مرد است دیگر (۱)

1400/12/22

صدای نفسام هر لحظه بیشتر می شد .انگشتای احمد تک تک انگشتام رو گرفته بود وفشار میداد ،عاشق این بودم از پشت بچسبه بم ،ریشای مردونه وزبرش رو روی صورت وگردنم حس کنم ،بینش بوسم کنه وقربون صدقه ام بره .از زیباییم بگه وتاکید کنه که معتادم شده ،معتاد تنم ،صدای نفسم ،عطرم ،نرمی پوستم واین که چقدر خواستنی ام …مگه یه زن از دنیا چی میخاد جز حس دوست داشته شدن ،مهم بودن ،عزیز بودن ویونیک بودن .
تازه اگه اون مرد ،رویای زندگیت باشه وخودت انتخابش کرده باشی که واقعا باید ناشکر باشی که چیز دیگه ای هم از خدا بخای …
کیر شق شدش درست وسط لمبرای کونم بود وفشار دادن بیشتر تنش بمن ،قدرت ومردونگیش رو برام خواستنی تر میکرد .یه مرد پرقدرت وهیکلی که من تو چنگش اسیربودم وچه اسارت زیبایی
از وقتی بااحمد بودم نوع ارایشم ،لباسم وخیلی چیزای دیگه رو اون معلوم میکرد ومن برخلاف وقتی که شوهر داشتم واین رفتارها رو نشونه خودخواهی ومستبد بودن شوهر سابقم میدونستم ؛ الان رفتارهای احمد برام به سان عاشقی بود که انقدر خودش رو بت نزدیک میدونه که حق هر دومون میدونه که برام تعیین تکلیف کنه. امان از عشق …چه راحت کور میشی اونقدر که خودتم نمیفهمی کوری
یه دستش شیار کسم رو پیدا کرد وبا حرکت انگشتش رو چوچولم ،انگار دیگه تو این دنیا نبودم
-جوووون به شاه کس خیس خودم .برای کی انقدر خیس کردی ؟ بگو چی میخای
درحالیکه من رو بسمت صندلی هدایت میکرد ،لاله گوشم رو توی دهنش گرفته بود ومی مکید دستام رو به پشت برد وگفت که برم روی صندلی
از فکر این که ایندفعه با چه مدل جدیدی قصد گاییدن من رو داره ،نفسام سنگین تر وکسم خیس تر شده بود .وقتی با زانو من رو روی صندلی نشوند ،دستام رو از پشت به جلو آورد تا تاج صندلی رو بگیرم .موهام رو از پشتم کنار زد وداشت من رو به سمت خودش میکشید که یه لحظه از حرکت ایستاد ، دست کشید پشت گردنم وگف آرزو .صداش میلرزید دوباره تکرار کرد آرزو این جای چیه روی گردنت
+چی احمد ؟ چی میگی
-این جای کبودی به جایی نخورده آرزو این چیه
تازه یادم افتاد که ۳روز پیش ،نگار احمق از پشت بغلم کرد وچون موهام رو دم اسبی بسته بودم ،پشت گردنم رو بدندون گرفت ومکید ولی زود ول کرد مگه میشه جاش مونده باشه
-آرزو من من شریک دارم ؟
+چی میگی احمد حرف دهنت رو بفهم
در حالیکه رهام کرد وبه سمت کیفم میرفت باصدایی لرزون گف سیگارات کجاست آرزو
احمد برخلاف من سیگاری نبود خیلی مخالف سیگار کشیدن من بود واز روزی ۱۰تا رسونده بودش به ۲ تا می گفت حیف ظرافت زنونه ات نیس که با سیگار خشنش کنی
والان که میخاست به یاد قدیم سیگار بکشه معلوم بود خیلی عصبی وداغونه
برام گفته بود که قدیم بی سیگار نمی تونسته ولی الان گذاشته کنار چون زندگی لذتها وقشنگیهای زیاد دیگه ای داره .سیگار یعنی دود وسیاهی وحال بد
از صندلی اومدم پایین وبه سمتش رفتم .ازش میترسیدم .احمد ابهت خاصی تو چشم من داشت .حرکت تند دست ونگاهش هر آدمی رو متوجه میکرد که تا مرز انفجار، عصبیه .
+احمد احمد جان چرا اینطوری میکنی ؟
-هیچی نگو .نمیخام روم تو روت باز بشه .فقط برو
در حالیکه سیگار روشن میکرد روی صندلی ولو شد .بااولین پک، صدای سرفه اش بلند شد و بعد با چشمایی که از قرمزی وعصبانیت ،رگهاش خونی ومتورم شده بود ،با صدایی بغض مانند گفت : تو داری چیکار میکنی آرزو ؟
ترسیده بودم .جرات حرف زدن نداشتم .۲ماه پیش عصبانیت احمد رو با دعوای برادرش پشت تلفن دیده بودم که چطور مشت به فرمون میکوبید ونعره می زد والان فقط فکر میکردم چی باید بگم که عصبی تر نشه
-بگو آرزو بگو تا خفه ات نکردم این جای دندون کدوم حرومزادس
دوباره به سرفه افتاد ومن در حالیکه سعی میکردم قیافه ام رو مظلوم بگیرم وگردنم رو کج کنم تا شاید دلش به رحم بیاد گفتم : بخدا احمد دختره .دختر خالمه .همون که برات گفتم باهم بزرگ شدیم همون که مثل خواهر نداشتمه من رو خیلی دوست داره بعضی وقتا میاد بغلم میکنه واز
احمد درحالیکه باغیظ وعصبانیت تو چشمام براق میشد گفت : زر نزن آرزو .برو فقط برو.تا کار دست جفتمون ندادم برو بیرون
هم دلم گرفته بود وترسیده بودم هم حس زنونه ام میگفت باید گریه کنم ولی کاش رفته بودم .فقط گریه میتونست دل سنگ احمد رو نرم کنه .احمد بی نهایت غیرتی بود با اینکه من موقت زنش بودم ولی غیرتش روی من از شوهر سابقم بیشتر بود .میدونستم تو چه برزخیه .اون زخم خورده خیانت از همسر سابقش بود والان که فکر میکرد من بش خیانت کردم ،میفهمیدم که چطور خون داره خونش رو میخوره
نشستم روی زمین وزانوهام رو بغل کردم وبا گریه گفتم : احمد من لز شدم قبل از اینکه تو رو پیدا کنم حتی قبل از طلاق رسمیم .نگار نگار همه کس منه فقط خواهر ودوست ودختر خاله ام نیست وقتی ازم خواست که باش باشم نتونستم نه بگم در حالیکه گریه هام شدید تر می شد ادامه دادم ، وقتی تو اومدی چند بار بش گفتم تموم کنیم گفتم با توام گفتم دوستت دارم گفتم از تو بیشتر از با اون بودن لذت میبرم ولی ولی احمد نتونستم مقاومت کنم کم شد ولی
-برو بیرون .نمیخام ببینمت .تو تقصیر نداری .چه خوب شد که درخواست ازدواج من رو رد کردی شایدم برای همین بود که اصرار داشتی با مادرم اشنا نشی .خوشحالم که زود فهمیدم .تو تقصیر نداریا انگار این قسمت منه که با زنای
-خفه شو احمد فقط خفه شو
گاهی اوقات اشتباها فکر میکنی باید تلاش کنی تا درستش کنی درحالیکه فقط بدتر میشه .باید بزاری وعبور کنی.بسپاریش به جریان زندگی
در حالیکه به سمت کیفم میرفتم ،آب بینیم رو پاک کردم .گوشیم رو با دستای خیس از کیفم در اوردم وچتهام با نگار رو پیدا کردم .نزدیک احمد رفتم وگوشی رو جلوی صورتش گرفتم
+بیا بیا ببین
-نمیخام دیگه برام تموم شدی
+باید ببینی
دستش رو گرفتم وفشار دادم ووادار به نشستن روی صندلیش کردم .رفتم به پیامهای سکسی که بینمون رد وبدل شده بود کلیپهایی که از کس لیسی ولز برای هم فرستاده بودیم .
پاکت سیگار رو برداشتم وشروع به دود کردن سیگار کردم .تازه دیدم که احمد سیگار رو روی میز خاموش کرده با اینکه بشقاب بش نزدیک تر بوده .
تو صورتش دقیق شدم با کنجکاوی چتهای ما رو میخوند .انقدر غرق شده بود که نمیتونسم بفهمم هنوز عصبیه یا نه
نشستم روی کاناپه ودوباره با فکر کردن به بدبختیام وآبرویی که ازم پیش احمد ریخته شده بود دوباره گریه کردم .
احمد خیلی حساس بود روی گریه های من .نمیتونست اشکای من رو ببینه .میگفت با سوز گریه می کنی .قلبم درد می گیره بقول خودش که همیشه وقت گریه کردنای من میگف هر چه خواهی کن ولیکن گریه نکن
‌ولی احمد انقدر سریع وبا دقت پیامهای ما رو میخوند که یه لحظه حس کردم انگار اصلا نمیشنوه
یه لحظه اومد تو ذهنم که یه بار که احمد خواب بود از کیر چنبره زدش بعد از ۲بار سکس نفس گیر ،عکس گرفته بودم وبرای نگار فرستاده بودم یه بار دیگه وقتی حتی حالش رو نداشت کاندوم فضایی رو در بیاره وبا اون به خواب رفته بودوبرای نگار فرستادم وگفتم اینست آرزوی مرد افکن واون گف : خاک بر سر دوگانه سوزت کنند دیروز زیر من آه وناله میکردی فکر کردم تا ۱هفته سیری .
برای اینکه احمد نفهمه تا این حد با هم بودیم و عکسای کیرش رو نبینه سریع رفتم سمتش ولی دیر شده بود احمد داشت همونها رو میخوند
+احمد بسه دیگه بده بم
احمد بدون جواب دادن بمن سریعتر وحریص تر بخوندنش ادامه داد
چطور تو یه لحظه تمام حیثیت وآبروم رفته بود الان احمد چه فکری در مورد من میکرد .تصمیم گرفتم ببهانه رفتن گوشیم رو از چنگش دربیارم لباسای زیرم رو که پوشیدم ،انگار تازه فهمیده باشه منم با اون توی یه خونه ام ،سرش رو بالا اورد وگف : کجا میخای بری ؟
+میخام برم .دلم برای تختم تنگ شده
-تخت تو فقط اینجاست فقط باید برای این تخت دلت تنگ شه وبه سمتم اومد .
میترسیدم ازش .فکر عکس العملش داغونم میکرد .ناخوداگاه عقب عقب میرفتم ولی اومد وبغلم کرد محکم ومردونه .لبام رو تولباش گرفت وگزید .
-آرزو از دست تو آرزو .الان کجاست این دختر خالت .اسمش نگاره؟
+اره الان دانشگاس
-اون فقط با تویه ؟
+اره اون از مردا بدش میاد
-چرا اونوقت
در حالیکه دستم رو به سمت کیرش بردم تا بتونم با یه سکس توپ این فکرا رو از سرش بیرون کنم گفتم: ولش کن خودمون رو عشقه که دم گوشم ادامه داد :نه بگو میخام بدونم
با بی حوصلگی گفتم: بش تجاوز شده ۲نفری. احمد میشه سکسمون رو ادامه بدیم میدونی که من بعد کمر درد میشم
در حالیکه دستاش لپای کونم رو میمالید گفت : بیشتر ازش بگو مطمینی با هیچ مردی نیس ؟
+احمد بزار برای بعد
-بش زنگ بزن بگو بیاد اینجا .تو که خیلی تعریف از سکسمون کردی پیشش .بش بگو بیاد اینجا میخام ببینمش
+احمد تو رو خدا پرونده نگار رو ببند
-مگه میشه ؟ دوست دارم ببینمش . پارتنر زنمه .بااون صمیمی تر از من هستی .از من به اون گفتی ولی از اون
+گفتم، چون میخاستم سکسم باش قطع بشه. گفتم چون انقدر دوستت داشتم دلم میخاس فقط مال تو باشم. گفتم چون وقتی تو اومدی دیگه از اون لذت نمی بردم ولی نشد نگار ولم نکرد دلم براش میسوخت تو موقعیتی نبود که تنهاش بزارم
-آرزو چیز دیگه ای هم هست که من باید بدونم ؟
دوباره بغض برگشت تو صدام .همیشه باخودم فکر میکردم یه زن روسپی چطور میره پیش یه مرد .باش سکس میکنه .ارضا میشه وارضا میکنه ؟ بدون اینکه از دید مرد نسبت به خودش ،ناراحت نشه وبتونه کارش رو انجام بده؟ .مگه میشه یه زن بتونه فقط برای پول تنش رو در اختیار مرد بزاره ؟ تو چشماش نگاه کنه وتن فروشی کنه .برای همین به خانمهای کار حتی اگه دستم تنگ بود، کمک میکردم .اینها زنهایی بودند که بعضی اوقات حتی با داشتن شرایط ،راه دیگه ای پیدا می کردند .
الان خودم تو اون جهنم گیر افتاده بودم .نگاه احمد از صد تا شمشیر برنده ،بیشتر روح وروانم رو زخمی میکرد .حرفاش مثل پتک تو سرم می کوبید وتمام وجودم رو خورد می کرد . دلم می خاست اونجا نبودم .چقدر اشتباه کردم باید همون لحظه اون رابطه رو قطع می کردم .من که تجربه داشتم ومیدونستم وقتی خیانت رو بفهمی ،دیگه هیچی مثل قبل نمیشه .من که خودم دیده بودم التماسا وگریه های شوهر سابقم برای موندنم ،هیچ تاثیری نداشت .چرا بعضی وقتا تو زندگیمون فکر می کنیم ۲تاحادثه مشابه میتونه ۲تا خروجی واثر متفاوت داشته باشه؟؟ فرمولهای شیمی تو دبیرستان برای گوشزد کردن این بود که وقتی یه فعل وانفعلاتی پیش بیاد نتیجه فقط یکیه وطبق فرموله .من نفهمیدم وفکر کردم فقط باید حفظش کنم …
بااینکه حس ششمم میگف کارم اشتباهه ونباید نگار رو وارد این ماجرا کنم ولی مطمین شدن احمد از اینکه زخم گردنم مال نگاره ،برام بیشتر اهمیت داشت .باید بش ثابت میشد دروغ نگفتم .اینکار اول برای خودم وبعد احمد لازم بود .با عقلم حساب میکردم من از نگار سفیدتر ،بلند تر وخوشگلترم پس مشکلی پیش نمیاد ولی حس ششمم میگفت نکن لعنت بهش که همیشه درست می گفت .
+احمد چرا اینجوری میکنی ؟ فکر میکنی من کی ام ؟ رابطه من ونگار قبل از تو بود .مگه اسها رو نخوندی ؟ صدبار خواستم ازش جدا شم نشد یعنی نزاشت
-ولی هر موقع هم گف بیا خونمون یا شب بیا خونه مامان بزرگ نه نگفتی .شب تا صبح آرزو پیشش بودی ویه کلمه بمن نگفتی اون هفته ۱شنبه پیشش بودی ظهر اومدی اینجا وبمن نگفتی ؟ تو چقدر شهوت داشتی ارزو ؟ مگه من برات کم بودم ؟ چند بار گفتم هر وقت خاستی بیا هر وقت
+احمد اون رابطه بیشتر برای نگار بود تا من .تن من به مرد عادت داره .من از لز بدم میومد .هیچ وقت فکرشم
-خوبه بدت میومده
به اغوشش پناه بردم .همیشه اشکم دم مشکم بود .از بعد از طلاق با کوچکترین حرف وحرکتی ،مثل ابر بهار ،اشک می ریختم .تنها فکر اینکه بابام دیگه تو صورتم نگاه نمیکنه و بام حرف نمیزنه برام کافی بود تا یه دل سیر ببارم .باریدنی که هیچ وقت سبکم نمیکرد ودردم رو کم نمیکرد …
-بش بگو بیاد انقدرم دل من رو ریش نکن
ازش جدا شدم گوشی رو برداشتم ودرحالیکه سعی میکردم گریه هام رو تموم کنم بش زنگ زدم احمد اومد کنارم وگفت بزار رو بلند گو
-سلام نگار کجایی
+ببببه ببببه خانوم خانوما حال شما دوباره گازت تموم شد یاد ما افتادی
-نگار احمد فهمید رابطه من وتو رو اون گازی که به گردنم گرفتی رو دید
+اووووه گور باباش کرده بهتر که فهمید همچین گفتی کجایی ترسیدم چی شده
-نگار صدات رو بلندگویه اونم میشنوه
+سر ظهری گرفتی منو .دوباره قصدت شیطتنته .خداوکیلی ولمون کن
-نه نگار جدی میگم گیر داده بیای اینجا فکر میکنه من دروغ میگم میخاد ببینتت
+آرزو گوشی رو بده بش تا
چند ماه پیش شیطنتم گل کرد ووقتی با دوس پسرش کافه بود ،پیام دادم که مامانم تو رو دیده وزنگ زده مامانت وبدو برو خونه .الانم فکر میکرد قصدم شوخیه
احمد با صدای بلند سلام داد وگفت نگار خانوم تشریف بیارید درست میگند آرزو خانم
مکث نگار پشت گوشی ۱دقیقه ای طول کشید باورش نمی شد آرزو تو خوبی حالت خوبه کجایی ادرس بده مشکلی هس ؟
دو باره براش تکرار کردم واخر گف چکار کنم ومن ساده هم گفتم بیا ونگار ساده تر از من،لوکیشن گرفت .
احمد بغلم کرد ،دستام یخ کرده بود .از دستش دلخور بودم .بااینکه مقصر بودم ولی اینکه باورم نداشت، اذیتم میکرد .نباید نگار رو میکشوند اینجا
ادامه دارد …

Anaa belle عزیزم
فقط پارسال یه داستان داشتم که فقط قسمت اول داشت وبقیه رو ننوشتم .همه داستانهام پایانی دارند ولی چون تو پایانی میرم بالای منبر وقصه رو جوری تموم میکنم که بااهداف شهوانی سازگار نیست ،ادمین محترم ونه چندان عزیز ،قسمت اخر داستان من رو فقط ۲۴ ساعت میزاره وسریع برمیداره .۱بار اعتراض کردم وجوابی نگرفتم ومجبورم مثل بقیه چیزها تو این مملکت که چون زور دستشونه ،هر کاری بخاند می کنند واعتراض وایراد گرفتن هم فایده ای نداره،رها کنم …بنابراین هر دومون به حرف دلمون گوش میدیم من مینویسم وادمین هم حذف میکنه حتی سوغات تهران من وقتی لایکش اومد بالا ورفت تو منتخبین .ادمین جان ۲هفته از سایت کامل حذفش کرد .بهر حال عزیزم تو سرچ بزن وپیدا کن منم سعی میکنم بیام از منبر پایین و…
در مورد احسان آفرین به ذکاوت زنانه ات .بله احسان موجودی بود که جسم وروح من رو گایید وبفنا داد .اسمها چون تعدادحروفش کمه واز هم گسستگی سلولهای تحتانی 😁😁نمیزاره اسم بزرگتر انتخاب کنم ،اینها شدند ولی احسان واقعیه …موفق وپیروز باشی .

ادامه...

نوشته: آرزو


👍 12
👎 2
23201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

863736
2022-03-13 01:12:10 +0330 +0330

لزبین مرد ربطشون؟

0 ❤️

863792
2022-03-13 06:26:00 +0330 +0330

چند ماه پیش شیطنتم گل کرد ووقتی با دوس پسرش کافه بود ،پیام دادم که مامانم تو رو دیده وزنگ زده مامانت وبدو برو خونه .الانم فکر میکرد قصدم شوخیه

-اون فقط با تویه ؟
+اره اون از مردا بدش میاد
-چرا اونوقت
در حالیکه دستم رو به سمت کیرش بردم تا بتونم با یه سکس توپ این فکرا رو از سرش بیرون کنم گفتم: ولش کن خودمون رو عشقه که دم گوشم ادامه داد :نه بگو میخام بدونم
با بی حوصلگی گفتم: بش تجاوز شده ۲نفری.

تناقض شدیدی داره ولی داستان جالبی میتونه باشه

قلم خوبی داری عزیزم

2 ❤️

867044
2022-04-04 22:58:39 +0430 +0430

سلام
جالبه این دفعه از روی اسم داستان حدس زدم باید نویسندش شما باشی
خیلی ناراحت شدم که پایان داستانات حذف میشن و از اون نتراحت تر که من نخوندمشون
پیشنها میکنم یه اکانت بسازی و توی انجمن داستانهاتو دوباره بزاری که کامل باشی حتی توی صفحت هم اسم و ادرس نوشته هاتو بزاری تا راحت تر بشه پیداشون کرد و خوندشون
از داستان لذت بردم برات ارزوی موفقیت دارم

0 ❤️

870383
2022-04-23 21:42:43 +0430 +0430

“چند ماه پیش شیطنتم گل کرد ووقتی با دوس پسرش کافه بود ،پیام دادم که مامانم تو رو دیده وزنگ زده مامانت وبدو برو خونه .الانم فکر میکرد قصدم شوخیه”
مگه نگفتی نگار از مردا بدش میاد؟

0 ❤️