مرد است دیگر (۳)

1401/01/04

...قسمت قبل

نمیدونم واقعا نگار کلاس داشت یا حوصله حموم نداشت یا چون قرار شد احمد بره ،منصرف شد .اصرار اصرار که من ساعت ۱کلاس دارم وخواهش من واحمدبرای موندنش بعد از خوردن ناهاررو ببهانه این که تاحالا ۳بار غیبت داشته وحتی اگه دیر کنه استاد حذفش میکنه وباش سرلج افتاده ،پاسخ داد .حتی قرار شد احمد برسونتش وبعد بریونی که سفارش داده رو بگیره وبیاد .خوشحال بودم که به خیال خودم به خیر گذشته ونگار داره میره .دم در با یه بغل محکم ومکیدن لبم ،خدافظی کرد ورفت .تااحمد بیاد سشوار کردم ویه لباس سکسی قرمز پوشیدم وارایش کردم .انگار هنوز دلم سکس میخاست ودوست داشتم باز هم با احمد باشم .
وقتی احمد اومد وسر میز رفتیم ،ته مونده رژ صورتی رنگی که گوشه لبش مونده بود ،نظرم رو جلب کرد .اول عصبی شدم که حتما از نگار لب گرفته ولی بعد با شناختی که از نگار داشتم به این نتیجه رسیدم که مثل خروجش از در که برای خدافظی من رو بوسید ،خودش پیش قدم شده .نگار بخاطر عقاید وفرهنگ پدرش ،تفاوت چندانی بین مرد وزن قایل نبود .تو این چند سال اخیر ،بخاطر تجاوز یکمی از جنس مرد زده شده بود وبیشتر واهمه داشت ،اگر نه قبل از اون ،یادمه یه باربا داداشم چه بحثی کردند که چرا رفته موهای ژل زده اش رو کشیده وبه هم ریخته .در جواب داداشم که میگفت من مردم وتو باید سنگین وخانم باشی میگف خاک تو سرت که هنوز تو عقاید مرد وزنیت موندی تو برای من با نگار فرقی نداری یکم یخای مغزت رو باز کن ،…شاید بعضی وقتا دوست داری خودت رو گول بزنی تا زمان خوشت خراب نشه یا شاید اصلا نمی فهمی که دور وبرت چخبره یا انقدر به طرفت مطمینی که نمیتونی قبول کنی اون چیزی که داری با چشمت میبینی واقعیه نه اون که فکر میکنی .
روی پای احمد نشستم ودر حالیکه رژ رو پاک می کردم ،لبام رو روی لباش فشار دادم وبوسیدم .احمددر حالیکه سعی داشت پاکت غذا رو باز کنه تا بقول خودش سرد نشه ،بام همراهی میکرد وزبونش رو روی لبم میکشید .
دستام رو دور کمرش حلقه کردم وبافشردن تنش به خودم ،عطر تلخ مردونش رو نفس کشیدم وبوسیدمش .چقدر دوستش داشتم .
-بزار غذا بخوریم بعد
+نمیخام الان میخام بعد میگی سنگینم وبزار برای عصر
-نه جون آرزو .الان خیلی گرسنمه نمیتونم اول غذا بخوریم بعد هم رو میخوریم یه دل سیر
وسط پاهاش جا گرفتم وشروع به لقمه گرفتن وخوردن کردیم .بینش پستونام رو میمالید ومن با برگردوندن سرم وبوسیدنش ،بیشتر تحریکش میکردم .غذامون نصف شده بود که دیگه طاقت نداشتم ،پاشدم وبرعکس نشستم تو بغلش .دستام رو دور گردنش حلقه کردم وبابستن چشمام ،لذت بوسیدن رو ،بیشتر کردم .احمد در حالیکه سینه هام رو چنگ کرده بود .بیرونشون آورد ومحکم وبا گاز زدن شروع بخوردنشون کرد .صدای ناله هام بلند شده بود .+احمد عزیزم دوستت دارم عاشقتم
احمد محکم تر میخورد وباسنم رو چنگ میزد وبش ضربه میزد
در حالیکه دستاش زیر کونم رو گرفته بود وبهم قفلش کرده بود از صندلی بلند شد ومن پاهام رو دور پاهاش قلاب کردم ورفت به طرف تخت
-گیر بدی ول کن نیستیا
+میخامت احمد در حالیکه لاله گوشش رو تو دهنم میکردم ادامه دادم : کیرت رو میخام حست کنم تو وجودم
-خودم رو چی ؟ نکنه فقط کیرم
+احمدشروع نکن الان فقط وقت کردنه
لبه تخت خوابوندم.پاهام روی زمین بود .وسط پاهام نشست واز هم بازشون کرد .شورت لامبادا وسط پام از خیسی زیاد کسم ،به سختی بیرون اومد ومحکم به کسم چسبیده بود .تمام وجودم تو شهوت غرق شده بود . زبون احمد که شروه به لیسیدن چاک کسم کرد ،هیستریک خندیدم وطبق عادت شروع به فشار دادن سرش به کسم کردم .
بعد از ۲دقیقه ای که فقط لیسید ودستاش در حال مالیدن پستونام بود ومن از لذت به خودم میپیچیدم ،یه دستش رو چوچولم جا گرفت وشروع به فشار دادنش کرد .صدای نفسام تبدیل به ناله شده بود .
+احمد محکم تر آخ احمد عزیزم چقدر خوب میخوری
دست دیگش اومد رو کسم ودو انگشتی وارد کسم کرد .بااینکه دوست داشتم ادامه پیدا کنه وارضا نشم وتو همین حالت چند دقیقه دیگه لذت ببرم ولی انگشتای علی انقدر خاص وریتمیک با حرکت زبونش ،نقطه جی رو تحریک میکرد که تمام پایین تنه ام لرزید طوریکه احمد مجبور به گرفتن بدنم شده بود وبه تخت فشارش میداد .جیغ میزدم واحمد الان جای انگشت ،زبون داغش رو تو کسم میکرد ومن موهاش رو چنگ میزدم وناله کنان ،نفس نفس میزدم .
پاهام ناخوداگاه منقبض شده بود وسر احمد رو از دو طرف فشار میداد وتقلای دستای احمد برای باز کردنشون از هم ،فایده ای نداشت .
سفت ومنقبض شدن کسم رو حس میکردم وخروج آب زیاد از کسم که نشونه پایان مدت ارضام بود ،باعث شد پاهام از هم جدا بشه وآروم بشم .
احمد به سمت دستشویی رفت ومن تن خسته ام رو به زحمت به بالش رو تخت رسوندم ودراز کشیدم .
اومدن احمد طول کشید .همیشه بعد از خوردن با چند تا دستمال ،دهنش رو پاک میکرد وسریع ادامه میداد ولی ایندفعه ،صدای ریختن آب از آبریز یخچال وبعداز اون صدای کشیده شدن صندلی ، نشون میداد که قصد اومدن نداره .بافکر اینکه گرسنشه وداره غذاش رو تموم میکنه و پشیمون از اینکه چرا انقدر اصرار به سکس کردم ،وقتی خودش میلی نداشت ،خوابم برد .
با حس کردن گرمای پتویی که روم کشیده می شد ،از خواب پریدم واحمد رو با حوله حمومش ،بالای سرم دیدم .مگه چقدر خوابم برده بود که اون حمام هم رفته بود
+احمد ساعت چنده ؟ من گفتم برمیگردم سر کار
-خسته نشدی از اینهمه رفتن واومدن ؟ چرا قرار نمیگیری آرزو
+میدونی نزدیک اخر ماهه دوست ندارم همه کارام بمونه برای روز آخر
-در حالیکه لباس میپوشید گفت تازه ساعت ۳شده
حس میکردم از چیزی دلخوره ولی نمیدونستم چی .فقط یه دوش میتونست من رو از اون حالت خماری وخواب الودگی دربیاره .وقتی برگشتم احمد یه فنجون قهوه داد دستم وگف زیاد داغ نیس بخور
روی صندلی ارایشی که نشستم احمد خودش شروع به سشوار کردن موهام کرد .کاری که با اینکه چند بار از شوهر سابقم تو ۲سال زندگی زیر یه سقف،خواسته بودم برام انجام نمیداد وبعضی اوقات که مجبور میشد ،سرسری وباسرعت ونصفه کاره ،تمومش میکرد ولی احمد با حوصله ،موهام رو تقسیم میکرد وکامل خشکشون میکرد .کلا احمد خیلی بم اهمیت میداد سر در نمیوردم بخاطر سنش بود یا طبیعتش .هیچ وقت روم نشد ازش بپرسم برای زن سابقش هم اینطوری بوده یا بعدا اینطوری شده .اسم زنش که میومد چنان به هم می ریخت که من ترجیح میدادم پاسخ سوالهام در مورد زنش ،برام مجهول بمونه ولی تو اون حال نبینمش .
برای تشکر بوسش کردم وگفتم میدونی خیلی دوست دارم بم اهمیت میدی
-مگه این چیزها رو هم می فهمی ؟
تو چشماش زل زدم .فکر میکردم هنوزبخشیدن من براش سخته .درحالیکه صورتش رو نوازش میکردم گفتم احمد چرا نیومدی پیشم .منتظرت بودم هنوز ازم دلخوری ؟
-آرزو دلخوری من مال امروز نیس .رابطه اینجوری دوست ندارم .اینکه هر روز پیشم نباشی .اینکه فقط برای سکس بیای وبعدش تو اولین فرصت ببهانه کار وزشت میشه دیر برم خونه ودرک کن شرایط منو
در حالیکه به سمت تخت بردمش وبا هم نشستیم ادامه داد : آرزو شاید این جور رابطه ارزوی خیلی مردا باشه ولی برای من نیس .من تو این سن وسال دنبال یه همدمم یه همراه یکی که شبها هم پیشم باشه .هر وقت خونه ام اونم باشه ۲هفته دیگه برای قرار داد باید برم اهواز اگه تو کنارم بودی بعدش میرفتیم کیش
+احمد تو که شرایط من رو میدونسی .اخه هنوز سال نگذشته از طلا
در حالیکه باعصبانیت وسط حرفم می پرید گف : دروغ میگی آرزو ‌.بدم میاد که صادق نیسی تو من رو کم میدونی برای خودت .
بی صدا اشکم ریخت .صدای احمد آرومتر شد وادامه داد
اون ماه گذری رفته بود دانشگاه .به سرم زد برم شوهرت رو ببینم .تو حق داری من از شوهرسابقت کمترم .خیلی هم کمترم .هیچ زنی نمیاد
+تو چی میدونی از زندگی قبلی من ؟ مگه همه چی به ظاهره ؟ اره همه حسرت زندگی ما رو میخوردند ولی فقط خدا میدونست ما چقدر باهم مشکل داشتیم .خیانتش ،ضربه آخر قطع ریشه های زندگیمون بود .ماخیلی وقت بود
در حالیکه گریه بم مجال حرف زدن نمیداد گفتم تو میفهمی یکی از بالا بات رفتار کنه یعنی چی ؟ تو میفهمی یکی بات طوری برخورد کنه که از تو سرتره یعنی چی تازه وقتی که از تو کمتر بوده وبعد اومده بالا تو کمکش کردی و تو میفهمی تو زندگی تنها بودن یعنی چی اینکه اسم شوهر روت باشه ولی همه جا فقط خودت باشی اصلا میدونی چه حس بدیه وقتی با زندگی با یه نفر تمام غرورت ،احساست ،وجودت مثل تخم مرغی که به دیوار بکوبه ،خورد بشه وبریزه پایین ودر جواب اعتراضات بت بگند تو خوشی زده زیر دلت .همه حسرت چنین شوهری دارند وتو قدر نمیدونی
به هق هق افتاده بودم احمد بغلم کردو تو گوشم گف باشه آروم باش
+الان که بقول خودت من میرم ومیام ما باهم خوبیم ۴روز زیر یه سقف باشیم هر روز دعوا ولجبازی هر روز چون مامانم اینا گفته باید انجام دادی ایندفعه گوش ندی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی هر روز چون من مردم وتو زنی تو باید تربیت شی بم گفته بودند دختر تک لوسه وبدرد زندگی نمیخوره من احمق باور نکردم
انقدر عصبی بودم که تمام حرفای شوهر سابقم رو مثل یه نوار تکرار میکردم که وسط حرفام دست احمد اومد روی لبم وگف باشه بس کن
من زدم زیر گریه واحمد با یه لیوان آب مجبور به ساکت کردنم کرد
-آرزو من هر روز دارم بیشتر از قبل بت وابسته میشم .میدونم من برات جدی نیستم ولی تو هر روز برای من بزرگتر وبیشتر از روز قبل میشی یا بمون وکامل بمون یا برو ودیگه دیگه برنگرد اگه قراره یه روزی تموم بشه فردا تموم بشه بهتر از چند مدته دیگس ولی بمونی برات همه چیز وکست میشم .فقط تو رو میبینم .میشم اونی که میخای هر چی تو بگی هر چی تو بخای فقط تو رو میبینم فقط مال توام …

ادامه دارد…

نوشته: آرزو


👍 11
👎 1
30301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

865262
2022-03-24 12:00:35 +0430 +0430

وی اقعا نمی‌دونم جی بگم

0 ❤️

870385
2022-04-23 22:12:37 +0430 +0430

لایک
فقط یه مطلبی برام جالبه!!تاجاییکه من متوجه شدم آرزو حتی قبل از جدایی از علی بانگار رابطه داشته.ولی وقتی از بدی های علی وخیانتش میگه کوچکترین اشاره ای به رابطه خودش نمیکنه…نمیدونم والله شاید از نظر نویسنده رابطه باهمجنس خیانت حساب نمیشه.

1 ❤️