مرجان ، زن فوق حشری

1401/02/18

سلام من بابک هستم 37 سالمه یه خاطره شیرین دارم که میخام اینجا به اشتراک بزارم امیدوارم خوشتون بیاد .
سال 97 بود هنوز همه چیز در جهان عادی بود تقریبا و بساط جشن عروسی ها بپا بود یادمه یه عروسی دعوت بودیم که از فامیلهای زنم بود و تو یه باغ سالن اطراف کرج بود که خوب شیک و پیک کردیم و رفتیم به جشن عروسی . اینم بگم که خانواده زنم یه عده ای مذهبی و چادری هستن یه عده ای هم کاملا باز و بی حجاب . اون شب خب جشن عروسی قاطی بودن زن و مرد و منم کمال استفاده را از این وضعیت میبردم و چشم همش دنبال کس و کون زنهایی بود لباسهای باز و سکسی تنشو کرده بودن یکی از خانمهئی که سکسی تنش کرده بود دختر دائی زنم بود که اسمش مرجان هست و یکی دو سالی از زنم بزرگتر ولی از من کوچیکتره . مرجان در بدو ورودش خب پوشیده بود با مانتو و شال ولی رفت که مثلا مرتب کنه و بیاد وقتی برگشت دیدم وای نمیشه ازش چشم برداشت لعنتی انگار دیگه زده بود به سیم اخر یه دامن چاک که بالای زانوش بود پاش بود که پاهای زیباشو بینهایت جلوه داده بود از بغل هم چاکش قشنگ تا وسط رونش میرسید و وقتی راه میرفت چون دامن تنگ بود چاکش باز میشد و رونش پیدا میشد یه جوراب شلواری رنگ پا هم پاش کرده بود انگار لخت بود یه پیرهن استین حلقه ای و گیپوری که وسط سینه هاش هم باز بود و میشد نصف سینه هاشو دید . کم نبودن خانمهائیکه سکسی پوشیده بودن ولی مرجان رو هیچ وقت اینقدر سکسی ندیده بودم برای همین نظرمو بیش از بقیه به خودش جلب کرده بود. مرجان و شوهرش و بچه اش اول سر میز ما نیومدن بعد از چند دقیقه ای بلند شد با شوهرش اومد سر میز ما و بچه اش رو گذاشت پیش مادرش . راستش همه حواسم به چاک سینه های خوشگلش بود سینه هاش فکر کنم سایزش 80 یا 85 بود گرد و قلمبه و سفید و با سوتینی که بسته بود دوتا پستونش قشنگ چسبیده بود به هم و خط خیلی جذابی را به نمایش گذاشته بود . شوهرش از من بزرگتره یه مهندس تو یه شرکت بزرگه و وضع مالیش هم بد نیست . دیگه با شوهرش و مرجان گرم گپ و گفت بودیم ولی بیشتر چشم به سینه های مرجان بود ، دیگه اینقدر به وسط سینه هاش نگاه کرده بود که مرجان انگار متوجه شده بود و گاهی که باهاش چشم تو چشم میشدم یه لبخند ریزی بهم میزد . دیگه سالن پر از نور و رقص نور بود و سر صدا موزیک چندتا دختر پسر میرقصیدن . صدای موزیک هم زیاد بود و مرجان وقتی میخاست به من چیزی بگه خم میشد سمتم و منم گوشمو میبردم سمتش ببینم چی میگه ولی چشم لای سینه هاش میچرخید شوهرشم اصلا انگار نه انگار بود گاهی میرفت سراغ بچه اش و برمیگشت پیش ما . یه بار رفت پیش بچه اش و برگشت دم گوش مرجان یه چیزی گفت مرجان هم بلند شد گفت بببخشید من برم از ماشین برای بچه یه چیزی بیارم شوهرش گفت تو بشین من میرم میارم مرجان گفت نه تو نمیدونی خودم میرم میارم سوئیچ رو از شوهرش گرفت و راه افتاد بره از سالن بیرون منم که واقعا بدجور تو کفش بودم ذهنم فقط بهم میگفت برو یه جا گیرش بیار بهترین زمانه از دست نده . منم بلند شدم گفتم منم برم یه هوائی بخورم اینجا خیلی سر صداست تقریبا به فاصله 10 ثانیه از رفتن مرجان زدم بیرون و دیدم داره میره سمت ماشینش سریع خودمو بهش رسوندم وقتی مرجان منو دید تعجب کرد گفت تو برای چی اومدی گفتم میخواستم هوا بخورم دیدم داری تنها میری سمت پارکینگ گفتم تنها نباشی اونم یه خنده ای کرد و با هم رفتیم سمت ماشینش ریموت ماشینو زد و از در عقب که یه ساک روی صندلیش بود خم شد توی ماشین که ساکو بکشه جلو کونش سمت من بود تا کمر خم شده بود توی ماشین منم دیگه مغزم فقط یه چیزی را بهم فرمان داد اونم اینکه دیگه الان وقتشه یا الان یا هیچ وقت . همینطوری که مرجان توی ماشین خم بود نشستم پشت پاهاش و سریع دامنشو تا بالای کونش کشیدم بالا و دهنمو چسبوندم روی کونش یه شورت خیلی نازک تور هم پاش کرده بود اولش یه جیغی کوچیکی زد میخواست از دستم در بره ولی من پاهاشو گرفته بودم یکمی هی میگفت بابک چکار میکنی ولم کن ولم کن ولی من ولش نمیکردم بلکه محکمتر زبونمو برده بودم لای چاک کونش میلیسیدمش شاید دو دقیقه نشد که مرجان دیگه تقلا نمیکرد فرار کنه منم شورتشو کشیدم پائین دوباره سوراخ کونشو و کسشو براش میلیسیدم یکمی که خوردم مرجان گفت بابک زود باش الان شوهرم میاد منم بلند شد کیرمو از شلوارم دراوردم با کسش میزون کرد و کردم توش مرجان یه اهی کشید که جیگرم حال اومد بعد تند تند تو کسش تلمبه زدم فکر کنم شاید پنج دقیقه شد که ابم داشت میومد و لحظه اخر از کسش کشیدم بیرون و ابم ریخت لای رونش و روی زمین مرجان هم اه و ناله میکرد یکمی عقبتر رفتم نمای زیبای رونهاش و کون بسیار خوشگلش دیونم میکرد بازم دهنمو چسبوندم لای کس و کونش و براش لیسیدم مرجان ناله میکرد و میگفت بسه بسه منم ولش کردم شورتشو کشیدم رو کونش دامنشو دادم پائین مرجان یکمی همونطوری خم مونده بود توی ماشین ناله میکرد و نفس نفس میزد کمکش کردم اوردمش بیرون برگشت رو بروم نمیشد ازش لب گرفت چون ارایشش بهم میخورد سینه هاشو براش بوسیدم گفتم معذرت میخام دست خودم نبود نتونستم تحمل کنم مرجان هیچی نگفتت ازش پرسیدم ناراحتت کردم ؟ گفت نه عیبی نداره فقط بزار زودتر برم تا شوهرم نیومده منم ازش فاصله گرفتم تا اگر شوهرش اومد دنبالش مارو با هم نبینه بعد از چند دقیقه ای که رفتم سالن دیدم هنوز مرجان سر میزی هست که زنم نشسته و با شوهرش هست و وقتی منو دید گفت کجا بودی ؟گفتم رفتم یکمی هوا بخورم پرسید خب هوا خوب بود؟گفتم عالی بود حرف نداشت اونم خندید منم دیگه فهمیدم اونم خوشش اومده چون تا اخر مهمونی همش باهام شوخی میکرد و میخندید و شبش دیر وقت بود که رسیدیم خونه وقتی گوشیمو دیدم ، دیدماز مرجان پیغام دارم نوشته بود ازت انتظار چنین کاری رو نداشتم ولی حرف نداشت خیلی لذت بردم مرسی ، منم جواب بهش دادم تو واقعا بینظیری دیگه نمیتونستم کاری نکنم . دوباره مرجان ساعت یک شب بود بهم پیغام داد ولی چیزت خیلی کلفت بود دردم گرفت ، نوشتم چیزم ؟چیزم چیه؟نوشت بد جس منظورم کیرته و یه خنده مثلا لوس برام فرستاد پرسیدم خب بگو ببینم خوشت اومد از کیرم اونم نوشت پر رو نشو دیگه برو بخواب منم براش یه استیکر قلب و بوس فرستادم ازش تشکر کردم به هم شب بخیر گفتیم ولی من خوابم نمیبرد و همش به مرجان فکر میکردم که یعنی میشه بازم باهاش سکس کنم یا این اولین و اخرین بار بود؟دیگه نزدیکای صبح خوابم برده بود همش توی سایتهای سکسی چرخ زده بودم صبح که صبح جمعه بود نزدیکای 10 -11 بیدار شدم زنم هم خواب بود گوشیمو نگاه کردم دیدم دوباره از مرجان برام پیغام اومده بازش کردم دیدم نوشته سلام بعد چند دقیقه دیگه بازم نوشته سلام بعد چند دقیقه دیگه نوشته هستی خوابی چرا جواب نمیدی براش نوشتم ببخشید خواب بودم تا صبح نمیتونستم بخوابم نزدیکای صبح خوابم برده بود نوشت سلام چه عجب گفتم سلام صبحت بخیر مرجان جون گفت چرا نتونستی بخوبی گفتم راستش همش به تو فکر میکردم گفت برای چی گفتم خب دیگه خودت بهتر میدونی گفت خب بگو ببینم به چیه من فکر میکردی گفتم راستش به دیشب که چه حالی بهم دادی اونم گفت خیلی پرروئی بخدا گفتم اره دیگه بعد گفتم تو چی به من فکر نمیکردی ؟گفت نه گفتم دروغ نگو یکمی هیچی ننوشت گفتم مرجان ناراحتت کردم گفت نه گفتم پس چرا هیچی نمیگی ؟گفت چی بگم خب گفتم هرچی دوست داری بگو اگر ناراحتت کردم بگو خب؟گفت نه ناراحت نیستم ازت . بعد مرجان گفت بابک گفتم جانم ؟گفت امروز بیکار عصری گفتم چطور مگه گفت پررو نشی ها ولی راستش از دیشب منم همش به تو فکر میکنم گفتم الهی قربونت بشم مرجان جونم گفت میتونی عصری بیائی ؟گفتم چرا نتونم عشقم گفتم کی بیام گفت بزار اینارو بفرستمشون خونه مادرش بهت پیغام میدم گفتم منتظرتم عزیزم گفت بابک خیلی دوست دارم منم گفتم منم جونمو برات میدم عشقم بعد گفت پس خودتو اماده کن بهت خبر میدم گفتم باشه عزیزم منتظرم . وای باروم نمیشد که مرجان به این زودی بهم اوکی داده باشه فکر میکردم شاید چندین ماه باید دنبالش موس موس کنم تا شاید دوباره بهم پا بده . دیگه سریع رفتم حموم و خودمو حسابی تر تمیز کردم زنمم بیدار شده بود و صبحونه و نهار را با هم یکیش کردم هفت هشتا گردو و خرما هم خوردم تا حسابی بتونم بکنمش . دیگه ساعت چهار پنج عصر بود که مرجان بهم پیغام داد گفت میتونی بیائی؟گفتم اره عشقم الان میام . یه بهانه ای برای زنم جور کردم و زدم بیرون سمت خونه مرجان سریع خودمو رسوندم به خونه اش و در زدم و مرجان هم در را زد و رفتم تو تا دیدمش بغلش کردم ازش حسابی لب گرفتم دستمو دور کمر و کونش حلقه کرده بودم بعد از یه لب جانانه مرجان گفت سلام بزار بیائی تو بعدا منم بهش سلام کردم گفتم نمیتونم باید لبتو میخوردم دیشب نتونستم لبتو ببوسم . مرجان یه تاپ و یه شلوار کشی پاش بود دستمو گرفت برد سمت اتاق خوابش در رابستیم گفتم مرجان بخدا دیونتم بازم ازش لب گرفتم نشوندمش روی لبه تخت نشستم جلوی پاش از نوک انگشتهای پاش شروع کردم لیسیدن بعد شلوارشو با شورتش از پاش دراوردم تازه قشنگ تونستم کس خوشگلشو ببینم یه کس تپلی و سفید بدون مو خوشگل و خوردنی همینطوری همه چای پاهاشو میبوسیدم لیس میزدم و میرفتم بالا سمت کسش مرجان هم هی میگفت اه وای بابک جون فدات بشم عزیزم منم دهنمون گذاشتم روی کسش و میبوسیدمش با زبونم لای کسشو میلیسیدم مرجان هم برای اینکه من بتونم بهتر کسشو بخورم لای پاهاشو از هم بازه باز کرد خودشو خوابوند روی تخت منم پاهاشو گرفتم انداختم روی شونه هام دیگه داشتم براش کس لیسی میکردم مرجان هم چه اه و ناله های میکرد واقعا کس و کون خیلی خوشگلی داشت قشنگ داشتم با خیال راحت کس و کونشو براش میخوردم سوراخ کونش یکمی قهوه ای بود خیلی خوشمزه بود هرچی سوراخ کونشو لیس میزدم مک میزدم سیر نمیشدم مرجان هم همش اه و ناله ، دیگه مرجان به زبون اومد و گفت بابک منو بکن منو بکن منم بلند شدم سریع لخت شدم مرجان کیرمو دید گفت وای فدای کیرت بشم که از دیشب خواب برام نزاشته زود باش بکن تو کسم جرم بده با این کیر کلفتت منم رفتم روی تخت مرجان هم اومد وسط تخت تاپشو را هم از تنش دراوردم سینه های سفید و سایز بزرگش حشریم کرد پستوناشو گرفتم میمالیدم و نوکشونو مک میزدم فشارشون میدادم مرجان هی میگفت اخ بابک وای بابک کیرمو مالیده میشد لای رونهاش داشتم دیونه میشدم از لذت مرجان دم گوشم گفت عشقم منو بکن منو بکن منو بکن منم نشستم بین پاهاش و رونهاشو گرفتم توی دستم اوردم بالا کیرمو گذاشتم دهنه کسش یکمی اروم مالیدم به کسش گفتم مرجان دیونتم بخدا میمیرم برات عشقم مرجانم گفت تورو خدا بکن تو کسم منم کیرمو فشار دادم تو کسش و مثل دیشب اهی کشید که بینهایت عشق کردم کلا صدای سکسیش روانیم میکرد وقتی بازم سکس میکنم خیلی سر صدا از خودش در نمیاره ولی مرجان همونی بود که من ارزوشو داشتم که موقع سکس اه و ناله و حرفهای سکسی بزنه ضمن اینکه مرجان هیکلش هم از زنم بهتر بود کردنش مافوق تصور بود برام . دیگه گاهی محکم و گاهی اروم میکردمش مرجان بینهایت با اه کشیدنش بهم لذت میداد هی میگفت جون بکن فدای کیرت بشم کسمو بکن کسمو جر بده منم همین کلمات رو دوست داشتم بشنوم تا بیشتر بهش حال بدم وقتی میدیدم مرجان چقدر داغ حشریه همه سعیمو میکردم تا اون بیشتر لذت ببره برای همین خیلی راحت میتونستم جلوی ارضا شدنمو بگیرم ولی با زنم اینطوری نبودم خیلی سکسمون طول میکشید ده دقیقه بود ابم میومد . خلاصه فکر کنم با عشق بازی هائی که میکردیم و با سکسی که با هم کردیم فکر کنم یک ساعت داشتیم با هم حال میکردیم که مطمئنم مرجان بالای چهار پنج بار به ارگاسم رسیده بود هی میگفت چرا ابت نمیاد منم میگفتم دوست دارم لذت بردن تورو ببینم من مهم نیستم تو مهمی مرجان هی بهم کس میداد و میگفت عزیزم خودتو رها کن خودتو نگه نداره منم میگفتم عیبی نداره عشقم تو نگران من نباش میخام لذت بردن تورو بیبینم اونم رو کیرم سواری میکرد اه و اوه اخ اوخ میکرد منم واقعا بینهایت لذت میبردم از دیدن بدن بی نقصش و اینکه داره روکیرم بالا و پائین میپره و کیف میکنه سینه هاشو میمالیدم یا میخوابوندمش و من میکردمش دیگه بلاخره داشتم ارضا میشدم که تند تند و محکمتر کسشو میکردم مرجان هم اتاقو گذاشته بود رو سرش ناله و اه میکشید که در لحظه اخر کیرمو کشیدم بیرون یه اه بلندی کشیدم ابم پاچید روی سینه و شکم مرجان قشنگ یادمه سه بار ابم پرتاب شد روش اینقدر لذت برده بودم که حد نداشت بعدشم که سست و بی حال شدم و افتدم کنار مرجان رو تخت و نفس نفس میزدم قلبم داشت میکوبید انگار دوی صد متر را توی 10 ثاینه دویده باشم . هردومون نفس نفس میزدیم مرجانو گرفتم بغلش کردم کشیدمش روی خودم ازش لب میگرفتم و بهش میگفتم دوستتدارم دیونتم میخامت مرجان هم لب میداد و میگفت منم عشقم منم . لخاصه هردومون از همدیگه بینهایت لذت برده بودیم یکمی که بعد از سکس حالمون بهتر شد ازش پرسیدم مسعود کی میاد ؟مسعود شوهرش بود ، گفت قلبش بهم زنگ میزنه گفتم نکنه زنگ نزنه یوئی بیاد بدبخت بشیم ؟خندید گفت نه زنگ میزنه حتما بهش تاکید کردم زنگ بزنه گفتم مرجان واقعا باورم نمیشه الانتوی بغلمی مرجان هم گفت راستش منم باروم نمیشه اگر دیشب دنبالم نمیومدی و باهام سکس نمیکردی هرگز شاید حتی بهت فکر هم نمیکردم ولی هم از جراتت خیلی خوشم اومد هم اینکه واقعا کیرت فوق العاده است گفتم چطور مگه کیر مسعود بهت حال نمیده خندید گفت نه دیونه اونم کیرش بد نیست ولی مال تو یه چیز دیگه هست بعد کیرمو گرفته و گذاشت دم کسش کیرم با اینکه نیمه شق بود ولی مرجان هی میمالیدش به کسش گفتم عشقم تازه ابم اومده ابم نره تو کست گفت بره بزار ابت بره تو کسم کسم مال توه بابک جون عاشقتم بابک میخامت وای منو بکن عشقم بعد کیرمو کرد تو کسش و بازم اه کشیدنش شروع شد وای چی بگم از سکسش که نمیشه توصیفش کنم زن به این حشری نوبره بخدا همینطوری داشت رو کیرم تکون تکون میخورد و بهم کس میداد و لب میداد کیر منم داشت تو کسش دوباره شق میشد که اونم هی میگفت اخ وای جون قربون کیرت بشم وای کسم جون اخ وای ای هی رو کیرم جلو عقب میکرد منم بردمش زیرم و رفتم روش شروع کردم گائیدن کسش دیگه دفعه دوم بیرحمانه میکردمش اونم بیشتر لذت میبرد و جیغ و داد میکرد کیرمو درمیاوردم کس و کونشو میخوردم دوباره میکردمش هی چند بار اینکار تکرار کردم مرجان هی ارگاسم میشد . سوراخ کونش وقتی داشتم داگی میکردم مثل دهن ماهی هی باز و بسته میشد خم میشدم سوراخ کونشو مک میزدم میکردم تو کسش دیگه انگشتمو از اب کسش خیس کردم و کردم تو کونش که مرجان یه اخخخخخخ بلندی گفت منم انگشت شستمو تا بیخ کرده بودم تو کونش و میگفتم جوووووووووووونننننننننن جووووووووووووننننننن مرجان جون عاشقتم دیونتم کونت روانیم کرده دوست دارم از کون بکنمت و تو کسش تلمبه میزدم و تو کوش انگشت میکردم مرجان هم همش زیرم ناله میکرد و بعضی وقتا هم چک میزدم رو کون سفیدش و اونم جیغ میزد دیگه خوشم اومده بود هی چند ثانیه یه سیلی رو کونش میزدم کونش دیگه از سیلی های که زده بودم قرمز شده بود دیگه دو طرف کونشو گرفته بودم تو کسش میزدم که دوباره به ارضا داشتم میرسیدم و هر لحظه امکان داشت ابم بیاد بهش گفتم مرجان ابم ابم ابم داره میاد مرجان گفت بریز توم بریز توم منم دو سه تا تلمبه محکم تو کسش زدم یه اه بلندی کشیدم و ابمو ریختم تو کسش مرجان هم ولو شد روی تخت منم باهاش خوابیدم و کیرم تو کسش بیشتر فرو رفت از گردنش میبوسیدمش شونه هاشو نوازش میکردم و میبوسیدم بازم بینهایت لذت برده بودم ازش یکمی روی کون کمرش خوابیده بودم و نوازشش میکردم بعد دراوردم خوابیدم کنارش مرجان برگشت گفت دیونم کردی لعنتی کشتی منو گفتم توهم منو کشتی با این اندام فوق العاده ات دارم میمیرم بخدا هیچ وقت این اندازه کیف نکرده بودم از سکس گفت منم بخدا هیچ وقت اینقدر لذت نبرده بودم گرفتمش بوسیدمش گفتم مرجان بهم قول بده همیشه برام میمونی مرجان گفت قول میدم عشقم قول میدم محکم بغلش کردم گفتم میمیرم برات بخدا میمیرم برات . دیگه این شروعی بود برای سکسهای بی شمار منو عشقم مرجان که هیچ وقت از هم سیر نشدیم .

نوشته: بابک


👍 28
👎 15
68901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

872790
2022-05-08 01:17:37 +0430 +0430

پ اون دسته از دوستان کجان که توی عروسیا میرن جعبه ماشینو میزنن بالا و مشروب میخورن کنار ماشین؟؟؟والا ما تو عروسیامون پر از اینجور ادماس.توهم کس نگو جقی.خیلی تخمی نوشتی ناموسا

5 ❤️

872807
2022-05-08 01:56:22 +0430 +0430

عروسی تو سالن کرج اونم پارکینگی که پر عرق خور هستش فقط اون دامن تنگ رو چطوری به این راحتی دادی بالا و فقط آخرش عقشم قول بده برام بمونی واقعا خنده داره فقط مطمینی هستی مسعود خونه شما رفت و آمد داره ی نگاه به دوربین بکن بچه جون

3 ❤️

872850
2022-05-08 04:25:22 +0430 +0430

داستانت واقعی نبود چون مرجان برات شربت نیاورد و کیر شوهرش کوچیک نبود

2 ❤️

872857
2022-05-08 06:08:17 +0430 +0430

کسکش خائن عوضی حرومزاده بیناموس پس اون زن بدبختت چیته اگه اون جنده هرجایی عشقته عاشق جنده بودی چرازن گرفتی لاشی تخم حروم مطمئن باش زنت زیرت نمیمونه وقتایی که توبااون جنده ای یکی دیگه روزنته که البته حقته کونی

زیادی ازحدعصبیم کردی باتیکه اخراراجیفت نمیدونم چراولی عصبی شدم به حدکشتنت

1 ❤️

872887
2022-05-08 10:34:52 +0430 +0430

جوراب شلواری یادت رفت در بیاری😂😂

3 ❤️

872914
2022-05-08 13:47:29 +0430 +0430

من فکر کنم رفتی تو پارکینگ یکی اومد کونت گذاشت.

0 ❤️

872929
2022-05-08 15:51:36 +0430 +0430

شوهر مرجانم داشت با زن تو حال میکرد

0 ❤️

872933
2022-05-08 16:45:55 +0430 +0430

چرا آنقدر افکار شما کثیف هست ؟مگه تو لاشی شوهر یک زن دیگه نیستی که توی زندگیت هست و تو اشغال و ترو خشک می‌کنه . البته باید تو رو خشک خشک بکنه که به یک مرد و زن خودت خیانت کردی . آنوقت تو اسم مرد رو خودت گذاشتی مطمینی برازنده تو‌ هست ؟ شاید بهتره نام لاشی برازنده تر باشه برایت

0 ❤️

872945
2022-05-08 18:16:39 +0430 +0430

آخه بی‌ناموس تو عروسی‌ها مثل تخم گزنه آدم وول میزنه همه جا بعد تو تو ماشین کوس گاییدی ؟هیچکی هم نبود ؟اون وقت زن جندت اون موقع کجا بود؟

0 ❤️

872961
2022-05-08 21:19:28 +0430 +0430

تو پارکینگ تالار یه لحظه هم خلوت نمیشه پر از آدمهای عرق خوره که خودم هم یکیش هستم چرا کس میگی بدبخت مجلوق

0 ❤️

872967
2022-05-08 21:57:43 +0430 +0430

مسعود هم اون شب داشت زنتو به روش سانورایی میگایید

0 ❤️