بود زیاد به خودش اجازه نده که پسرخاله بشه. یکی دوبار سعی میکرد باهام راحت تر بشه ولی چون تو ذوقش میزدم پا پس میکشید. تو ماشینش نشسته بودم و داشت منو میرسوند خونه که گفت:
-ندااااا؟!
+چیه؟
-چرا انقدر مغروری تو؟
+چرا فکر میکنی مغرورم؟
-آخه من تا میخوام یه جوری بهت نزدیک شم با جفت پا میای تو صورتم
+خب سعی نکن نزدیک بشی
آروم دستشو گذاشت روی پام. خیلی ریز فشارش داد و گفت: آخه مگه میشه همچین چیزی کنارت باشه بعد دلت نخواد. راستش خودمم خسته شده بودم از بس پسش زده بودم. به اندازه کافی رام من شده بود. هر چی میگفتم تقریبا گوش میکرد. این اخلاقو زمان مجردی هم داشتم. دوس داشتم من باشم که میگم چیکار کنیم. بدم میومد یه پسر برام تعیین تکلیف کنه. اکثر دوس پسرامم به خاطر همین غرورم باهام به مشکل میخوردن.
به خودم که اومدم دستش وسط پاهام بود و داشت کسمو میمالید. نفسام تند شده بود و پاهامو محکم به هم چسبونده بودم. دستشو گرفتم و از وسط پاهام کشیدم بیرون. گفتم بستههههه دیگه! گفت: ندا قول میدی فردا بیای پیشم؟! گفتم پررو نشووووو دیگه
دستمو گرفت آروم برد رو کیرش، گفت لااقل یه کم اینو بخور. این اولین باری بود که اینقدر جسور شده بود. یه نگاه بهش کردم گفتم خفهههه شو دوزاری…یه ذره به روت خندیدم هوا برت داشت؟! بزن کناااار من پیاده میشم…
اونم فکر کنم دیگه حوصلش از غرور من سر رفته بود گفت باااشه بابا دیگه هر چی من هیچی نمیگم… با دست میکشی با پا پس میزنی توام!!! اصلا تکلیفت با خودتم معلوم نیست.
از ماشینش پیاده شدم و به سمت خونه راه افتادم…
نزدیکای آپارتمانمون که رسیدم آرش، پسرِ همسایمونو دیدم…
(من سه سال پیش تو 25 سالگی ازدواج کردم و الان 28 سالمه. بدنم نسبت به اون زمان کاملا جا افتاده و قدم بلنده(180). پوستم سفیده و کونم برجسته. خیلی افراد با وجود متاهل بودنم سعی میکردن بهم نزدیک بشن اما به کسی روی خوش نشون نمیدادم. این اخلاقم بود و زیاد دست خودم نبود. یکی از کسایی که خیلی به پروپام میپیچید همین آرش بود.
آرش 21 سالش بود اما به شدت پررو و زبون باز. انقدر پررو بود که با وجود اینکه من متاهلم چند بار تو تلگرام بهم پیشنهاد دوستی داده. من هر بار بدتر از دفعه قبل میزدم تو ذوقش. دفعه آخر بهش گفتم آشغال آخه توووو کی هستی که به خودت اجازه میدی این حرفا رو بزنی…ادامه بدی به شوهرم میگم بیاد حسابتو بذاره کف دستت…ازون موقع دیگه جرئت نمیکرد اذیتم کنه.)
خودشو رسوند کنارم گفت به به خانوم خانوووما
جوابشو ندادم. گفت از پیش همون پسر قرطیه میای؟
یه لحظه جا خوردم، نگاش کردم گفتم چی میگی تووو؟ گفت: آآآآآآ چی شد حرف زدی با من. تو که عارت میشد جواب منم بدی. ولی دیگه کارت تمومه تا چند وقت دیگه زیرم میخوابی. یعنی بهتره که زیرم بخوابی وگرنه شوهرت باخبر میشه با اون خوشتیپ لاو میترکونی.
میدونستم که تو دردسر بدی افتادم گفتم چرند نگووو برو هر غلطی میخوای بکن
گفت: ببین جنده مغرور خلاااصش کنم برات، یا میای خونم و زیرم میخوابی یا عکساتو میذارم کف دست شوهرت
گفتم خفهههه شووووو آشغاااال ببین…بدون توجه به حرفای من راهشو کشید رفت.
امیر اگه میفهمید زندم نمیذاشت. خیلی ترسیده بودم. رسیدم خونه کلید انداختم دیدم الناز خواهرم رو مبله. (الناز 23 سالشه و سال آخر عکاسی)مادرم اونو میفرستاد پیش من که تنها نباشم. آخه امیر یه هفته ای میشد رفته بود اهواز. اومد جلو گفت چته ندا؟ چرا رنگت پریده؟ گفتم چیزی نیست عزیزم.
شامو که خوردیم همون اتفاقی افتاد که میترسیدم. آرش تو تلگرام چندتا عکس برام فرستاد. گفت خب جنده خانوم چیکار کنیم؟
گفتم ببین هیچ غلطی نمیتونی بکنی، شوهرم پدرتم در میارههه…
آرش: باشه پس من حرفی با تو ندارم. میرم سراغ شوهر کس کشت
ندا: نهههه صبر کن…وایسااااا حرف بزنیم
آرش: دیییر شده دیگه گمشو
ندا: آرش خر نشوووو گفتم حرف میزنیم
آرش: بگو غلط کردم
ندا: بسه دیگه گفتم حرف میزنیم
آرش: بگو غلط کردم
ندا: پررو نشو دیگهههه عوضی
آرش: گفتم بگو غلط کردم جنده ی قد بلند!!!
ندا: باشه باشه غلط کردم
آرش: آهاااااا دیدی زنیکه مغرور بالاخره مجبورت کردم جلو من مودب بشی
حالا مثل بچه آدم یه لباس خوشگل میپوشی میای خونه من تا با هم حرف بزنیم
ندا: الان نمیتونم فردا حرف میزنیم
آرش: ببین مثل اینکه هنوز متوجه نشدی جنننده من میگم چیکار کنیم
ندا: باشه میام
آرش: ببین لباس خونگی خوشگل زیر مانتوت نپوشیده باشی با لگد بیرونت میکنمااااا
مطمئن بودم با کینه ای که آرش از من داره قطعا غرورمو له میکنه. این اولین باری بود که تو زندگیم اینجوری تحقیر میشدم. مجبور بودم که برم. اون میخواست تلافی همه مغرور بودنامو در بیاره. اون یه پسر 21 ساله بود ولی به شدت دخترباز و حرفه ای. حتی فکر اینم که باید با یه بچه بخوابم آزارم میداد، چه برسه به اینکه بخواد تحقیرمم بکنه و بهم بگه چیکار بکن چیکار نکن.

ادامه…

نوشته: ندا


👍 29
👎 11
115506 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

728905
2018-11-07 21:20:23 +0330 +0330

چراباخیانت باعث بدترین اتفاقات میشیدجدابشین بعدهرغلطی خواستین بکنین
وقتی قدم اول خیانت رو برداری دیگه تا نابودی ابروی خانوادها و زندگی دو طرف میره

4 ❤️

728925
2018-11-07 21:45:54 +0330 +0330

شستشوی ذهن انسان های دهن بین
باز هم رواج بیغیرتی و لاشی بازی
ب دست ی داستان نویس خبره

2 ❤️

728926
2018-11-07 21:46:37 +0330 +0330

از آدمای خائن تنفر قلبی شدید دارم

2 ❤️

728951
2018-11-07 22:03:28 +0330 +0330

دوستان عزیز
لطفا کص و شعر نگییییین
عااااالی بود
ادامه بدین
منتظرییییییم…

1 ❤️

728979
2018-11-07 22:55:38 +0330 +0330

تنها نتیجه ای که از اپیدمی شدن خیانت بدست میاد این که دخترا و پسرای جامعه لیاقت هما دارن…
امیدوارم تک و توک انسانی که تو جامعه مونده به پست شما لاشیا نخوره.

6 ❤️

728995
2018-11-08 00:14:54 +0330 +0330

عکس از چی و از کجا آورده بود، مسله این است

0 ❤️

728999
2018-11-08 00:55:47 +0330 +0330

زودتر ادامه اش رو بنویس

0 ❤️

729012
2018-11-08 05:10:46 +0330 +0330

کاملا مشخصه که خودت هم از این تحقیر شدن لذت بردی

1 ❤️

729060
2018-11-08 10:41:35 +0330 +0330
NA

زیاد حرفه ای نوشته نشده بود ولی روند داستان جوری بود که مشتاقم میکنه بگم ادامشو زودتر بذار ببینیم اخرش چی میشه…

3 ❤️

729095
2018-11-08 15:07:34 +0330 +0330

بقیشم بنویس …جالب بود

0 ❤️

729107
2018-11-08 16:40:32 +0330 +0330

مرسی خسته نباشی
حتی به عنوان یه داستان هم معقول به نظر میرسه
بازم بنویس

0 ❤️

729235
2018-11-09 02:07:50 +0330 +0330

عجب
تو زیرش خوابیدی یا اون زیرت و تو روش
بهر حال دادی
توجیه نکن

0 ❤️

729249
2018-11-09 06:17:51 +0330 +0330

کس عمت باو جنده خانوم عاقبت خود عن پنداری همینه من جا ارش بودم بعد کردنت با صورت ابکیری میفرستادمت خونت عکساتم میدادم شوهرت

0 ❤️

729279
2018-11-09 09:30:41 +0330 +0330

بابا مغرور بابا کس خفن
حالا گذشته از این حرفا که تو خیلی شاخی اون پسر بچه ۲۱ساله خونه داره تو آپارتمانتون؟تنها زندگی میکنه؟اینم به کیرم ولی ادامشو ننویس اگه نوشتی حتما شربتو بنویس چون از ارکان یه داستان کسشعره

0 ❤️

729341
2018-11-09 19:03:25 +0330 +0330

با اینکه از خیانت خوشم نمیاد ولی داستانت خوب بود.

راستی یادت باشه که میری پیش آرش با خودت کاندوم ببری وگرنه عمو کاندومی میگادت

0 ❤️

729467
2018-11-10 06:30:32 +0330 +0330
NA

عالیه زودتربقیشو بنویس

0 ❤️