مرد است دیگر (۵ و پایانی)

1401/01/13

...قسمت قبل

اون شب با بالش خیس خوابیدم .باورم نمی شد احمد با من همچین کاری کرده باشه .همه چیز برام مثل یه رویا یا کابوس بود .دلم می خواست تموم میشد یا زمان انقدر ازروش می گذشت تا مثل خیانت علی برام یه چیز معمولی وقابل باور شه ولی انگار این بار خیلی بیشتر تحت تاثیر قرار گرقته بودم خودمم نمی فهمیدم چرا .نکنه احمد رو بیشتر می خواستم یا چون از احمد توقع نداشتم. انقدر که برای احمد از خودم گفته بودم، انقدر که اون من رو می شناخت ،انقدر که برای احمد گفته بودم که خیانت رو نمیتونم تحمل کنم ،شاید باورم نمی شد که احمد از نقطه ضعفم بم ضربه بزنه .شاید فکر می کردم احمد خیلی دوستم داره وحالا فهمیده بودم که برای اونم مثل علی هستم یاشاید چون فکر میکردم خودم مقصرم ،خودم باعثشم .آخر شب پیام از احمد رو تلگرام اومد : چرا انقدر ساکتی ؟ یه چیزی بگو .من پشیمونم .غلط کردم آرزو .باورم نمی شد هیچی نگی وبزاری این کار شکل بگیره .باورم نمیشد به نگار اجازه بدی .هر لحظه فکر میکردم الان کلید میندازی ومیای تو .دیدی من برات کمتر از علی بودم اونم خیلی کمتر
پیامهاش رو چند بار خوندم .انقدر وقاهت از احمد بعید بود .همیشه تو هر قضیه ای که بین من وعلی پیش میومد ،یه جوری من رو مقصر میکرد ومیگف من باعثش شدم والان احمد هم مثل اون ،من رو مقصر میکرد .همشون مثل هم بودند ،مرد بودند دیگه …
رو شکمم خوابیدم وباز گریه کردم .نگار زنگ زد .اول جواب ندادم ولی بار دوم مجبور شدم .

  • سلام چطوری احمد دلواپسته میگه جواب اس نمیدی
  • ببین این وسط خبرچین بین ما نشو مگه بت نگفتم تموم شده همه چیز .راستی یادم بیار وقتی دیدمت کلید خونه احمد رو بت بدم
  • ارزو هنوز دوستت داره احمد کامل مشخصه .از سراغ گرفتنش معلومه همش بتو فکر می کنه
  • میدونم دوست داشتن از جنس علی
  • تو هم دوسش داری از گریه هات معلومه
  • من هر شب گریه میکنم خونه مامانجون ازارم میده ربطی به احمد نداره از من خبر برای احمد نبر .فقط باش خوش بگذرون اگه دوسش داشتم مطمین باش برای خودم نگهش میداشتم کاری نداری خوابم میاد
  • شماها دیوونه اید جفتتون
    فردا صبح چشمام از ورم زیاد وقرمزی می سوخت .حدود ساعت ۱۰داشتم پیرینت گزارشها رو می گرفتم ،ایستاده بودم بالای سر پرینتر وردیف هاش رو چک می کردم که احمد رو کنارم دیدم .ریش وسیبیلاش رو زده بود ،موهای کنارگوشش که تک وتوک سفید شده بود رو رنگ کرده بود .کت سفیدش کنار این تغییرات، جوونتر وخواستنی ترش کرده بود .همه اینها رو برای نگار کرده بود .نگار هنوز دانشجو بود وحتما احمد می خواست براش کمتر از اون پسرکای دانشگاه نباشه .قلبم درد گرفت با دیدن احمد .انگار داغم تازه شد،هنوز دوستش داشتم .بعد از سلام وخسته نباشید نزدیکتر وآرومتر گف : ظهر منتظرتم رابطه ما فقط سکسی بوده ببین تو که فقط سکس برات مهمه پس اتفاقی نیفتاده .
    کلیدی که از دسته کلیدم گذاشته بودم بیرون تا به نگار بدم رو از جیب کیفم دراوردم و روی کاغذای باطله گذاشتم ودر حالیکه به سمت احمد میگرفتم گفتم مگه نمیخاسی تموم شه خوب تموم شد دیگه در حالیکه کلید رو روی میز گذاشت وکاغذها رو ازم گرف گف:
  • ظهر منتظرتم مسخره بازی هم در نیار. تموم شده بود اینهمه اشک نمی ریختی
    احمد از لحاظ کاری چند لول بالاتر از من بود اگر قرار بود با من کاری داشته باشه از طریق رییسمون باید پیگیر می شدارتباطش با من از لحاظ کاری برای همه ،سوال برانگیز بود برای همین گفتم : تمومش کردی دیگه هیچ وقت منتظرم نباش از کنارش رد شدم و عطرتلخش رو بیاد روزهای اول آشنایی با حسرت بو کشیدم ورفتم سمت بایگانی .میدونستم اونجا دیگه نمیاد .
    تاظهر کلی پیام داد که حتما برم پیشش ومن هم هیچ جوابی ندادم چند بار تماس گرفت که ریجکت کردم .
    نگار پیام داد که بعدازظهر زندایی برای سربازی پسرش برای آش دعوت کرده ومن که حوصلشون رو ندارم وتو میری یانه ؟
    بدم نمیومد برم تا از این حال وهوا دربیام ولی چون خونه خالی بود وحتما یکی میومد مامان بزرگ رو میبرد واحمد هم قرار بود منتظر من بمونه ،بدم نمیومد با نگار خلوت کنم .یه هفته ای میشد با هم نبودیم .پیام دادم اگه میای ودیلدوهاتم میاری نمیرم .چی میخوری درست کنم واون پیام داد میام ببینیم همو .بعد آش میارند برا مامانجون همونو میخوریم .
    ظهر شدورفتم خونه .مامانجون پیله واصرار که فامیلای زندایی همه پسر دارند ویادته چند تاشون از مامانت امار تو رو می گرفتند
  • مامانجون اون مال وقتی بود که من دختر بودم نه الان
  • من نمیدونم مامانت گفته باید بیای
  • مامانم الان یادش اومد که یه دختری هم داشته من کار دارم بمامانمم بگو شما که انگار نه انگار یه دختر دارید پس بیخیالش بشید .مادرجون وقتی من شوهر داشتم بیشتر از الان خونه مامانم دعوت میشدم الان می فهمم همه اون عزتها ودعوتها مال علی بوده نه من .مامانم تو همه کارا مخالف بابام بود ولی تو این یه مورد خوب از بابام دفاع میکنه وبا هم تو یه تیم اند
  • ننه اونم مجبوره مگه میشه دخترش رو یادش بره ولی بابات رو که میشناسی حرف خودش نشه زمین وزمان رو بهم میدوزه .ننه مرده دیگه حرفش یه کلامه .
    خاله اومد دنبال مامانجون ومن چون حوصله بحث باخاله رو نداشتم خودم رو بخواب زدم .بعد از رفتنشون دوش گرفتم وهنوز موهام رو خشک نکرده بودم که نگار اومد .از وقتی بااحمد اوکی شده بود ،حس میکردم شادتر ،خندون تر وسرحال تره .براش خوشحال بودم که داره خوب میشه بااینکه بااخلاقهایی که از احمد ونگارسراغ داشتم، میدونستم رابطشون دوامی نداره.دلم میخاست از هم جدا شند ولی نمیفهمیدم چرا خودم اجازه دادم برند با هم .زن بودن کار سختیه .بعضی وقتا خودت هم نمیدونی چی میخای ومیخای چکار کنی ؟
  • نگار تا لخت شی من سشوار بکشم
    با اینکه تو حموم شهوتی شده بودم ودلم سکس میخاست ولی الان سرد شده بود ،دیگه نگار برام مثل قبل نبود .انگار دوسش نداشتم
    وقتی اومدم روی تخت ،چیزی که میدیدم رو باور نمی کردم ،چندین جای نگار از مکیدن کبود بود .وقتی بغلش کردم ودست روی کونش کشیدم ،رد دستای احمد هنوز مونده بود .نگار سبزه بود وباچند بار گاز گرفتن وضربه زدن بش ،فهمیده بود چطور بشه تا روی بدنش اثار ضربه بمونه .پوستش با من که حتی با یه نیشگون ساده ،سیاه میشد فرق داشت .
    وقتی کنکور دادم تقریبا همه کتابهای صادق هدایت رو از کتابخونه گرفتم وخوندم یادم نیس کدوم کتاب ( شاید شوهر آهو خانم ) درباره زندگی دختروپسری بود که تو دهات عاشق هم میشند بخاطر مخالفت بقیه ،میرند شهر وبچه دار میشند .بعد از یه مدت غلام ،زنش رو ول میکنه ومیره وانقدر خانمش دنبالش میگرده ووقتی دم در خونش زن دوم غلام رو می بینه که بازوهاش از کتک ها وضربه های غلام ،کبود شده ؛ چقدر ناراحت میشه وحسرت اون زن رو میخوره وباخودش میگه کاش جای اون بود و…
    اونموقع با خودم گفتم صادق ته داستان رو ریدی .مگه میشه زنی که یه مرد ولش کرده ورفته دنبال یه زن دیگه ،بعد بیاد حسرت کبودیهای تن زن دوم رو بخوره .انقدر یه زن عقده ای ومریض .ولی الان خودم داشتم با حسرت وبغض رو کبودیهای تن نگار دست می کشیدم وفکر میکردم با اینکه من چند بار ازش سکس خشن میخاستم ،همیشه ممانعت می کرد وببهانه اینکه دلم نمیاد وپوست تنت مثل آینه اس وبعد که ببینم خش بیفته ،از خودم ناراحت میشم ؛ حتی محکم هم بم ضربه نمیزد چه برسه به اینکه کبودم کنه
    نگار عاشق قیچی زدن بود .در حالیکه من داشتم به این فکر میکردم مه احمد از لج من با تن نگار اینطور کرده یا انقدر تحریک شده که اینجوری کرده ،نگار پای من رو گرفته بود وکسش رو به کسم میمالید .نگاهش کردم دیگه ازش تحریک نمیشدم .حالا من اجازه دادم ولی نگار نباید می رفت .
  • آرزو چرا انقدر خشکی تو که همیشه تا کونت خیس بود
  • حمام بودم یکم صبر کن
    با زبونش شروع به لیسیدن ومکیدن کس وچوچولم کرد .سعی میکردم از فکر احمد بیام بیرون وبرم تو فضای سکس با نگار .ولی نمیشد .
  • نگار مثل احمد بخور برام
    انگشتای نگار تو کسم جا خوش کرد وزبونش رفت بالای کسم وشروع به مکیدن کرد .فهمیدم کس من ونگار رو مختلف میخوره .۱لحظه نمیتونسم از فکر احمد بیام بیرون .۶۹ شدم وشروع بخورن کس نگار کردم تا زود تموم شه .دیلدو رو به لبه های کسش کشیدم ونگارم به تبع من ،شروع به فرو کردن دیلدو تو کسم کرد .
    بعد از تلاشی کوتاه ودوباره قیچی زدن نگار ومکیدن سینه های من ،بدون اینکه هیچ کدوممون ارضا شیم، کنارهم دراز کشیدیم .نوک یه سینه هاش رو تو دهن گرفتم واینطوری خودم رو تو آغوشش جا دادم وبا دست دیگم ،شروع به مالیدن سینه دیگش کرد .چقدر برام سخت بود که فکر می کردم اینها دیروز تو دست ودهن احمد بوده ،چشمم که به کبودی کنار نوک سینه نگار میفتاد ،انگار دیگه دوسش نداشتم …
  • ولی آرزو هیچی احمد نمیشه ها .علی هم مثل اون بود ؟ من با خودم میگفتم چقدر آرزو خره اول جوونی رف خودش رو اسیر یه مرد کرد نگو خانوم میدونسه مردا چی دارن
    وسط حرفش پریدم وگفتم نه نگار من فقط عاشق علی شدم .اصلا دوس پسر نداشتم که بدونم اینکارا کیف داره اگه شاید دوست پسر داشتم واخلاق مردا دستم بود ،شاید به اون زودی وباسرعت ازدواج نمی کردم
  • علی هم مثل احمد بود ؟
  • ببین ارضای اول همیشه خیلی بهتره .بااینکه شب اولی که با علی تنها شدیم علی از روشلوار لی کیرش رو روی شورت من کشید وفقط بوسم میکرد ومن روم نمیشد ونمیزاشتم حتی دسش رو ببره تو کرستم واز روی لباس منو میمالید ،من انقدر خمار شده بودم که وقتی علی رفت ومن رفتم سر میز شام ،روم نمیشد تو چشمای بقیه نگاه کنم چون میدونستم می فهمند .بعد هم مامانی اومد تو اتاق وکلی نصیحت که ره صدساله رو یک شبه نرو ومن کلی قسم که بخدا کاریم نکرده ومامان هم میگف از چشات معلومه .اون شب مثل ادماییکه قرص خواب اور خوردن تا ۱۰صبح خوابیدم با اینکه ۸کلاس داشتم .چقدر من از علی لذت میبردم این که آروم اروم گوشه گوشه بدنم توسط دستها ونگاهش فتح میشد وچقدر بمن وخودش لذت میداد اصلا میدونی رابطه زن وشوهری خیلی قشنگه بخصوص اولش
    تو ذهنم همه اون خاطرات خوب میومد ،چقدر علی دوستم داشت مثل یه بت ،من رو میپرستید وبم توجه میکرد آهنگ هایده تو گوشم میپیچید : اول اشناییمون برای تو … حالا چی هستم واسه تو … یه جام خالی از شراب .شکستنی مثل حباب
    برای احمد هم تموم شده بودم همونطور که برای علی تموم شدم
  • علی رو بیشتر دوس داشتی یا احمد رو؟
  • ول کن تو رو خدا نگار ۲۰سوالی راه انداختی .خوب تا یکی رو دوست نداشته باشی که باش سکس نمیکنی
  • ارزو احمد هنوز خیلی دوستت داره .نبین که با من سکس
  • نگار تو چرا انقدر خری ؟ دوستم داشت وافتاد دنبال تو ؟ ببین ما دعوا کردیم قهر کردم ولی دلیل نمیشد بیفته دنبال تو این دوست داشتنه ؟؟
    از نگار جدا شدم ورفتم تا بدنم رو بشورم وقتی اومدم داشت تلفنی صحبت میکرد با دیدن من گف آرزو بیا احمد بات کار داره
  • بش بگو من باش کاری ندارم
    نگار چند دقیقه بعد گوشی رو قطع کرد وگف احمد میگه حتما پیاماش رو تو تلگرام جواب بده اگر نه فردا صبح باز میاداداره بالای سرت آرزو مگه باز هم اومده بود ؟
  • اره صبح اومد وگف برای ناهار برم پیشش .کلیدش رو پس دادم ولی نگرف
    رنگ از چهره نگار پرید .بهت زده بم نگاه کرد .احمد گف بری پیشش ؟
  • اره گف منتظرمه چطور مگه
  • ظهر بش گفتم جان اسنک بگیرم وبرم خونش برا ناهار گف جلسه داره وسر کاره
    نگاهش کردم کلافه دست تو موهای مردونش کرد وگف میدونی ارزو چرا بدم میاد از رابطه با مرد ؟ چون فقط تو آسیب میبینی .وقتی سکس تموم شد وقتی کارشون بات تموم شد ،راحت میزارنت کنار و
  • نگار همینه دیگه. مرده دیگه .حالا من وتو نباشیم یه زن دیگه .ذات مرد دنبال تنوعه .زن یه رابطه دایم میخاد وخودش رو مقید به یه مرد میدونه ولی مرد دوست داره تا میتونه زنای مختلف رو بکنه اصلا این نشونه قدرتشه تو ذهن خودش .
    به نگار نگاه میکردم ،انگار به حرفهای من گوش نمی داد .خیلی براش گرون تموم شده بود که احمد ظهر راهش نداده .از کیفم کلید خونه احمد رو بیرون اوردم وبه سمتش گرفتم این پیشت باشه بده احمد
  • نه ارزو .نمیخام ببینمش دیگه .من رو فقط برای چزوندن تو میخاست .اینهمه مدت تو باش بودی ۱بار من بدنت رو کبود ندیدم اما ببین با من چطوری کرده .میدونی ارزو میخاسته من نتونم اگه دوست پسرم دارم بتونم برم پیشش با من مثل هرزه ها برخورد کرد
  • نه نگار چون میدونه با هم لز میکنیم میخاسته لج من رو دربیاره تو چه فکرایی میکنی
  • نه آرزو دیروز ۲بار از من پرسیده تو دانشگاه چند تا دوس پسرداری با کیا هسی
  • حساس نشو احمد کلا فضوله
  • نه آرزو بدم اومد ازش .بم گف اگه میدیدی ارزو تو این خونه حق رفت وامد داشت چون فقط با من بود تو هم باید همینطور باشی
    نگار به گریه افتاد بغلش کردم وگفتم چی شد نگار .تو انقدر ضعیف نبودی
  • من نوبت دندونپزشکی دارم .کاش گفته بودی نرم پیش احمد تو که میدونسی اخلاقش انقدر گوهه
    کلافه بودم .سکسشون رو کرده بودند والان من مقصر بودم .
  • نگار احمد اوایل هم اینها رو بمن میگف ولی من انقدر دلخور نمیشدم دعواش میکردم یا باش قهر میکردم
  • مرتیکه اوزگر بره گم شه مطمینم بتو اینجوری نگفته اگر نه تو هم دیگه پیشش نمیرفتی فکر کرده من
  • وای نگار بس کن دیشب که یه چیز دیگه میگفتی بس کن دیگه
    ته دلم خوشحال بودم که نگار از دستش دلخوره ولی احمد انقدر جاذبه داشت که بتونه دوباره دل نگار رو بدست بیاره
    بعد از رفتن نگار ،پنجره رو باز کردم ونشستم که سیگار بکشم وببینم احمد چی گفته .۳۴ تا اس که اشتباه کرده وتقصیر خودم بوده وتازه فهمیده جای من با هیچ کی پر نمیشه ودیدی که برات مهم نبودم دیدی که اندازه علی دوستم نداشتی وهر لحظه فکر میکرده من کلید میندازم تو در وباورش نمیشده من انقدر راحت دست نگار رو بزارم تو دستش واخر سر هم اهنگ برگردی ای کاش محمد علیزاده رو برام فرستاده بود .در حالیکه به آهنگ گوش میدادم واشکام رو پاک میکردم سیگارم رو روشن کردم وبا پک زدن بش ،براش تایپ کردم : علی آقا!! دیدی تو هم مرد بودی فقط اسمت احمد بود .دیدی مثل علی بودی شایدم بدتر .راست میگفتی منم یه حس مردونه دارم که همونطور که یه زن رو کامل برای خودش میخاد ،منم مردم رو کامل برای خودم میخام .زنها ساعت شنی نیستند که سروتهشون کنی ودوباره از اول شروع بشند یه وقتی کامل تموم میشند .تو دیگه برام تموم شدی همون وقتی که به نگار پیشنهاد دادی .نمیخاستمت که گذاشتم بری با نگار .مگه نخاستی همه چیز زود تموم بشه خوب تموم شد برو از یار جدیدت لذت ببر .خدانگهدار
    دوتا شماره احمد رو از همه برنامه هام بلک ومسدود کردم .یه سیگار دیگه روشن کردم و از کشیدن وتموم کردنش لذت بردم .بخودم گفتم مثل یه مرد باش واز لحظه لذت ببر نه تو گذشته بمون ونه برو تو فکر آینده .باید مرد باشی تا بتونی این روزگار وادمهای توش رو تحمل کنی زن بازی دربیاری له ونابود میشی
    احمدبعد از ۱ماه اصرار برای گرشتش به من وبی فایده بودنش ،ماموریت ۶ماهه گرفت برای اهواز ونگار فقط ۱بار دیگه با احمد بود وبعد رفت سمت ایمان .من رفتم دنبال ادامه تحصیل تا بتونم احمد رو فراموش کنم وبخودم قول دادم دیگه رابطه جدی رو با مردی شروع نکنم.

پایان

ممنونم از نظرات همه دوستان .من عضو نیستم که بتونم جواب بدم .اگه قلمم رو دوست داشتید عنوان داستانهای جدیدم با مرده.خوشحال میشم منتقدم باشید .حق یار ویاورتون

.

نوشته: آرزو


👍 11
👎 1
16201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

866694
2022-04-02 06:15:27 +0430 +0430

عالی بود عالی
من امشب هر پنج قسمتشو یجا باهم خوندم
دمت گرمه خداییش

0 ❤️

866710
2022-04-02 10:27:15 +0430 +0430

خیلی تلخ بود

0 ❤️

868214
2022-04-11 02:38:04 +0430 +0430

عالیییییییی

0 ❤️

868461
2022-04-12 12:25:46 +0430 +0430

قلمتو دوست دارم
منتظر نوشته بعدیت هستم

0 ❤️

870387
2022-04-23 22:51:55 +0430 +0430

اره بابا همه مردا خیانتکار وتنوع طلب وکثیفن وفقط دنبال لذت بردن…اونوقت اسم کاری که آرزو با رابطه داشتن با نگار قبل از خیانت علی واحمد به اونا خیانت کرده چیه؟؟؟حداقل رابطه ارزو ونگار رومطرح نمیکردی.
کلا خیانت و وقاحت هیچ ربطی به جنسیت نداره.

0 ❤️

870390
2022-04-23 23:01:14 +0430 +0430

خیلی جالبه همون موقع که آرزو با اشک واه از بی وفایی و رذالت مردها صحبت میکنه به نگار میگه اگه میخواد به دیدنش بره حتما دیلدوهاشو هم با خودش ببره…خانم نویسنده واقعا متوجه نیستی یااینکه رابطه با همجنس رو کلا خیانت نمیدونی؟؟

0 ❤️

936910
2023-07-09 23:54:10 +0330 +0330

لازم به ذکر است که : نویسنده شوهر آهو خانم علی محمد افغانی هست و نه صادق هدایت .

در کل داستان بدی نبود . اما شخصا داستان های منطقی بیشتر به دلم میشینه .
اینکه داستان منطق یک زندگی واقعی رو داشته باشه با مخاطب ارتباط بیشتری برقرار میکنه

0 ❤️