تلفن زنگ میزد ، صدای مامان از آشپزخونه اومد که میگفت سروش گوشی رو بردار دستم بنده . سریع از اتاقم اومدم بیرون و دیدم بابامه ، بعد از سلام و احوالپرسی گفت به مامانت بگو امشب مهمون داریم ، یکی رفیقام از بندر میاد و احتمالا شب میمونه .
رفتم به مامانم گفتم و اونم طبق معمول شروع کرد غرغر کردن که بابات خجالت نمیکشه هرشب هرشب مهمون ، دست از رفیق بازی برنمیداره و خونه رو کرده کافه و مسافرخونه و …
البته مامان حق داشت ، بابام خیلی رفیق باز بود . هروقت مامان غرغر میکرد بابام میگفت همین بیاره اما باز تکرار میشد . ولی خوب مدام پذیرایی کردن برای مامانم سخت بود دیگه .
بگذریم ، ساعت حدود ۸ بود که بابام با دوستش اومد . حین احوالپرسی بابام گفت پسرم سروش شاگرد ممتاز کلاسشون که مثل بلبل انگلیسی حرف میزنه و دوستم آقا حسام از با معرفتای جنوب . دوستش منو محکم بغل کرد و بوسید و گفت من عاشق پسربچه های شیطون و درس خونم چون خودم یکیشو دارم . مامان خوش آمد گفت و رفت برای پذیرایی کردن .
نمیدونم چرا وقتی بغلم کرد و بوسید یکم مورمورم شد ، البته من گرایش دارم ولی با مردای بزرگ رابطه نداشتم و همیشه با پسر همسایه مون که همسن خودم بود کون کونک بازی میکردیم و یواشکی عکس و فیلم سکسی تو گوشی میدیدیم .
از حسام بگم ، از بابام سنش یکم بیشتر بود شاید حدود ۵۰ ، سبزه تند و قد بلند . یکم ته ریش داشت ولی تمیز و آنکادر شده با موهای نسبتا جوگندمی . یه جین مشکی با یه پیراهن آستین کوتاه هاوایی پوشیده بود که موهای پرپشت سینه اش و زنجیر طلاش از بین یقه بازش خودنمایی میکرد ، در کل خیلی خوشتیپ بود .
خلاصه بابا راهنمایش کرد سمت پذیرایی و بعد رفت که سور و سات مشروب بچینه . دلم میخواست کنار حسام بشینم و بیشتر باهاش گرم بگیرم ، بوی عطر تند مردونه اش مستم کرده بود . تا بابا بیاد سر صحبتو باز کردم ، پرسیدم اهل کجا هستید و شغل شما چیه ؟ با اون صدای کلفت و خش دارش گفت اهل بوشهرم و تریلی دارم ، بیشتر تو خط ترکیه هستم ، ولی دیروز از بندر بار آوردم تهران .
گفتم پس بیشتر وقتها تنها سفر میکنید و از خانواده دور هستید ، پسرتون دلتنگ نمیشه ؟ گفت چرا ولی عادت کرده و چاره ای هم نیست چون شغل من همینه . تو دلم گفتم کاش یبار باهم همسفر میشدیم که یهو گفت ، دوست داری یبار بریم بوشهر ؟ چند روز اونجا باش و با پسرم کنار دریا صفا کنید . لعنتی انگار فکرمو خونده بود ، قند تو دلم آب شد و با ذوق گفتم خیلی دوست دارم البته اگه بابام بزاره ، با خنده گفت بابات با من ، تعطیل شدی تهران بیام حتما میبرمت .
دیگه بساط مشروب و مزه آماده بود و حسام و بابا شروع کردن به گپ و گفت و عرق خوری ، منم کنار حسام نشسته بودم و به مزه های رنگ و وارنگ سیخونک میزدم . یه ساعتی گذشت و مامان صدا کرد بفرمایید شام حاضره . منو بابا و حسام رفتیم سر میز ، . مامانم هیچوقت بابارو با رفیقاش همراهی نمیکنه مگر اینکه خانوادگی بیان . اون رفت تو آشپزخونه و ما شروع کردیم .
بعد از شام بابا سور و سات مشروبو برد تو بالکن ، چون بالکن بزرگ بود تخت سنتی گذاشته بود و گل و گلدون فراوون و خلاصه خیلی باصفا بود . صدا کرد حسام با سروش بیاید بالکن هوا ملسه اینجا مشروب میچسبه . باهم رفتیم و باز من نشستم کنار حسام ، اونا پیک میزدن و میگفتن میخندیدن منم محو جمال حسام بودم. یسری بابام رفت دستشویی و ما تنها شدیم ، حسام سیگار روشن کرد و دست انداخت دور گردن من و شروع کرد مالیدن لاله گوشم ، بعدشم لپمو گرفت بوسید و گفت ایشالا زود بزرگ بشی باهم مشروب بزنیم . حسابی داغ بود و رنگش قرمز شده بود ، معلوم بود مست مسته . نمیدونم اون کارش با منظور بود یا نه ولی من خیلی خوشم اومد و دلم میخواست ادامه داشته باشه . با ناز گفتم منم دوست دارم با شما … کمی مکث کردم نمیدونستم چی بگم ؟ یکم نگاهم کرد و دستمو گرفت تو دستش فشار داد و گفت با من چی ؟ حول شده بودم و گفتم با شما سفر کنم و بیام بوشهر . صورتشو آورد جلو و گوشه لبمو بوسید و با لحن خاصی گفت میبرمت جوجو …
از حرکتش مست شده بودم ، بوی مشروب و سیگارو عطرش یه طرف بوسه گرمش یه طرف . دلم میخواست میرفتم تو بغلش و راحت بهش لب میدادم ، البته این تصور من بود و شایدم اون منظوری نداشت .
بابا اومد و یکم بعد حسام گفت من دیگه باید برم ، بابام از جا پرید که مگه میزارم بری ، مگه تو بیابون موندی ؟ کلبه مارو قابل نمیدونی ؟ حسام گفت بیشتر مزاحم نمیشم ، میرم گاراژ تو ماشین میخوابم تا صبح که بار خالی بشه ، بابام گفت اصلا با این حال مستی نمیشه ، همینجا هستی صبح باهم میریم .
بابام مست بود و فاز مرام برداشته بود و منم تو دلم خدا خدا میکردم حسام بمونه چون خونه دو خوابه بود و مطمئنم بودم شب مجبوره تو اتاق من بخوابه . خلاصه حسام جلوی بابام کم آورد و قبول کرد ولی خدایش مست پاتیل بود و رفتنش تو اون حال درست نبود .
دیگه ساعت شده بود حدود ۱۲ و بابا یه دست رختخواب و لباس راحتی آورد اتاق من و گفت عمو حسام امشب مهمون توئه ، با خنده گفت از رو تخت نیوفتی روش بترکونیش . سه تایی خندیدیم و بابا شب بخیر گفت و درو بست و رفت .
دراز کشیدم رو تخت ولی دل تو دلم نبود ، داشتم به هدفم فکر میکردم که حسام به بهونه لباس عوض کردن برق اتاقو خاموش کرد و با یه ببخشید لخت شد . به لطف نور تیر چراغ برق کوچه که پشت پنجره من بود اتاق نسبتا روشن بود و من قشنگ بدن ورزیده و پشمالوی حسامو تو اون شرایط م یدیدم ، یه رکابی جذب با یه شورت اسلیپ سفید تنش بود . برجستگی کیرش توجه منو جلب کرد ، طوری رفتار میکرد انگار تاریکه و من چیزی نمیبینم . قبل از اینکه پیژامه بپوشه یکم کیرشو تو شورتش جابجا کرد و بعد پیژامه رو کشید بالا .
با همون رکابی و پیژامه خوابید تو جاش که یکم با تخت من فاصله داشت . چون حرارتش بالا بود دیگه پتو و ملافه هم نکشید و با یه شب بخیر خوابید . از بس مست بود یکم بعد خوابش برد . ولی من زیر چشمی فقط هیکلشو دید میزدم و نمای کیرش توی شورت اسلیپ از جلوی چشمم دور نمیشد . شاید یه ساعتی گذشت و خواب حسام سنگین شده بود و خرخر میکرد ولی من از فکر عشق و حال با اون خوابم نمیبرد .
دیگه طاقت نداشتم ، آروم از رو تخت اومدم پایین و نشستم کنارش ، هنوزم طاقباز خوابیده بود و چیزی روش نبود . یواش انگشتمو گذاشتم رو کیرش ، یکم فشار دادم . سفت و گرم بود ، خیلی خوشم اومد . اینبار کف دستمو گذاشتم روش و آروم فشار دادم ، با اینکه کیرش خواب بود ولی کلفتی و بزرگیشو زیر دستم حس میکردم .
یکم فشار دستمو بیشتر کردم و باهاش ور رفتم ، دستمو میکشیدم رو طول کیرش تا سرشو حس کنم ، بنظرم گرمتر شده بود و یکم بزرگتر ، یعنی چی ؟ نکنه حسام بیداره و کیرش داره برای من راست میشه ؟
چند دقیقه بی حرکت شدم و دیدم حسام عمیق مست خواب و مشروبه . خیالم راحت شد و دوباره شروع کردم، دولا شدم و کیرشو بوسیدم وای چه حالی میداد ، جسارتم بیشتر شد و با یه دستم آروم کش پیژامه رو دادم بالا و دست دیگمو بردم رو شورتش ، اوووف چه حس خوبی بود ، کیرش زیر دستم داغ بود . یکم فشارش دادم و آروم دستمو کشیدم روش و با سرش بازی کردم . بنظرم برجسته تر شده بود ، مخم رد داده بود فقط دلم میخواست کیرشو ببینم و بخورم .
خیالم راحت بود که بخاطر مستی خوابش سنگیه ، دلو زدم به دریا و دستمو آروم کردم تو شورتش ، حالا دستم رو کیرش بود و دیگه منم مست بودم ، گرم و بزرگ و کلفت و پشمالو ، یواش شروع کردم مالیدن و فشار دادن ، فکر میکردم زیر دستم داره بزرگتر میشه . بیشتر مالیدم و انگشتمو کشیدم بسرش که حس کردم یه مایع لیز از سر کیرش اومد بیرون ، با همون لیزی انگشتمو دور سر کیرش چرخوندم که یهو کیرش چندتا تکون محکم خورد . جا خوردم و اومدم سریع دستمو از تو شورتش دربیارم که نگاهم به صورت حسام افتاد، وای چشماش باز بود و داشت منو نگاه میکرد .
قلبم اومد تو دهنم و حول شده بودم ، با لکنت زبون گفتم ببخشید نمیدونم چرا اینجوری شد . تا خواستم دستمو از تو شورتش دربیارم مچ دستمو گرفت و آروم گفت کار را آن کرد که تمام کرد ، حالا که بیدارش کردی خودتم باید بخوابونیش ، راحت باش منم خوشم میاد .
ب آورم نمیشد حسام چراغ سبزو نشون داد و منم که تنشه کیرش بودم ، با کمی خجالت گفتم تورو خدا بابام نفهمه وگرنه منو میکشه ، بلند شد لبمو بوسید و گفت خیالت راحت این یه راز بین دوتا مرده .
به بهونه آب خوردن رفتم یه سر به اتاق بابام اینا زدم ، در بسته بود و صدای خر و پف جفتشون میومد ، خیالم راحت شد و برگشتم تو اتاق و درو بستم . با تعجب دیدم حسام لخت خوابیده و داره با کیرش بازی میکنه . رفتم تو بغلش خوابیدم و کیرشو گرفتم تو دستم ، دیگه کاملا راست شده بود و با بیضه های بزرگ و پشمالو تو نور کم اتاق خودنمایی میکرد . بدن و دهن حسام بوی مشروب میداد ولی من خوشم میومد ، آروم دم گوشم گفت هرکاری دوست داری باهاش بکن همش مال خودته ،
برعکس دراز کشیدم کنارش و شروع کردم با کیرش بازی کردن ، یکم سرشو بوسیدم و تنه کیرشو لیس زدم . بیضه هاشو کردم تو دهنم و یکی یکی میک زدم ، با اینکه بار اولم بود با یه کیر بزرگ ور میرفتم ولی از طعم و بوی کیرش لذت میبردم . یادم اومد تو یه فیلم که یواشکی تو گوشی دوستم دیده بودم زنه زبونشو دور کیر مرده میچرخوند و بعدش براش ساک میزد ، منم همین کارو کردم . سر کیرشو کردم تو دهنم و زبونمو پر تف کردم و دورش چرخوندم ، بعدش یواش یواش شروع کردم ساک زدن ، البته چون بزرگ بود تقریبا تا یک سوم براش میخوردم . با این کارم صدای ناله حسام در اومد و با یه دست سرمو گرفت و رو کیرش بالا پایین میکرد و دست دیگه اش تو شورتم بود و با سوراخ کونم بازی میکرد .
انگشتش بزرگ و زبر بود و وقتی میکرد تو سوراخ کونم درد داشت ولی من لذت میبردم ، همزمان که سوراخمو باز میکرد منم دور بیضه و کیرشو میبوسیدم و میلیسیدم و میک میزدم .
حسام حسابی حشری شده بود و نشست و گفت دیگه طاقت ندارم جوجو ، باید بکنمت تا آبم بیاد . منم با ترس گفتم آخه من تا حالا ندادم اونم به یه کیر بزرگ و کلفت . گفت باشه عزیزم لاپایی میکنمت اذیت نشی . قبول کردم و لختم کرد و دمر خوابوند رو تشک ، با صورت رفت لای پام و شروع کرد لیسیدن و مکیدن رون و کونم ، تجربه خوبی بود و داشتم دیوونه میشدم ، پر تف و با ولع میخورد . یکم بعد بلند شد و کیرشو تف زد و خوابوند لای چاک کونم ، خوابید روم و آروم کیرشو لای کونم بالا پایین میکرد . واااای چه حس خوبی داشت ، لیز و داغ و بزرگ و کلفت . تقریبا کل چاک کونمو پر کرده بود و وقتی تکون میداد سرش میومد رو کمرم و بیضه هاش مالیده میشد رو کونم .
موهای سینه اش عرق کرده بود و مالیده میشد به پشتم ، یکم منو داد بالا دستشو برد زیرم و سینه هامو گرفت . پشت گردنمو با زبونش قلقلک میداد ، گوشمو لیس میزد و قربون صدقه کونم میرفت . حسابی مست و حشری بود انگار بهترین فرصت برای عشقبازی بود براش .
زیر هیکل درشت و فشار کیرش لای کونم داشتم له میشدم ولی از لذتی که میبردم صدام در نمیومد ، اونم پاهاشو دور پام قفل کرده بود و با ولع بیشتری منو تو بغلش فشار میداد و لای کونم تلمبه میزد ،
با دستش کیرشو گذاشت لای پام و گفت سفتش کن ، منم پامو سفت کردم و تمام کیرش لای پام بود ، شروع کرد تلمبه زدن ، انگار کرده بود تو سوراخ کونم ، کیر بزرگشو همچین با لذت فرو میکرد لای پام که سرش از جلو میرسید به تشک .
ضربه هاش سریع تر و محکمتر شد و سینه هامو چنگ میزد و گردنمو میلیسید ، با یه حرکت سریع کیرشو از لای پام کشید بیرون و خوابوند رو چاک کونم و با چندتا ضربه و تکون گرمی آبشو رو کون و کمرم حس کردم ، همینطور میپاشید رو بدنم .
سرمو برگردوندم دیدم با دست داره آخرین قطرات آبشو میکشه بیرون ، یکم سر کیرشو لای کونم فرو کرد و گفت مرسی جنده کوچولو ، از یه زن بیشتر حال دادی ، مستی امشبم کامل شد .
البته اگه خودت نمیخواستی من این کارو نمیکردم ، امیدوارم اذیت نشده باشی .
منم گفتم اگه جسارت کردم ببخشید ، حسه دیگه وقتی دلت بخواد دیگه هیچی حالیش نیست و غریبه و آشنا نمیشناسه .
خندید بلند شد از روی میز تحریرم دستمال کاغذی آورد و کامل من و خودشو تمیز کرد و گفت صبح حتما برو دوش بگیر . بعد لباس پوشیدیم و با یه لب گرفتن گرم و نسبتا طولانی شب بخیر گفتیم و خوابیدیم …
نوشته: سروش
شب تو تاریکی و مستی کیر لای کونم بود یه حس و لذت عالیی داره که الانم هم هوسشو کردم
حالم از این داستان های سکس با سن بالا به هم میخوره که متاسفانه پر شده تو سایت از همین داستان ها
منم دوست دارم کاش یه سن بالا هم برامن پیدا بشه مثل حسام یکی که هواتو داشته باشه
عالی بود ، چقدر احساستو خوب بیان کردی ، داستانی پر از شهوت
هميشه پارتنر هاى با تجربه بيشترين لذت هارو به ادم ميدن